به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 2 از 2 نخستنخست 12
نمایش نتایج: از شماره 11 تا 18 , از مجموع 18
  1. #11
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 01 بهمن 93 [ 12:22]
    تاریخ عضویت
    1393-4-04
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    715
    امتیاز
    2,352
    سطح
    29
    Points: 2,352, Level: 29
    Level completed: 35%, Points required for next Level: 98
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class1000 Experience Points3 months registeredSocial
    تشکرها
    1,083

    تشکرشده 1,447 در 508 پست

    Rep Power
    110
    Array
    سلام خانم
    به نظرم یا اون موقع نباید بین عقل و احساس احساس رو انتخاب میکردی یا الان باید شرایطتت رو مدیریت کنی ...
    تو دیگه ازدواج کردی مسئولیتت چند برابر شده با اون دوران قضیه فرق میکنه ... شوهر داری شوووهر نباید زندگیت رو تلخ کنی دیگه فایده نداره احساس گشیمونی نکن زندگی انسان کلا بر پایه ای کاش ای کاش هست که تخریب میشه به داشته هات فکر کن به اینکه میتونی لحظه های خوبی رو با همسرت داشته باشی ... به اینکه گذشته هارو فراموش کنی و زندگیت رو بسازی یه خونه تکونی بدی بهش ... همسرت رو سرزنده کنی ... به هر حال انتخابت رو کردی پس بیخودی نه خودتو نه همسرت رو اذیت کن قشنگ مثل یه خانم و آقای خوب برید مشاوره و زندگیتون رو از نو شروع کنید ....
    ببخشید من خودم استرس دارم زیاد نتونستم خوب بنویسم بازم معذرت میخوام
    هرکس بخواهد کاری را انجام دهد
    "راهش را پیدا میکن "
    هرکس نخواهد کاری را انجام دهد
    "بهانه اش را"

  2. 4 کاربر از پست مفید maedeh120 تشکرکرده اند .

    rayehe (چهارشنبه 12 آذر 93), sevil73 (سه شنبه 18 آذر 93), واحد (چهارشنبه 19 آذر 93), شیدا. (چهارشنبه 12 آذر 93)

  3. #12
    مدیران انجمن

    آخرین بازدید
    جمعه 07 اردیبهشت 03 [ 00:31]
    تاریخ عضویت
    1392-4-02
    محل سکونت
    ایران
    نوشته ها
    1,968
    امتیاز
    33,342
    سطح
    100
    Points: 33,342, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 99.1%
    دستاوردها:
    OverdriveTagger First ClassSocialVeteran25000 Experience Points
    تشکرها
    4,392

    تشکرشده 6,387 در 1,793 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام یکتای تنها.


    بهت تبریک میگم﷼انشالله خوشبخت بشی.

    احساس تو رو درک میکنم ،بهتربود شوهرت از یک روش منطقی ترمیومدجلو اونم اون موقع راه بهتری بنظرش نرسیده. مادرت وقتی متوجه نوع رابطه شده حرف منطقی ایی زده یاقطع یا ازدواج. ببینابین موندن ،هر دوتاتون رو روزبه روز داغونتر وسردرگمتر میکرد. الخیرفی ماوقع. خیر درآن چیزیست که اتفاق افتاد.

    به حرفای نسیه اطرافیان توجه نکن اگه تو رو دوس داشتن از اون حرفا نمیزدن که من میومدم خواستگاری مگه اینکه منظورشون این باشه قدرخودتو بدون که این یه بحث دیگست.

    مهریه زیاد تضمین کننده خوشبختی نیست.افسوس نخورکه ای کاش چطورمیشد .به نظرمیرسه شوهرت میترسه بهت بها بده چون هروقت بعدازدواج بهت بهاداده زدی توذوقش الان باروش گرفتن اعتماد بنفست ناچاره خودشو تطبیق بده .پس سعی کن پله پله رفتارهات رواصلاح کنی.ودست ازبهانه گیری برداری.اونم یک جوون هست که زندگیش رو باتوتعریف وسرمایه گذاری و هزینه کرده.


