به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 3 از 6 نخستنخست 123456 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 21 تا 30 , از مجموع 60
  1. #21
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    یکشنبه 29 بهمن 02 [ 14:38]
    تاریخ عضویت
    1390-2-14
    نوشته ها
    1,633
    امتیاز
    42,408
    سطح
    100
    Points: 42,408, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    SocialOverdriveVeteranTagger First Class25000 Experience Points
    تشکرها
    5,992

    تشکرشده 8,207 در 1,574 پست

    حالت من
    Mehrabon
    Rep Power
    366
    Array
    شما باهاشون تماس نگیرید ومنتظر تماس اونها باشید.
    بهشون جواب منفی را خودتون ندید .اون هم پدرتون بگن که خواسته شما اینه بعد از تمام این اتفاقا لازم هست که برن پیش مشاور وشروع این زندگی با این مشکلاتی که پیش اومده صحیح نیست.

    بعد اگه لازم شد مشاور بهشون بگن که با توجه به بررسی هایی که کردن سرنخ های شکست در این رابطه کاملا مشهوده.

  2. کاربر روبرو از پست مفید بی نهایت تشکرکرده است .

    khaleghezey (دوشنبه 12 خرداد 93)

  3. #22
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 30 خرداد 97 [ 13:17]
    تاریخ عضویت
    1392-8-26
    نوشته ها
    278
    امتیاز
    9,405
    سطح
    65
    Points: 9,405, Level: 65
    Level completed: 19%, Points required for next Level: 245
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class5000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    2,386

    تشکرشده 653 در 231 پست

    Rep Power
    53
    Array
    آقای خاله قزی عزیز
    سلام
    من به جرات میتونم بگم که هیچکدوم از آقایونی که توی این تالار هستند توانایی درک اینکه دوشیزه نبودن خانم بعد از طلاق میتونه چه تبعات روحی جبران ناپذیری توی زندگی آیندش داشته باشه رو ندارند... درک درد و مشکلات بارداری برای یه آقا کاملا غیر ممکنه ... این مثال منظور منو به وضوح میرسونه... من همیشه گفتم وقتی نمیتونی کسی رو درک کنی در موردش نظر نده چه برسه به اینکه راهنمایی ش کنی... من حال ایشون رو خیلی خوب درک میکنم و دقیقا همون راهی رو بهش پیشنهاد کردم که اگه خودم بودم انجامش میدادم... میتونم بگم هیچکدوم از ما به غیر از خانمهایی که متارکه داشتند درک درستی از وضعیت یه زن مطلقه توی جامعه نداریم.... شاید باورتون نشه ولی الان گرگهای توی خیابون متوجه شدند که نزدیک شدن به یه دختر مجرد به مراتب براشون خطرناک تر از یه زن متاهل یا مطلقه ست... الان به زنهای متاهل توی جامعه بیشتر متلک میندازن تا مجردها[IMG]file:///C:\Users\sahar\AppData\Local\Temp\msohtmlclip1\01\ clip_image001.gif[/IMG]
    دوست عزیزم من هیچوقت هیچکس رو ترغیب به جدایی نکرده و نخواهم کرد بنابراین غرض بنده از عروسی این بود که شاید توی زندگی مشترک درست بشه یا شرایط مساعد تر بشه
    بازم تصمیم با شماست ........ موفق باشی

  4. #23
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 22 آبان 98 [ 08:57]
    تاریخ عضویت
    1392-11-03
    نوشته ها
    432
    امتیاز
    10,650
    سطح
    68
    Points: 10,650, Level: 68
    Level completed: 50%, Points required for next Level: 200
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    SocialOverdriveTagger First ClassVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    2,639

    تشکرشده 1,769 در 422 پست

    حالت من
    Mehrabon
    Rep Power
    72
    Array
    خواهر گلم شرایط شما و رفتار شوهرت خیلی نزدیک به شرایط و رفتار همسر منه ....
    به نظرم موضوع دوشیزه نبودنت رو اصلا تو تصمیمی که میگیری دخیل نکن ... چون خودت و آرامشت مهم تر ازین حرفاست ...
    درست نیست که شما صرفا بخاطر این موضوع عروسی کنی و بری سر زندگیت ... بعد از عروسی که خون دل شدی و پشیمون به خودت میای که خیلی چیزارو از دست دادی فقط بخاطر اینکه دوشیزه نبودی ...
    موفق باشی...
    آدمک آخر دنیاست بخند
    آدمک مرگ همین جاست بخند
    دست خطی که تورا عاشق کرد، شوخی کاغذی ماست بخند
    آن خدایی که بزرگش خواندی، به خدا مثل تو تنهاست بخند ...

