به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 1 از 5 12345 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 42

Hybrid View

  1. #1
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 28 مهر 93 [ 01:37]
    تاریخ عضویت
    1393-7-22
    نوشته ها
    9
    امتیاز
    79
    سطح
    1
    Points: 79, Level: 1
    Level completed: 58%, Points required for next Level: 21
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class
    تشکرها
    0

    تشکرشده 10 در 4 پست

    Rep Power
    0
    Array

    تنهایی درد بی درمان من - چرا خدا منو نمیکشه؟

    من25سالمه یه دختر مرده متحرک هستم از وقتی یادم میاد تنم سوخته بود
    از وقتی یادم میاد این داغی بود روی قلبم
    من تا کی باید تنها زندگی کنم تا کی باید گریه کنم تا کی باید شب ها بی خوابی بکشم
    صورتم سالم و قشنگ هست تا حالا5تا خواستگار داشتم4تاشون به محض اینکه گفتم تنم سوخته رفتن یکیشون گفت خواهرش تنم رو ببینه دید و گفت نه
    اگه ترس از عذاب اون دنیا و سوختگی دوباره تو جهنم اون دنیا نبود خیلی وقت پیش خودکشی کرده بودم
    چرا خدا منو نمیکشه از این زندگی راحت شم

    دخترخاله مادرم خیلی مذهبیه گفت این دنیا داری عذاب میکشی بجاش اون دنیا خدایا بهترین چیزا رو بهت میده با یه بدن سالم تازه داشت ارومم میکرد گفت خداروشکر کن که صورتت سالمه و کسی نمیفهمه تنت سوخته

    از هرچی آدم مذهبیه بدم میاد کسیکه منطقش اینه خداروشکر کنم از همه بدم میاد
    کی اون دنیا رو دیده من این دنیا رو میخوام زندگی این دنیا شادی این دنیا منم میخوام کسی رو داشته باشم که دوسش داشته باشم که دوستم داشته باشه
    چندبار از سر لجبازی با خدا و زندگی ای که برام گذاشته تصمیم گرفتم بدترین گناه ها رو بکنم
    چرا باید تنها باشم چرا همه باید خوش باشن و من این باشم
    پیش دکترای زیادی رفتم عمل کردم ولی بازم اثراتش رو تنم هست هیچ پسری این تن رو به عنوان همسر قبول نمیکنه
    هربار به این نتیجه میرسم نه تنها خدا منو زد خودم هم بدبختم که خدا منو زد اگه عرضه داشتم خودکشی میکردم ولی انقدر بدبختم که از پس اینم برنمیام

    چرا خدا منو نمیکشه از این زندگی راحت شم مگه نمیگن صلاح بندش رو میخواد مگه نمیگن خدا خوبه مگه نمیگن میبخشه مگه نمیگن از رگ گردن نزدیکتره پس چرا صدای منو نمیشنوه
    چرا منو نمیکشه

  2. 2 کاربر از پست مفید دخترمرده تشکرکرده اند .

    Farid71 (سه شنبه 22 مهر 93), فرشته اردیبهشت (پنجشنبه 24 مهر 93)

  3. #2
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    دوشنبه 28 مهر 93 [ 23:14]
    تاریخ عضویت
    1393-7-22
    نوشته ها
    9
    امتیاز
    49
    سطح
    1
    Points: 49, Level: 1
    Level completed: 98%, Points required for next Level: 1
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class
    تشکرها
    9

    تشکرشده 5 در 2 پست

    Rep Power
    0
    Array
    دوست گرامی سلام .

    گفتید از آدمای مذهبی یا حرفای کلیشه کلا بدتون میاد ...... میدونم این حرفتون از روی ناراحتیه که بهتون وارد شده وگرنه شما هم مثل همه آدما قلب رئوف و مهربونی دارید که از کسی بدش نیاد .... اما راجع به بحثی که باز کردید من فک میکنم دو مشکل شما همزمان داره جلو میره به موازات هم .... یکی مشکل سوختگی و دومی همسر آینده که اونطور که عرض کردید از مشکل اولیتون داره نشئت میگیره .

