به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 3 از 3 نخستنخست 123
نمایش نتایج: از شماره 21 تا 28 , از مجموع 28
  1. #21
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 20 مرداد 94 [ 09:55]
    تاریخ عضویت
    1393-12-02
    نوشته ها
    7
    امتیاز
    563
    سطح
    11
    Points: 563, Level: 11
    Level completed: 26%, Points required for next Level: 37
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class3 months registered500 Experience Points
    تشکرها
    21

    تشکرشده 14 در 6 پست

    Rep Power
    0
    Array
    بازم از دوستان ممنونم. صحبت دوستان تاثیرات خوبی روی من داشت. فکرم از اون درهمریختگی و سنگینی خیلی بهتر شده.
    عزیزان درسته که من این همه جا رفتم اما باور کنید اینطوریم نیست که من فقط بخوام زن بگیرم و اصلا ملاکی نداشته باشم. من توی پستای قبلیم به یکسریشون اشاره کردم.

    یکی از دوستان گفتن که برادرش هر روز یک ملاک می گذاشتن و طبق اون مثلا رد می کردن ... آره منم اولاش اینجوری بودم . یه روز خانوادش خیلی مهم بود یه روز ظاهر یه روز تعداد اعضای خانواده و یه روز ... اما گذشت و گذشت تا اینکه دیدم اینطوری نمی شه . ثبات توی انتخاب ندارم. دارم بدبخت می شم.

    رفتم کلی مطالعه کردم. بعد اومدم ملاکای حیاتی م رو نوشتم و برای هرکدوم توی ذهنم ارزشی بهش دادم و بعد گفتم که اگه جایی رفتم که این ملاکها در موردش در مجموع راضی کننده بود قضیه رو تموم می کنم (این ملاک هام هم در پستای قبلیم آمده)

    شاید یکی از اشتباهاتی که داشتیم این بود که این آخری همه جا می رفتیم . می رفتیم می گفتیم بلکه جور بشه. همین طور ادامه دادیم و ادامه دادیم و ادامه دادیم و ... هرکسی معرفی می کرد می رفتیم. همین قضیه خیلی خیلی هم من و هم خونه رو خسته کرد. در حالیکه من با این ملاکام شاید از اون 50 تا خیلی هاش اصلا قبل رفتن کنسل باید میشد. نه اینکه بد باشن به هم نمی خوردیم. ولی ما می رفتیم و آخرش هم می شنیدیم : نه

    یکیشون به بابام گفت زمین و ... دارید؟

    یکی می گفت اولویت اول من لباسه . از خونه برم بیرون برگردم باید یه تیپ دیگه بزنم .

    برای یکسری سواد و تحصیلات بی ارزش بود و این مد نظر من نبود.

    یکی می گفت من با پسرا راحتترم و با اونا بیشتر از دخترا در مجالس راحتم و با اونا میشینم حواست باشه ها k

    یکی رفتیم شاید 200 تا سوال پرسید . اینقدر پرسید و پرسید تا بالاخره بتونه نه بگه . خیلی مذهبی بود اما در مورد من زود قضاوت کرد . به قول محمد 93 فکر می کرد ما از اوناشیم اما خبر نداشت که ما از ایناشیم j منم به اعمال ظاهری دین اعتقاد دارم و انجام می دم. اما رفتار و اخلاق و ... برام مهمتره. برای من خیلی راحته که ظاهرسازی کنم و ... اما چه کنم که اهل این برنامه ها نبودم و نیستم. آخرشم علت نه گفتنش یه چیزی گفت شاخ دراوردم. بگذریم.
    یه جا رفتیم دختر خانوم بهم گفت که فهمیدم که کارت درسته بعد بهم گفت می خواد با یکی ازدواج کنه پدر مادرش خبر ندارن و کلی درد دل کرد و منم کلی نصیحتش کردم و راه جلوی پاش گذاشتم. اینم از این.

    برخی رو من نپسندیدم . برخی اونا منو نپسندیدن . یکسریشون نقطه مشترک کمی داشتیم. خیلی هاشون هم بعد از همون جلسه اول اصلا نگذاشتن خودی نشون بدم و سریعا گفتن نه.
    خلاصه هرکدوم به دلیلی نشد . ان شاا... همگی خوشبخت باشند.

    فقط چند موردی (خصوصا دو موردش) بود که با من جور بودن و ظاهرا اونا هم راضی بودن اما (ببخشید اینو میگم) متاسفانه از لحاظ ظاهر هر کاری کردم . چند جلسه هم صحبت کردم ، به دل من ننشستن . بعد از اینا هم کلی ناراحتی و غصه داشتم که چرا اونایی که به من می خورن و اونام راضین چرا چهره به دل نمی شینه. در این مورد کلی تحقیق کردم و از مشاور هم پرسیدم گفت اگه بعد از چند جلسه به دل ننشست جلو نرو . متاسفم.
    و ما همینجوری ادامه دادیم و رفتیم و رفتیم تا اینکه کار کشید به اینجا ...

    نتیجه : خستگی شدید من و خانواده + کم شدن انگیزه و ایجاد یکجور ترس اینکه ینبار هم نمیشه مثلا و .... + هیچ موردی دیگر نیست
    یه جورایی اون تمرکز لازم رو این اواخر دیگه نداشتم . خسته شده بودم . خانواده ی من امیدشون کمرنگ بود . از بس با آدمای مختلف سر و کله زدن توی این چند سال . این مورد آخری هم فکر کنم عدم تمرکزم توی پریدنش نقش زیادی داشت. هول کردم و همینجور با هیجان حرف می زدم .

