به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 6 از 6 نخستنخست 123456
نمایش نتایج: از شماره 51 تا 60 , از مجموع 60
  1. #51
    عضو پیشرو

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 07 خرداد 99 [ 14:53]
    تاریخ عضویت
    1391-12-22
    نوشته ها
    4,428
    امتیاز
    70,050
    سطح
    100
    Points: 70,050, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    OverdriveSocialTagger First ClassVeteran50000 Experience Points
    تشکرها
    14,753

    تشکرشده 14,732 در 3,979 پست

    حالت من
    Khonsard
    Rep Power
    790
    Array
    نسترن جان،

    فکر می کنم موضوع خانواده هم مهم هست که تا چه حد می تونند شما را حمایت کنند و تا چه حد برای تصمیمات بعدی آزاد می ذارن.

    وقتی ازدواج کردی 20 ساله بودی. با توجه به سنت، خانواده وظیفه بیشتری در کمک به شما برای تصمیم گیری در ازدواج داشتند.
    اگر سی ساله بودی، اگر این آقا دوست یا همکلاسی و آشنای خودت بود، می تونستیم سهم خانواده را در این انتخاب سبک تر کنیم.

    اما ازدواج شما ظاهرا با پشتوانه خانواده انجام شده. تصمیمت را با تکیه بر نظر خانواده گرفتی.
    چطور پدر و مادر شما که هر دو خانواده و فرهنگ و محیط را می شناختند،
    و از اون مهمتر شما را خیلی خوب می شناختند،
    متوجه نبودند که پذیرفتن شرط اونجا زندگی کردن برای شما ممکن نیست؟
    اختلافات فرهنگی را نادیده گرفتند؟
    اختلاف بین شما دو نفر را نایده گرفتند؟
    بیکاری و وابستگی پسر به پدرش را نادیده گرفتند ...

    نمی خوام الان کوتاهی پدر و مادرت را مطرح یا سرزنش کنم.
    منظورم این هست که اگر جدا بشی، در ادامه مسیر زندگیت، پدر و مادرت چطور هستند؟
    فکر می کنی برای ازدواج بعدی، انتخاب بعدی، زندگی بعد از طلاق و ... بتونن با درایت همراهیت کنند؟
    یا آزادی لازم را بهت بدن که بتونی بهتر تصمیم بگیری؟
    این را هم بذار در کنار منافع و مضار طلاقت.

    ***************************
    یک راه حل میانی هم به نظرم رسید که نمی دونم چقدر براتون عملی هست
    آیا می تونید ازش بخواهید به شهر دیگه ای برید برای زندگی؟
    مثلا برید تبریز.
    هر چند فکر می کنم وابسته بودن پسر به پدرش، مشکل اصلی هست.
    اگر می خواهید برای صلح جهانی کاری انجام دهید به خانه خود بروید و به خانواده تان عشق بورزید .
    مادر ترزا

  2. 3 کاربر از پست مفید شیدا. تشکرکرده اند .

    khaleghezey (یکشنبه 25 خرداد 93), نسترن س (یکشنبه 25 خرداد 93), بی نهایت (یکشنبه 25 خرداد 93)

  3. #52
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 09 تیر 93 [ 19:31]
    تاریخ عضویت
    1393-2-26
    نوشته ها
    42
    امتیاز
    267
    سطح
    5
    Points: 267, Level: 5
    Level completed: 34%, Points required for next Level: 33
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class31 days registered250 Experience Points
    تشکرها
    55

