سلام nolife عزیز
میگم عجب اسمی با بار منفی داری ، کاش مثلا اسمت رو به yeslife یا hellolife یا good morning life تغییر بدی..
اخه خودت که بهتر از من میدونی ، دانشمندان کشف کردن که کلمات و لغاتی که بکار میبریم خیلی قدرتمند هستند ، کلمات توی ضمیر ناخوداگاه ما میشینن و ضمیر ناخوداگاه روحیه ما رو میسازه و روحیه ما هم رفتار و گفتار ما رو و رفتار ما هم زندگی ما رو میسازه… پس قبل از داماد شدن بهت توصیه میکنم حتما ایدیت رو عوض کن…مثلا بعضی ها رو دیدی یکسره موسیقی منفی گوش میکنن؟
باز منو کاشتی رفتی..
تنها گذاشتی رفتی…
دروغ نگم به جز من..
چند تا دیگه داشتی رفتی…
بعد واقعا کسی که این موسیقی رو گوش میکنه انتظار داره معشوقه اش تنهاش نزاره بره؟ پس کی میخواد جواب دانشمندها رو بده؟
خوب بگذریم..
راستش دلیل اینکه باعث شد من توی تاپیک شما چند خطی بنویسم اینه که خیلی شباهت زیادی بهم داریم و شرایط تا حدودی شبیه بهم داریم… تا حدی از لحاظ سنی و تحصیلی ، وضعیت تاهل و.. تقریبا شرایط مشابهی داریم ، منتهی بلحاظ ظاهر فکر میکنم من از شما خوش تیپ تر باشم ، فقط این ابروهام هست که خیلی پیونده ، بدجوره رو اعصابه که ایشالا اون رو هم بعد از ازدواج میدم خانم بچه ها از بیخ پیوندش رو قلع و قمع کنن…
یکی از شباهتهای دیگه ای که داریم تعداد خواستگاری هایی هست که شما رفتی .. منم حدود 50 مورد خواستگاری رفتم .. منتهی شما در عرض دو سه سال این تعداد رفتی … من فقط همین امسال حدود 50 جا خواستگاری رفتم.. البته این 50 جا غیر از حدود 200 موردی بوده که مامانم زنگ زده و تلفنی شرایط اولیه طرفین اصلا بهم نمیخورده…
حالا واقعا دیگه خجالت میکشیم بگم من کلا از چند سالگی میرفتم خواستگاری و بخوای شما سرجمع حساب کنی من تا حالا چقدر خواستگاری رفتم … فقط همینقدر بهت بگم من از نوجوونی خیلی ادم ازدواجی بودم و خیلی وقته تو کارش هستم …
منتهی قسمت نشده که البته این وسط توی این سالها بعضی وقتها هم این پروسه متوقف میشد… گاهی خیلی مشغله کاری داشتم .. مدتی ایران نبودم و… فقط همین قدر بهت بگم اگه شما با 50 جا خواستگاری رفتن به این نتیجه رسیدی که باید خودکشی کنی من با این تعدادی که رفتم باید به اتفاق تعدادی از همسایه هامون خودکشی کنیم ، مثل این نهنگ ها هستن میزنن تو ساحل خودکشی دسته جمعی میکنن .. یک چیزی تو اون مایه ها…. بقدری من خواستگاری رفتم ، با اینکه توی یک شهر خیلی بزرگ هم زندگی میکنیم اما به جان خودم بعضی وقتا که مثلا پمپ بنزین یا پاساژی جایی میرم هر لحظه با خودم میگم الان یکی از دخترهایی که خواستگاریش رفتم یهو سرش رو از شیشه ماشین بیرون میاره میگه فلان فلان شده اگه اون سال که اومدی خواستگاری میومدی منو میگرفتی الان داشتیم پسرمون رو میفرستادیم سربازی ….