    دوستان این پروسه اینقدر از من انرژی گرفت که احساس خفگی داشتم این اواخر .

    نه می شد ادامه داد چون جور نمیشد و نه میشد ادامه نداد چون صبر تا کی؟

    اما صحبتای شما خیلی برام خوب بود . حالم خیلی بهتره. فقط الان دارم به این مورد آخر فکر می کنم که علی الظاهر خوب بود و با دیدنش قبلی ها یادم رفت کلا . ولی وقتی بعد از یک جلسه گفت نه یه جورایی تیر آخر رو زد و نابودم کرد و انگیزه برای ادامه ی راه شد صفر . فقط بگم یکی از دردهای جامعه ی ما زود قضاوت کردنه. و شاید من هم دارم زود قضاوت می کنم !

    به نظرم موردایی که مدنظرمنه کم بهم معرفی میشد و موردایی به ما معرفی میشد که اصلا به ما نمی خورد بعد ما می رفتیم نه را میشنیدیم و آخرش هیچی . مثلا(مثلا) من خانم های مذهبی (البته منظورم مذهبی عاقل و متعادل هستش ) بیشتر باهام سنخیت دارن ولی شرایط طوریه که کمتر به اون طیف دسترسی داریم. L
    یعنی می خوام بگم وقتی به هیج جا دسترسی نداری مجبور بودیم همه جا بریم . هر کی می گفت فلانی خوبه ما می رفتیم. آخه اگرم نریم که نمیشه.
    اما عزیزان به این نتیجه رسیدم غصه خوردن و هیچ کاری نکردن فایده ای نداره . باید یه کاری کرد . یه چیزی شنیدم می گن خدا یکسری نعمتاشو از راهی که فکرشو هم نمی کنید می ده. ما هم به خدا دل بستیم تا چه شود.

    در مورد صحبتای دوستان خیلی فکر کردم و البته بررسی روی خودم یکسری نتایج داشت برام :
    - مشکل: من جلسه اول همه چیزا رو می ریختم روی دایره و در اون وقت کم از همه چی حرف می زدیم و ...
    - راه حل: جلسه اول کوتاه ، قوی و تاثیرگذار

    - مشکل : پدر و مادرم و نیز برخی جاها که می ریم می بینی بعضی جاها تا نیم ساعت هیشکی حرف نمی زنه همین استرس منو بیشتر می کرد و ... اکثر این جلسه ها به "نه" عروس خانم ختم میشد.
    - راه حل : اگه اینطوری شد خودم شخصا حرف بزنم و یخ جلسه رو بشکنم(البته پرحرفی نه . محترمانه)

    - مشکل : همین جوری سرمون رو پایین انداختیم و همه جا می رفتیم پشت هم که این انرژی می گیره
    - راه حل : ارزیابی مجدد ملاک ها و رفتن بر اساس اون ها (البته اگر ان شا... بتونیم پیدا کنیم)

    و اینکه این کارا رو هم بیشتر مد نظر قرار بدم : (که فکر کنم اینا روی کل زندگیم اثر بگذاره و نه فقط ازدواج)

    - اون ملاکایی خودم مدنظرمه برای همسر آیندم خودم بیام اونا رو توی خودم بیشتر بسازم چون می گن همسر هر کسی متناسب با اون نصیبش می شه . پس سلامتیم بیشتر کنم . ظاهرم مرتب تر و بهتر . اخلاق خوب انعطاف پذیری ، ایمان و اعتقاد بالاتر ، تعادل بیشتر در ابعاد زندگی ، روحیه قوی ، ... یعنی اینا رو توی خودم پیاده کنم .

    - بیشتر روی خودم کار کنم که توی اولین جلسه خواستگاری گند نزنم به همه چی j

    - کنترل بیشتر احساسات

    - جو گیر نشم زود

    - خودم رو با دیگران مقایسه نکنم

    - حرف هایی که دیگران می زنن چرا زن نگرفتی چرا زن نمی گیری چرا ... اهمیت ندم چون فشار وارد می کنه

    - امیدم رو از دست ندم

    - توکل + توسل

    - دادن توحد روی ملاکها و البته شخصیت خودم و کم کردن پراکندگی

    - افزایش تمرکز

    و در نهایت اینکه هرکاری که از دستم بربیاد انجام می دم ، شما هم راهنمایی و دعا کنید ، و بعد من منتظر خدا می مونم و توکل می کنم . تا قسمت چی باشه .
    به خاطر خدا برمی گردم . سپردم به خودش دیگه . بلکه خودش برام ردیفش کنه اونم یک خوبش را :)

    عزیزان خیلی با مرام بودید که دلسوزی و راهنمایی کردید برام .
    راستی محمد 93 حرفات عین خمیر دندون با طعم نعنایی بود . خنک شدم . انگار سالهاست که می شناسمت. دمت گرم.

    و

    اگر نمیرم ، قویتر می شوم.

