سلام
من عذر میخام ولی یه چیزی رو باید خدمت شما عرض کنم. اگه یکی سیگار بکشه نباید بگه شما دیگه نکشید؟ آقای بهزاد مشکل شخصیشون مربوط به خودشون میشه و ممکنه نصایحشون به درد آدمای دیگه مثل بنده بخوره. بنده هم تا الان حرف نادرست و کوته فکرانه ای از ایشون نخوندم. نباید روی افکار انسان ها به سرعت و با دیدن یک اشتباه قضاوت کرد و دوست ندارم کسی رو از همدردی کردن محروم کنید چون اینجا تالار همدردیه.( از آقای بهزاد هم خواهش میکنم رنجیده نشید و به راهنماییتون ادامه بدید!)
راستشو بخاید حرف های خانم بهرامی منو یکم نگران کرد اما چاره ای جز ادامه روند جدایی ندارم. چون من حتی متن هایی که اون برای خانمها مینوشت رو میخوندم. اصلا حس خوبی نسبت به من نداشت. شاید جدایی اونو متوجه اشتباهش بکنه که دیگه دیره و من دیگه قصد امتحان مجدد ندارم. این زندگی جدید حتما سخته اما قبول دارم که خدا بهترینا رو واسه بنده هاش میخاد.
چشم. گام به گام کارهایی که انجام خواهم داد رو براتون میگم و از مشاوره تون بهره مند میشم.سعی میکنم دروغ هم نگم. تا این مدت که خدارو شکر اصلا دروغ نگفتم چون نیازی نبوده. همه شواهد هم علیه اونه. اصلا از دروغ گفتن بدم میاد حتی جایی که نیاز باشه هم نمیگم. اعتقاد دارم اگه دروغ نگم خدا همراهمه. خیلیا سر مسائل مسخره دادگاه گفتن اغراق کن اما اغراق هم نکردم.مهریه بنده 350 سکه ست. شوهرم توان مالی پرداختشو نداره چون کارمنده و چیزی به نامش نیست و هر چی هم تا الان داشت به نام مادرش زد از همون ابتدا. اون کارمنده و مهریه باید قسط بندی بشه. البته من قصد ندارم لجبازی کنم و تلافی سالهای تلف شده رو دربیارم. اگه خدا بخاد و بده در حدی که بتونم از عهده مدیریت زندگی کنونی ام بر بیام ازش بگیرم.(من هدفم از به اجرا گذاشتن مهر و نفقه منصرف کردن و برگرداندن اون نیست بلکه هدفم واقعا جداییه)
یه خونه داشت اول ازدواج که به نام مادرش بود(ارثیه نبود وحاصل کار خودش بود) و من بعد عقد این مسئله رو فهمیدم. گفتم کارت اشتباهه اما نپذیرفت چون همیشه و از همون ابتدا فکر آخرش بودن. نهایتش این شد که مادرش خونه رو فروخت و پولشو بدون مدرک داد به دامادشون که قرضاشو بده داماد هم بعدا انکار کرد و خونه از دست رفت. بعدشم هر پولی که داشت باز ریخت تو حساب مادرش.
شاید به نظر اونا این کار زرنگی بوده اما به نظر من این کار خداپسندانه نیست. چنانچه اون خونه از بین رفت و نفهمیدن که علتش ظلمی بود که به احساس من کردن! من اصلا پول پرست نیستم اما همین که فهمیدم خونه روواسه این زده به نام مادرش که اگه خواستم جدا شم چیزی به نام خودش نباشه دلم سوخت. که اینقدر انسان ها افکار شوم دارن.
متاسفانه یه مشکلی برام پیش اومده و اونم اینه که خانواده من سخت الان روی کارهای من نظارت دارن. البته با هماهنگی اونا و همراه با اونا دارم کارهای جدایی رو انجام میدم اما از پیشنهاداتشون خسته شدم. من الان 9 ماهه که اطلاعات زیادی رو درباره فرایند طلاق بدست اوردم با وکلا و مشاورین مختلف صحبت کردم. بی گدار به آب نمیزنم اما نمیخام خیلی هم عمرمو تلف کنم برای این کار. هر چند که زیاد عصبی نمیشم اما باز هم به اعصابم فشار وارد میشه و متاسفانه مهمترین قسمتی که بهش فشار میاد چشممه. میخاستم کنکور دکترا بدم اما خ عقب موندم واحتمالا امسال مجبور بشم فقط امتحانی شرکت کنم. مهمترین اهدافمو دارم بخاطر طلاق به تعویق میندازم و این برام خوشایند نیست. هر چی هم به خونوادم میگم که نمیخام از زندگیم عقب بیفتم قبول ندارن و میگن خونسرد باش! اتفاقی نیفتاده! به کارات برس! میگمبرمدادخواست طلاق بدم میگن نرو صبر کن اون بده به سود توئه. میگم نمیده من شوهرمو میشناسم این دفعه دیگه این حماقتو نمیکنه چون این طوری به ضررشه اما قبول نمیکنن. نمیتونم باهاشون لجبازی کنم چون الان اونا حامی من هستن اما خ آزار دهنده ست که توی 29 سالگی به جات تصمیم بگیرن.
امروز دوست شوهرم بهم خبر داد که داره شوهرت میره کربلا! جالبه که تو این ماه 3بار سفر زیارتی رفته! من نمیدونم جریان چیه! شاید زیر سرش بلند شده. اما هرچی هست سفرهای زیارتیش قبول نیست در حالی که نفقه همسرشو نمیده.
علاقه مندی ها (Bookmarks)