  5. #24
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 09 تیر 93 [ 19:31]
    تاریخ عضویت
    1393-2-26
    نوشته ها
    42
    امتیاز
    267
    سطح
    5
    Points: 267, Level: 5
    Level completed: 34%, Points required for next Level: 33
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class31 days registered250 Experience Points
    تشکرها
    55

    تشکرشده 43 در 22 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام دوستان ممنونم از همتون که درمورد مشکلم راهنماییم کردید و نظر دادید
    امروز بالاخره بعد از یک ماه بهم زنگ زد،یعنی اول باباش به بابای من زنگ زد،بابام گفت ما شرایطمون همونیه که گفتیم شما هم اگه نمیتونید قبول کنید این زندگی نمییشه ،به مشکل بر میخورن...
    بعذ نامزدم بهم زنگ زد گفت نظر تو چیه؟گفتم من از خیلی چیزا حاضر بودم به خاطرت بگذرم اما تو خواسته های من هیچوقت برات مهم نبودن گفتم نظرم همونیه که بابام گفت،1ساعت حرف زدیم(درواقع بیشتر اون حرف زد چون همیشه تند تند حرف میزنه و اجازه نمیده من حرف بزنم و یه عالمه منتظر میشم تا حرفش تموم شه بعد تا میام حرف بزنم میپره تو حرفم!)
    گفت مگه من تا حالا چه کاری گفتی نکردم؟ یدونه محل زندگی بوده که گفتم نمیشه شرایطم نمیذاره بیام تهران،منم گفتم خیلی چیزا هست،اخلاقت رفتارت،برخورد خانوادت،محل زندگی،درسم،کارم و..... گفت درس رو میگم رفت وآمد کنی بری 1ماه بمونی خونه بابات تهران،بعد بیای یکم هم پیش من بمونی. کار هم بکن اصلا،مشروبم قول میدم نخورم.....
    راستش این حرفا رو زد اما من کامل اعتمادم رو بهش از دست دادم چون مثلا همین مشروب رو تا حالا چندبار قول داده ولی زده زیرش، کار و درسم رو اصلا از کجا معلوم بعدا بذاره بخونم؟وقتی میگم توی خاستگاری هم گفت میذارم اما بعد زد زیرش.
    -----------
    میخوام اگر هم برم آستارا زندگی کنم واسش شرط بذارم تا حداقل یکم دلم قرص بشه(گرچه درکل امید زیادی به این زندگی ندارم اما شاید چند درصد اگه برم زنذگی کنم بهتر بشه،نظر شما چیه؟درسم رو چیکار کنم؟(بنظرتون طوری که اون میگه رفت وآمد میشه؟که اون اونجا توی خونمون منم بیان خونه بابام؟)
    خودش گفت تو بیا اینجا زندگی کن اگه چیزی واست کم گذاشتم اونوقت ناراحت باش،من زندگی ای میسازم برات که به ناراحتیه این روزات بخندی........
    ---------
    ولی تا الان خیلی چیزا گفته بهش عمل نکرده،منم نمیدونم چیکار کنم. اعتماد دیگه ندارم...
    -----
    آخرش بهش گفتم نمیشه تو شرایط منو قبول نمیکنی منم نمیتونم شرایطتتو قبول کنم. گفت پس دیگه زنگ نمیزنم خوشبخت بشی!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!1
    --------------------------
    با اینکه اون موقع تهدیدمون کردن و گفتن اگه میخوای جدا شی بگو اما الان معلومه که خیلی ناراحت شدن از حرف آخر مون. فکرنمیکردن کوتاه نیایم.....پ
    نمیدونم یبار با خودم فکرمیکنم اگه بازم زنگ زد یه شرایطی بذارک مثلا حق تحصیل و حق اشتغال رو بگیرم میشه این کارو بکنم ؟؟؟مثلا تعهدی چیزی بگیرم؟؟؟؟
    درمورد مشروب و اینا هم بگم در حضور همه قول بده دیگه نمیخوره و برم اونجا زندگی کنم؟؟؟؟؟در مورد اخلاق و رفتارشم و دیکتاتور بودنش هم به امید اینکه بهتر بشه برم باهاش زندگی کنم......
    نمیدونم........یا همین تصمیم جدا شدن رو کوتاه نیام،شاید هم اگه کوتاه نیام آخرش راضی شه بیاد تهران ولی میترسم بیاد اینجا و زندگی رو زهرمارم کنه........
    ----------
    راستی terme عزیز همسرتون از چه لحاظ شبیه نامزد منه؟؟؟؟ و چه راهکاری برای حل مشکلاتتون به کار بردید؟؟؟؟؟؟
    ویرایش توسط نسترن س : سه شنبه 13 خرداد 93 در ساعت 20:23

