به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 2 از 3 نخستنخست 123 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 11 تا 20 , از مجموع 24
  1. #11
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    شنبه 18 مرداد 99 [ 22:16]
    تاریخ عضویت
    1393-7-18
    نوشته ها
    223
    امتیاز
    9,079
    سطح
    64
    Points: 9,079, Level: 64
    Level completed: 10%, Points required for next Level: 271
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class5000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    130

    تشکرشده 285 در 148 پست

    Rep Power
    45
    Array
    سلام
    اول اینکه برات آرزوی موفقیت و خوشبختی میکنم،بعد اینکه مشکل شما نیستی فکر میکنم مشکل ذهن پدر و مادر شما هست،البته ببخشید اینجوری میگم! و اینکه توروخدا آنقدر قضیه خواستگار رو بزرگ نکنید و اینکه بقیه خانم های اینجا که میگن وای تو که سنت هنوز بالا نرفته وقت داری... یعنی من که الان 27 سالمه دیگه باید افسردگی شدید بگیرم که خدایا من سنم خیلی زیاد شده و دیگه کارم تمومه که هنوز ازدواج نکردم!!! باور کن خوشبختی به ازدواج کردن و تحصیلات بالا فقط نیست،خوشبختی یعنی با همین داشته های الانت شاد و امیدوار باشی،مطمئن باش اگه الان شاد و خوشبخت نباشی تو دوران متاهلی و موفقیت تحصیلی بازم احساس خلا و افسردگی میکنی! تو جامعه ما دخترا رو خیلی واسه قضیه ازدواج و سن و سال آزار میدن، ما دخترا باید قوی باشیم و خوشبختی رو فقط معطوف به داشتن خواستگار و ازدواج ندانیم! ازدواج چیزیه که خودش به موقعی اتفاق میفته! با این حرفا فقط خودمون و زیر سوال میبریم و افسرده میکنیم.قوی باش تو یه دختر تحصیلکرده و امروزی هستی! موفق باشی

  2. 3 کاربر از پست مفید نجمه چ تشکرکرده اند .

    ali -guilan (یکشنبه 16 آذر 93), sanjab (یکشنبه 16 آذر 93), هم آوا (یکشنبه 16 آذر 93)

  3. #12
    مدیران انجمن

    آخرین بازدید
    جمعه 07 اردیبهشت 03 [ 00:31]
    تاریخ عضویت
    1392-4-02
    محل سکونت
    ایران
    نوشته ها
    1,968
    امتیاز
    33,342
    سطح
    100
    Points: 33,342, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 99.1%
    دستاوردها:
    OverdriveTagger First ClassSocialVeteran25000 Experience Points
    تشکرها
    4,392

    تشکرشده 6,380 در 1,793 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام

    میتونم احساس یه رتبه دورقمی بودن واون دوران رو بعدش دراین شرایط قرار داشتن رو درک کنم مطمئنا دوران سختی رو داری طی میکنی.

    اول بایدشکرگزاربودو داشته هارو هم دیدهوش واستعدادوسلامتی.اومدن خواستگار خیلی دراراده تو نیست.اما خیلی موفقیتهای دیگه به اراده خودت بستگی داره.همانطورکه دوستان هم گفتندبامادرت صحبت کن وتامیتونی قانعش کن.

    وقتی ۹۰درصد ذهنت اشغال اومدن ونیومدن خواستگار باشه دیگه رمقی برای رفتن راههای درست باقی نمی ماند.همینطورخیلی معانی رو از درس یادنمیگیریم اینارو درکوران زندگی یادمیگیریم.


    مهمترازتحصیلاتت،درحال حاضرشخصیتت وروح روان خودت هست که همیشه باهات هست.هرچی ضعیفترباشی میل مادرت برای سرزنشت بیشترمیشه صبر،آرامش،نشاط ،نظم،برنامه ریزی و هدفمندی مهترین مسائلی هستند که الان نیاز داری.سعی کن نشاط داشته باشی تاخلاقیتت شکوفاتربشه.حتی دست رودست نذارکه حتما ارشد قبول بشی درکنارش هنرهای دیگه هم یادبگیر. ازبهمن تا اول پاییزوقت داری چیزای دیگه هم یادبگیری.