    باور کنید شعار نمیدم این حرف رو از ته دل میزنم :
    اگر با دیگرانش بود میلی / چرا ظرف مرا بشکست لیلی

    اگه خدا شما رو دوس نداشت یا براش خاص نبودید چرا از بین اینهمه آدم شما رو برای این مشکل انتخاب کرد ؟؟ شده تا به حال فک کنید ؟؟

  4. 4 کاربر از پست مفید Farid71 تشکرکرده اند .

    anisa (سه شنبه 22 مهر 93), SpecialBoy (سه شنبه 22 مهر 93), terme00 (سه شنبه 22 مهر 93), فرشته اردیبهشت (پنجشنبه 24 مهر 93)

  5. #3
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 28 مهر 93 [ 01:37]
    تاریخ عضویت
    1393-7-22
    نوشته ها
    9
    امتیاز
    79
    سطح
    1
    Points: 79, Level: 1
    Level completed: 58%, Points required for next Level: 21
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class
    تشکرها
    0

    تشکرشده 10 در 4 پست

    Rep Power
    0
    Array
    چه حرف عجیبی زدی خدا منو ازار داده بعد میگی دوستم داره
    اگه پدرت چاقو بکنه تو چشمت پس دوستت داره
    هیچ کی درک نمیکنه من چه عذابی دارم میکشم
    دارم به جنون میرسم دلمو به کی خوش کنم به چی خوش کنم برای چی تو زندگیم تلاش کنم برای چه هدفی بخندم برای چه هدفی غذابخورم برای چی هدفی مشکلم رو فراموش کنم
    برای کی برای چی

  6. #4
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    جمعه 07 شهریور 99 [ 23:27]
    تاریخ عضویت
    1389-5-21
    نوشته ها
    679
    امتیاز
    18,628
    سطح
    86
    Points: 18,628, Level: 86
    Level completed: 56%, Points required for next Level: 222
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    VeteranSocial10000 Experience PointsTagger First Class
    تشکرها
    3,951

    تشکرشده 4,314 در 675 پست

    Rep Power
    115
    Array
    سلام

    چه خوب که اومدی و اینجا نوشتی

    حتی اگر اشاره ای هم به رنجت نمی کردی، می شد حدس زد که چقدر برات شرایط آزار دهنده است. بسیار متاسفم بابت این موضوع. اما ...


    اما چیزهایی هست که نمی دانیم و نمی دانی.
    چیزهایی هست که حواست و حواسمون بهش نیست.
    چیزهایی هست که از فرط وضوح، دیده نمی شوند.

    شاید اگر جای زنی بودی که ازدواج کرده و با یک بچه، دچار خشونت همسرش هست و نه راه پس دارد و نه پیش...
    شاید اگر خدایی نکرده عضو اساسی دیگری نداشتی... مثلا چشمت نمی دید، یا دنیا برات ساکت بود، یا پای رفتن نداشتی ...
    شاید اگر سقف امنیتی بر سرت نبود ...
    شاید اگر بچه ای معلول داشتی و نه توان دل کندن از او، و نه توان تحمل او ...

    آن وقت جور دیگری فکر می کردی؟ ...

    من هم مثل تو وقتی همه چیز را به زور می خواهند به حکمت و مصلحت خدا ربط دهند، دست و دلم به همراهی نمی رود و هزار پرسش بی پاسخ به ذهنم هجوم می آورد.

    حکمت گرسنه ماندن آن همه کودک از همه جا بی خبر چیست؟
    کدام توجیح می تواند پاسخگوی رنج هزار آواره جنگ باشد که یک روز صبح بی خبر از خواب برخاستند و متوجه شدند امروز دشمنند و باید تقاص بدهند؟


    اما ای کاش کمی عمیق تر و کمی وسیع تر به مشکلت نگاه می کردی ...

    کدام آدم را دور و برت می توانی پیدا کنی که بی نقص باشد؟ شاید بگویی نقص من تاثیر گذارتر از بقیه است. باشد. قبول نقص این آدم چطور؟ نقص هزارن آدم بیمار لاعلاج دنیا چطور؟

    منظور مرا گرفتی؟ خواستم بگویم هر کداممان مشکلاتی داریم. به تبع انسان بودن و زیستنمان در این دنیا، در یک درجاتی از سختی هستیم. یکی مثل تو بیشتر و یکی مثل من کمتر. اما هیچ وقت همه چیز با هم OK نیست.


    حالا در این آشفته بازار چه می توان کرد؟

    1- بی هیچ تلاشی تسلیم شد و رنگ ناامیدی گرفت

    2- نقصمان را بپذیریم، اما تلاش کنیم جهات دیگر زندگیمان را پیش ببریم.