  6. 2 کاربر از پست مفید نسترن س تشکرکرده اند .

    terme00 (سه شنبه 13 خرداد 93), هم آوا (پنجشنبه 15 خرداد 93)

  7. #25
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 22 آبان 98 [ 08:57]
    تاریخ عضویت
    1392-11-03
    نوشته ها
    432
    امتیاز
    10,650
    سطح
    68
    Points: 10,650, Level: 68
    Level completed: 50%, Points required for next Level: 200
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    SocialOverdriveTagger First ClassVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    2,639

    تشکرشده 1,769 در 422 پست

    حالت من
    Mehrabon
    Rep Power
    72
    Array
    نسترن جان تاپيکامو بخونى متوجه ميشى....
    من ک هنوز نتونستم مشکلمو حل کنم
    منتظر راهنمايى مشاورين سايتم

    - - - Updated - - -

    بذار برات بگم خواهرم
    شوهر منم مت نامزد شما تو دوران نامزدی خیلی بی تفاوت بود
    اصلا زن و زندگی براش مهم نبود، تو دنیای خودش سیر می کرد و خواسته های من براش ذره ای اهمیت نداشت
    بی ذوق بود و دلش نمی خواست حرفای منو بشنوه ...
    یادمه من تالاری رو ک پدرش برای عروسی انتخاب کرده بود رو دوست نداشتم اما وقتی به همسرم گفتم اصلا به روی خودش نیاورد
    البته هنوزم رفتارش به همین شکل هستش...
    اگه من نیازمو مطرح کنم یا دعوا می کنه ک ادامه ندم یا حرفو عوض می کنه.... دوس داره از مشکلات فرار کنه بجای حل اون ها

    اینارو گفتم ک مواظب آینده باشی عزیزم...
    آدمک آخر دنیاست بخند
    آدمک مرگ همین جاست بخند
    دست خطی که تورا عاشق کرد، شوخی کاغذی ماست بخند
    آن خدایی که بزرگش خواندی، به خدا مثل تو تنهاست بخند ...

  8. کاربر روبرو از پست مفید terme00 تشکرکرده است .

    هم آوا (پنجشنبه 15 خرداد 93)

  9. #26
    عضو پیشرو

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 07 خرداد 99 [ 14:53]
    تاریخ عضویت
    1391-12-22
    نوشته ها
    4,428
    امتیاز
    70,050
    سطح
    100
    Points: 70,050, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    OverdriveSocialTagger First ClassVeteran50000 Experience Points
    تشکرها
    14,753

    تشکرشده 14,732 در 3,979 پست

    حالت من
    Khonsard
    Rep Power
    790
    Array
    آیا شما اصالتا اهل آستارا هستین؟ خانواده پدری یا مادری؟
    یا کلا هیچ آشنایی با آستارا نداشتین؟

    نسرین جان،

    اونی که داره می زنه زیر قول و قرارش شمایید.
    ایشون عین همون چیزایی را که زمان عقد قبول کرده، هنوزم داره می گه انجام می ده.

    مهم نیست که الان رتبه کنکور شما خوب شده،
    یا رفتی شهرشون خوشت نیامده،
    یا ...
    این فکرها را باید زمان خواستگاری می کردی.

