-
تشکرشده 7,555 در 2,378 پست
-
تشکرشده 7,555 در 2,378 پست
... من به اون خانمه که می گفتم حساس شدم. نمی فهمم دلیلشو. می دونم حسادت نیست دیگه. تکلیف خودمم می دونم که به من ارتباطی نداره کارای این و اون. ولنگاریشم رو اعصابم نیست اینم می دونم. نمی دونم چرا بهش حساسم حتی الان که نمی بینمش. در حدی که سرچ می کردم عکس یه دختر بود نگاهش عین نگاه اون بود وقتی که مثلا خوشحاله. یا لوازم ارایش می بینم یاد اون می یفتم. ..... روم اثر نا خوشایندی داره. نمی دونم دقیقا چیش رو اعصابمه. اونو می شه کمکم کنین پیدا کنم اون چیز حتما مشکل منه و درون من که انقدر حساسم بهش.
اوایل اصلا نمی دیدمش. بعدش هم که بد رفتار بود بازم حساس نبودم بهش اینطوری. ولی الان فکر می کنم یه مشکلی پیدا کردم اصلا انگار اعتماد به نفسم زیر سوال رفته باشه. فکر کنم به خاطر همین حساس بودنم این بار ظاهرمو رفتم تغییر دادم. دلم م یخواد خودمو بزنم!!
دقیق نمی فهمم چمه. میشه کمکم کنین اینکه رو چی حساسمو پیدا کنم؟
دیوونه شدم از دست خودم :)
تو کل عمرم هیچوقت همچین احساسی نداشتم. هیچوقت رو کسی این مدلی حساس نبودم. روم اثر منفی داره. فقط اینو می دونم. می خوام این حساسیتم بره. یه جور بی قراریه ناخوشاینده.
ویرایش توسط meinoush : شنبه 24 خرداد 93 در ساعت 21:36
پونیو (شنبه 24 خرداد 93)
تشکرشده 7,555 در 2,378 پست
بازم اعصاب مصاب ندارم هیچوقت هیچکس دوستم نداشته الانم باز حس اینو دارم که می خوام برم گم و گور شم که یه وقت دل لطیف بعضیا اوخ نشه از دیدار من! من دوست داشتنی نیستم. بی ارزشم هستم. به هیچ دردی هم نخوردم و نمی خورم.
دیگه نمی خوام از تنهایی هم در بیام. لابد با بقیه هم همین میشه. حتما خوبه که تنهام خودم هنوز نمی فهمم. ولی کاش بتونم اروم باشم و شاد. این دیگه فقط به من ربط داره و کس دیگه ای درگیرم نمیشه. این دیگه چیزیه که بهش نیاز دارم. ارامش و شادی.
m.reza91 (یکشنبه 25 خرداد 93), فرشته اردیبهشت (یکشنبه 25 خرداد 93)
تشکرشده 6,401 در 1,794 پست
چون محتوای اعتماد بنفسی که دراون خانم میبینی شامل چیزهایی هست که فکرمیکنی خودت نداری..
به عبارت ساده ترتعریفت ازجذابیت واعتمادبنفس محدود به چند ویژگی خاص هست که اون خانم داره.و اینطورمیشه که اعتمادبنفست به جای طولی بودن ودرون جوش بودن عرضی وبرون جوش میشه.
نکته قابل تأمل هم اینه که اینجا روابط ترازویی میشه یعنی یکی خودش روبه نفع مخاطب در روابط کاهش میده قدرت خودش روبه او که جذاب ترهست میده تاباقدرت خودش بهش حکومت کنه!
مدام بایدفداکاری کنه کوتاه بیاد و...یابرعکس برای پرهیز ازاین اتفاق ناچاربه واکنش وارونه وروحیه تهاجمی پیدامیکنه تا ازاین حس آزارنجات پیداکنه.
دلیل اصلی هم یک نگرش اشتباه وطولانی مدت بوده که حالا باعث تولیداحساس بد شده وتغییر دادنش ممکنه، اماکمی دشوارهست.