    مطمئننا زندگی مشترک مشکلات مخصوص به خودش رو داره دیگه ازگذشته خارج شو وتمرکز کن به همین زندگی وقت وانرژی واعصاب خودت رو بیخود هدر نده.سعی کن خوبی های شوهرت روببینی مثبت اندیش باش موفق باشی

  4. 4 کاربر از پست مفید ammin تشکرکرده اند .

    sevil73 (سه شنبه 18 آذر 93), واحد (چهارشنبه 19 آذر 93), آویژه (پنجشنبه 13 آذر 93), شیدا. (چهارشنبه 12 آذر 93)

  5. #13
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 12 فروردین 94 [ 22:07]
    تاریخ عضویت
    1393-6-07
    نوشته ها
    97
    امتیاز
    1,792
    سطح
    24
    Points: 1,792, Level: 24
    Level completed: 92%, Points required for next Level: 8
    Overall activity: 7.0%
    دستاوردها:
    3 months registered1000 Experience PointsTagger First Class
    تشکرها
    203

    تشکرشده 153 در 66 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام عزیزم نباید اینقدر سخت بگیری بعد ازدواج معمولا یه عده تازه میگن ما نظر داشتیم خود من وقتی با شوهرم دوس بودم حس دو دلی داشتم چون خیلی بهش دلبسته نبودم و راهمون هم خیلی از هم دور بود چندین بار ازش جداشدمو اون پشیمونم کرد تا اینکه اومدن خواستگاریم تو همون زمان یه خواستگار داشتم از همه لحاظ بالاتر از موقعیت شوهرم بود مالی رفاعی تحصیلی تک فرزند بودنش.ولی اونو پس زدم چون نمیخواستم زندگیم بدون اشنایی و علاقه قبلی شروع بشه رو شوهرم تمرکز کردم تا چند وقت هرکس میفهمید نامزد کردم باورش نمیشد میگفت ما نظر داشتیم چرا زود شوهرش دادین خیلی عجله کردین دخترتون چرا دادین راه دور کلی از این حرف وحدیثا بعضی مواقع رو من اثر میکرد و از نامزدم بدم میامد حتی تا یکسال اول همش میگفتم چرا من پشیمون میشدم اون برم میگردوند به دوستی.ولی کم کم دیگه بخودم قبولوندم که دیگه من در دوران دوستی نیستم که بگم این شرایطش بهتر پس تو برو من با اون میخوام ازدواج کنم.الان مسءولیت اومده رو دوشم اونم پایبد به امضایی که روز عقد بستمو شدم زندگی نامزدم.اینم بگم اگه بخوای با حرف مردم زندگی کنی باید کل زندگیتو بدی به باد.شکر خدا الان شوهرم واقعا از اونی که اول بود بهتر وبهترشده روزیش و کارشو تحصیلاتش که الان هیچ کس جرات نداره بگه چرا رفتی راه دور و..
    خیلیا حسرت زندگی الان منو میخورن.
    عزیزم تو انتخابتو کردی همسرت هم که دوستت داره پس چشمتو به حرف مردم ببند و پایبد زندگیت با ایندت شو مطمءن باش همه اول زندگی کامل نیستن با صبر همه چی وقف مردا پیش میره.الان من حاضر نیستم یه تار موی شوهرمو حتی با کسی عوض کنم یا مقایسه کنم.خب دلخوری پیش میاد ولی فک نمیکردم تا این حد عاشقش بششم چون منو با همه لجبازیا و یکدنگی های دوران دوستی وعقد که اذیتش میکردم بازم خواست.

    عزیزم ارزش قاءل بودن به مهریه سنگین و تجملات نیس اول عشق و اخلاق طرفته پس سعی کن بیشتر رو عشقتون وعلاقتون باهم وقت بذاری وتمرکز کنی..

