ممنون از همه دوستان.
این روزا هم خودم هم دخترم و هم شوهرم و هم مادرشوهرم سرما خورده بودیم
راهنمایی ها رو خونده بودم ولی نشد جواب بدم.
شوهرم رفته بود کربلا وقتی نبود اصلا واسم فرقی نداشت. دخترم برخلاف همیشه واسه باباش بی تابی می کرد. سه روز زنگ نزد ولی دیگه کم کم داشتم نگران میشدم که خبر داد.
این روزا به رفتارهای خودم بیشتر دقت می کنم. مثلا وقتی خونه نیست و تماس می گیره خیلی خوب باهاش حرف میزنم. اهل غرغر کردن نیستم فقط گاهی عصبی میشم دخترمو دعواش می کنم. اونم ناراحت میشه. اصلا توی رفتارم نشون نمیدم که بهش احتیاج دارم. شاید اون همین چیزا رو می بینه و با خودش خیال می کنه من نیازی ندارم.
هنوزم نمی تونم باهاش راحت باشم و خواسته های عاطفیمو بگم. خواسته های مالی رو راحت تر میگم.
بهار.زندگی عزیز:
چند روزی بود که باورم شده بود دوستش ندارم. بودنو نبودنش واسم فرقی نداشت ولی وقتی شنیدم که واسه فلانی فلان کار رو کرده و یا حرف فلانی رو میزد حسادت زنانه ام بیدار شد. فکر کنم هنوزم دوستش دارم.
1- من اونجور که باید به خودم نمی رسم ولی دیگه نمیذارم اینجوری باشه. نوبت دکتر زنان گرفتم که برم.
2- این کار هر روزمه. یا مشغول کارهای خونه هستم یا خودمو با دوخت و دوز سرگرم می کنم. یا اینکه پای سیستم نشستم.
3- شوهرم از این بازیا خوشش نمیاد. من هم که تا متوجه میشم از یه کار خوشش نمیاد کلا دور اون گزینه رو خط می کشم.
4- هنوز باید روی خودم کار کنم که خواسته های عاطفیمو بدون ناله و عجز و یا التماس بگم.. خیلی وقته سکوت رو انتخاب کردم.
5- من هیچوقت از خودم بلد نیستم تعریف کنم. کلا برعکس کار می کنم. وقتی یه چیزی رو خراب می کنم می پرسم غذا امروز بد شده مگه نه؟ و ...
6 - رقض خوبه. ولی من بلد نیستم. معمولا من و مادرشوهرم میشیم گروه نوازنده و دخترم رقاص ما میشه. کلی هم کیف می کنیم. ولی من وقت و اعصاب این کارها رو ندارم چون وقت کم میارم .
7- من تازه شروع کردم به دوخت و دوز وسایل تزئینی. فعلا از آشپزخونه شروع کردم. خودم از کارهام ذوق می کنم. جاریم هم خیاطه واسم الگو کشیده که فعلا واسه خودم خیاطی کنم تا بعد. روزانه میرم توی سایتا و الگو در میارم.
کارهای کامپیوتری رو هم دوست دارم ولی بخاطر دخترم زیاد نمی تونم بشینم پای سیستم چون کلی درخواست داره واسش اجرا کنم منم ترجیح می دم ااون که خوابید به کارهام برسم. یه پایان نامه هم برداشتم ولی هنوز شروعش نکردم. کلی این روزا دور و بر خودمو شلوغ کردم .
8-اصلا شوهرم رو نمی تونم توی کارها شرکت بدم. حتی با حال سرما خوردگیمم نکردم اینکارو. انگار با عالم و آدم تعارف دارم.
9- شوهرم پیش خودش فکر می کنه من میخوام مادرش رو بیرون کنم تا میگم بردارت گفته مادر بیاد اونور میگه من مادرم رو بیرون نمی کنم. مگه ما داریم واسش چیکار می کنیم و .... . در صورتی که خونه برادرشوهرم که بود مرتب م یگفت بیچاره ها خیلی زحمت می کشن باید بریم کمکشون در صورتی که مادرشون اینجاست هیچکی کمک من نمیاد و یا وقتی ازشون میخوام بیان اینجا هر کدوم یه کاری دارن
10- سعی می کنم. خیلی عصبی شدم. خودم از خودم بدم میاد.
11-
12- رابطه که خیلی وقته تعطیله وقتی هم که بود نمیذارشت کاری کنم... بعضی موقع ها میگم همون نبودنش خیلی بهتر از بودنشه ولی خوب گاهی هم دلم واسه وقتایی که رابطه خوبی داشتیم تنگ میشه. از اون زمانا خیلی وقته گذشته.
---
به سوال آخزی خیلی فکر کردم ولی واقعا نمی دونم که رگ خواب شوهرم چیه؟!
-
علاقه مندی ها (Bookmarks)