به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

نمایش نتایج: از شماره 1 تا 9 , از مجموع 9
  1. #1
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 01 بهمن 93 [ 12:22]
    تاریخ عضویت
    1393-4-04
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    715
    امتیاز
    2,352
    سطح
    29
    Points: 2,352, Level: 29
    Level completed: 35%, Points required for next Level: 98
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class1000 Experience Points3 months registeredSocial
    تشکرها
    1,083

    تشکرشده 1,447 در 508 پست

    Rep Power
    110
    Array

    Icon16 حس میکنم افسرده شدم نیاز به کمک دارم

    سلام به همه دوستای خوب همدردی
    اول یکم از خصوصیات خودم بگم ...
    مهربون و دلسوز اما از معاشرت با فامیل و آشنا بیزار دوست دارم شب ها تنها باشم اما اکثر اوقات خالم برای اینکه تنها نباشم میاد رومم نمیشه بگم تنها راحت ترم...
    اهل رفیق بازی هستم و هوای دوستام رو خیلی دارم تا حالا از چنتاشونم ضربه خوردم که رابطمو باهاشون قطع کردم ....
    تا یک سال پیش فووووق العاده دختر شاد و سرزنده ای بودم و همه بهم میگفتن تو خیلی شادی مثلا از صبح تا ساعت 12 شب سرکار میرفتم بعد که میومدم خونه صدای اهنگو زیاد کردم پر انرژی اصلا انکار نه انگار که خسته بودم ....
    ادم زود رنجی هستم قبلا خیلی زود عصبانی میشدم و سر مسائل به همه گیر میدادم اما الان بهتر شدم

    اما مشکلم ....
    جدیدا احساس میکنم تو زندگیم ... رابطه عاطفیم .... کارم خیلی شکست میخورم و همش کم میارم .... فوووق العاده ساکت و اروم شدم همه تعجب میکنن و میگن مائده واقعا خودتی!!!!!!!

    حس میکنم تمام زندگیم داره رو پایه دودلی میگذره .... اصلا تو شرایط مساعدی نیستم ... نمیدونم باید چیکار کنم کدوم راه رو انتخاب کنم تو زندگیم ... کسی روهم ندارم که باهاش راحت باشم و ازش کمک بخوام نمیخوام راجع به مسائل زندگی و شخصیم هم با دوستام مشورت کنم ....
    از یه طرف دوست دارم ازدواج کنم از یه طرف یه سری مسائل تو زندگی دیوونم کرده تنهایی مادرم مسائل تهیه جهیزیه اینکه خونمون پر رفت و امد شده ...
    ادمی نیستم که خوشم بیاد با پسر دوست بشم چون نه وقتشو دارم نه اعصابشو از یه طرف میخوام یه مرد تو زندگیم باشه که به ارامش برسم دیگه سرکار نرم .... فشار کاری من خیلی زیاده ....
    دوستان لطفا هر راهی به نظرتون میرسه دریغ نکنید .... ممنون

  2. 2 کاربر از پست مفید maedeh120 تشکرکرده اند .

    امیر۶۲ (دوشنبه 20 مرداد 93), تیام (دوشنبه 20 مرداد 93)

  3. #2
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    شنبه 01 اسفند 94 [ 19:17]
    تاریخ عضویت
    1392-12-01
    نوشته ها
    49
    امتیاز
    1,928
    سطح
    26
    Points: 1,928, Level: 26
    Level completed: 28%, Points required for next Level: 72
    Overall activity: 4.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    30

    تشکرشده 60 در 32 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام مائده خانم
    وقت بخیر ممنون از اظهار لطفتون تو تاپیک بنده
    از کی این احساس بد در شما بوجود اومده؟ علتش چی بوده؟ ایا شکست عاطفی داشتین؟
    باید بگم افراط و تفریط تو هر کاری باعث سرخوردگی میشه فکر کنم کار زیاد باعث یکنواختی زندگیتون شده هم کار کنید هم تفریح دوستان خوب پیدا کنید و باهاشون خوش بگذرونید
    دوست خوب کمه ولی گیر میاد در هیچ شرایطی نامید نباشید چون ریشه افسردگی در نا امیدی هستش
    در زمان حال زندگی کنید و بدونید این نفسی که رفت دیگه برنمیگرده پی سعی کنید تو شادی نفس بکشید و از زندگی لذت ببرید

  4. 2 کاربر از پست مفید امیر۶۲ تشکرکرده اند .

    anisa (سه شنبه 21 مرداد 93), maedeh120 (سه شنبه 21 مرداد 93)

  5. #3
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 01 بهمن 93 [ 12:22]
    تاریخ عضویت
    1393-4-04
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    715
    امتیاز
    2,352
    سطح
    29
    Points: 2,352, Level: 29
    Level completed: 35%, Points required for next Level: 98
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class1000 Experience Points3 months registeredSocial
    تشکرها
    1,083

    تشکرشده 1,447 در 508 پست

    Rep Power
    110
    Array
    سلام امیر اقا ممنون .....
    دقیقا درست گفتی زندگیم خیلی یکنواخت شده .... دوست دارم ازدواج کنم ... الانم یه مورد جدید پیدا شده اما بازهم میترسم که مامانم رو ایشونم یه ایرادی بزاره ....
    خیلی خجالتی ام و هیچ جاهم نمیتونم از حقم دفاع کنم ....

