سلام دوستان

من و خانمم نزدیک 4 سال هست که باهمیم 2 سال عقد بودیم
راستش من روز اول با ایشون ساختم اذیت نشن

یه مسئله ای هست ایشون خیلی رو خونوادش حساسه منم از روز اول که با ایشون ازدواج کردم خدا میدونه خونوادش از خودش بیشتر دوست داشتم ایشون 1 تا برادر داره با همشون یجورایی رفیقیم و با همه کنار اومدیم با پدر و مادرش همینجور رفیقیم ... ولی کافیه فقط من بگم بالای چشم برادرت ابرو یا برادرت زنگ نزد برا فلان چیز که بهش گفته بودم بهم خبر بده ...

البته زن من آدم بدبختیه یعنی خیلی مظلوم جوری دعواش میکنم هیچی نمیگه و فقط گریه میکنه بهش هم گفتم گفتم همونجوری من نزاشتم کسی تو زندگیمون دخالت کنه تو هم نباید بزاری کسی دخالت کنه ...
یه مشکل دیگه ای هم که هست ایشون خیلی عصبی رو درسش و کلا رو هر کاری میخاد بکنه 4 روز قبلش جلوتر از اینی نیاز باشه اونکار انجام بشه میخاد انجام بده مثلا میخاد بره بلیط بگیره برا دانشگاهی میخاد بره برا تحصیل 4 روز قبلش میره در صورتی همون شب که میخاد سوار اتوبوس بشه تو اتوبوس بهش بلیط میدن مجبور میشیم بریم همون ساعت کارش انجام بدیم ... رو درسش هنوز از دانشگاه نیومده میپره میره بدو بدو با جوش و اضطراب پای درسش و خلاصه اعصاب آدمو خورد میکنه





ببخشید سرتون درد آوردم