    می دانی که کدام پاسخ بهتر است ...

    شاید ظاهرت جلوی یک ازدواج زودهنگام بر مبنای ظاهر را از تو بگیرد، اما قطعا نمی تواند مانعی بر سر دنبال کردن علایقت باشد و قطعا نمی تواند قلب مهربانت را از تعالی بخشیدن به زندگیت باز دارد.


    امیدوار بمان نازنین . همچنان که همه آدم های اینجا، باوجود نقصهایمان، هستیم
    هر چیز که در جُستن آنی، آنی

    مولانا

  7. 13 کاربر از پست مفید آویژه تشکرکرده اند .

    abi.bikaran (سه شنبه 22 مهر 93), fariba s (سه شنبه 22 مهر 93), ida bahrami (سه شنبه 22 مهر 93), rayehe (سه شنبه 22 مهر 93), saba02 (جمعه 25 مهر 93), sara503 (سه شنبه 22 مهر 93), SpecialBoy (سه شنبه 22 مهر 93), terme00 (سه شنبه 22 مهر 93), فرشته اردیبهشت (پنجشنبه 24 مهر 93), محیا ناز (پنجشنبه 24 مهر 93), voroujak (پنجشنبه 24 مهر 93), تیام (سه شنبه 22 مهر 93), صبا_2009 (پنجشنبه 24 مهر 93)

  8. #5
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    یکشنبه 01 اسفند 95 [ 19:50]
    تاریخ عضویت
    1389-3-16
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    792
    امتیاز
    10,009
    سطح
    66
    Points: 10,009, Level: 66
    Level completed: 90%, Points required for next Level: 41
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    VeteranTagger Second Class10000 Experience Points
    تشکرها
    4,528

    تشکرشده 4,871 در 817 پست

    Rep Power
    94
    Array
    چه جالب! چون خواهر منم یک دست کامل و قسمتی از بازو و پاش سوخته است.

    خواهر منم مثل شما زیاد غصه می خورد. فکر می کرد هیچکی بخاطر سوختگیش باهاش ازدواج نمی کنه(داشت موردهایی که تا قضیه دستش رو فهمیدند کنار کشیدند). اما دلش می خواست ازدواج کنه. تحصیلات خاصی هم نداشت و توی خونه خیاطی می کرد. حتی اعتماد بنفس رفتن و دیپلم خیاطی گرفتن نداشت. من باهاش رفتم و هروقت دچار اضطراب می شد به من نگاه می کرد. برای ازدواجش خیلی نگران بود و من همیشه بهش می گفتم خداوند همه انسانها رو جفت آفریده نگران نباش.
    33 سالش شد و ازدواج نکرد. یکبار با پدر و مادرم بردمش مشهد. اونجا یه نامه برای امام رضا نوشت و خصوصیات همسر دلخواهشو انداخت توی ضریح. یکیش این بود که سوختگی دستش برای شوهرش مهم نباشه.
    همون سال یکی از مشتری هاش، داداشش رو برای خواهرم معرفی کرد. اونا اومدن و پسره خواهرم رو پسندید. روز عقد خواهرم پرسید تو چطوری با مساله سوختگی دست من کنار اومدی؟ پسره گفت: من نمی دونستم دستت سوخته. برام اصلا هم مهم نیست.
    شوهر خواهر خواهرم دستشو دیده بود اما به داداشش هیچی نگفته بود.
    حالا اونا چند ساله ازدواج کردند و یه دختر ناز دارند که مثل پنجه آفتاب زیباست. باباش میمیره براش. خواهرم رو هم خیلی دوست داره.
    اینجاست که اگر خدا بخواد کاری کنه چشم و گوش همه رو می بنده تا کار خودش رو به انجام برسونه.
    تو زودتر از خواهرم به خدا ایمان بیار. به لطفش، قدرتش، معجزاتش، محبتش دل ببند. هیچ کس غیر از خدا نمی تونه به تو کمک کنه. سالم اش هم بدون خدا نمی تونه زنده باشه یا مطمئن باشه با ازدواجش خوشبخت می شه.
    دل به او بسپار که فقط او راههای چاره ساز را می داند و بس. فقط اعتماد کن!