خلاصه اینو بهت گفتم که بدونی این تنها مسله شما نیست ، و خیلی دختر و پسرها هستن که سنشون بالا رفته و متاسفانه بهر دلیلی فرصت ازدواج براشون فراهم نشده و اگه بنا بود هر کی سنش بالا میره خودکشی کنه .. همینطور که توی خیابون راه میریم باید توی هر خیابون هر روز 4-5 نفر از بالای پشت بوم ها روی سر ما بیفتن…
و اگه همین موضوع رو توی این انجمن به نظر سنجی بزاری ، توی هر خانواده ای همه چند نفر با این شرایط سراغ دارن… و یکی از کمترین عوارض جانبی این موضوع اینه که هر خانواده ای که دختر یا پسر مجرد توی خونه داشته باشن که سن ازدواجشون باشه .. پدر مادرشون براشون غصه میخورن ، چرا که هر پدر مادری دوست دارن سرو سامون گرفتن و خوشبختی بچشون رو ببینن.. پس بلحاظ غصه خوردن پدر مادرت هم تنها نیستی … میگن وقتی یک بلا همگانی میشه تحملش برای مردم اسونتر میشه.. مثلا اون زمان که دانشجو بودیم ، وقتی توی یک درس نمره کم میگرفتیم ، اگه تک و توک توی کلاس نمره کم گرفته بودن خیلی ماتم میگرفتیم ، اما وقتی شرایط طوری بود که همه از یک کنار میفتادن .. دیگه خیالی نبود… الان هم شرایط همینه که البته این شرایط در اثر اهمال خود ما مردم جامعه و شرایط جامعه به وجود اومده…
هر انتخابی برای ازدواج تحت دو عامل احساس و عقل شکل میگیره… وقتی سن کمتر باشه پارامتر احساس خیلی پررنگ هست .. جذابیت کشش جنسی طرفین بیشتر هست برای همین انتخاب راحتتر هست.. اما هر چه سن بالاتر میره ، انتخاب عاقلانه تر و منطقی تر شکل میگیره .. برای همین انتخاب سخت میشه.. مثلا خود من الان دقیقا میدونم چه دختری با چه پارامترهای عقیدتی ، اخلاقی و فرهنگی و… دوست دارم برای همین انتخاب خیلی سخت هست چون بعد عقلانی خیلی پررنگتر از احساس هست و طوری نیست که مثلا بخوام عاشق چشم و ابرو بشم و همینطور این داستان برای شما هم هست و برای هم سنهای ما …
اما چند تا مطلب هست که امیدوارم برات مفید بااشه…
اول اینکه : یکی از مواردی که قسمت درش سهم بالایی داره ، بحث ازدواج هست .. همسر اینده شما مشخصه کیه .. فقط شما لازمه به وظیفه خودت عمل کنی و بدون خستگی همین مسیر رو ادامه بدی… حالا برای بعضی ها تعیین شده خیلی زود به طرفشون برسن ، بعضی ها دیرتر.. این دیگه حکمت ومصلحت خداوندی هست و به من بنده ربطی نداره…
دوستی داشتم که حدود 22 سالگی ازدواج کرد… داستان ازدواج خودش رو اینطور تعریف میکرد.. میگفت یک روز عصر تو خونه دراز کشیده بودم ،بهویی مامانم بهم گفت.. غضنفر من دارم میرم برات خواستگاری .. این دوست ما هم ادم جوشی هست.. گفت مامان اگه برام بری خواستگاری من میام اونجا یک خیار با صدای ناهنجار میخورم که از خونه ما رو پرت کنن بیرون… خلاصه همین دوست ما غضنفر .. یک هفته بعد از این حرفش خودش رو توی لباس عقد کنون خودش میبینه… میبینی ؟ بعضی ها بظاهر هیچ تلاشی برای ازدواج نمیکنن ولی بعضی ها مشقت زیادی میشکن….
دوم اینکه :یادت باشه سختی به نسبت توانی که هر فرد داره ، بین انسانهای کره زمین عادلانه تقسیم میشه.. هر کسی قراره توی موضوعی دنیا بهش سخت بگیره… همین دوستم غضنفر که به این راحتی ازدواج کرد.. بعد از ازدواج هم خودش هم خانمش هر کدوم به بیماریهایی مبتلا شدن که تا اخر عمر همراشون هست و بسیار باید رعایت کنن وگرنه براشون مشکلات جدی درست میشه … پس همه چی رو بسپار به خدا… به هر کسی یک چیزهایی رو میده و یک چیزهایی رو نمیده و یا یک چیزهایی رو میگیره… خودش بنده هاش و ظرفیتهاشون رو بهتر میشناسه….