    تشکرشده 43 در 22 پست

    Rep Power
    0
    Array
    ممنون از آقای خاله قزی.شما درست میگی.....اما بخدا من نمیخوام خودم رو گول بزنم!! میگم وقتی میاد تهران خیلی بهتر میشه،مثلا شده 1ماه توی تهران مونده ولی 1بار هم قهوه خونه نرفته،درحالی که من فکرمیکردم اگر یک روز نره روزش شب نمیشه،توی شهرشون هر روز باید بره چون جو اونجا اینظوریه و دوستاش رو توی قهوه خونه فقط میتونه ببینه..... آقای خاله قزی مهربون من حرفهای آقای مدیر و فرشته مهربان رو کاملا قبول دارم و بهشون واقعا اعتماد کردم اما اونها هم نگفتن که جدا بشم گفتن باید بسنجم و ببینم با توجه به شرایطم ،مثل شرایط خانوادگی و..... کدوم یکی از این 2راه برام هزینه های کمتری داره..همینطور آقای مدیر گفتن اگر از خانوداش و اون محیط دور بشه احتمال داره تفاوت فرهنگی و... بینمون کمتر بشه...
    باور کنید من حرفهای شما رو قبول دارم واز اینکه راهنماییم میکنید خیلی خوشحالم اما باور کنید گرفتن این تصمیم خیلی برام سخته....
    البته به همه گفتم که میخوام جدا بشم و همه همین فکر رو میکنن ..اما خودم تنهایی دارم به این مساله فکرمیکنم.....
    من نمیخوام خودم رو گول بزنم اما این رو هم نمیخوام که اگر راهی هست از دستش بدم.....
    -------------------
    **************************

    شیدا جان ممنونم از اینکه وقت گذاشتی و راهنمایی کردید. بله پدر ومادرم باید بیشتر راهنماییم می کردم.اما مساله اینه که وقتی اون ها امدن خاستگاری اون موقع(2سال پیش) ظاهر قضیه رو طور دیگه ای نشون دادن خود نامزدم می گفت من با اینکه هیچ وقت بی پول نموندم اما پدرم از بچگی مجبورم میکرد برم سر ساختمون کار کنم تا زحمت کشیدن رو یاد بگیرم.میگفت پدرم همیشه میخواد من خودساخته بشم(به مرور زمان بهم ثابت شد اصلا اینظور نیست) این فقط یک مورد هست که گفتم. درمورد مسائل فرهنگی و خانوادگی هم هرچیزی میگفتم خودش رو با من هم عقیده نشون میداد. درمورد محل زندگی هم پدرش میگفت میفرستمش تهران... خانوادم هم با دیدن ظاهر قضیه و شنیدن این مدل حرفها موافق ازدواج ما بودن و میتونم بگم یکی از دلایل مهمم برای قبول کردن این ازدواج با توجه به سنم،خانوادم بودن....به هرجال بعد از گذشت زمان متوجه تفاوتهامون شدم........
    ---------
    شیدا جان درمورد تصمیم الانم، پدرم میگه هرتصمیمی بگیری حمایتت میکنیم. اما کاملا متوجه ام که اصلا راضی به جدایی نیستن(مخصوصا مادرم) و میدونم بعد از جدایی جو بدی توی خانواده حاکم میشه و این یکی از مضرات طلاقه
    --------
    درمورد پیشنهادی هم که گفتین من راضی هستم وچندبار هم بهش فکر کردم که توی شهر دیگه ای زندگی کنیم.چون فکرمیکنم اگر از اون محیط دور باشه(حالا یا تهران یا هر شهر دیگه ای حتی اردبیل یا تبریز) خیلی از مشکلاتمون میتونه حل بشه یا حداقل بهتر بشه. تهرانو که قبول نمیکنه.شهر دیگه هم تا حالا باهاش مطرح نکردم ولی فکرمیکنم به احتمال زیاد قبول نکنه چون میگه من کارم اونجاس و نمیتونم برم جای دیگه(البته قبلا گفتم که اونجا هم کار درست حسابی نداره)درواقع منظورش از کار حمایت پدرش هست.
    ----
    با این شرایط نظرتون چیه شیدا جان؟؟؟؟
    ویرایش توسط نسترن س : یکشنبه 25 خرداد 93 در ساعت 14:02

  4. کاربر روبرو از پست مفید نسترن س تشکرکرده است .

    شیدا. (یکشنبه 25 خرداد 93)

  5. #53
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    یکشنبه 29 بهمن 02 [ 14:38]
    تاریخ عضویت
    1390-2-14
    نوشته ها
    1,633
    امتیاز
    42,408
    سطح
    100
    Points: 42,408, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    SocialOverdriveVeteranTagger First Class25000 Experience Points
    تشکرها
    5,992

    تشکرشده 8,207 در 1,574 پست

    حالت من
    Mehrabon
    Rep Power
    366
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط نسترن س نمایش پست ها
    من حرفهای آقای مدیر و فرشته مهربان رو کاملا قبول دارم و بهشون واقعا اعتماد کردم اما اونها هم نگفتن که جدا بشم گفتن باید بسنجم و ببینم با توجه به شرایطم ،مثل شرایط خانوادگی و..... کدوم یکی از این 2راه برام هزینه های کمتری داره.
    نکته ای که باید با توجه به نقل قولی که از پستتون آوردم مد نظر داشته باشید این هست که مدیر و فرشته هیچ موقع به صورت مستقیم به مراجعه کننده پیشنهاد جدایی و یا ادامه رو نمی ده و تصمیم نهایی رو با توجه به شفاف سازی هایی که انجام می ده به عهده خود مراجع می ذاره.