مثلا این نگرش اشتباه"هرکسی جذاب ترو مهم ترهست مردهای بیشتری به سمتش جذب میشوند"=مردهابه سمت اوجذب میشوند=پس اوجذاب ومهم است=کسی سمت من نمیاد=من مهم نیستم؛پس نتیجه روابط ترازویی میشوندیعنی =اوازمن مهمتراست. حالاهراحساسی که بعدازاین نگرش بهت دست بدهد به اختیارتو نیست چون اختیارتودرانتخاب نگرش وتعبیرت ازارزشهابوده واحساسی که پس ازانتخاب ارزشهاوچی ارزشمندهست دیگه جبریه و نه اختیاری.یعنی هرگلی زدی به سرت قبلا زدی حالاشرایط تجسمش روبهت نشون داده.
- - - Updated - - -
چون محتوای اعتماد بنفسی که دراون خانم میبینی شامل چیزهایی هست که فکرمیکنی خودت نداری..
به عبارت ساده ترتعریفت ازجذابیت واعتمادبنفس محدود به چند ویژگی خاص هست که اون خانم داره.و اینطورمیشه که اعتمادبنفست به جای طولی بودن ودرون جوش بودن عرضی وبرون جوش میشه.
نکته قابل تأمل هم اینه که اینجا روابط ترازویی میشه یعنی یکی خودش روبه نفع مخاطب در روابط کاهش میده قدرت خودش روبه او که جذاب ترهست میده تاباقدرت خودش بهش حکومت کنه!
مدام بایدفداکاری کنه کوتاه بیاد و...یابرعکس برای پرهیز ازاین اتفاق ناچاربه واکنش وارونه وروحیه تهاجمی پیدامیکنه تا ازاین حس آزارنجات پیداکنه.
دلیل اصلی هم یک نگرش اشتباه وطولانی مدت بوده که حالا باعث تولیداحساس بد شده وتغییر دادنش ممکنه، اماکمی دشوارهست.
مثلا این نگرش اشتباه"هرکسی جذاب ترو مهم ترهست مردهای بیشتری به سمتش جذب میشوند"=مردهابه سمت اوجذب میشوند=پس اوجذاب ومهم است=کسی سمت من نمیاد=من مهم نیستم؛پس نتیجه روابط ترازویی میشوندیعنی =اوازمن مهمتراست. حالاهراحساسی که بعدازاین نگرش بهت دست بدهد به اختیارتو نیست چون اختیارتودرانتخاب نگرش وتعبیرت ازارزشهابوده واحساسی که پس ازانتخاب ارزشهاوچی ارزشمندهست دیگه جبریه و نه اختیاری.یعنی هرگلی زدی به سرت قبلا زدی حالاشرایط تجسمش روبهت نشون داده.
ای بامن وپنهان چودل ،از دل سلامت میکنم.
تشکرشده 7,555 در 2,378 پست
اصلا اعتماد به نفس نداره اون خانم.چون محتوای اعتماد بنفسی که دراون خانم میبینی شامل چیزهایی هست که فکرمیکنی خودت نداری
اره دقیقا. چیزایی داره که من ندارم توی وِیژگی هاش. می خوام داشته باشم اما نمی تونم. فکر کنم همینه که نوشتی. جذابیت به نظرم تازگیا تعریفش عوض شده و شده اون خانم. در صورتی که خودم از چیزی که اون هست خوشم نمیاد. اما توجه بهش می شه و اینو م یخوام.
من هیچکدوم از این کارا رو نکردم. سعی کردم بهش نزدیک نشم و اون چند وقتی بود که می خواست نزدیک شه مثلا دوست شه که اونم تمام سعیمو کردم که با احترام ولی سرد بودن فاصله امونو حفظ کنم چون مطمن نیستم بتونم بهش احترام بذارم.کته قابل تأمل هم اینه که اینجا روابط ترازویی میشه یعنی یکی خودش روبه نفع مخاطب در روابط کاهش میده قدرت خودش روبه او که جذاب ترهست میده تاباقدرت خودش بهش حکومت کنه!