    -
    ویرایش توسط nolife : سه شنبه 05 اسفند 93 در ساعت 22:31

  2. 4 کاربر از پست مفید nolife تشکرکرده اند .

    aloneman (سه شنبه 05 اسفند 93), افسونگر (چهارشنبه 06 خرداد 94), بی نهایت (چهارشنبه 06 اسفند 93), بارن (سه شنبه 05 اسفند 93)

  3. #22
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 03 اسفند 96 [ 08:20]
    تاریخ عضویت
    1393-10-17
    نوشته ها
    108
    امتیاز
    4,356
    سطح
    42
    Points: 4,356, Level: 42
    Level completed: 3%, Points required for next Level: 194
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1000 Experience PointsTagger First ClassVeteran
    تشکرها
    68

    تشکرشده 183 در 65 پست

    Rep Power
    29
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط محمد 93 نمایش پست ها
    سلام nolife عزیز

    میگم عجب اسمی با بار منفی داری ، کاش مثلا اسمت رو به yeslife یا hellolife یا good morning life تغییر بدی.. اخه خودت که بهتر از من میدونی ، دانشمندان کشف کردن که کلمات و لغاتی که بکار میبریم خیلی قدرتمند هستند ، کلمات توی ضمیر ناخوداگاه ما میشینن و ضمیر ناخوداگاه روحیه ما رو میسازه و روحیه ما هم رفتار و گفتار ما رو و رفتار ما هم زندگی ما رو میسازه… پس قبل از داماد شدن بهت توصیه میکنم حتما ایدیت رو عوض کن…مثلا بعضی ها رو دیدی یکسره موسیقی منفی گوش میکنن؟

    باز منو کاشتی رفتی..
    تنها گذاشتی رفتی…
    دروغ نگم به جز من..
    چند تا دیگه داشتی رفتی…

    بعد واقعا کسی که این موسیقی رو گوش میکنه انتظار داره معشوقه اش تنهاش نزاره بره؟ پس کی میخواد جواب دانشمندها رو بده؟

    خوب بگذریم..
    راستش دلیل اینکه باعث شد من توی تاپیک شما چند خطی بنویسم اینه که خیلی شباهت زیادی بهم داریم و شرایط تا حدودی شبیه بهم داریم… تا حدی از لحاظ سنی و تحصیلی ، وضعیت تاهل و.. تقریبا شرایط مشابهی داریم ، منتهی بلحاظ ظاهر فکر میکنم من از شما خوش تیپ تر باشم ، فقط این ابروهام هست که خیلی پیونده ، بدجوره رو اعصابه که ایشالا اون رو هم بعد از ازدواج میدم خانم بچه ها از بیخ پیوندش رو قلع و قمع کنن…


    یکی از شباهتهای دیگه ای که داریم تعداد خواستگاری هایی هست که شما رفتی .. منم حدود 50 مورد خواستگاری رفتم .. منتهی شما در عرض دو سه سال این تعداد رفتی … من فقط همین امسال حدود 50 جا خواستگاری رفتم.. البته این 50 جا غیر از حدود 200 موردی بوده که مامانم زنگ زده و تلفنی شرایط اولیه طرفین اصلا بهم نمیخورده… حالا واقعا دیگه خجالت میکشیم بگم من کلا از چند سالگی میرفتم خواستگاری و بخوای شما سرجمع حساب کنی من تا حالا چقدر خواستگاری رفتم … فقط همینقدر بهت بگم من از نوجوونی خیلی ادم ازدواجی بودم و خیلی وقته تو کارش هستم … منتهی قسمت نشده که البته این وسط توی این سالها بعضی وقتها هم این پروسه متوقف میشد… گاهی خیلی مشغله کاری داشتم .. مدتی ایران نبودم و… فقط همین قدر بهت بگم اگه شما با 50 جا خواستگاری رفتن به این نتیجه رسیدی که باید خودکشی کنی من با این تعدادی که رفتم باید به اتفاق تعدادی از همسایه هامون خودکشی کنیم ، مثل این نهنگ ها هستن میزنن تو ساحل خودکشی دسته جمعی میکنن .. یک چیزی تو اون مایه ها…. بقدری من خواستگاری رفتم ، با اینکه توی یک شهر خیلی بزرگ هم زندگی میکنیم اما به جان خودم بعضی وقتا که مثلا پمپ بنزین یا پاساژی جایی میرم هر لحظه با خودم میگم الان یکی از دخترهایی که خواستگاریش رفتم یهو سرش رو از شیشه ماشین بیرون میاره میگه فلان فلان شده اگه اون سال که اومدی خواستگاری میومدی منو میگرفتی الان داشتیم پسرمون رو میفرستادیم سربازی ….

    خلاصه اینو بهت گفتم که بدونی این تنها مسله شما نیست ، و خیلی دختر و پسرها هستن که سنشون بالا رفته و متاسفانه بهر دلیلی فرصت ازدواج براشون فراهم نشده و اگه بنا بود هر کی سنش بالا میره خودکشی کنه .. همینطور که توی خیابون راه میریم باید توی هر خیابون هر روز 4-5 نفر از بالای پشت بوم ها روی سر ما بیفتن… و اگه همین موضوع رو توی این انجمن به نظر سنجی بزاری ، توی هر خانواده ای همه چند نفر با این شرایط سراغ دارن… و یکی از کمترین عوارض جانبی این موضوع اینه که هر خانواده ای که دختر یا پسر مجرد توی خونه داشته باشن که سن ازدواجشون باشه .. پدر مادرشون براشون غصه میخورن ، چرا که هر پدر مادری دوست دارن سرو سامون گرفتن و خوشبختی بچشون رو ببینن.. پس بلحاظ غصه خوردن پدر مادرت هم تنها نیستی … میگن وقتی یک بلا همگانی میشه تحملش برای مردم اسونتر میشه.. مثلا اون زمان که دانشجو بودیم ، وقتی توی یک درس نمره کم میگرفتیم ، اگه تک و توک توی کلاس نمره کم گرفته بودن خیلی ماتم میگرفتیم ، اما وقتی شرایط طوری بود که همه از یک کنار میفتادن .. دیگه خیالی نبود… الان هم شرایط همینه که البته این شرایط در اثر اهمال خود ما مردم جامعه و شرایط جامعه به وجود اومده…