    نقل قول نوشته اصلی توسط نسترن س نمایش پست ها
    همینطور آقای مدیر گفتن اگر از خانوداش و اون محیط دور بشه احتمال داره تفاوت فرهنگی و... بینمون کمتر بشه...
    شما این همه نکته که همه دوستان به شما مشاوره داده اند رو رها کردید و فقط این جمله مدیر را دارید روش سرمایه گذاری می کنید؟!!!!

    در نظر داشته باشید که مدیر گفته اند احتمال دارد چنان شود.

    - - - Updated - - -

    نقل قول نوشته اصلی توسط نسترن س نمایش پست ها
    فرشته مهربان هم بعضی از نظراتشون این بود:
    ((لذا من فقط تأکید می کنم برای تصمیم گیری تنها روی آنچه قطعیت دارد حساب باز کنید . سئوالات شما ناظر به احتمال هست . یعنی شما باید یقین داشته باشید که آنچه امید دارید اتفاق خواهد افتاد . )

    .

  6. 4 کاربر از پست مفید بی نهایت تشکرکرده اند .

    khaleghezey (یکشنبه 25 خرداد 93), maadar (یکشنبه 25 خرداد 93), نسترن س (یکشنبه 25 خرداد 93), شیدا. (یکشنبه 25 خرداد 93)

  7. #54
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    شنبه 16 اردیبهشت 96 [ 14:25]
    تاریخ عضویت
    1393-2-14
    نوشته ها
    205
    امتیاز
    4,218
    سطح
    41
    Points: 4,218, Level: 41
    Level completed: 34%, Points required for next Level: 132
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class1000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    136