  4. 7 کاربر از پست مفید ammin تشکرکرده اند .

    ali -guilan (یکشنبه 16 آذر 93), golii (یکشنبه 16 آذر 93), szd (یکشنبه 16 آذر 93), فرشته اردیبهشت (چهارشنبه 17 دی 93), واحد (یکشنبه 14 دی 93), هم آوا (یکشنبه 16 آذر 93), zolal (چهارشنبه 19 آذر 93)

  5. #13
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 14 مرداد 94 [ 11:15]
    تاریخ عضویت
    1393-4-27
    نوشته ها
    43
    امتیاز
    1,321
    سطح
    20
    Points: 1,321, Level: 20
    Level completed: 21%, Points required for next Level: 79
    Overall activity: 5.0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class1000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    60

    تشکرشده 50 در 23 پست

    Rep Power
    0
    Array
    میگن ادمها وقتی مشکلات دیگران رو بشنون یا ببینن قدر مالخودشو بهتر میدونن
    اومدم باهات همدردی کنم

    اول اینکه بحث خواستگار ندارم رو اینجا پیش نکش که واسه شما زوده و
    صدها یا هزاران تای 26 سال به بالاش اینجا صف کشیدن

    بعد یه سوال کوچولو منظور شما ازخواستگار ندارم یعنی خواستگار دکتر

    مهندس کارمند باحقوق چندمیلیونه یا اینکه اصلا خواستگار ندارید؟؟ چون

    تاجاییکه من دیدم میوه فروش باقالی فروش نسخه پیچ داروخانه صندوقدار بیمارستان و مغازه و از اینها زیاد موجودن ها
    اما قسمت همدردی،اینجا همه منو بخاطر مشکلات با مامانم میشناسن.

    همین دیروز مامانم بخاطر اینکه ما ازنعمت!!!!!! شوهر محرومیم داست به یکی
    از فامیل میگفت من دوتا بچه بدبخت دارم. نصفه روز باهاش دعوا کردم چرا ما

    باید بدبخت باشیم؟ ومگه فایده دارهدفعه بعد هم همبنکارو میکنه
    بگزار از اولین خواستگارم بگم اونزمان که اعتماد به نفسم خوب ود ومشکل

    جسمیم حاد نبود. پدر خواستگا الو سلام من بابای فلانی هستم، مامان من
    الو سلام بفرمایید با خود دخترم صحبت کنید هرچی خودش بگه!!!(اونها فقط

    گفتن سلام خانواده من گفتن سلم ماراضی بفرما مال شما) از بابام به شدت

    متنفرم،حاضره منو به سفور سرکوچه بده.کاری ندارم که سوفور سرکوچه هم شاید سشخصیتی بالاتر زا من باشه .من باخانوادم کار دارم
    مامانم هرجا میرسه شروع میکنه تو سر من زدن، یکروز که حالم خوبه میبینم
    تا منو میبینه شروع میکنهب ه گریه کردن صداش میاد صورتشو قایم
    میکنه.بخاطر همون مساله شوهر. البته چون مادرم تخیلات روانی برای
    خودش داره یهو به یکسری نتیجه گیری ها میرسه که به گریه ختم میشه