    از مکالمه تلفنی هم اینطور برداشت کردم که می خواد زندگیش را حفظ کنه،
    هر چی هم گفتی که گفته باشه،
    کدوم مردی به زنش می گه برو یه ماه بمون خونه بابات، گاهی هم بیا خونه!! ایشون حتی تا اینجاش هم با شما راه اومده ...

    شاید مناسب هم نیستید یا شرایطتون متفاوته،
    اما همسرت مقصر نیست. بیشتر بدقولیها از طرف شماست.
    یه کم بیشتر فکر کن، ببین چی به نفع خودت و آینده ات هست.
    اگر می خواهید برای صلح جهانی کاری انجام دهید به خانه خود بروید و به خانواده تان عشق بورزید .
    مادر ترزا

  10. 3 کاربر از پست مفید شیدا. تشکرکرده اند .

    khaleghezey (چهارشنبه 14 خرداد 93), نازنین2010 (چهارشنبه 14 خرداد 93), هم آوا (پنجشنبه 15 خرداد 93)

  11. #27
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 09 تیر 93 [ 19:31]
    تاریخ عضویت
    1393-2-26
    نوشته ها
    42
    امتیاز
    267
    سطح
    5
    Points: 267, Level: 5
    Level completed: 34%, Points required for next Level: 33
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class31 days registered250 Experience Points
    تشکرها
    55

    تشکرشده 43 در 22 پست

    Rep Power
    0
    Array
    terme جان از همدلیت ممنونم باه من هم مثل شما این مشکلات رو دارم اما نامزدم در شرایط عادی خیلی بهم توجه میکنه اما تا یه مشکل پیش میاد اصلا نمبذاره درموردش صحبت کنیم و فرار میکنه و اصلا اجازه نمیده من حرفمو بزنم. ترمه جان به این نتیجه رسیدم که با این مدل افراد اصلا مقابله به مثل جواب نمیده ،باید طوری رفتار کرد که فکر کنن حرفش خیلی برات اهمیت داره. درمورد نامزد من که اینطور بوده.............. ولی درکل من هم خیلی اوقات این بی تفاوتی به خواسته هام اذیتم میکنه و نمیدونم راه برطرف کردن این مسائل چیه........
    ----------------
    شیدا جان ممنونم از اینکه وقت گذاشتید وراهنماییم کردید....اما من زیر هیچ کدوم از حرفهام نزدم......درمورد اشتغال و محل زندگی و تحصیل و اینا (توضیح دادم قبلا)از همون خاستگاری صحبت کرده بودم اما اون بعد حرفش عوض شد.....مثلا گفت نمیذارم کار کنی یا اینکه گفت از اولم به تهران اصلا فکرنمیکردم ومسائل دیگه......من هیچوقت حرفم رو عوض نکردم....
    ما اصالتا اردبیلی هستیم و با اونجا آشنایی نداشتم حتی 1بار هم نرفته بودم......(خود اردبیل هم چندبار بیشتر نرفتم)
    ----------------
    بازم دارم فکر میکنم. با خودم میگم شاید اگر جدا بشیم بعدها با خودم بگم شاید من میتونستم واسه ی حفظ و بهبود رابطمون کارهای دیگه ای هم بکنم ونکردم،شاید اگر از یه چیزایی کوتاه بیام و بگذرم که تعدادشون کم هم نیست و برم شمال باهاش زندگی کنم ،شاید اینقدرا هم که فکر میکنم بد نباشه،شاید بعضی رفتارهاشو بتونم با تلاش کمی بهتر کنم..... شاید هم بتونم به شخصیتش همینطور که هست کمی عادت کنم. نظرتون چیه؟؟؟
    من میدونم که واسه ادامه زندگی باهاش از چند تا مساله مهم زندگیم کوتاه بیام ....نمیدونم ارزشش رو داره یا نه........ ولی دارم بهش فکر میکنم.....
    ویرایش توسط نسترن س : سه شنبه 13 خرداد 93 در ساعت 23:28

  12. 4 کاربر از پست مفید نسترن س تشکرکرده اند .

    khaleghezey (چهارشنبه 14 خرداد 93), quercus (چهارشنبه 14 خرداد 93), terme00 (سه شنبه 13 خرداد 93), هم آوا (پنجشنبه 15 خرداد 93)

