سلام
من 23 سالمه اون 22 ما دو سال پیش به قصد ازدواج با هم آشنا شدیم بعد 2 ماه ایشون خونوادشو در جریان این آشنایی گذاشتن ولی خونوادش به شدت مخالفت کردن به خاطر دور بودن شهرهامون از هم این مخالفت تا جایی ادامه پیدا کرد که ایشون قهر کردن از خونشون....خلاصه این مخالفتها ادامه پیدا کرد و ایشون مصر بودن ما از هم جدا نشیم ولی من به خاطر خونوادش نمیخواستم باهاش بمونم با گریه هاشو اصرارش این رابطه رو ادامه دادم دوری ما از هم و مخالفت ها و کشمکش های خونوادشون باعث شد من ازش سرد شم تازگیا یه خواستگار دارم که بهش علاقه مند شدم متاسفانه یا خوشبختانه خونواده ایشون بعد جنگ و دعوا به ظاهر موافقت کردن حالا من موندم سر دو راهی نمیدونم چیکار کنم شدیدا سر درگمم...خواهشن کمکم کنید
علاقه مندی ها (Bookmarks)