    فکر میکنه بد بختی ما شوهره ولی 99 درصد بدبختی اینجای زندگی من
    خودش بوده
    بیرون میری؟اهل بیرون رفتن و کلاس رفتن هستی؟ خداروشکر کن مامانت سالمن چیزیت نمیگن. من خودمو تو خونه محبوس کردم.دیگه عادت کردم مثل پرنده ای میمونم در قفس رو برام هم باز کنن بیرون نمیرم میدونی واسه چی؟ به محض اینکه پامو از خونه بزارم بیرون مامان به خیالش امروز یکی رو پیدا کردم دارم میرم ملاقاتش نهار هم باهاشم نهار اوروز درست نمیکنه!! ببین من یه بیماری کوچولو دارم باید یک ماه دوماه یکبار یه چکاپ برم دکتر نه تنها خودشون به فکر نیستن منو نمیبرن . به خیالش واسه پرستار و مسولای بیمارستان میرم.خوب دقت کن ببین از م بدبخت تر و از مادرمن بیشعور تر جایی هست؟ بی ادبی من رو هم ببخشید.
    هرجا و به هرکی برسه سفره دلش که مشکلات زندگی ماست رو باز میکنه هرچقدر بهش بگیم نکن اینکارو مارو تحقیر نکن هیچ فایده ای نداره. ببین اگه از نزدیک ببینیش شاید بگی چه زن خوب و شاد ومهربونی کاش مادر شوهر من بشه! ولی نه این پوسته ظاهریشه فقط با زندگی باهاش رفتارای بدش رفتارای ازار دهنده اش رو میبینی
    همیشه حسرت دور وبری هام رو میخورم باور کن دخترای با مدرکای پیلم نورشون رو میپرستن و روی حرفش حرف نمیزنن چقدر برای رشدشون خرج

    کردن و دختراشون به جایی رسیدن شوهر مهندس و دکتر کردن . اونوقت مادر

    من به هرکی میرسه تو سر قیمت میزنه . هی نمیدونی چقدر دلم خونه دلم میخواد ساعت ها گریه کنم
    من هم خواستگارای خوب داشتم.عین تو زمان لیسانسم.ولی جرات نداشتم بگم ببین من یه کوچولو مراقبت میخوام یه کوچولو رسیدگی میخوام یکی رو
    میخوام مرد باشه دل و وجود داشته باشه.اخه فکر هم نمیکنم همچین

    ادمهایی باشن.با دونفرشون کوچولو که اشناشدم فهمیدم از این ادمها ندازیم
    اینها رو گفتم حالت بهترشه قدر زندگیتو بدونی. خواستگار نداری . اون
    خواستگاری که بخواد واسه شاغل بودن کسی بیاد همون بهتر که نیاد. اگه یه
    زن بخواد خرج خودشو دربیاره پس اون مرد بدرد جرز دیوار میخوره

    به اون سوال اولم هم جواب بدین جریان دستم بیاد.سوالم از همه دخترای بی خواستگاره

    - u - -
    ویرایش توسط golii : یکشنبه 16 آذر 93 در ساعت 18:59

  6. کاربر روبرو از پست مفید golii تشکرکرده است .

    هم آوا (یکشنبه 16 آذر 93)

  7. #14
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 23 دی 93 [ 18:39]
    تاریخ عضویت
    1393-9-15
    نوشته ها
    7
    امتیاز
    287
    سطح
    5
    Points: 287, Level: 5
    Level completed: 74%, Points required for next Level: 13
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class31 days registered250 Experience Points
    تشکرها
    0