مدام بایدفداکاری کنه کوتاه بیاد و...یابرعکس برای پرهیز ازاین اتفاق ناچاربه واکنش وارونه وروحیه تهاجمی پیدامیکنه تا ازاین حس آزارنجات پیداکنه.
من از اون مهم ترم. ولی اون می تونه از جذابیت جنسیش استفاده کنه من نمی تونم. اینو یه ضعف می دونم واسه خودم. ادم باید قدرتشو داشته باشه اما اینکه استفاده نکنه تصمیمش باشه. من حس می کنم قدرتشو ندارم. از اون طرف اینکاری که کردم با خودم با موهام جلو چشممه. بدم میاد از خودم این کارو کردم که چی؟ خیلی بدم میاد که یه دفعه ای تصمیم نادرست گرفتم اونم اینطوری. من خودمو نفی کردم. الانم این حرکتم اثرش جلومه."هرکسی جذاب ترو مهم ترهست مردهای بیشتری به سمتش جذب میشوند"
درسته. ولی نگرش هام به هم ریخته. مگه نتیجه مهم نیست؟ خوب نتیجه واسه اون به نظرم بهتره. من که حتی مامان بابام و خونوادمم دوستم نداشتن. من که هیچوقت از کسایی که بهم مثلا نزدیک بودن تاییدی نگرفتم تو کل عمرم. همه اش تنهایی فکر کردم تنهایی درست و غلط واسه خودم تشخیص دادم تنهایی تصمیم گرفتم. خوب وقتی هیچکی نبوده که براش مهم باشم ارزش واسه کسی نداشتم از اول بچگی تا حالا ... امین هر جور فکر کنم میشه اینکه واقعا دوست داشتنی نیستم. وگرنه یکی از ادمایی که کنارم بودن تو عمرم بهم اهمیت می دادن. من همینطوری دور خودم می چرخم. نمی دونم واسه چی و کی زنده ام. فقط می دونم هنوز زندگی نکردم حتی یه روز. دوست دارم معنی زندگی رو بفهمم.اختیارتودرانتخاب نگرش وتعبیرت ازارزشهابوده واحساسی که پس ازانتخاب ارزشهاوچی ارزشمندهست دیگه جبریه و نه اختیاری.یعنی هرگلی زدی به سرت قبلا زدی حالاشرایط تجسمش روبهت نشون داده.
من دیگه حتی نم یدونم چی درسته چی غلط. نمی دونم خودم کجام و چه حدیه اوضام.
من قوی نیستم. وگرنه اینطوری نمیشدم.
- - - Updated - - -
یکی اینکه به جذابیت جنسیش می رسه و می تونه جواب جنسی هم بگیره. البته شوخی هایی هم باهاش میشه که متناسب با رفتارشه من نمی تونم تحمل کنم همچین شوخی هایی باهام بشه. یکی اینکه خیلی هم خوش سر و زبونه ظاهرا.
شخصیت نمایشی داره یا احتمالا اختلالش.
هر چی اون هست من نیستم. اما رو اعصابم میاد بعضی وقتا. وقتی ادم با یکی هیچ اشتراکی نداشته باشه نباید هیچ حسی هم پیدا کنه بهش باید بی تفاوت بگذره. این حس اعصاب خوردی رو در من داشته. از اون اولین بار که دیدمش. این یعنی تو درون من یه چیزی هست. یه چیزی که احتمالا با اون زن مشترکه. اونو نمی دونم چیه.
زنی که با افتخار میاد می گه شوهر داره و واسه منفعتش می دوه دنبال یه مرد هر کاری که نیاز باشه هم کاملا اماده است می تونه بکنه و اعتماد به نفس هم نداره تمام اعتماد به نفسش از همون توجه هایی میاد که بهش میشه و فقط وقتی چشماش خوشحاله که یا به سکس فکر می کنه یا اینکه احتمالا مشغولش باشه....این زن چرا باید رو اعصاب من باشه؟؟؟ یعنی یه چیزی هست که در درون منه و خودم نمی دونم.
