جالب اینجاست که مشاور بنده با مدرک phd و گذراندن 12 سال دوره های کارگاهی روان درمانی و تخصصی جدا از تحصیلش، هیچوقت به بنده این حرف رو نزدن که تو فکرت تو 6 تا 8 سال مونده.
و همیشه تاکید بر این داشتن که بنده سطح فکریم از دیگر مراجعه کنندگان هم سن و سالم بیشتر هست و همیشه می گفت تو بسیار خوب آسیب شناسی می کنی.گرچه این هم تاکید می کرد که آدمی هستی که تو اموراتت احمال کاری می کنی.
اما شما تحلیلتون میگه که بنده فکرم مثل 6 تا 8 ساله ها است.
شما که نمی دونین اسکیزوفرنی بیماری هست که رابطه ی بسیار مستقیم با ژنتیک داره، خیلی راحت بنده رو به خاطر زمینه های کم بیماریم به کودکانه فکر کردن متهم می کنید.
بدون این که بدونید دوران خدمت سربازی، زندگی تنهایی خوابگاهی و عدم توانایی فراهم کردن تغذیه ی خوب می تونه موجبات کمبود ویتامین b و همینطور تشدید حالت افسردگی رو فراهم کنه .
خانوم تیام. من خودم رو خوب می شناسم.
شما اگه برای مدتی با بنده ارتباط مستقیم داشتید چنین برچسبی نمی زدید.
بنده همیشه با مشکلات بزرگ زندگی ام مبارزه کردم. قبل از بوجود اومدن مشکلات یک سال اخیر، همیشه هم پیروز مشکلات بودم و این رو برای خودم افتخار می دونم.مشکل بنده طرز نگرش من نیست که با تغییر دادنش بتونم با مشکل مقابله یا حلش کنم. لطفا از به حاشیه راندن بحث با طرح چنین مباحثی خودداری کنید. من کمالگرا بودم و هستم و خواهم بود اما این کمالگرایی همیشه به من انرژی برای بردن و پیروزی مقابل هر شخص و هر مشکلی رو داده و همیشه از اطرافیانم جلوتر بودم.
من هرچی می خوام از مشکل خانوادگی ام و از نگرانی هایی که دارم نگم شما اجازه نمی دین.
و چون الان تو حل مشکلاتم موندم دارید بنده رو به کوته فکری متهم می کنید. تا الان به مشکلاتی غلبه کردم که حلشون توسط خیلی ها امکان پذیر نیست. شاید از هر 20 نفر که گرفتارش میشن یکی بتونه حلش کنه.
اگه ذره ای درست فکر می کردید و بالغانه به قضیه نگاه می کردید، متوجه می شدید که تو این وضع بد روحی نباید و نباید و نباید به هیچ عنوان بنده رو تا این حد بی رحمانه خورد و خاکشیر کنید و برچسب های غیر کارشناسی بدون شناخت هویت و عملکردم تو زندگی بزنید .
وقتی دو سال پیش به مشاورم از مشکلات حاد زندگی ام و حلشون گفتم بهم گفت مسئله ی جالب راجع به تو اینه که بعد از همه ی اینها هنوز خودتو گرفتار اعتیاد نکردی و این مسائل واسه هر پسری پیش بیاد از دست میره.
پس لطف کنید درک کنید که بنده تا اینجا به خوبی با شرایطم ساختم.
الان هم تا هفته ی پیش اگه این مسئله ی خانوادگی پیش نمیومد من داشتم با وجود مشکلاتم زندگیمو می کردم. از زندگی ام تا حد زیادی راضی بودم.
روزی چند ساعت تمرین موسیقی می کردم. چند ماه بود چشمم قطره ای اشک به خودش ندیده بود.
لطفاً درکم کنید .
بنده راه و تحلیل شمارو قبول ندارم. نه تنها شما بلکه بسیاری از دوستان دیگه ی همدردی که روش شمارو دارن.سرزنش و شلیک خودسر.