    تشکرشده 19 در 5 پست

    Rep Power
    0
    Array
    دوستان مهربانم از تک تک شما سپاسگزارم.الآن واقعا احساس زیباتری
    دارم.
    دوست خوبم کیت کت من شبیه سرزنش های مادرم شدم و اعتماد به نفسم را از دست دادم.
    دوست مهربانم golii خیلی از مشکل شما که بسیار شبیه من هست ناراحت شدم. عزیزم منظورم این بود که کلا خواستگار ندارم.
    حالا خواستگار نداشتنمان به درک! کاش می فهمیدند داشتن یا نداشتن خواستگار دست ما نیست.البته ما می توانیم با حضور در جامعه در قالب شغل یا تحصیل این امر را تسهیل کنیم.اما انتظار کنونی والدین ما بیجاست.
    من فکر نمی کردم این مسئله برای دختران تا این حد اپیدمی باشد.فکر می کردم فقط من این طور هستم.
    golii جان امیدوارم زودتر مشکلت حل شود.من هم از خانه بیرون نمی روم.بعضی وقتا 3 ماه هم شده که از خانه بیرون نرفتم.وقتی میگویم بیرون نرفته ام یعنی حتی تا بقالی سر کوچه هم نرفتم.👧
    مادر من هم تا خواهرهایش را میبیند گریه و زاری راه می اندازد که الحمدلله شانس نیاوردم! من و برادرم را می گوید.برادرم ارشد است او هم در دانشگاه تهران درس خوانده.به تازگی فارغ التحصيل شده باور بفرمایید تمام فامیل ما بسیج تشکیل داده اند برایش کار پیدا کنند.اصلا از وقتی آمده همه نگران هستند که نکند در خانه ماندن تا زمان کار پیدا کردن باعث افسردگی او شود! حال آنکه من با بحرانی ترین حالات روحی 2 سال تمام دست و پنجه نرم کردم سال اول بعد از شکست در کنکور من فقط یک مرده متحرک بودم و فکر خودکشی لحظه ای رهایم نمی کرد.اما در آن شرایط روحی پدرم بجای دلداری دادن من به من محل نمی گذاشت.اصلا در عجبم که چطور یک نتیجه کنکور احترام و شخصیت انسان را روزی به او می دهد و روزی هم از او می گیرد.
    یعنی من آدم به خاطر منی خودش نمی تواند مورد احترام باشد؟ حتما باید من دانشجو باشد؟ یا من وکیل؟ یا من شوهردار؟
    بیشترین چیزی که الآن من را آزار می دهد اعتماد به نفس از دست رفته ام است، هفته گذشته آزمون وکالت بود.وقتی وارد دانشگاه شدم دائم خودم را مخفی می کردم.این حالت میل به مخفی شدن را همین 2 سال پیدا کردم.میترسیدم مبادا هم کلاسی های دوران دبیرستانم این دختر مفلوک به گل نشسته را ببینند و به هم بگویند این سایه نیست؟ بعد به خودم نهیب زدم که آخر دختره ی چفت و خل مگر قتل کرده ای که می ترسی! اما فایده نداشت.
    چطور دوباره اعتماد به نفس داشته باشم؟ من تصمیم دارم محکم باشم و بجنگم.کمکم کنید

  8. #15
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 30 خرداد 97 [ 13:17]
    تاریخ عضویت
    1392-8-26
    نوشته ها
    278
    امتیاز
    9,405
    سطح
    65
    Points: 9,405, Level: 65
    Level completed: 19%, Points required for next Level: 245
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class5000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    2,386