  9. 12 کاربر از پست مفید سرافراز تشکرکرده اند .

    abi.bikaran (سه شنبه 22 مهر 93), fariba s (سه شنبه 22 مهر 93), rayehe (سه شنبه 22 مهر 93), saba02 (جمعه 25 مهر 93), sara503 (سه شنبه 22 مهر 93), SpecialBoy (سه شنبه 22 مهر 93), terme00 (سه شنبه 22 مهر 93), فرشته اردیبهشت (پنجشنبه 24 مهر 93), مسافر زمان (سه شنبه 22 مهر 93), voroujak (پنجشنبه 24 مهر 93), آویژه (سه شنبه 22 مهر 93), صبا_2009 (پنجشنبه 24 مهر 93)

  10. #6
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    سه شنبه 19 مرداد 95 [ 15:24]
    تاریخ عضویت
    1393-1-24
    نوشته ها
    163
    امتیاز
    3,922
    سطح
    39
    Points: 3,922, Level: 39
    Level completed: 82%, Points required for next Level: 28
    Overall activity: 73.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    94

    تشکرشده 539 در 149 پست

    Rep Power
    41
    Array
    سلام خانوم
    من اصلا نمیخوام بهت بگم که مشکلت کمه یا کوچیکه... اتفاقا ناراحتیت حق داری اما عصبانی نباش.... من حرف مذهبی هم نمیزنم بهت فقط میخوام بگم شما همه جنبه زندگیتو گذاشتی کنار... فقط رو همین قضیه که موقعیت ازدواجت کمه زوم کردی.... دختر خوب من شعار نمیخوام بدم اما دوست خودم معلوله اما چند ساله که ازدواج کرده... من که همه جوره سالمم هیچ چیزم کم ندارم الان 29 سالمه و مجردم ... پس نگو اینطور بعضی چیزا دست خود ادم نیست... ببین روحیتو قوی کن... اصلا از بحث ازدواج بکش بیرون یه مدت .. ببین چی کار میتونی انجام بدی که خوشحال باشی.. انقدر فکر نکن فقط ازدواجه که تو خوشبخت میشی... راه دیگم برو .. منم تنهام منم ناراحت میشم اما مرگ چرا؟؟؟؟ فکر کردی چی ؟ خب باید زندگی کنیم هر طور که شده خودمونو خوشحال کنیم...اون مشکلتو بزار کنار بهش قکر نکن یه مدت خودت لذت ببر خودت شاد باش نگو چطوری .... میشه ... بعضی وقتا ادم با یه راههای خوشحال میشه که خودشم باور نمیکنه... دوست خوبم مشکل شما بیشتر جنبه روحی داره تا اون مشکلی که بیان کردی....همه ادما مشکلات خودشونو دارن... همه ...ما اومدیم زندگی کنیم ما نیومدیم همش ناراحت باشیم....
    اینارو که دارم به شما میگم تکراره واسه خودمم هست... پس نگو شعاره... ببین من خودم مشکل دارم که تو این سن دارم تک و تنها زندگی میکنم میدونی تنهایی زندگی کردن چقدر سخته؟؟؟ همه مشکلاتت تصمیمات با خودت باشه؟؟ منم دوست دارم ازدواج کنم اما نشد خب فعلا دارم رو خودم کار میکنم که خوشحال باشم ... حق داری گاهی کمم بیاری اما باور کن این ثانیه های عمر خودته که داره میگذره.....شاد باش خوشحال باش این حق شماست .. در باره مشکلت همش احساس ناراحتی نکن پیش اطرافیانت ... دلسوزی ادمو خیلی میشکنه... مراقب خودت باش...

  11. 8 کاربر از پست مفید ida bahrami تشکرکرده اند .

    rayehe (سه شنبه 22 مهر 93), SpecialBoy (سه شنبه 22 مهر 93), terme00 (سه شنبه 22 مهر 93), فرشته اردیبهشت (پنجشنبه 24 مهر 93), voroujak (پنجشنبه 24 مهر 93), آزرم (سه شنبه 22 مهر 93), اثر راشومون (سه شنبه 22 مهر 93), صبا_2009 (پنجشنبه 24 مهر 93)

  12. #7
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    یکشنبه 10 اسفند 93 [ 10:05]
    تاریخ عضویت
    1392-12-13
    محل سکونت
    دشت
    نوشته ها
    113
    امتیاز
    1,390
    سطح
    20
    Points: 1,390, Level: 20
    Level completed: 90%, Points required for next Level: 10
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    SocialTagger Second Class1000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    834