    هر انتخابی برای ازدواج تحت دو عامل احساس و عقل شکل میگیره… وقتی سن کمتر باشه پارامتر احساس خیلی پررنگ هست .. جذابیت کشش جنسی طرفین بیشتر هست برای همین انتخاب راحتتر هست.. اما هر چه سن بالاتر میره ، انتخاب عاقلانه تر و منطقی تر شکل میگیره .. برای همین انتخاب سخت میشه.. مثلا خود من الان دقیقا میدونم چه دختری با چه پارامترهای عقیدتی ، اخلاقی و فرهنگی و… دوست دارم برای همین انتخاب خیلی سخت هست چون بعد عقلانی خیلی پررنگتر از احساس هست و طوری نیست که مثلا بخوام عاشق چشم و ابرو بشم و همینطور این داستان برای شما هم هست و برای هم سنهای ما …

    اما چند تا مطلب هست که امیدوارم برات مفید بااشه…

    اول اینکه : یکی از مواردی که قسمت درش سهم بالایی داره ، بحث ازدواج هست .. همسر اینده شما مشخصه کیه .. فقط شما لازمه به وظیفه خودت عمل کنی و بدون خستگی همین مسیر رو ادامه بدی… حالا برای بعضی ها تعیین شده خیلی زود به طرفشون برسن ، بعضی ها دیرتر.. این دیگه حکمت ومصلحت خداوندی هست و به من بنده ربطی نداره…

    دوستی داشتم که حدود 22 سالگی ازدواج کرد… داستان ازدواج خودش رو اینطور تعریف میکرد.. میگفت یک روز عصر تو خونه دراز کشیده بودم ،بهویی مامانم بهم گفت.. غضنفر من دارم میرم برات خواستگاری .. این دوست ما هم ادم جوشی هست.. گفت مامان اگه برام بری خواستگاری من میام اونجا یک خیار با صدای ناهنجار میخورم که از خونه ما رو پرت کنن بیرون… خلاصه همین دوست ما غضنفر .. یک هفته بعد از این حرفش خودش رو توی لباس عقد کنون خودش میبینه… میبینی ؟ بعضی ها بظاهر هیچ تلاشی برای ازدواج نمیکنن ولی بعضی ها مشقت زیادی میشکن….

    دوم اینکه :یادت باشه سختی به نسبت توانی که هر فرد داره ، بین انسانهای کره زمین عادلانه تقسیم میشه.. هر کسی قراره توی موضوعی دنیا بهش سخت بگیره… همین دوستم غضنفر که به این راحتی ازدواج کرد.. بعد از ازدواج هم خودش هم خانمش هر کدوم به بیماریهایی مبتلا شدن که تا اخر عمر همراشون هست و بسیار باید رعایت کنن وگرنه براشون مشکلات جدی درست میشه … پس همه چی رو بسپار به خدا… به هر کسی یک چیزهایی رو میده و یک چیزهایی رو نمیده و یا یک چیزهایی رو میگیره… خودش بنده هاش و ظرفیتهاشون رو بهتر میشناسه….

    سوم اینکه : واقعا برای ازدواج سن خاصی نزار .. مثلا نگو حتما باید تا سی سالگی ازدواج کنم… همین که سن تعیین کنی ، ناخوداگاه بهت استرس و فشار الکی وارد میشه… شما فقط کارت رو انجام بده و خواستگاریهات رو برو ، وقتی زمان ازدواجت رسید خبرت میکنن …

    چهارم اینکه : در مورد شرایط روحی پدر مادرت که گفتم البته غصه خوردن اونها طبیعی هست ، اما شما خودت نقش مهمی داری که این ناراحتی اونها رو خنثی کنی یا تشدید کنی… اگه پدر مادرت ببینن یک پسر دارن که سر ازدواج نکردنش غصه دار هست خوب مشخصه اونها هم غصشون بیشتر میشه.. اما اگه ببینن یک پسر شاد دارن که مستقل از ازدواج کردن داره زندگیش رو میکنه و همه چی رو سپرده به خدا و توکلش به خداست و اونها رو دلداری بده .. خیلی توی روحیه اونها اثر داره… یک تکنیک بهت یاد میدم که برای روحیه پدر مادرت خوبه…