    تشکرشده 653 در 231 پست

    Rep Power
    53
    Array
    سلام سایه جان
    متاسفانه همینطوره که شما میگی ... متاسفانه رتبه کنکور - اسم دانشگاه و درجه علمی توی این جامعه تعیین کننده موقعیت دختر در خانواده و فامیل ونهایتا در جامعه است
    ناراحت نباش عزیزم ... من بسیار افراد فارغ التحصیل دکتری میشناسم که دنبال کاری میگردن که فقط 100هزار تومان بهشون حقوق بدن اوضاع جامعه خیلی داغون تر از این حرفاست که مادرتون فکر میکنه .... پسرهای جامعه کار ندارن - پول ندارن - مسکن ندارن در کل هیچی ندارن که بخوان بیان جلو برای ازدواج اقدام کنن ... اون بنده خداها هم نیاز به همدم دارن اونها هم مثل شما فکر میکنن
    در عجبم که چطور یک نتیجه کنکور احترام و شخصیت انسان را روزی به او می دهد و روزی هم از او می گیرد.
    درسته کاملا درسته ... مثلا من خودم ارشد دارم از یکی از دانشگاههای دولتی تهران - کارمند دولت هستم و موقعیت اجتماعی خوبی دارم اونم توی سن 25 سالگی ... باورت میشه برای اکثر دخترهای فامیل از خودم کوچکتر به یه الگو تبدیل شدم برام خنده داره چون به واسطه یکی شون تازه متوجه این قضیه شدم .... من خودم و هیچی حساب میکنم اونوقت یه عده چشمشون به منه که چکار میکنم یا چکار خواهم کرد خیلی متاسف شدم وقتی دیدم مادر شما هم مثل مادر من بخاطر موقعیتم به فامیل پز میده ... جامعه ما تبدیل به یه استیج مد شده که هر کسی میاد موقعیت خودش رو نمایش میده و کلی فخر میفروشه و میره
    خواهش میکنم بخاطر دیگران زندگی نکن ... خودت باش ... چون منم مثل شما یک عمر منتظر بودم که ببینم مادرم به عنوان فرمانده عملیات چه دستوری رو برام آماده کرده تا به نحو احسن انجامش بدم ... البته موقعیت الانم رو مدیون سخت گیری های ایشونم ولی میتونم به جرات بگم هیچوقت خودم نبودم ... وجالبش اینه که ایشون هرگز راضی و خوشنود نمیشدن خودت باش عزیزم ... خودت باش خواهرم ... خودت باش وگرنه زندگی برات جهنم میشه

    [SIGPIC][/SIGPIC]

  9. کاربر روبرو از پست مفید هم آوا تشکرکرده است .

    رزا (سه شنبه 18 آذر 93)

  10. #16
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    سه شنبه 30 شهریور 00 [ 12:26]
    تاریخ عضویت
    1390-1-14
    نوشته ها
    345
    امتیاز
    12,728
    سطح
    73
    Points: 12,728, Level: 73
    Level completed: 70%, Points required for next Level: 122
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    VeteranTagger Second Class10000 Experience Points
    تشکرها
    640

    تشکرشده 935 در 291 پست

    حالت من
    Shad
    Rep Power
    71
    Array
    دوست عزیز سایه ...
    ادبیات نوشته هات خیلی برام لذت بخش بود ...
    من به عنوان پسر مجرد هیچوقت با دختری با ویژگی های روحی و روانی فعلی شما ازدواج نمیکنم مگر اینکه آدمی باشم که بخام طرفم زیر سلطم باشه (یه چیزی تو مایه مردسالاری)
    و بعد اینکه خطری در رابطه با ازدواج، شما و امثال شما رو تهدید میکنه که باید خوب و با چشم باز به این مسئله دقت داشته باشین اونم اینکه شما با این روحیه، اولین خواستگاری که براتون میاد بصورت احساسی برخورد میکنین و برای خلاص شدن از شرایط فعلیتون نمیتونین معیار های اساسی و اصولی برای ازدواج رو نسبت به خواستگارتون در نظر بگیرین ..
    .
    24 سال زیاد نیست و شما تمرکزتون رو از نداشتن خواستگار و از دست دادن موقعیت های قبلی باید بردارین و رو اعتماد به نفستون کار کنین و همه حرفای مادرتون رو (از جنس سرکوفت زدن ) از یک گوش بگیرین از گوش دیگه بدین بیرون و اصلا اجازه ندین تاثیری رو شما داشته باشه... من در مورد انتخاب شغل مشکلی شبیه شما با خانواده و فامیل داشتم که از همون اول اجازه ندادم هیچ تاثیری تو تصمیم و هدفم داشته باشن و راه خودمو گرفتم ...
    رو اعتماد به نفستون کار کنین و اجازه ندین ذره ای فکر و حرف اطرافیان رو شما تاثیر داشته باشه چرا که اصلا اهمیت نداره ...
    دیل کارنگی حرفی خوبی در این رابطه زده که : (اگر بدانید مردم هزاران بار بیشتر به یک سر درد معمولی خود اهمیت میدهند تا به مرگ من و شما ، دیگر نگران نخواهید شد که درباره ی شما چه فکری میکنند !)
    .
    زندگیتون رو بکنید و مطمئن باشید هر اتفاقی به وقتش خواهد افتاد ... زمان خیلی چیزهارو حل میکنه