    تشکرشده 378 در 148 پست

    Rep Power
    32
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط نسترن س نمایش پست ها
    از بی نهایت عزیز و آقای خاله قزی گرامی به خاطر توجه همیشگیشون خیلی ممنونم
    -----
    راستش من توی این مدت خیلی به جدایی فکر کردم و تصمیم قطعی رو هم همین جدایی گرفتم اما خیلی فکر کردم، درسته ما تفاوتها و مشکلات زیادی داریم با هم،اما وقتهایی هم بوده که علی رغم این مشکلات خیلی با هم خوب بودیم. راستشو بخواین تا زمانی که مشکل محل زندگی و اینا پیش نیومده بود مشکلات دیگه زیاد خودش رو نشون نمیداد و نشده بود قهر کنیم... دارم میگم هیچوقت منکر این نمیشم که ما خیلی با هم تفاوت داریم که میتونه درآینده هم مشکل ساز بشه واسمون،اما توی این مدت به این نتتیجه رسیدم که اگر الان ازش جدا بشم شاید بعدا با خودم بگم میتونستم واسه بهبود این رابطه و حداقل بهتر شدنش تلاش بیشتری بکنم و نکردم، من نظر همه شما رو کاملا قبول دارم و خودم هم همین نظر رو دارم اما فکر میکنم برای آخرین بار بهتر باشه یه فرصت به هردوتامون بدم. منم شاید رفتارای اشتباهی داشتم... نمیدونم نظرم درسته یا نه... فعلا که همه فکر میکنن میخوام ازش جدا بشم وخودش و خانوادش هم همین فکر رومیکنن،اما خودم فکرمیکم شاید بهتره آخرین فرصت رو توی این رابطه بهش بدم.... بار آخری که زنگ زده بود بهم؛میگفت تو هنوز نیومده تو زندگیم داری از زندگیم میری،گفت من کاری میکنم که به ناراحتی این روزات بخندی، بیا باهام زندگی کن اگه بد بود و راضی نبودی اون موقع بگو،میگه همه تلاشمو میکنم تا خوشبختت کنم....نمیخوام احساسی برخورد کنم اما فکرمیکنم اگر الان جدا بشم بعدها میگم اونطور که باید تلاش نکردم و بهش فرصتی که خواست رو ندادم...نمیدونم.....
    ---------------
    من خیلی از دستش عصبانی و ناراحتم،اما بی انصافیه بگم اون مرد بدیه ،خیلی مهربونه،خیلی بهم محبت میکرد میخوام اینو بگم که اون بد نیست،اما به خاطر محیطی که توش بزرگ شده چیزهایی که واسه من ناپسنده برای اون نیست،رفتارهایی که پدرش داره رو الگو قرار داه، اون برای خیلی از دخترای دور و برش خیلی هم مناسبه،اما به دلیل تفاوتهایی که من و اون با هم داشتیم این طور مشکل ساز شد...
    --------------
    فقط از این مساله خیلی ناراحتم که نامزدم فکرمیکنه فقط به خاطر محل زندگی و تحصیلم ناراضی ام ومیخوام ازش جدا بشم،وقتی بهش میگم مسائل دیگه ای هم هست که باعث میشه من و تو مناسب هم نباشیم(مثل فرهنگ،خانواده و خیلی چیزهای دیگه) اصلا متوجه نمیشه، چون به نظر اون اینها اصلا مشکل به حساب نمیان...همش میگه من با توهیچ مشکلی ندارم..... یعنی بنظرش چون من باهاش مشکل دارم اینا مشکل حساب نمیشن؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
    ------
    هنوزم میگم میدونم اگه بخوام باهاش زندگی کنم میدونم باید انتظار مشکلات رو داشته باشم اما به بنظرتون این مسخرست که این فرصت رو به هردوتامون بدم و باهاش ازدواج کنم و اجازه بدم هردومون تلاشمون رو بکنیم تا رابطمون رو ترمیم کنیم؟؟؟ یعنی نمیشه؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ یعنی به ریسکش نمی ارزه؟؟؟؟؟ (نظر خوردم اینه که واسه جدایی هیچوقت دیر نیست! البته منظورم تا هرزمان قبل از آمدن یه فرزنده )
    میخوام صادقانه شما که از دور به این مساله نگاه میکنید نظرتون رو بهم بگید
    نسترن عزیز سلام
    اول راهی هست که من سال 85 رفتم و الان رسیدم به اینجا که میتونی بری تاپیکهام رو بخونی
    من نه بهت میگم جدا شو نه بهت میگم بمون
    امااااا...
    8 سال پیش من دیدم شوهرم خودش پسر خوبیه و خیلی هم رفتاراش با خانواده اش فرق داره همه عالم و ادم گفتن نکن من گفتم خودش خوبه این 10 تا خصلت بدی هم که ناشی از محیط بد خانواده اش بوئده رو با مهربونی سعی میکنم تغییر کنه...
    عزیزم...8 سال گذشت من توی همون نقطه ایستادم بلاتغیییییر....همه اون راه هایی که تو میخوای بری هم رفتم
    انقد گفتم بخاطر خوبیاش ...بخاطر خوبیاش... بخاطر خوبیاش.....و همیشه هم استخوون لای زخم بودم چون هم دلم نیومد از خوبیاش دست بکشم هم واقعا اونی نبود که کفو من باشه و بدرد هم بخوریم
    میتونی با مشروب خور بودنش کنار بیای تا اخر عمر ؟ رفتارای خانواده اش؟ قلیون کشیدنشون ؟ تعارف مشروب ؟ و.. و ...و .... بسم ا... برو و زندگی کن ولی بدون هر چی تا حالا دیدی ضربدر 100 اش کن یا لااقل در همین حد بدون تغییر خواهد موند.