سوم اینکه : واقعا برای ازدواج سن خاصی نزار .. مثلا نگو حتما باید تا سی سالگی ازدواج کنم… همین که سن تعیین کنی ، ناخوداگاه بهت استرس و فشار الکی وارد میشه… شما فقط کارت رو انجام بده و خواستگاریهات رو برو ، وقتی زمان ازدواجت رسید خبرت میکنن …
چهارم اینکه : در مورد شرایط روحی پدر مادرت که گفتم البته غصه خوردن اونها طبیعی هست ، اما شما خودت نقش مهمی داری که این ناراحتی اونها رو خنثی کنی یا تشدید کنی… اگه پدر مادرت ببینن یک پسر دارن که سر ازدواج نکردنش غصه دار هست خوب مشخصه اونها هم غصشون بیشتر میشه.. اما اگه ببینن یک پسر شاد دارن که مستقل از ازدواج کردن داره زندگیش رو میکنه و همه چی رو سپرده به خدا و توکلش به خداست و اونها رو دلداری بده .. خیلی توی روحیه اونها اثر داره… یک تکنیک بهت یاد میدم که برای روحیه پدر مادرت خوبه…
ما ایرانی ها یک خصلتی داریم که تا ثابت نکنیم از بقیه بدبختر هستیم ول کن نیستیم.. مثلا دوستمون بهمون میگه… علی من دیشب نیم ساعت بیشتر نتونستم بخوابم از بس درد داشتم… بعد شما هم میگی اتفاقا منم یکربع بیشتر نخوابیدم… از همین تکنیک شما هم استفاده کن… مثلا وقتی مادرت داره غصه تو رو میخوره.. بهش بگو مامان .. یکی از دوستام هست .. این پسره 2 سال از من بزرکتره .. درس نخونده .. هنوز سربازی هم نرفته.. کار هم نداره .. زن هم نداره.. من چقدر نسبت به اون شرایطم بهتره (البته طوری نگی غیبت بشه )… یا مثلا زمانیکه مادر یا پدرت دارن از سختی زندگی بقیه میگن .. سریع وارد بحث شو بگو خدا رو شکر چقدر من مشکلاتم نسبت به اونها کمتر که فقط یک زن ندارم و بقیه چیزهام جوره.. این مثل ابی روی اتیش میمونه…
پنجم اینکه :از اینکه خواستگاری بری نه خسته بشو نه خجالت بکش.. خواستگاری رفتنت رو ادامه بده… خودت هم جلسه اول برو بدون اینکه نیاز باشه هزینه ای برای گل و شیرینی بکنی… همون جلسه اول هم با دختر خانم صحبت کن تا بتونی یک شناخت کلی ازش کسب کنی.. فقط یادت باشه به هیچ عنوان وارد فاز احساس نشی .. و اینکه 5 دقیقه اخر رو بزار برای جمع بندی.. اگه احساس کردی دختر خانم مناسب شما نیست و احیانا کمی به شما دلبسته .. همون 5 دقیقه بزن همه چی رو با خاک یکسان کن.. مثلا خانمها از مرد شکاک و یا خسیس بدشون میاد … توی همون 5 دقیقه صحبتهایی بکن که دخترخانم برداشت کنه شما مرد شکاک یا خسیسی هستی … البته این مورد برای دختر خانمهایی هست که شما نپسندیدی اونها رو و ایشون ممکنه به شما دلبسته باشه تا بدین شکل ذره ای از مهر شما توی دلش نمونه…
موضوع اخر اینکه توی کیسهایی که این دو سه سال رفتی یکبار دیگه مرور کن اگه موردی بوده که شما اون رو خواستی و بهر دلیل بهت اون زمان جواب منفی دادن یا دختر خانمی بوده که اون زمان خیلی مطلوبت نبوده ولی الان میبینی خیلی گزینه خوبی هست ، دوباره اقدام کن.. گذر زمان یک دو ساله خیلی چیزها رو میتونه عوض کنه.. دختر خانمها سنشون که بالاتر میره ، معیارهاشون تعدیل میشه و از ایده ال هاشون کوتاه میان ،مثلا شاید دیگه در مورد ادامه تحصیل و یا اشتغال و… سختگیری نکنن و یا مثلا پدرشون در مورد مهریه و… سختگیری بیجا نکنه و…. من خودم توی تمام این سالها یک دو مورد بوده که میدونستم مطلوب من بوده ولی بنا به شرایطی جور نشده و من منتظر یک اقدام دیگه در زمان دیگه هستم….
یادت باشه ، چند سال دیگه میاد و کنار همسرت نشستی و بهش میگی .. چرا من مثلا 5 سال زودتر ازدواج نکردم .. بهت جواب میده چون اگه 5 سال زودتر ازدواج میکردی من دیگه نصیبت نمیشدم و کس دیگه ای نصیبت میشد و یا اون زمان اگه برای من اقدام میکردی من قدرت رو مثل الان نمیدونستم چون توی این چند سال اینقدر خواستکاری های نامطلوب و جور واجور دیدم که الان میدونم تو چه پسر ماهی هستی و قدر تو رو میدونم..
هر چیزی زمانی داره .. پس عجله نکن…
إِنَّ الَّذِينَ قَالُوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ اسْتَقَامُوا تَتَنَزَّلُ عَلَيْهِمُ الْمَلَائِكَةُ أَلَّا تَخَافُوا وَلَا تَحْزَنُوا
در حقيقت، كسانى كه گفتند: «پروردگار ما خداست»
سپس ايستادگى كردند، فرشتگان بر آنان فرود مىآيند [و مىگويند:] "هان، بيم مداريد و غمگين مباشيد"
فصلت آیه : 30
علاقه مندی ها (Bookmarks)