  11. 6 کاربر از پست مفید saeeded تشکرکرده اند .

    ali -guilan (سه شنبه 18 آذر 93), rayehe (سه شنبه 18 آذر 93), sanjab (چهارشنبه 19 آذر 93), فرشته اردیبهشت (چهارشنبه 17 دی 93), هم آوا (سه شنبه 18 آذر 93), رزا (سه شنبه 18 آذر 93)

  12. #17
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 23 دی 93 [ 18:39]
    تاریخ عضویت
    1393-9-15
    نوشته ها
    7
    امتیاز
    287
    سطح
    5
    Points: 287, Level: 5
    Level completed: 74%, Points required for next Level: 13
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class31 days registered250 Experience Points
    تشکرها
    0

    تشکرشده 19 در 5 پست

    Rep Power
    0
    Array
    دوستان نازنینم هم آوا و saeeded بی نهایت بخاطر صحبت های دلگرم کننده تان سپاس گزارم.
    بله حق با شماست.دیگران در زندگی من پررنگ تر از خودم در حال ایفای نقش هستند دلیلش این است که من سکوت کرده ام.
    دیروز مادرم قدری مهربان تر بود.با او صحبت کردم.تازه می فهمم که او چقدر مادر است! و مادر یعنی تنهایی!
    بعد تا حدودی به ایشان حق دادم، البته تا حدودی! می دانستم که نباید خیلی هندی شویم، باید حرف هایمان را به هم بزنیم،دلتان نخواهد کمی هم دل و قلوه رد و بدل کردیم، روحم تازه شد.
    چقدر خوب است که آدم گاهی احساس کند واقعا آدم است من دیروز این حس را تجربه کردم چون مادرم با من مثل یک آدم و در کمال احترام و به دور از تحقیر حرف زد.مادرم خیلی تنهاست.پدرم هم همین طور. آنقدر تنها که تمام دلخوشی هایشان ما هستیم.از خودم خجالت کشیدم ولی به خودم حق هم دادم.
    تصمیم دارم در مدت باقی مانده تا آزمون خوب درس بخوانم، بعد از کنکور هم بیشتر به مادرم نزدیک باشم. با او پیاده روی برویم،آشپزی یادم بدهند( من حتی یک تخم مرغ را هم تا حالا درست نیرو نکرده ام )😆 برای نزدیک شدن به پدرم هم میتوانم با او بحث های سیاسی اقتصادی کنم که عاشقشان هستند و از او بخواهم که دوباره رانندگی یادم بدهند.اصلا آنها از من دور شده اند من هم مقصر بودم.انقدر به آن ها نزدیک می شوم تا همه مان یاد بگیریم که یک خانواده هستیم .
    از تمام شما بزرگواران ممنونم.خواندن حرف های شما کمک کرد به خودم مسلط شوم. دیگر آن حس آشفتگی و عدم تمرکز را ندارم.دوستتان دارم، امیدوارم مشکلات تمام عزیزانم حل شوند.

  13. 6 کاربر از پست مفید سایه 69 تشکرکرده اند .

    ali -guilan (سه شنبه 18 آذر 93), rayehe (چهارشنبه 19 آذر 93), کیانا 93 (چهارشنبه 17 دی 93), یه تنهای خسته (سه شنبه 18 آذر 93), واحد (یکشنبه 14 دی 93), zolal (چهارشنبه 19 آذر 93)

  14. #18
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 30 خرداد 97 [ 13:17]
    تاریخ عضویت
    1392-8-26
    نوشته ها
    278
    امتیاز
    9,405
    سطح
    65
    Points: 9,405, Level: 65
    Level completed: 19%, Points required for next Level: 245
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class5000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    2,386