  8. 2 کاربر از پست مفید فرخ رو تشکرکرده اند .

    khaleghezey (یکشنبه 25 خرداد 93), نسترن س (یکشنبه 25 خرداد 93)

  9. #55
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 09 تیر 93 [ 19:31]
    تاریخ عضویت
    1393-2-26
    نوشته ها
    42
    امتیاز
    267
    سطح
    5
    Points: 267, Level: 5
    Level completed: 34%, Points required for next Level: 33
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class31 days registered250 Experience Points
    تشکرها
    55

    تشکرشده 43 در 22 پست

    Rep Power
    0
    Array
    از بی نهایت عزیز و خانم فرخ رو گرامی به خاطر توجشون خیلی ممنونم

    حق با شماست دوستان.....انگار من میخوام دلیلی پیدا کنم برای موندن......خب اگه اون واسه من 1 قدم بر میداشت منم حاضر بودم از یه چیزایی بگذرم... زندگی یعنی گذشت وبخشش...میتونستم با یه چیزایی سازش کنم....اما مساله اینه که همون 1قدم رو ندیدم.................
    بالاخره تفاوت توی هر ازدواجی وجود داره...من دختر سازگاری بودم...میتونستم بدون اینکه خیلی اذیت بشم خودم رو با شرایط وفق بدم...... اما دیگه هر آدمی یه ظرفیتی داره...انگار ظرفیت منم داره تموم میشه......
    شما درست میگید... خیلی دلسرد شدم.......
    از خودم خیلی ناراحتم...خیلی.....تقصیر خودم بود که از اول انتخاب نادرستی داشتم..........
    -------------------------
    اینم بگم که اون بخاطر سنش اینقدر وابسته خانوادشه شاید اگه همین آدم چندسال دیگه میومد خاستگاری من بهتر می بود....کلا خیلی تاثیر پذیره... اگه فقط از من تاثیر میگرفت خیلی خوب بود البته گاهی اوقات اینطور بود که واقعا کنارش احساس خوبی داشتم(وقتایی که تهران بود و خانوادش نبودن) واقعا مطابق میلم بود بعضی وقتا. اما متاسفانه وقتی دوستاش و خانوادش کنارشن به همون اندازه از اونها تاثیر میگیره........
    --------
    ویرایش توسط نسترن س : یکشنبه 25 خرداد 93 در ساعت 16:39

  10. کاربر روبرو از پست مفید نسترن س تشکرکرده است .

    khaleghezey (یکشنبه 25 خرداد 93)

  11. #56
    عضو فعال

    آخرین بازدید
    دوشنبه 19 آبان 99 [ 21:53]
    تاریخ عضویت
    1391-3-16
    محل سکونت
    گلستان
    نوشته ها
    3,933
    امتیاز
    52,145
    سطح
    100
    Points: 52,145, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 23.0%
    دستاوردها:
    OverdriveTagger First ClassSocialVeteran50000 Experience Points
    تشکرها
    15,723

    تشکرشده 11,395 در 3,444 پست

    Rep Power
    0
    Array
    همیشه شانس دومی هم هستش بانو
    دوتعریف جدید و جالب ﮐﻪ خوب است به عمقش فکر کنیم:
    ﻋﺼﺒﺎﻧﯿﺖ؛ ﯾﻌﻨﯽ، ﺗﻨﺒﯿﻪ ﺧﻮﺩ ﺑﻪ ﺧﺎﻃﺮ ﺍﺷﺘﺒﺎﻩ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ!
    ﮐﯿﻨﻪ؛ ﯾﻌﻨﯽ، ﺧﻮﺭﺩﻥ ﺯﻫﺮ ﺑﺮﺍﯼ ﮐﺸﺘﻦ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ!
    ﻫﯿﭻ ﺍﻧﺴﺎﻧﯽ ﺑﻪ ﺳﻌﺎﺩﺕ ﻧﻤﯽ ﺭﺳﺪ،
    ﻣﮕﺮ ﺁﻧﮑﻪ ﺩﻭ ﺑﺎﺭ ﺯﺍﺩﻩ ﺷﻮﺩ:
    ﯾﮏ ﺑﺎﺭ ﺍﺯ ﻣﺎﺩﺭ خویش
    ﻭ ﺑﺎﺭ ﺩﯾﮕﺮ
    ﺍﺯ خویشتن ﺧﻮﯾش ،ﺗﺎ ﺣﻘﯿﻘﺖ ﺩﺭﻭﻧﺶ ،
    در زﺍﯾﺶ ﺩﻭﻡ، ﻫﻮﯾﺪﺍ ﺷﻮﺩ
    ﻭ ﺣﯿﺎﺕ ﻭﺍﻗﻌﯽ ﺍﻭ ﺁﻏﺎﺯ ﮔﺮﺩﺩ !