زیبا نیست. ارایش غلیظ می کنه. به انسان ها احترام نمی ذاره و فقط برحسب منفعتش احترام می ذاره که واقعی نیست. تنها نمی تونه واسته یه دقیقه می دوه یکی رو پیدا کنه باهاش واسته حرف بزنه مرد براش مشتریه به نظر میاد. تا بهش توجه نشه اعصابش به هم می ریزه. ... اینا چیزایی نیستن که برای من جالب باشن یا بخوامشون.
m.reza91 (دوشنبه 26 خرداد 93)
تشکرشده 3,495 در 804 پست
سلام
تقریبا تمام چیز هایی که در مورد اون زن گفتید نشون از نوعی عقده یا خلا شدید تویه ذهنشه . شما باید به خودتون افتخار کنید که نمیتونید مثل یه همچین شخصیتی بشید ؛ آدم حقیری که جذابیت جنسیش رو میفروشه تا توجه چند تا مرد عیاش رو به خودش جلب کنه.که اتفاقا اون مرد ها هم ضعیف هستند وگرنه این طوری،ذلیلانه تسلیم نمیشدند. یه آدم حقیر چهار تا حقیرتر رو جذب کرده. این صد در صد امتیاز منفیه ؛ خودتون هم قطعا این ها رو میدونید.
این که شما تحت تربیتی بودید که به هر دلیلی بهتون بی توجهی شده قابل درکه ، حداقل برای من که تا حدی چنین شرایطی بهم حاکم بوده؛ولی اینکه به شخصیتی که اصلا و ابدا در هیچ معیاری به یکهزارم شما هم نمیرسه چنین حسی دارید قابل توجیه نیست. شاید اون خانم هم تحت تاثیر نوعی بی توجهی بوده و الان این راه غلط رو انتخاب کرده ولی شما چنان شخصیت و اصالتی دارید که حاضر به ورود به یه همچین وادی هایی نیستید.این که این خانم به همچین راه کاری تن داده نشان از قدرتش نیست نشان از ضعف و شکست کاملش داره ؛ اون مدت ها قبل تسلیم شده. این چیزیه که باید ببینید و تو ذهنتون تقویتش کنید. جمله ای که بارها از خودتون دیدم : "خودت رو بشناس".
زنده باشید
meinoush (دوشنبه 26 خرداد 93)
تشکرشده 6,401 در 1,794 پست
اون مثالی که زدم یه مثال فرضی بود. میشد بامثالهای دیگه ای توضیح داد
،منظوراصلیم همون قائده ای بود که باعث تولید اون احساس میشد که تشخیص میزان صحتش باخودت ..
نه اینکه جذب شدن چندهمکارمردلزوما به معنی فساد اون زن باشه یاشما چنین آرزویی داشته باشی..
این پست جهت توضیح بود چون تایپیک دیگه ای آوردی بالا نیازی به جواب این نیست.
ای بامن وپنهان چودل ،از دل سلامت میکنم.
meinoush (چهارشنبه 28 خرداد 93)
تشکرشده 7,555 در 2,378 پست
زیاد پست اخرتو نفهمیدم امین.
فاسد که نمی دونم. اون خانمه خودش فکر می کنه کارش خوبه. لابد اینطوری فکر میکنه. مخاطب هم داره. به من چه. هر کار می کنه بره بکنه. من نباید حساس باشم. نه فامیلمه نه دوستمه نه شوهرمو داره می بره. هر کار می کنه به من ربط نداره. فقط من روش حساس شدم. البته یه کم کمتر شده. شاید همونی باشه که رضا نوشته. شاید اشتراکمون یه چیزی مثل کودکیه با بی توجهی بوده باشه.
در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)
علاقه مندی ها (Bookmarks)