    - - - Updated - - -

    سلام عزیزم نباید اینقدر سخت بگیری بعد ازدواج معمولا یه عده تازه میگن ما نظر داشتیم خود من وقتی با شوهرم دوس بودم حس دو دلی داشتم چون خیلی بهش دلبسته نبودم و راهمون هم خیلی از هم دور بود چندین بار ازش جداشدمو اون پشیمونم کرد تا اینکه اومدن خواستگاریم تو همون زمان یه خواستگار داشتم از همه لحاظ بالاتر از موقعیت شوهرم بود مالی رفاعی تحصیلی تک فرزند بودنش.ولی اونو پس زدم چون نمیخواستم زندگیم بدون اشنایی و علاقه قبلی شروع بشه رو شوهرم تمرکز کردم تا چند وقت هرکس میفهمید نامزد کردم باورش نمیشد میگفت ما نظر داشتیم چرا زود شوهرش دادین خیلی عجله کردین دخترتون چرا دادین راه دور کلی از این حرف وحدیثا بعضی مواقع رو من اثر میکرد و از نامزدم بدم میامد حتی تا یکسال اول همش میگفتم چرا من پشیمون میشدم اون برم میگردوند به دوستی.ولی کم کم دیگه بخودم قبولوندم که دیگه من در دوران دوستی نیستم که بگم این شرایطش بهتر پس تو برو من با اون میخوام ازدواج کنم.الان مسءولیت اومده رو دوشم اونم پایبد به امضایی که روز عقد بستمو شدم زندگی نامزدم.اینم بگم اگه بخوای با حرف مردم زندگی کنی باید کل زندگیتو بدی به باد.شکر خدا الان شوهرم واقعا از اونی که اول بود بهتر وبهترشده روزیش و کارشو تحصیلاتش که الان هیچ کس جرات نداره بگه چرا رفتی راه دور و..
    خیلیا حسرت زندگی الان منو میخورن.
    عزیزم تو انتخابتو کردی همسرت هم که دوستت داره پس چشمتو به حرف مردم ببند و پایبد زندگیت با ایندت شو مطمءن باش همه اول زندگی کامل نیستن با صبر همه چی وقف مردا پیش میره.الان من حاضر نیستم یه تار موی شوهرمو حتی با کسی عوض کنم یا مقایسه کنم.خب دلخوری پیش میاد ولی فک نمیکردم تا این حد عاشقش بششم چون منو با همه لجبازیا و یکدنگی های دوران دوستی وعقد که اذیتش میکردم بازم خواست.

    عزیزم ارزش قاءل بودن به مهریه سنگین و تجملات نیس اول عشق و اخلاق طرفته پس سعی کن بیشتر رو عشقتون وعلاقتون باهم وقت بذاری وتمرکز کنی..

  6. 3 کاربر از پست مفید pbsm تشکرکرده اند .

    rayehe (چهارشنبه 12 آذر 93), واحد (چهارشنبه 19 آذر 93), شیدا. (چهارشنبه 12 آذر 93)

  7. #14
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 04 تیر 97 [ 11:22]
    تاریخ عضویت
    1392-5-06
    محل سکونت
    زیر اسمان خدا
    نوشته ها
    203
    امتیاز
    5,485
    سطح
    47
    Points: 5,485, Level: 47
    Level completed: 68%, Points required for next Level: 65
    Overall activity: 7.0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    3

    تشکرشده 294 در 130 پست

    Rep Power
    33
    Array
    شیدا. =>

    رابطه شما و با هم بودنتون اونقدر طولانی و عمیق بود که به جرات می گم با جدا شدنتون (قبل از ازدواج) و ازدواجت با فرد دیگه، سختی های زیادی را باید تحمل می کردی تا به آرامش روحی برسی. همون موقع هم ایشون مثل همسر شما بود و رابطه عاطفی نزدیکی داشتید. فکر می کنی جدا شدن از اون رابطه آسون بود؟ فکر می کنی به همین راحتی می تونستی با کس دیگه ای ازدواج کنی؟ در مورد گذشته ات چی و چقدرش را می خواستی بگی؟ طرف مقابلت چقدرش را می تونست بپذیره؟

    سلام شیدا ی عزیزم
    حرفت کاملا متینه ، و شاید یکی‌ از اصلی‌‌ترین دلیل هاش این بود که من نمیخواستم زندگیم رو بر پایه یک دروغ کثیف بنا کنم توی تاپیک قبلیم هم گفتم کسی‌ که میومد خاستگاری من (اگر غریبه می‌بود) حتی ۱ درصد هم فکر نمیکرد که من ۵ سال همسر پنهانی آقائی بودم و حالا دارم به عنوان یه دوشیزه دروغین کنار ایشون میشینم . و به دوش کشیدن این بار سنگین برای من غیر ممکن بود.