  13. #28
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 09 تیر 93 [ 19:31]
    تاریخ عضویت
    1393-2-26
    نوشته ها
    42
    امتیاز
    267
    سطح
    5
    Points: 267, Level: 5
    Level completed: 34%, Points required for next Level: 33
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class31 days registered250 Experience Points
    تشکرها
    55

    تشکرشده 43 در 22 پست

    Rep Power
    0
    Array
    دوستان من خواستم عضویت 1ماهه انجمن آزاد بگیرم اما فکرکنم اشتباهی پرداخت کردم رفتم حق اشتراک از قسمت پایین 10هزار پرداخت کردم اما بعد یه صفحه اومد زده بود مبلغ واریزی10هزار و میزان شارژ عضویت درتالار ا ماهه 4000تومان..... این یعنی چی؟فک کنم برای مشترکین سایت پرداخت کردم.....
    کسی میتونی راهنماییم کنه؟اگه اشتباه پرداخت کردم کاری نمیشه کرد؟؟؟؟؟؟ یا اگر درسته کجا باید برم راهنمایی بگیرم توی انجمن آزاد؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ ؟؟
    ----------
    بعد از پرداخت،نوشته فرم پرداخت حق تالار عضویت تالار
    ویرایش توسط نسترن س : چهارشنبه 14 خرداد 93 در ساعت 11:51

  14. #29
    عضو فعال

    آخرین بازدید
    دوشنبه 19 آبان 99 [ 21:53]
    تاریخ عضویت
    1391-3-16
    محل سکونت
    گلستان
    نوشته ها
    3,933
    امتیاز
    52,145
    سطح
    100
    Points: 52,145, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 23.0%
    دستاوردها:
    OverdriveTagger First ClassSocialVeteran50000 Experience Points
    تشکرها
    15,723

    تشکرشده 11,395 در 3,444 پست

    Rep Power
    0
    Array
    درود با صحبت بانو شیدا مبنی بر اینکه شما باید بیشتر دقت میکردید در زمان خواستگاری موافقم

    ولی در مورد اینکه قول دادن انجام بدن یه سری کارها را نه خیلی موافق نیستم.بانو شیدا اینو در نظر نگرفتن که ما مرد هستیم شرایط ایشون اینه احتمال اینه معتدلتر بشن هستن ولی اون شرایطی که شما در نظر داشتید را نه فکر نکنم بتوانند داشته باشند.البته بازم میگم این شمایید که دقت نکردید.

    خوب الان ایشون بیاد تهران چیکار آیا کار مستقلی داره یا شما باید بگردید براش کار کنید و همش بزنین توی سرش چندتا فامیل و دوست داره کلا ما مردا خوش نداریم تو سری خور خانوادمون باشیم و منتشون بالا سرمون باشه

    باید بنظرم بشینی پیش خودت ببینی اولویت های زندگیت واقعا چیه یه مروری کنی دوباره.

    همونب هتر بری انجمن آزاد عضویت بزنی به جناب مدیر یا فرشته مهربان پیامک بده

    پ.ن:فرقی نداره چه یه مرد لجباز باشه چه مهربون باشه و چه مثل من معمولی مردا کلا یکجا کم بیارن و اذیت بشن و به غرورشون بربخوره لجباز میشن خیلی دیگه به قول و حرفاشون پایبند نیستن.الانم از اون وقتایی که خود من افتادم روی دنده لج یکم قاطی کردم