  12. #57
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 09 تیر 93 [ 19:31]
    تاریخ عضویت
    1393-2-26
    نوشته ها
    42
    امتیاز
    267
    سطح
    5
    Points: 267, Level: 5
    Level completed: 34%, Points required for next Level: 33
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class31 days registered250 Experience Points
    تشکرها
    55

    تشکرشده 43 در 22 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام دوستان از اینکه تنها نمیذارین و به تاپیکم سر میزنید ممنونم.
    این روزها اصلاحال خوبی ندارم اما بازم درد دل و راهنمایی های که اینجا بهم میشه حداقل باعث میشه به فکرهام یه جهتی بدم......
    --------
    یه سوالی دارم که نمیدونستم اینجا مطرحش کنم یا نه. اما باید بدونم. لطفا اگر کسی اطلاعی در این مورد داره بهم بگه:

    میخوام بدونم موقع طلاق توی دادگاه درمورد دوشیزگی من میپرسن؟ یا قبلا شنیده بودم باید برم پزشکی قانونی؟میخوام بدونم واقعا اینطوریه؟
    یعنی باید مشخص بشه که خانم دوشیزه هست یا نه؟؟؟؟ اگر طلاق توافقی باشه...
    کلا میخوام شرایطش رو بدونم اگه کسی میدونه؟؟

  13. کاربر روبرو از پست مفید نسترن س تشکرکرده است .

    khaleghezey (چهارشنبه 28 خرداد 93)

  14. #58
    عضو پیشرو

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 07 خرداد 99 [ 14:53]
    تاریخ عضویت
    1391-12-22
    نوشته ها
    4,428
    امتیاز
    70,050
    سطح
    100
    Points: 70,050, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    OverdriveSocialTagger First ClassVeteran50000 Experience Points
    تشکرها
    14,753

    تشکرشده 14,732 در 3,979 پست

    حالت من
    Khonsard
    Rep Power
    790
    Array
    تا جایی که من شنیدم، برای دادن حکم طلاق، شما را ارجاع می دن به پزشک قانونی.
    چون اگر بگین باکره هستین که پزشک قانونی باید تایید کنه و به شما نامه بده که بتونین شناسنامه جدید بگیرید.
    اگر هم دوشیزه نباشید باید آزمایش بارداری بدید که مشخص بشه باردار نیستید.

    برای اطمنیان بیشتر صبر کن تا بچه هایی که خودشون تجربه اش را دارند بهت جواب بدن.

    **************
    نسترن جان،

    برای تصمیم گیریت سهم این موضوع را خیلی کم در نظر بگیر.
    عوامل دیگه را بررسی کن.
    شما دو سال عقد کرده بودی و طبیعی هست که با همسرت رابطه داشتی.
    البته بهتر بود اگر رابطه کنترل شده تری داشتی. اما الان به این موضوع زیاد فکر نکن.
    اگر می خواهید برای صلح جهانی کاری انجام دهید به خانه خود بروید و به خانواده تان عشق بورزید .
    مادر ترزا
    ویرایش توسط شیدا. : چهارشنبه 28 خرداد 93 در ساعت 00:00

  15. 2 کاربر از پست مفید شیدا. تشکرکرده اند .

    khaleghezey (چهارشنبه 28 خرداد 93), نسترن س (چهارشنبه 28 خرداد 93)

  16. #59
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 09 تیر 93 [ 19:31]
    تاریخ عضویت
    1393-2-26
    نوشته ها
    42
    امتیاز
    267
    سطح
    5
    Points: 267, Level: 5
    Level completed: 34%, Points required for next Level: 33
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class31 days registered250 Experience Points
    تشکرها
    55

    تشکرشده 43 در 22 پست

    Rep Power
    0
    Array
    ممنونم شیدا جان از پاسخت بله میدونم که نباید توی تصمیم گیری خیلی این مساله رو مدنظر قرار بدم،اما خیلی ناراحتم. من به مادرم گفتم این موضوع رو،اما اصلا دلم نمیخواد درصورت جدایی پدرم و سایر اقوام مطلع بشن،درسته که عقد بودیم اما بخصوص توی فامیل و اطرافیان ما این مساله که تا زیر یک سقف نرفتیم رابطه داشته باشیم اصلا پسندیده نیست....
    و اینطور که معلومه اگر باید برم پزشکی قانونی همه متوجه این موضوع میشن........
    دست خودم نیست خیلی بابت این مساله ناراحتم.............