    ما ایرانی ها یک خصلتی داریم که تا ثابت نکنیم از بقیه بدبختر هستیم ول کن نیستیم.. مثلا دوستمون بهمون میگه… علی من دیشب نیم ساعت بیشتر نتونستم بخوابم از بس درد داشتم… بعد شما هم میگی اتفاقا منم یکربع بیشتر نخوابیدم… از همین تکنیک شما هم استفاده کن… مثلا وقتی مادرت داره غصه تو رو میخوره.. بهش بگو مامان .. یکی از دوستام هست .. این پسره 2 سال از من بزرکتره .. درس نخونده .. هنوز سربازی هم نرفته.. کار هم نداره .. زن هم نداره.. من چقدر نسبت به اون شرایطم بهتره (البته طوری نگی غیبت بشه )… یا مثلا زمانیکه مادر یا پدرت دارن از سختی زندگی بقیه میگن .. سریع وارد بحث شو بگو خدا رو شکر چقدر من مشکلاتم نسبت به اونها کمتر که فقط یک زن ندارم و بقیه چیزهام جوره.. این مثل ابی روی اتیش میمونه…

    پنجم اینکه :از اینکه خواستگاری بری نه خسته بشو نه خجالت بکش.. خواستگاری رفتنت رو ادامه بده… خودت هم جلسه اول برو بدون اینکه نیاز باشه هزینه ای برای گل و شیرینی بکنی… همون جلسه اول هم با دختر خانم صحبت کن تا بتونی یک شناخت کلی ازش کسب کنی.. فقط یادت باشه به هیچ عنوان وارد فاز احساس نشی .. و اینکه 5 دقیقه اخر رو بزار برای جمع بندی.. اگه احساس کردی دختر خانم مناسب شما نیست و احیانا کمی به شما دلبسته .. همون 5 دقیقه بزن همه چی رو با خاک یکسان کن.. مثلا خانمها از مرد شکاک و یا خسیس بدشون میاد … توی همون 5 دقیقه صحبتهایی بکن که دخترخانم برداشت کنه شما مرد شکاک یا خسیسی هستی … البته این مورد برای دختر خانمهایی هست که شما نپسندیدی اونها رو و ایشون ممکنه به شما دلبسته باشه تا بدین شکل ذره ای از مهر شما توی دلش نمونه…

    موضوع اخر اینکه توی کیسهایی که این دو سه سال رفتی یکبار دیگه مرور کن اگه موردی بوده که شما اون رو خواستی و بهر دلیل بهت اون زمان جواب منفی دادن یا دختر خانمی بوده که اون زمان خیلی مطلوبت نبوده ولی الان میبینی خیلی گزینه خوبی هست ، دوباره اقدام کن.. گذر زمان یک دو ساله خیلی چیزها رو میتونه عوض کنه.. دختر خانمها سنشون که بالاتر میره ، معیارهاشون تعدیل میشه و از ایده ال هاشون کوتاه میان ،مثلا شاید دیگه در مورد ادامه تحصیل و یا اشتغال و… سختگیری نکنن و یا مثلا پدرشون در مورد مهریه و… سختگیری بیجا نکنه و…. من خودم توی تمام این سالها یک دو مورد بوده که میدونستم مطلوب من بوده ولی بنا به شرایطی جور نشده و من منتظر یک اقدام دیگه در زمان دیگه هستم….


    یادت باشه ، چند سال دیگه میاد و کنار همسرت نشستی و بهش میگی .. چرا من مثلا 5 سال زودتر ازدواج نکردم .. بهت جواب میده چون اگه 5 سال زودتر ازدواج میکردی من دیگه نصیبت نمیشدم و کس دیگه ای نصیبت میشد و یا اون زمان اگه برای من اقدام میکردی من قدرت رو مثل الان نمیدونستم چون توی این چند سال اینقدر خواستکاری های نامطلوب و جور واجور دیدم که الان میدونم تو چه پسر ماهی هستی و قدر تو رو میدونم..

    هر چیزی زمانی داره .. پس عجله نکن…


    إِنَّ الَّذِينَ قَالُوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ اسْتَقَامُوا تَتَنَزَّلُ عَلَيْهِمُ الْمَلَائِكَةُ أَلَّا تَخَافُوا وَلَا تَحْزَنُوا