  6. کاربر روبرو از پست مفید maedeh120 تشکرکرده است .

    امیر۶۲ (سه شنبه 21 مرداد 93)

  7. #4
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    شنبه 01 اسفند 94 [ 19:17]
    تاریخ عضویت
    1392-12-01
    نوشته ها
    49
    امتیاز
    1,928
    سطح
    26
    Points: 1,928, Level: 26
    Level completed: 28%, Points required for next Level: 72
    Overall activity: 4.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    30

    تشکرشده 60 در 32 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام وقت بخیر
    باید عرض کنم که ریشه نامیدی و امیدواری یکنواختی و زندگی متنوع در خود انسان نهفته هستش و فکر نکنید با ازدواج مشکلات کم میشه و عاملی واسه ناراحتی نیستش بالعکس مشکلات بیشتر هم میشه چون دوتا ادم متفاوت با همدیگه اشنا میشن و ممکنه ناسازگاریهایی هم باشه. پس سعی کنید تغییر کنید و انسان دیگری باشید. سی دی های دکتر ازمندیان رو بخونید و ببینید چقدر ما انسانها در زندگیمون فرصت سوزی میکنیم و از عمری که خدا بما داده درست استفاده نمیکنیم. راه رسیدن به سعادت و زندگی خوب از وجود خود ما رد میشه ولی چون ما تواناییهامونو نمیشناسیم تو بیرون از خودمون دنبالش می گردیم. من میگم اول خودتونو بشناسید بعد به ازدواج فکر کنید.
    اینجوری با قدرت وارد زندگی میشید و طرف مقابل هم در کنار یه ادم قوی احساس خوشبختی میکنه

  8. کاربر روبرو از پست مفید امیر۶۲ تشکرکرده است .

    maedeh120 (سه شنبه 21 مرداد 93)

  9. #5
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 01 بهمن 93 [ 12:22]
    تاریخ عضویت
    1393-4-04
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    715
    امتیاز
    2,352
    سطح
    29
    Points: 2,352, Level: 29
    Level completed: 35%, Points required for next Level: 98
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class1000 Experience Points3 months registeredSocial
    تشکرها
    1,083

    تشکرشده 1,447 در 508 پست

    Rep Power
    110
    Array
    عالی بود ....ممنون ...
    راستش چی بگم؟؟اخه من یه دفعه اینطوری شدم اصلا شما باورتون نمیشه که چقدر تغییر کردم همشم سر این شکسته شدم که مادرم با ازدواجم مخالفت کرد و همچنان هم مخالف ...
    اگه میشه تو تاپیک جدیدم نظر بدید ممنون میشم

  10. #6
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    شنبه 16 اردیبهشت 96 [ 14:25]
    تاریخ عضویت
    1393-2-14
    نوشته ها
    205
    امتیاز
    4,218
    سطح
    41
    Points: 4,218, Level: 41
    Level completed: 34%, Points required for next Level: 132
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class1000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    136

    تشکرشده 378 در 148 پست

    Rep Power
    33
    Array
    سعی نکنید با ازدواج این مشکل رو حل کنید چون راه حل نیست.
    ازدواج عاملی نیست که ادم رو تنهایی دربیاره.
    اینو من به شخصه بهش رسیدم.
    از اونجایی که منم شرالیطی مشابه با زندگی شما داشتم میفهمم حس تنهایی و یکنواختی رو.
    منم برای فرار از تنها بودن و دلبستگی عاطفی داشتن ازدواج کردم اونم تو سن پایین.چون این مهارت رو نداشتم که خودم خودمو از تنهایی دربیارم.خودم برای خودم شادی ایجاد کنم فکر میکرددم یکی باید بیاد منو از تنهایی دربیاره.
    نتیجه این شد که با ازدواج تنهاتر شدم.
    حالا تصمیم گرفتم خودم برای خودم ایجاد شادی، تحرک، از یکنواختی بیرون اومدن و ...کنم.بصورت مستقل و نه وابسته به شخص دیگر که این شخص میتونه همسر باشه یا هر کس دیگه.
    در واقع منوط کردن اینکه "حالم خوب بشه" به اومدن یه شخص در زندگی کار بسیار اشتباهیه.خودت باید مستقلانه عمل کنی.
    نمیدونم تصمیم های من چه قدر به درد شما بخوره
    از تورهای یکروزه ی ایران گردی(جنگل ابر، نمک ابرود، رفتینگ و گلاب گیری کاشان، ماسوله و کویر نوردی...) و تهران گردی استفاده کنم و منتظر هیچکس نباشم که پایه ی من باشه.یه مبلغ نه چندان زیاد میدی به یه آژانس و اونا ترتیب همه چیزو میدن . شما فقط لذت میبری.