    - - - Updated - - -

    سلام
    دوستای عزیزم
    ممنون از اینکه وقتتون رو به من دادید
    من یکی‌ یکی‌ جواب میدم


    شما که همدیگه را دوست داشتید و می خواستید و تصمیم به ازدواج داشتید. این فکرهای منفی را از ذهنت بیرون کن که نمی خوامش و نمی خوادم و ...
    شاید بیش از ۱۰ بار ازش اعتراف گرفتم که دوستم داری ؟ عاشقمی ؟ چقدر دوسم داری ؟ الان دوست داشتنت بیشتره یا کمتر ؟ و... هرچند اون بی‌چاره هی‌ میگه آره بخدا . آره باور کن خوشحالم که عقد کردیم ، الان خیلی‌ همه چی‌ بهتر شده اما دیوونش کردم ... عین وسواسی‌ها شدم .و اینو میدونم که تا وقتی‌ که خودم حس خوبی نسبت به خودم نداشته باشم هیچ کس دیگه‌ای هم این حس رو نخواهد داشت .

    کیت‌کت و ماهک عزیزم شما درست میگید. اگر کسی‌ منو می‌خواست باید زودتر پا پیش می‌گذاشت نه الان دیگه...

    به نظرت رفتار هايي كه از همسرت سر مي زنه و باعث ناراحتيت ميشه بازتاب رفتار هاي خودت نيست؟


    کیمیا جون می‌شه این جمله رو برام بیشتر باز کنی‌ ؟
    واقعاً می‌خوام خودمو بشناسم

    .به نظرمیرسه شوهرت میترسه بهت بها بده چون هروقت بعدازدواج بهت بهاداده زدی توذوقش الان باروش گرفتن اعتماد بنفست ناچاره خودشو تطبیق بده .پس سعی کن پله پله رفتارهات رواصلاح کنی.ودست ازبهانه گیری برداری.اونم یک جوون هست که زندگیش رو باتوتعریف وسرمایه گذاری و هزینه کرده.
    چرا باید بترسه؟ البته خودشم دوست داره که به حرفم گوش بده اما نمی‌دونم چرا نمیخواد زن ذلیل به حساب بیاد

    مثلا چند شب پیش گفتم وقتی‌ رفتیم خونه‌ خودمون من لبنیات محلی دوست ندارم ماست از مارک فلان با پنیر فلان می‌خوام نگی‌ نه ها

    گفت باشه عشقم (به طور نه خود آگاه) و منو بغل کرد
    بعد یهو گفت البته هرچند از این رفتار بدم میاد ، منم گفتم این احترام گذاشتنه زن ذلیلی نیست که



    و واقعاً دلیل این امتناع را نمی‌فهمم...
    مادرت وقتی متوجه نوع رابطه شده حرف منطقی ایی زده یاقطع یا ازدواج. ببینابین موندن ،هر دوتاتون رو روزبه روز داغونتر وسردرگمتر میکرد. الخیرفی ماوقع. خیر درآن چیزیست که اتفاق افتاد.

    مشاور ازدواج هم دقیقا همین حرف را زد










    - - - Updated - - -

    سلام
    دوستای عزیزم
    ممنون از اینکه وقتتون رو به من دادید
    من یکی‌ یکی‌ جواب میدم


    شما که همدیگه را دوست داشتید و می خواستید و تصمیم به ازدواج داشتید. این فکرهای منفی را از ذهنت بیرون کن که نمی خوامش و نمی خوادم و ...
    شاید بیش از ۱۰ بار ازش اعتراف گرفتم که دوستم داری ؟ عاشقمی ؟ چقدر دوسم داری ؟ الان دوست داشتنت بیشتره یا کمتر ؟ و... هرچند اون بی‌چاره هی‌ میگه آره بخدا . آره باور کن خوشحالم که عقد کردیم ، الان خیلی‌ همه چی‌ بهتر شده اما دیوونش کردم ... عین وسواسی‌ها شدم .و اینو میدونم که تا وقتی‌ که خودم حس خوبی نسبت به خودم نداشته باشم هیچ کس دیگه‌ای هم این حس رو نخواهد داشت .