  17. کاربر روبرو از پست مفید نسترن س تشکرکرده است .

    khaleghezey (چهارشنبه 28 خرداد 93)

  18. #60
    عضو فعال

    آخرین بازدید
    دوشنبه 19 آبان 99 [ 21:53]
    تاریخ عضویت
    1391-3-16
    محل سکونت
    گلستان
    نوشته ها
    3,933
    امتیاز
    52,145
    سطح
    100
    Points: 52,145, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 23.0%
    دستاوردها:
    OverdriveTagger First ClassSocialVeteran50000 Experience Points
    تشکرها
    15,723

    تشکرشده 11,395 در 3,444 پست

    Rep Power
    0
    Array
    وقتی عقد هستید بصورت شرعی وقانونی زن و شوهر هستید پس نگران نباشید.رابطه جنسی شما هم همچین مورد جدی نیست بلکه بارداری که توی این دوران جا نیافتاده وگرنه داشتن رابطه عجیب نیست.

    نگران نباشید بانو
    ببخشید کیبوردم خرابه نمیتوانم زیاد بنویسم
    دوتعریف جدید و جالب ﮐﻪ خوب است به عمقش فکر کنیم:
    ﻋﺼﺒﺎﻧﯿﺖ؛ ﯾﻌﻨﯽ، ﺗﻨﺒﯿﻪ ﺧﻮﺩ ﺑﻪ ﺧﺎﻃﺮ ﺍﺷﺘﺒﺎﻩ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ!
    ﮐﯿﻨﻪ؛ ﯾﻌﻨﯽ، ﺧﻮﺭﺩﻥ ﺯﻫﺮ ﺑﺮﺍﯼ ﮐﺸﺘﻦ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ!
    ﻫﯿﭻ ﺍﻧﺴﺎﻧﯽ ﺑﻪ ﺳﻌﺎﺩﺕ ﻧﻤﯽ ﺭﺳﺪ،
    ﻣﮕﺮ ﺁﻧﮑﻪ ﺩﻭ ﺑﺎﺭ ﺯﺍﺩﻩ ﺷﻮﺩ:
    ﯾﮏ ﺑﺎﺭ ﺍﺯ ﻣﺎﺩﺭ خویش
    ﻭ ﺑﺎﺭ ﺩﯾﮕﺮ
    ﺍﺯ خویشتن ﺧﻮﯾش ،ﺗﺎ ﺣﻘﯿﻘﺖ ﺩﺭﻭﻧﺶ ،
    در زﺍﯾﺶ ﺩﻭﻡ، ﻫﻮﯾﺪﺍ ﺷﻮﺩ
    ﻭ ﺣﯿﺎﺕ ﻭﺍﻗﻌﯽ ﺍﻭ ﺁﻏﺎﺯ ﮔﺮﺩﺩ !

  19. کاربر روبرو از پست مفید khaleghezey تشکرکرده است .

    نسترن س (چهارشنبه 28 خرداد 93)


 
صفحه 6 از 6 نخستنخست 123456

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. تصمیم به طلاق گرفتم درسته تصمیمم؟
    توسط amir59 در انجمن متارکه و طلاق
    پاسخ ها: 15
    آخرين نوشته: چهارشنبه 21 مهر 95, 22:38
  2. تصمیمم نهایی من ... 6 سال تا تصمیم گرفتن طول کشید
    توسط she در انجمن متارکه و طلاق
    پاسخ ها: 8
    آخرين نوشته: یکشنبه 10 مرداد 95, 18:31
  3. پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: پنجشنبه 13 شهریور 93, 18:36
  4. موندم چه تصمیمی بگیرم؟ کمک کنید...............
    توسط yase sefid در انجمن خواستگاری
    پاسخ ها: 7
    آخرين نوشته: چهارشنبه 13 شهریور 92, 10:55
  5. چه تصمیمی بگیرم؟
    توسط arah در انجمن سئوالات ارتباط دختر و پسر
    پاسخ ها: 12
    آخرين نوشته: شنبه 08 تیر 92, 17:52

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 09:42 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.