    در حقيقت، كسانى كه گفتند: «پروردگار ما خداست» سپس ايستادگى كردند، فرشتگان بر آنان فرود مى‏آيند [و مى‏گويند:] "هان، بيم مداريد و غمگين مباشيد"
    فصلت آیه : 30
    ------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
    وااای شما چه قدر باحال مینویسیییین. واقعا ممنون
    این جا پست من نیست اما میشه که از nolife اجازه بگیرم و من هم از شما سوال کنم؟ اخه منم تقریبا مشکل ایشون رو دارم و کلی سوال. اون قسمت که گفتین واقعا واقعا وجود داره؟ پس چرا کلی دختر ازدواج نکرده ی خیلی سن بالا داریم؟ اونا قسمت ندارن تو زندگیشون؟ اینقدر میترسم شبیه اونا شم. اما به قول شما باید نترسم که رو فکرم هم تاثیر نذاره. اما خب ناخودآگاه ترس همراهم هست. یا اینایی که ازدواج بد داشتن با این که خودشون خوب بودن, اینا قسمتشون بد بوده یا اون سختی ایه که میگینه؟ میدونین, کلا میخوام بدونم این ازدواج اینا چه جوریه, یعنی اصن من این همه به قول مامانم به در و دیوار میزنم که یه خواستگار پیدا شه برام, این کار خوبیه؟ دارم به زندگیم کمک میکنم یا نه؟ من چپکی موضوع رو درک کردم و الکی دارم هی انرژی میذارم؟ شما نمیدونین که. من 23 سالمه یک بار هم یک خواستگار از نزدیک ندیدم چه جوریه اما اینقدر دلم میخوااااست مثل دوستام بودم. اینقدر تو فامیل و دوست و آشنا جار زدم که من میخوام ازدواج کنم و هیچی توقع ندارم و اینقدر یقه خدا رو گرفتم و کیک و شیرینی پزی و انواع روش بستن شال و روسری که حجابم شیک بشه و باغبونی حتی یاد گرفتم واسه این کار! و اجرای موسیقی زنده و همه اینا رو با همه به اشتراک میذارم شاید به چشم یک نفر بیام اما آخرش هیچی اصن صبح که میرم دانشگاه همش انرژی میفرستم به هم کلاسیام, هی میگم امروز بالاخره یکی از دانشجو ایرانیای اینجا میاد میگه شماره پدرتون رو میخوام بازم آخرش هیچی. تازه خوش به حال nolife, خودش میتونه هی بره خواستگاری آخرش یکیش جور میشه , مامانش هم نگرانشه و کمکش میکنه ,من مامان بابام اصن ناراحت این موضوع نیستن! هی ازشون میخوام یه جوری به خانواده پسر دارها نزدیک شن بگن بیان خواستگاری اما میگن نمیشه که ما خواستگاری کنیم که, حتی غیر مستقیم. هی ازشون میخوام یه تلاشی کنن, بهشون میگم من تو کشور غریب دور افتادم تا درسم تموم شه برگردم یه حرکت هایی کنیم, اما اصلا نگران نیستن! فقط من دارم بال بال میزنم. به دوست و آشنا هم خودم میسپارم. کلا خجالت و اینا رو گذاشتم کنار. این دوره زمونه نمیشه بشینی بگی خودش میاد که. نه؟ پس قسمت واقعا وجود داره؟ من همش میگم که نه بابا, خرافاته. واگرنه این همه مجرد نبود که. نکنه سهم سختی من این باشه که اصن ازدواج نکنم؟
    بازم ممنون میشم اگه من رو هم راهنمایی کنین و بازم عذر میخوام از nolife عزیز. انشالله که زود یک ازدواج عالی نصیبش بشه.
    ویرایش توسط shivaram : چهارشنبه 06 اسفند 93 در ساعت 09:40

  4. 3 کاربر از پست مفید shivaram تشکرکرده اند .

    aloneman (پنجشنبه 07 اسفند 93), nolife (چهارشنبه 06 خرداد 94), بانوی آفتاب (چهارشنبه 06 اسفند 93)

  5. #23
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 20 مرداد 94 [ 09:55]
    تاریخ عضویت
    1393-12-02
    نوشته ها
    7
    امتیاز
    563
    سطح
    11
    Points: 563, Level: 11
    Level completed: 26%, Points required for next Level: 37
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class3 months registered500 Experience Points
    تشکرها
    21

    تشکرشده 14 در 6 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام دوباره به دوستان
    بگذارید کمی درددل کنم عزیزان
    من اینجا هم سنخ زیاد دارم
    بگذارید بگویم
    بگذارید کمی آرام بگیرم اینجا
    می بینید که هنوز در حالت تعلیق هستم
    بعد از اون جریانات دیگه پدر و مادرم خسته شدن
    حق هم دارن البته .
    باید فکر دیگه ای کرد
    من آدم خوش بینی هستم اما وقتی می بینم در محل کار یا ... به منی که سی سالمه بابت مجرد موندنم تا الان تیکه میندازن نمی دونم چی باید بگم. به من میگن وااااای تو سی سالته و ... زنت کو بچه ت کو .
    باورتون میشه مسخره می کنن؟؟؟
    اینطوریه
    یکسری فقط دنبال عیب درآوردن هستن
    ولی خیالتون راحت من پوست کلفت تر این حرفام.
    من ظاهرم 25 اینا میخوره اما وقتی میگم سی سالمه یه جوری نگاه می کنن که انگار هشتاد سالمه
    این قضیه هیچی که نداشت دوست و دشمن برام نشون داد. که کی دلسوزه و کی بغض و کینه و حسادت داره. اینکه چه کسی حامیه و چه کسی می کوبه.
    البته رفیقام نه. اونا جونشون می دن ولی بقیه ...

    واقعا این مدت خسته م کردن. کلافه م کردن.
    بچه ها من آلوده ام. شما پاکید. دعا کنید. قضیه به خیر بگذره. خودمم کوفته شدم دیگه. دلم گرفته.
    یه شب نشستم کلی با خدا حرف زدم. کلی گله و شکایت کردم . البته از خیر مطلق جز خیر صادر نمیشه.
    چه کنم دیگه. سعی کردم دوست دختر نداشته باشم و...
    منی که تو سربازی نصیحت می کردم دوست دختر و ... بزارید کنار . راهنماییشون می کردم و ... من که از ازدواج دفاع می کردم که جوونا برید ازدواج کنید الان اینه اوضام. همه ی اونا ازدواج کردن و من هیچی. اونایی که یک اپسیلن عاطفه نداشتن و تو قید این چیزا نبودن زن گرفتن و ... منی که معدن عاطفه و عاشق زن و زندگیم اوضام اینه.
    خدایا ما رو دریاب. دیگه از پا افتادم.