    تفریحاتم رو بیشتر کنم. و هر از گاهی خودمو تحویل بگیرم حسابی.
    از هر پیشنهادی مبنی بر کوهنوردی،جشن تولد دوستان،افطاری دعوت شدن،پیاده روی دسته جمعی و ...استقبال کنم.

    از طریق وایبر و فیس بوک و ... دوستان قدیمی رو پیدا کنم. لذتی که توی قرار گذاشتن با دوستان قدیمی بعد از سالها وجود داره رو امتحان کن.

    اینا همش شادی افرینه.

  11. کاربر روبرو از پست مفید فرخ رو تشکرکرده است .

    maedeh120 (سه شنبه 21 مرداد 93)

  12. #7
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 01 بهمن 93 [ 12:22]
    تاریخ عضویت
    1393-4-04
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    715
    امتیاز
    2,352
    سطح
    29
    Points: 2,352, Level: 29
    Level completed: 35%, Points required for next Level: 98
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class1000 Experience Points3 months registeredSocial
    تشکرها
    1,083

    تشکرشده 1,447 در 508 پست

    Rep Power
    110
    Array
    مرسی فرخ رو جان ....
    من هر روز با دوستام میرم بیرون شباهم گاهی اوقات دوستام پیشمن ...
    اما من درونم تنهاست البته یکی که کااااااامل منو میشناسه گفت تو نیاز داری که یه مرد پشتت باشه ....
    من از کار کردن خسته شدم .... از تنهایی درونیم ..... از اینکه وقتی مریض میشم باید تنها برم دکتر در صورتی که جون راه رفتن هم ندارم ..... از اینکه هیچکس نیست پای حرفام بشینه .... من ادمیم که همه چیزو میریزم تو خودم کمبودهامو .... مشکلاتمو ...تنهاییامو.......احساس میکنم با ازدواج یه انگیزه تو زندگیم پیدا میشه که به خاطر اون همه چیزو میتونم تحمل کنم .... یکی بیاد شریک غم هام بشه .... بهم ارامش بده .... از اینکه تو خونه مامانمم و همه اختیارات با اون خستم ....
    فرخ رو جان اگه میشه تو این تاپیکم بیا نظر بده ....
    http://www.hamdardi.net/thread-34726.html

  13. #8
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    شنبه 16 اردیبهشت 96 [ 14:25]
    تاریخ عضویت
    1393-2-14
    نوشته ها
    205
    امتیاز
    4,218
    سطح
    41
    Points: 4,218, Level: 41
    Level completed: 34%, Points required for next Level: 132
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class1000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    136

    تشکرشده 378 در 148 پست

    Rep Power
    33
    Array
    احساستت رو کاملا درک میکنم چون این مراحل رو گذروندم. به خوبی میفهممت.متاسفانه این فشارها هست و منو به اشتباه انداخت.
    این کارهایی هم که گفتم راه حل نهایی نیست اما بهت کمک میکنه که انقدری رو خودت مسلط باشی که فشارهای عاطفی و احساسی انقدی روت زیاد نشه که به یه خواستگاری که واقعا مناسبت نیست جواب مثبت بدی و تا زمانی که یه خواستگار که واقعاااااااا مناسبت باشه بتونی این احساسات رو مدیریت کنی عزیزم. کاری که من نتونستم انجام بدم (یعنی در واقع بلد نبودم) و عواقبش رو هم دیدم.

  14. کاربر روبرو از پست مفید فرخ رو تشکرکرده است .

    maedeh120 (سه شنبه 21 مرداد 93)

  15. #9
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 01 بهمن 93 [ 12:22]
    تاریخ عضویت
    1393-4-04
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    715
    امتیاز
    2,352
    سطح
    29
    Points: 2,352, Level: 29
    Level completed: 35%, Points required for next Level: 98
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class1000 Experience Points3 months registeredSocial
    تشکرها
    1,083

    تشکرشده 1,447 در 508 پست

    Rep Power
    110
    Array
    فرخ رو جان من خواستگار داشتم که خیلی مناسبم بود یه چیز یهم اونور تر از مناسب و خیلی هم منو میخواست اما من چون دوسش نداشتم و یه ذره هم ازش چندشم میشد بهش جواب رد دادم اما همچنان پیگیره .... این مورد هم خدا رو شکر خوبه اما من خیلی دودلم هم بخاطر خانوادم هم اینکه ایشون تا 7یا 8 شب سرکار هستش ..... یعنی کار خیلی براش ارزش داره


 

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 21:38 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.