    تشکرشده 492 در 107 پست

    حالت من
    Shad
    Rep Power
    22
    Array
    سلام
    روز خوش

    به همدردی آمدید

    چه قسمتهایی از بدنتون سوخته؟

    دوستم نه شعار میدم نه توجیح می کنم شاید کاملا درکت نکنم ولی می دونم ناشکری تاوان بدی داره چون خودم ناشکری کردم و تاوان بدی دادم فقط به تو می گم به یک مرکز نگهدای کودکان عقب مانده سر بزن و ساعاتی رو انجا باش ارامش خوبی میگیری ی چیزای دستگیرت میشه که با هیچ کلمه ای نمیشه گفت.

    تو سالم و سرپا هستی و زیبایت را داری سعی کن انقدر قوی و محکم ،تناز و دوست داشتنی و دلبر باشی که دیگران تو را بخواهند و از وجودت انرژی بگیرند نه اینکه افسرده گوشه گیر باشی نگو داره شعار میده باید اینطور بشی تا به هدفت بررسی وگرنه خودکشی کار ادمای بزدل و ترسو هست که قدرت مقابله با مشکلات زندگی رو ندارن .
    بیاموزیم بی قید و شرط عشق بورزیم،

    بی قصد و قرض حرف بزنیم،

    بی دلیل ببخشیم،

    و از همه مهمتر

    بی توقع به انسانها
    محبت کنیم

  13. 6 کاربر از پست مفید fariba s تشکرکرده اند .

    elham.e (سه شنبه 22 مهر 93), SpecialBoy (سه شنبه 22 مهر 93), terme00 (سه شنبه 22 مهر 93), فرشته اردیبهشت (پنجشنبه 24 مهر 93), voroujak (پنجشنبه 24 مهر 93), آزرم (سه شنبه 22 مهر 93)

  14. #8
    Banned
    آخرین بازدید
    دوشنبه 28 مهر 93 [ 18:36]
    تاریخ عضویت
    1393-7-20
    نوشته ها
    16
    امتیاز
    80
    سطح
    1
    Points: 80, Level: 1
    Level completed: 60%, Points required for next Level: 20
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class7 days registered
    تشکرها
    1

    تشکرشده 29 در 9 پست

    Rep Power
    0
    Array
    میدونم هیچ چیزی نمیتونه داغ روی قلبت رو خاموش کنه هرچی حرف بزنم میگی اینا تنشون سالمه منو درک نمیکنن ولی این روی این حرف من خیلی توجه کن
    وقتی نمیتونی چیزی رو تغییر بدی باهاش کنار بیا
    مرده ای که براش گریه میکنی زنده نمیشه پس به زندگی بدون اون مرده ادامه بده(هرچی گریه کنی تنت سالم نمیشه)
    این همه آدما ازدواج نمیکنن پس خودکشی کنن نه به زندگی ادامه میدن شاید اون دنیا وجود داشته باشه لا اقل اون دنیاشون رو داشته باشن
    توصیه من تفریح و گردش بیشتر با دوستان و هم صحبت هاست
    زندگی ادامه داره چه شاد باشی چه غمگین تنت عوض نمیشه
    پس سعی کن به آرامش برسی


  15. 5 کاربر از پست مفید Nargesjoon تشکرکرده اند .

    SpecialBoy (سه شنبه 22 مهر 93), terme00 (سه شنبه 22 مهر 93), فرشته اردیبهشت (پنجشنبه 24 مهر 93), اثر راشومون (سه شنبه 22 مهر 93), شقایق تنها (سه شنبه 22 مهر 93)

  16. #9
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    سه شنبه 16 دی 93 [ 11:58]
    تاریخ عضویت
    1393-5-18
    نوشته ها
    139
    امتیاز
    340
    سطح
    6
    Points: 340, Level: 6
    Level completed: 80%, Points required for next Level: 10
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class250 Experience Points3 months registered
    تشکرها
    179