    ای زندگی ...
    دیگه دارم بی خیال میشم. حال ندارم. و الان دارم اشک می ریزم. شاید اینها تاوان چیزی ست که دارم می پردازم.
    این چیزا رو میخونید نگید بابا 30 سالته چقدر سوسولی . نه عزیزان خواهشا پیش قضاوتی نکنید . الگوی صبر و ... تو خونه منم. من کوه بودم در بین دوستان و ... .من خیلیها رو روحیه ی زندگی دادم. به خیلیا کمک روحی روانی کردم که البته لطف خدا بوده. اما الان ناخودآگاه داره گریه م می گیره.
    به خودم که نگاه می کنم می بینم هیچی ندارم. دنیایی که در اون شیرینی زندگی رو نچشیدم و آخرتی که آنچنان که باید برایش تلاش نکردم.
    دلم گرفته. دوستان برام دعا کنید. برای همه کسانی که در شرایط من هستن دعا کنید. من هر کاری تونستم انجام دادم فقط خداست که این گره میتونه حل کنه. البته اگه صلاح می دونه.
    ببخشید که بی ربط نوشتم.
    متشکرم خیلی زیاد

    پ ن - راستی محمد 93 تو چیکار کردی؟
    من کارت دارم چه کنم؟

  6. کاربر روبرو از پست مفید nolife تشکرکرده است .

    بارن (جمعه 11 اردیبهشت 94)

  7. #24
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    دوشنبه 08 خرداد 96 [ 11:46]
    تاریخ عضویت
    1394-1-10
    نوشته ها
    51
    امتیاز
    3,201
    سطح
    35
    Points: 3,201, Level: 35
    Level completed: 1%, Points required for next Level: 149
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    139

    تشکرشده 118 در 40 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام نو لایف

    برادر نوشته ها رو خوندم ....به نظر من شما نباید بیشتر از این اصرار کنید برای ازدواج .....یه مدت قضیه ازدواج و خواستگاری رو رها کنید.....خودش به موقع خودش درست میشه

    مطمئن باشید هنوز وقتش نرسیده

    ازدواج هم رزق است ...رزق هم از قبل مقدر است .....پس اگه رزقی خدا براتون در نظر گرفته حتما خواهد امد .....

    برادر بی تابی نکنید .....این شرایطو قبول کنید ....چون نمیشه این شرایطو تغییر داد ....باید با اون ساز گار بشید ....اگه نتونید سازگار باشید ضربه ی خیلی سختی به خودتون وارد میکنید .........شما هم هنوز خییییلی فرصت دارید ....

    اگه مثلا چند سال دیگه که ایشالا ازدواج کردیید .....به الانتون فکر کنید ...حتما میگید ای کاش این همه غصه نمیخوردم .....زندگیمو میکردم ....شادی میکرددم ......

    وبجای اینکه یه خاطره بد از این روزا داشته باشید یه خاطره خوب باشه......


    خیلی ها مثل شما هستند هم دختر ..هم پسر

    من خودم ماجراهایی توی خواستگار و ازدواج داشتم تا حالا هم قسمتم نشده ازدواج کنم
    چندین و چند خواستگار داشتم که ای کاش هیچکدوم رو نداشتم ....که همشون فقط وقت و پول تلف کردن بودن

    دو بار نامزد کردم و بعد از ازمایش و خرید وقبل از عقد بهم خوردن ..


    حتی الان هم که عقد ام بازم قسمتم نیس چون حدود 8 ماه با نامزدم بودم و الان 7 ماههه از هم جدا ایم ولی هنوز طلاق نگرفته ام

    من هم خیلی ناراحت میشدم .....اما الان بیخیال همه چی شدم .....ان شا الله وقتی طلاق گرفتم هم تا یه مدت نمیخوام دیگه به ازدواج فکرکنم

    برادر عزیز دنیا فقط ازدواج نیس ......خیلی مجال پیشرفت و سرگرمی هس .....به خودت برس .....زندگی کن ....خوش بااش

    الان که ازدواج نکردی یه درد داری اونم اینه که زن نداری .....اما وقتی ازدواج کنی هزار ویک درد پیدا خواهی کرد

    به امید باز سازی دوباره روحیتون

  8. 2 کاربر از پست مفید غزاله 91 تشکرکرده اند .

    nolife (چهارشنبه 06 خرداد 94), parsa1400 (جمعه 11 اردیبهشت 94)

  9. #25
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    سه شنبه 07 فروردین 97 [ 15:34]
    تاریخ عضویت
    1391-12-17
    نوشته ها
    278
    امتیاز
    8,056
    سطح
    60
    Points: 8,056, Level: 60
    Level completed: 53%, Points required for next Level: 94
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class5000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    0