    بقول خودتان بانو شیدا:
    آینده آدما در امتداد گذشتشونه تغییر میکنیم ولی نه اونقدری که لازمه
    دوتعریف جدید و جالب ﮐﻪ خوب است به عمقش فکر کنیم:
    ﻋﺼﺒﺎﻧﯿﺖ؛ ﯾﻌﻨﯽ، ﺗﻨﺒﯿﻪ ﺧﻮﺩ ﺑﻪ ﺧﺎﻃﺮ ﺍﺷﺘﺒﺎﻩ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ!
    ﮐﯿﻨﻪ؛ ﯾﻌﻨﯽ، ﺧﻮﺭﺩﻥ ﺯﻫﺮ ﺑﺮﺍﯼ ﮐﺸﺘﻦ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ!
    ﻫﯿﭻ ﺍﻧﺴﺎﻧﯽ ﺑﻪ ﺳﻌﺎﺩﺕ ﻧﻤﯽ ﺭﺳﺪ،
    ﻣﮕﺮ ﺁﻧﮑﻪ ﺩﻭ ﺑﺎﺭ ﺯﺍﺩﻩ ﺷﻮﺩ:
    ﯾﮏ ﺑﺎﺭ ﺍﺯ ﻣﺎﺩﺭ خویش
    ﻭ ﺑﺎﺭ ﺩﯾﮕﺮ
    ﺍﺯ خویشتن ﺧﻮﯾش ،ﺗﺎ ﺣﻘﯿﻘﺖ ﺩﺭﻭﻧﺶ ،
    در زﺍﯾﺶ ﺩﻭﻡ، ﻫﻮﯾﺪﺍ ﺷﻮﺩ
    ﻭ ﺣﯿﺎﺕ ﻭﺍﻗﻌﯽ ﺍﻭ ﺁﻏﺎﺯ ﮔﺮﺩﺩ !

  15. 2 کاربر از پست مفید khaleghezey تشکرکرده اند .

    هم آوا (پنجشنبه 15 خرداد 93), شیدا. (چهارشنبه 14 خرداد 93)

  16. #30
    عضو پیشرو

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 07 خرداد 99 [ 14:53]
    تاریخ عضویت
    1391-12-22
    نوشته ها
    4,428
    امتیاز
    70,050
    سطح
    100
    Points: 70,050, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    OverdriveSocialTagger First ClassVeteran50000 Experience Points
    تشکرها
    14,753

    تشکرشده 14,732 در 3,979 پست

    حالت من
    Khonsard
    Rep Power
    790
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط khaleghezey نمایش پست ها
    بقول خودتان بانو شیدا:
    آینده آدما در امتداد گذشتشونه تغییر میکنیم ولی نه اونقدری که لازمه
    اون آقا تغییری نکرده، قولی هم برای تغییر چندانی نداده، هنوز روی حرفهاش هست،
    کسی که نظرش عوض شده، نسترن هست.

    من در مورد خانواده اش پرسیدم،
    برای این بود که گفت از اقوام دورمون هستند، اما این همه تفاوت و ناآشناییش با این تفاوتها (محل زندگیش و فرهنگشون)، برام عجیب بود.

    به هر حال بعد از دو سال ارتباط نزدیک، تفاوتهای زیادی برای نسترن مشخص شده که تحملش را در توان خودش نمی بینه.


    *****************

    نسترن جان،
    برای عضویت این پست را بخون ببین کمکت می کنه یا نه.
    هر سوالی هم داری از "تماس با ما" پایین همین صفحه سمت راست، یا مثلث گزارش پایین هر پست سمت راست(بیشتر برای گزارش خطا و اسپم هست) بپرسی، زودتر جواب می گیری.
    چون مدیران به همه پستها و تاپیکها سر نمی زنند و ممکنه این پست شما را اصلا نبینند.
    اگر می خواهید برای صلح جهانی کاری انجام دهید به خانه خود بروید و به خانواده تان عشق بورزید .
    مادر ترزا
    ویرایش توسط شیدا. : چهارشنبه 14 خرداد 93 در ساعت 13:42


 
صفحه 3 از 6 نخستنخست 123456 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. تصمیم به طلاق گرفتم درسته تصمیمم؟
    توسط amir59 در انجمن متارکه و طلاق
    پاسخ ها: 15
    آخرين نوشته: چهارشنبه 21 مهر 95, 22:38
  2. تصمیمم نهایی من ... 6 سال تا تصمیم گرفتن طول کشید
    توسط she در انجمن متارکه و طلاق
    پاسخ ها: 8
    آخرين نوشته: یکشنبه 10 مرداد 95, 18:31
  3. پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: پنجشنبه 13 شهریور 93, 18:36
  4. موندم چه تصمیمی بگیرم؟ کمک کنید...............
    توسط yase sefid در انجمن خواستگاری
    پاسخ ها: 7
    آخرين نوشته: چهارشنبه 13 شهریور 92, 10:55
  5. چه تصمیمی بگیرم؟
    توسط arah در انجمن سئوالات ارتباط دختر و پسر
    پاسخ ها: 12
    آخرين نوشته: شنبه 08 تیر 92, 17:52

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 02:54 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.