    تشکرشده 282 در 96 پست

    Rep Power
    28
    Array
    والله شوهر من توی یه درگیری وقتی اومده بود یه پیرمرد رو نجات بده چاقو خورده بوده قبل ازدواج
    بعد تو جلسه ی خواستگاری به من گفت که شکم و پهلوم چاقو خورده و ناجوره رد روی بدنم
    بهم گفت براتون عکس میگیرم از پوستم نشونتون میدم شاید بدتون بیاد
    ولی من گفتم اصلا واسم مهم نیست
    اولین باری هم که بعد عقد دیدم به تنها چیزی که فکر کردم این بود که طفلی چه دردی رو کشیده
    الانم هر وقت میبینم بدنشو نازش میکنم
    میگم خدا هدایت کنه اونی که باعث شد شوشوی من زخمی شه خون ازش بیاد
    میدونم که بخاطر رد عملش ناراحته و کمتر استخر میره
    ولی من اصلا به شکمش نگاه نمیکنم و اگه نگاه هم بکنم مهم نیست واسم

    حالا شما چون زن هستی مسئله ات حساستره
    ولی بزار یکی که واقعا تو رو برای تو بخواد نه مسائل دیگه بیاد باهات ازدواج کنه
    شما با دست - بی دست - با دست ناقص - با دست سوخته و .... میتونی بهترین همسر دنیا بشی
    صبر کن پیدا شود گوهر شناس قابلی ..........................

  17. 7 کاربر از پست مفید aye تشکرکرده اند .

    SpecialBoy (سه شنبه 22 مهر 93), terme00 (سه شنبه 22 مهر 93), فرشته اردیبهشت (پنجشنبه 24 مهر 93), ققنوس (سه شنبه 22 مهر 93), voroujak (پنجشنبه 24 مهر 93), آویژه (سه شنبه 22 مهر 93), صبا_2009 (پنجشنبه 24 مهر 93)

  18. #10
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 17 دی 94 [ 13:03]
    تاریخ عضویت
    1393-5-19
    نوشته ها
    68
    امتیاز
    1,480
    سطح
    21
    Points: 1,480, Level: 21
    Level completed: 80%, Points required for next Level: 20
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    18

    تشکرشده 214 در 65 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام
    شاید چیزی که میگم رو باور نکنی ولی میگم
    تو دانشگاهی که من میرفتم یه دانشجوی خانومی بود که مثل ایتکه کل بدنش سوخته بود حتی صورتش.بندای انگشتش تقریبا از بین رفته بود.ناخن هاش از بین رفته بود.صورتش حسابی سوخته بود ولی دانشجو بود که هیچی اومده بود کار فرهنگی هم برمیداشت و خوابگاه خودشونو میگردوند
    همه هم دوسش داشتن و اصلا به موردی که داشت توجه نمیکردن
    درکت میکنم بابت این مشکل ولی میگم آخه این همه ناامیدی که چاره ش نیس...
    یه بار خودتو از نو بساز و یه عینک دیگه بذار رو چشمات که دیدگاهت برعکس الانت باشه...واسه یه هفته حداقل
    اگه فرق نکردی دوباره بشو همون آدم
    ضرر نداره که...

  19. 6 کاربر از پست مفید ققنوس تشکرکرده اند .

    SpecialBoy (سه شنبه 22 مهر 93), terme00 (سه شنبه 22 مهر 93), فرشته اردیبهشت (پنجشنبه 24 مهر 93), voroujak (پنجشنبه 24 مهر 93), آویژه (سه شنبه 22 مهر 93), صبا_2009 (پنجشنبه 24 مهر 93)


 
صفحه 1 از 5 12345 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. پاسخ ها: 4
    آخرين نوشته: دوشنبه 04 اردیبهشت 96, 00:33
  2. درخواست راهنمایی در خصوصی شدت بالای حساسیت بین فردیی (راه حل پرسشنامه کمالگرایی هیل)
    توسط آقای ام در انجمن روانشناسی عمومی و طرح مشکلات فردی
    پاسخ ها: 2
    آخرين نوشته: پنجشنبه 13 خرداد 95, 19:05
  3. برای گرفتم تصمیم نهایی برای جدایی دور شدن کوتاه مدت مفید است یا مضر؟
    توسط فرخ رو در انجمن درگیری و اختلاف زن و شوهر
    پاسخ ها: 5
    آخرين نوشته: چهارشنبه 21 خرداد 93, 22:39
  4. تنهایی - 24 سالمه، نمی خواهم با کسی دوست بشم، تنهایی اذیتم می کنه
    توسط sara19 در انجمن سئوالات ارتباط دختر و پسر
    پاسخ ها: 30
    آخرين نوشته: پنجشنبه 23 آذر 91, 01:10

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 17:26 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.