    تشکرشده 653 در 231 پست

    Rep Power
    53
    Array
    سلام سایه عزیزم
    نمیدونم تا حالا خودت دقت کردی؟؟؟؟ که چقدر ادبیات و قلم خوبی داری؟؟؟ واقعا خوشم اومد یه لحظه احساس کردم دارم متن یه نویسنده قوی رو میخونم
    خواهش میکنم این استعدادت رو دست کم نگیر ... عالیه که دنبال توانایی هات خارج از کنکور و دانشگاه بگردی
    انشالا هرجا هستی موفق باشی

    [SIGPIC][/SIGPIC]

  15. #19
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 23 دی 93 [ 18:39]
    تاریخ عضویت
    1393-9-15
    نوشته ها
    7
    امتیاز
    287
    سطح
    5
    Points: 287, Level: 5
    Level completed: 74%, Points required for next Level: 13
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class31 days registered250 Experience Points
    تشکرها
    0

    تشکرشده 19 در 5 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام دوستان.
    متاسفانه من در آزمون وکالت پذیرفته نشدم با اختلاف 5 نفر.
    این موضوع چندان برایم مهم نیست.شاید من فقط 1 ساعت ناراحت شدم.آنچه الآن دارد روانیم می کند رفتار ها و طعنه های مادرم است.متاسفم که تمام تلاشم برای نزدیک شدن به مادرم بی نتیجه بود ایشان کار خودشان را می کنند!و فقط با یک جمله ساده تمام وجودم را زیر سوال بردند.
    الآن احساس می کنم مشکل من نداشتن خواستگار نیست، مشکل بزرگ تر از این حرف هاست.
    من دیگر نمی توانم طعنه های مادرم را تحمل کنم.
    احساس می کنم تا زمانی که مادرم و بعضا پدرم این رفتار را دارند من در هیچ آزمونی موفق نخواهم شد! من در یک دور باطل افتاده ام.آزمون می دهم، قبول نمی شوم، مادرم سرکوفت میزند و من اعتماد به نفسم را هر روز بیشتر از دست می دهم! من بی استعداد و کند ذهن نیستم! اما او سعی دارد این تفکر را به من القا کند!
    خودم هم دارم باور می کنم.
    خسته ام
    خیلی خسته
    خیلی خیلی خیلی خسته

  16. کاربر روبرو از پست مفید سایه 69 تشکرکرده است .

    کیانا 93 (چهارشنبه 17 دی 93)

  17. #20
    Banned
    آخرین بازدید
    یکشنبه 03 خرداد 94 [ 14:19]
    تاریخ عضویت
    1393-7-11
    نوشته ها
    162
    امتیاز
    3,278
    سطح
    35
    Points: 3,278, Level: 35
    Level completed: 52%, Points required for next Level: 72
    Overall activity: 42.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1000 Experience Points3 months registered
    تشکرها
    162

    تشکرشده 593 در 152 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام دوست عزیز

    کسی که به خودش اعتماد داره ،
    نه تشویق دیگران او را مغرور میکنه،
    نه انتقاد بیجاشون باعث میشه که از خودش مایوس بشه.

    چرا به خودتون نمیگید که بذار هر چی میگه بگه. من که تلاشم رو کردم؟
    چطور حرف زدن ها انقد تحت تاثیر قرار میده شمارو ؟
    دو روز دیگه از حرف های جامعه و مردم که منتظر سوژه ان میخاید چیکار کنید؟

    موفق و موید
    ویرایش توسط love less : یکشنبه 14 دی 93 در ساعت 13:43

  18. 2 کاربر از پست مفید love less تشکرکرده اند .

    zolal (یکشنبه 14 دی 93), بارن (یکشنبه 14 دی 93)


 
صفحه 2 از 3 نخستنخست 123 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 08:26 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.