سلام دوستان لطفا راهنماییم کنید تا مشکلاتم رو کمترکنم.من 32 ساله لیسانسه شوهرم 33 فوق دیپلم لیسانسشو نیمه رها کرد.ایشون تو سهر دیگه دور از ما مشغول کار هستن.و من و تنها پسرم با اینکه خونه مستقل داریم مجبوریم وقتایی رو که شوهرم نیست منزل پدر همسرم باشیم.چون خونواده خودم هم شهر دیگه ای هستن.من کاملا مطمین هستم که خانواده ایشون حس خوبی به بنده ندارن اما به ظاهر با من خوبن البته نه به خوبی دامادشون یعنی گاهی بی جهت بهم بی احترامی میکنن.یه جورایی احساس میکنم منو قبول ندارن.چون انتخاب پسرشون بودم .تشنایی قبل از ازدواج ولی نه دوستی.ایشون تو محل کار منو دیدن و بقیه ماجرا.خیلی در کنارشون راحت نیستم خیلی وقتا دل گرفتم ازیه رفتاراییشون ناراحت میشم اما هیچی نمیگم اما تو عالم خودمو نوشته هام داغون میشم.من دختر مودبیم وکاری به کار کسی ندارم اما با خونواده شوهرم مهربون و صمیمیمی هستم.و انتظار دارم با من مودب باشن اما گاهی با صدای بلند بامن صحبت میکنن.یه مثال میزنم.یه شب پسرم بدجور مریض بود. و مدام گریه میکرد من و مادر شوهرم یه مقدار میوه خورده بودیم مادر شوهرم ظرفارو میخاست ورداره من گفتم من میبرم.بردم.گذاشتم تو ظرفشویی یهو پسرم شروع کرد به گریه کردن منمکظرفو گذاشتم اومد ببینم پسرم چشه که پدر شوهرم با لحن خیلی بدی گفت بیا ظرفاتو بشور کار خیلی سختیه که انجام نمیدی مگه.خیلی دلم شکست هیچی نگفتم شستمشون.وبعد رفتم پسرمو بغل کردم.از اینجور رفتارا زیاد دارن بامن.ولی من واقعا احترامشونو دارم.حالا من دوس دارم برای اینکه ازین مسایل کمتر پیش بیاد یه روزایی تو هفته رو برم خونه برادرم یا خواهرم اما خانواش نصیحتش کردن که من جایی نرم همش پیشه اینا باشم.حالا لطفا منو راهنمایی بفرمایید چطور مساله رو با همسرم درمیون بزارم که این مساله میسر شه.اخه همسرم رو خانوادش حساسه و مطمینم اگه رفتاراشونو بگم شوهرم اصلا باور نمیکنه.چون جلوی شوهرم هیچوقت باهام بد حرف نمیزنن برعکس خیلیم احترام میزارن.چیکار کنم دخالتاشون کمتر شه و زیاد به زندگیمون کار نداشته باشن.
علاقه مندی ها (Bookmarks)