    کیت‌کت و ماهک عزیزم شما درست میگید. اگر کسی‌ منو می‌خواست باید زودتر پا پیش می‌گذاشت نه الان دیگه...

    به نظرت رفتار هايي كه از همسرت سر مي زنه و باعث ناراحتيت ميشه بازتاب رفتار هاي خودت نيست؟


    کیمیا جون می‌شه این جمله رو برام بیشتر باز کنی‌ ؟
    واقعاً می‌خوام خودمو بشناسم

    .به نظرمیرسه شوهرت میترسه بهت بها بده چون هروقت بعدازدواج بهت بهاداده زدی توذوقش الان باروش گرفتن اعتماد بنفست ناچاره خودشو تطبیق بده .پس سعی کن پله پله رفتارهات رواصلاح کنی.ودست ازبهانه گیری برداری.اونم یک جوون هست که زندگیش رو باتوتعریف وسرمایه گذاری و هزینه کرده.
    چرا باید بترسه؟ البته خودشم دوست داره که به حرفم گوش بده اما نمی‌دونم چرا نمیخواد زن ذلیل به حساب بیاد

    مثلا چند شب پیش گفتم وقتی‌ رفتیم خونه‌ خودمون من لبنیات محلی دوست ندارم ماست از مارک فلان با پنیر فلان می‌خوام نگی‌ نه ها

    گفت باشه عشقم (به طور نه خود آگاه) و منو بغل کرد
    بعد یهو گفت البته هرچند از این رفتار بدم میاد ، منم گفتم این احترام گذاشتنه زن ذلیلی نیست که



    و واقعاً دلیل این امتناع را نمی‌فهمم...
    مادرت وقتی متوجه نوع رابطه شده حرف منطقی ایی زده یاقطع یا ازدواج. ببینابین موندن ،هر دوتاتون رو روزبه روز داغونتر وسردرگمتر میکرد. الخیرفی ماوقع. خیر درآن چیزیست که اتفاق افتاد.

    مشاور ازدواج هم دقیقا همین حرف را زد








    با هیچکس بر سر باورش نمى جنگم؛

    خداى هر کس همان است که؛

    درون او با وی سخن مى گوید ...

  8. 2 کاربر از پست مفید yektaye tanha تشکرکرده اند .

    rayehe (پنجشنبه 13 آذر 93), sevil73 (سه شنبه 18 آذر 93)

  9. #15
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 04 تیر 97 [ 11:22]
    تاریخ عضویت
    1392-5-06
    محل سکونت
    زیر اسمان خدا
    نوشته ها
    203
    امتیاز
    5,485
    سطح
    47
    Points: 5,485, Level: 47
    Level completed: 68%, Points required for next Level: 65
    Overall activity: 7.0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    3

    تشکرشده 294 در 130 پست

    Rep Power
    33
    Array
    سلام
    بچه‌ها ما باز دعوامون شد... نمی‌دونم چرا ولی‌ بعد از هر دعوا تمام حس‌های بد میان سراغم و میخوان خفم کنن خیلی‌ استرس میگیرم ، استرس اینکه نکنه جای منو کسی‌ بگیره ، استرس اینکه نکنه عصبی بشه سیگار بکشه ، استرس اینکه نکنه بره بیرون و نگه و ... با خودش هم نمی‌تونم حرف بزنم چون سریع جبهه میگیره و عصبی می‌شه ، واقعاً نمی‌دونم چی‌ کار کنم ... حتی توی این خونه نمی‌تونم ناراحت باشم چون تا ناراحت میشم سریع مامانم میگه باز چی‌ شده و چرا دعوا کردین و ....
    با هیچکس بر سر باورش نمى جنگم؛

    خداى هر کس همان است که؛

    درون او با وی سخن مى گوید ...