    تشکرشده 832 در 244 پست

    Rep Power
    72
    Array
    سلام دوست عزیزاین حالات شما قابل درکه و خیلی از ماهم تجربه کردیم..تازه شما پسرین و دستتون بازه..ما که دختریمم و شاید سالی 50 تا خواستگار میاد ومیره و هرکدوم به نوعی با روح و روانمون بازی می شه چی بگیم؟؟50 تا اونقد زیاد نیست که اینقد به هم ریختین..قضیه یک عمر زندگیه..حتی به نظر من اگه ادم 1000 جا هم بره بازم ارزش داره ..چون باعث میشه بعدا توی زندگی با همسرش مچ تر باشهمی دونی همسرش از بین 1000 مورد برگزیده ترین بوده..تازه این توهین هایی که توی خواستگاری سنتی به دختر میشه رو شما تجربه نکردین..پس ما چه دلی داریم؟؟!!!!اکثر ما به نوعی حال شما رو داریم..ولی کاریش نمیشه کرد..قطعا بعد از این همه سختی بعدش طعم شیرینی رو هم می چشیم و سختی هامون از بین می رهواقعا همین طوره..شما در نظر بگیر مورد ایده التو پیدا کنی بعدش واقعا سختی ها و خستگی هات برطرف نمیشه؟؟بهترین کار اینه که یک مدت بی خیال ازدواج بشین و به خودتون استراحت بدین.نگران حرف مردمم نباشن..شما یک پسر 30 ساله هستین..اینجا خیلی ها دخر 30ساله هستن پس همه اونها بشینن به خودکشی فکر کنن؟؟اصن ربطی به سن نداره..کلا مردم حرفشونو می زنن..من که 24 سالمه هم بعضی وقتها مسخره میشم که مث اینکه می خوای بادرست ازدواج کنی..بهترین کار در هم چین مواقعی یک لبخنده..ولی اکثر ادمایی که نتجه گفتن وقتی بوده که خودشونو به خدا سپردن..شما هم که تلاشتو کردی..حالا وقتشه خودتو به خدا بسپاری..

  10. کاربر روبرو از پست مفید SOGAND. تشکرکرده است .

    nolife (چهارشنبه 06 خرداد 94)

  11. #26
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    جمعه 11 اردیبهشت 94 [ 12:21]
    تاریخ عضویت
    1394-2-06
    نوشته ها
    9
    امتیاز
    163
    سطح
    3
    Points: 163, Level: 3
    Level completed: 26%, Points required for next Level: 37
    Overall activity: 43.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class100 Experience Points
    تشکرها
    0

    تشکرشده 9 در 7 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام خدمت آقای nolife عزیز، به قول دوستان همون yeslife قشنگتره خیلی
    برادر عزیز زندگی فقط ازدواج نیس هر چند ازدواج خیلی مهمه، ولی من خودم مورد مث شما تو آشنایان و اینا سراغ دارم که علی رغم شرایط خیلی عالی پسر با اخلاق و اعتقادات خوب هنوزم موفق نشدن مورد مناسبشونو پیدا کنن ،پس مطمین باشید که فقط شما شرایطتتون اینطوری نیس برادر عزیز
    از پستاتون پیداست که خداروشکر اهل دین و ایمانید پس خودتونو بندازید تو بغل خدای مهربون تا خودش کمکتون کنه، چون خودتونم حتما میدونید که ناامیدی از رحمت خدا گناه کبیره اس، میدونم از نظر روحی خیلی اذیت میشه آدم با این چیزایی که براتون پیش اومده ولی توکل کنید به خدا، فعلا هم یه مدت استراحت بدید به خودتون و همون راهکارهایی که خودتون دادید خیلی عالیه که اول شرایط دختر مورد نظر که پیشنهاد شده رو بپرسید و حلاجی کنید پیش خودتون بعدش اگه دیدید تا حد زیادی جوره برید جلو، وگرنه اگه بخواید همه رو از همون اول سریع برید خونشون خیلی اذیت میشید
    بازم براتون آرزوی موفقیت میکنم
    در پناه حق

  12. کاربر روبرو از پست مفید نورا خانوم تشکرکرده است .

    nolife (چهارشنبه 06 خرداد 94)

  13. #27
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 20 مرداد 94 [ 09:55]
    تاریخ عضویت
    1393-12-02
    نوشته ها
    7
    امتیاز
    563
    سطح
    11
    Points: 563, Level: 11
    Level completed: 26%, Points required for next Level: 37
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class3 months registered500 Experience Points
    تشکرها
    21

    تشکرشده 14 در 6 پست

    Rep Power
    0
    Array
    کجای لحظه هامی تو
    که هر جا رو بگی گشتم
    به جای زندگی کردن
    پی دیوونگی گشتم

    :'(

  14. کاربر روبرو از پست مفید nolife تشکرکرده است .

    فدایی یار (چهارشنبه 06 خرداد 94)

  15. #28
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    شنبه 18 مرداد 99 [ 22:16]
    تاریخ عضویت
    1393-7-18
    نوشته ها
    223
    امتیاز
    9,079
    سطح
    64
    Points: 9,079, Level: 64
    Level completed: 10%, Points required for next Level: 271
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class5000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    130

    تشکرشده 285 در 148 پست

    Rep Power
    45
    Array
    سلام دوست گرامی
    چقدر سخت می‌گیری، تا اونجا که میدونم واسه ما دخترا ازدواج سخت تره! شما که دستتون بازه! ضمنا هنوز خیلی وقت داری، مشکلتون خیلی کوچیکه داری بزرگش میکنی! ایشالا بزودی نیمه گم شدت و پیدا میکنی و زندگی تشکیل میدی غصه شو نخور..

  16. کاربر روبرو از پست مفید نجمه چ تشکرکرده است .

    nolife (چهارشنبه 06 خرداد 94)


 
صفحه 3 از 3 نخستنخست 123

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. پاسخ ها: 6
    آخرين نوشته: یکشنبه 10 آبان 94, 19:18
  2. پاسخ ها: 9
    آخرين نوشته: چهارشنبه 11 تیر 93, 10:16
  3. پاسخ ها: 16
    آخرين نوشته: یکشنبه 27 بهمن 92, 14:10

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 17:28 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.