سلام
از همه دوستای خوبی که تجربه دارن میخام بهم کمک کنن.
دوستای خوبم یه سوال داشتم و اونم اینه که میخام بدونم زمانی که میرم خونه مادر شوهرم یا جایی می بینمشون چطور آرامشم رو حفظ کنم- جدای همه اذیت هایی که از دستشون شدم.
بزارین حسم رو بگم. می خام برم خونشون از روی اجبار میرم. اصلا اصلا دوست ندارم همه حرکات و رفتاراشون اذیتم می کنه. مثلا همین الانی که از شهرستان برگردیم به این فک می کنم دفعه بعدی که باید برم خونشون چی میشه. دائم غصه می خورم. حاضرم بخاطر ندیدن اونا نرم شهرستان و حتی پدر و مادر خودم رو هم نبینم. می بینمشون ضربان قلبم نامنظم میشه. پام شل میشه. حالم بد میشه.
بخاطر کارایی که کردن خیییلی حساس شدم. یه جورایی احساس تنفر دارم ازشون.
اما ادمی نیستم که بتونم کینه رو تحمل کنم. خودم داغون میشم. روحیم خراب میشه از بس تجزیه و تحلیل می کنم حرفاشونو. اینو میدونم که خانواده همسرمن نمی تونم کنارشون بزارم.
اصلا قصد صمیمی شدن باهاشون ندارم. چون اوایل اینطوری بودم ولی اونا همه رفتارای من که از روی سادگی بود رو تعبیر بدی کردن تبدیلش کردن و ... باعث فاصله گیریم شدن.
حالا میخام راهنماییم کنین که در عین حفظ فاصله چطور میدونم حداقل آسیب روحی رو از ارتباطم با هاشون ببینم. یا لطمه ای بهم وارد نشه؟ میدونم حرفاشون حرکاتشون ارزش فک کردن نداره اما نمی تونم فکر نکنم.
در ارتباط با همسرم باهاشون هم حسودی می کنم. چون رابطه های پنهانی، پنهانی بیرون رفتنشون حرف زدنشون رو نمی تونم تحمل کنم.
همه حرکاتشون از روی مارموزی، مخفی کاری، ریاکاری و با درایت و مدیریت کامل هست که من اصلا نمی تونم اینطوری باشم برعکسشونم اونا عمل می کنن من اعتراض می کنم مثلا. اونا ریاکاری می کنن من تحملشون رو ندارم. اونا نیش و کنایه می زنن من خودخوری می کنم.
کمک کنید لطفااخه فردا قراره بریم شهرستان. وسط امتحان همسرم خانوادش امر فرمودن بیا. و ما هم باید بریم
علاقه مندی ها (Bookmarks)