  10. کاربر روبرو از پست مفید yektaye tanha تشکرکرده است .

    sevil73 (سه شنبه 18 آذر 93)

  11. #16
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 22 مهر 94 [ 19:19]
    تاریخ عضویت
    1391-9-06
    نوشته ها
    1,013
    امتیاز
    19,589
    سطح
    88
    Points: 19,589, Level: 88
    Level completed: 48%, Points required for next Level: 261
    Overall activity: 13.0%
    دستاوردها:
    1 year registeredTagger Second ClassSocialOverdrive10000 Experience Points
    تشکرها
    5,188

    تشکرشده 3,056 در 916 پست

    Rep Power
    196
    Array
    عزیزم ازدواجت رو تبریک میگم . تعجب میکنم به جای خوشحالی شما چرا ناراحتی ؟ پستهای دوستان را دوباره و دوباره بخون . حرفهای تکراری رو دیگه تکرار نمیکنم . فقط اینو از پستهات فهمیدم . همسرت دوستت داره دوستت داره . دوستت داره . لازم نیست ازش اعتراف بگیری . همینکه پات وایستاده و مثل یه مرد جلو اومده یعنی دوستت داره . دیگه چی میخوای ؟ اگه از دستم ناراحت هم بشی مهم نیست . خوشبختی شما مهم تره . عزیزم شما خیلی ناپخته عمل میکنی . بچگی رو کنار بگذار . مهارتهای ارتباطی با همسرت رو یاد بگیر . نگذار روزی برسه که این همسر خوب و این مرد عاشق رو از خودت فراری بدی . حتما سخنرانی که ریحانه جون توی تایپک (از خسیسیه شوهرم خسته شدم ) گذاشته گوش کن .

  12. کاربر روبرو از پست مفید واحد تشکرکرده است .

    sevil73 (چهارشنبه 19 آذر 93)

  13. #17
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 04 تیر 97 [ 11:22]
    تاریخ عضویت
    1392-5-06
    محل سکونت
    زیر اسمان خدا
    نوشته ها
    203
    امتیاز
    5,485
    سطح
    47
    Points: 5,485, Level: 47
    Level completed: 68%, Points required for next Level: 65
    Overall activity: 7.0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    3

    تشکرشده 294 در 130 پست

    Rep Power
    33
    Array
    تعجب میکنم به جای خوشحالی شما چرا ناراحتی ؟
    واحد جان مرسی‌ که وقتتو بهم دادی
    از این ناراحتم که خودمو بهش تحمیل کردم و اون یجورائی به اجبار اومد جلو....


    با هیچکس بر سر باورش نمى جنگم؛

    خداى هر کس همان است که؛

    درون او با وی سخن مى گوید ...

  14. کاربر روبرو از پست مفید yektaye tanha تشکرکرده است .

    sevil73 (چهارشنبه 19 آذر 93)

  15. #18
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 22 مهر 94 [ 19:19]
    تاریخ عضویت
    1391-9-06
    نوشته ها
    1,013
    امتیاز
    19,589
    سطح
    88
    Points: 19,589, Level: 88
    Level completed: 48%, Points required for next Level: 261
    Overall activity: 13.0%
    دستاوردها:
    1 year registeredTagger Second ClassSocialOverdrive10000 Experience Points
    تشکرها
    5,188

    تشکرشده 3,056 در 916 پست

    Rep Power
    196
    Array
    عزیزم چرا شما خودت رو بهش تحمیل کردی ؟ مگر خودش به مادرت اسمس نزده ؟ اون دوستت داره و حاضر نشده شما رو از دست بده . فایلی رو که ریحانه جون گذاشتند حتما گوش کن نتونستم لینگش رو بیارم .

  16. کاربر روبرو از پست مفید واحد تشکرکرده است .

    sevil73 (چهارشنبه 19 آذر 93)


 
صفحه 2 از 2 نخستنخست 12

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 09:16 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.