به صحبت های مینوش عزیز دقت کنید. تو نوشته هاشون گریزی به ریشه ی ماجرا دارن اما از بیان راه حل های روزانه و قابل انجام دریغ نمی کنن و می دونن از چه روشی برای برگرداندن موقتی من به زندگی برای خریدن فرصت و حل ریشه ای ماجرا در زمان مناسب تر استفاده کنن.
شاید راه حل های روزانه ای که به ذهن ایشون می رسه با توجه به شرایطم آنچنان موثر نباشه. اما استراتژی شون برای کمک به بنده درست ترین هست.
یه مثال می زنم. شما یک بیمار رو تصور کنید که وضعیت بحرانی قلبی داره و ناگهان قلبش ایستاد.
یک پزشک چی کار می کنه ؟ آیا در اون لحظه به پرستار می گه از اون فرد آزمایش خون بگیره ؟
نه خیر. بسیار فوری و اضطراری اعلام می کنه که به بدن بیمار شوک الکتریکی وارد کنن.
شوکی که در حالت عادی نباید به بیمار وارد کرد. اما شما با حرفاتون مثل همون دکتری می مونین که وایستاده بالا سر بیماری که قلبش ایستاده و به جای تلاش برای برگرداندن ضربان قلبش، می خواین با یک آزمایش خون مسئله رو به صورت ریشه ای تر بررسی و حل کنید.
بنده از همین جا به شما اعلام می کنم که تشخیص شما اشتباه و روش شما به سمت ناکجا آباد هست و جز بدتر کردن حال بنده تو این شرایط بحرانی هیچ کمکی به حل ماجرا نمی کند.
یکی از بزرگترین ایراداتی که من در خودم از بچگی دیدم، احمال کاری یا به اصطلاح شما تنبلی بود. البته تنبلی هم نه در هر کاری بلکه در اموری که بهشون علاقه نداشتم.
به طور کلی به فردی که 48 ساعت بیدار می مونه تا یک برنامه رو بنویسه (الگوریتمی که در کشور غیر از خودم دو نفر بلد بودند)، نمی تونین برچسب تنبلی تو همه ی امور بزنید.
شاید بنده حوصله ی اتو کشیدن لباس های خودم مثل باقی مردها را نداشته باشم. اما همیشه در امور کاری و حرفه ای آدمی با انرژی و توان بسیار بالا بودم.
منتهی چیزی که الان موجب شده انرژی بنده تو امور معمولی زندگی بسیار خالی بشه، درگیری بیش از حد فکری ام در مورد مسائل خانوادگی هست.
مسئله مستقیما با امنیت جانی فرد یا افرادی در ارتباطه. حالا شما با وجود همه ی اینها وقتی نمی تونم رو مسائل و مشکلاتم تمرکز کنم، می گین هنوز بچه ای.
وقتی نمی تونم با دوستم برم کوه چون فکرم مشغوله و بی قرارم، وقتی نمی تونم پیانو تمرین کنم چون فکرم مشغوله و قلبم درگیر، اونوقت می گین تنبلی و نمی خوای مسئله ریشه ای حل شه.
حرفتون واقعا برای من گرون تموم شد و انتظار چنین تشخیص نادرستی از شما نداشتم.
لطفا با تشخیص های نادرست و راهنمایی های اشتباه و برچسب های نابجا، بنده رو از محیط این سایت که آخرین مکان برای حل سالم مشکلاتم می دونم نا امید نکنید.
نبینید دارم شمرده و با حوصله حرف می زنم. همین هم بخشی از مهارت های مدیریت بنده برای فرو نشاندن احساسات پر فراز و نشیب کلام و نوشته هایم هست.
حواب بنده که می گم مشکلات جنسی و خانوادگی و کاری و عاطفی دارم این نیست که بگی مگه شما سوپرمنی و همه مشکل دارند.
عملکرد درستم، خودمو به یک اطمینان و خودباوری درست نسبت به خودم رسونده. الان فقط خسته ام و می خوام از محیطم رها شم.
منتظر نظر درست و کاربردی شما و یا دیگر دوستان هستم.کمکم کنید.
علاقه مندی ها (Bookmarks)