سلام.
من مدت هاست عضو سایتم اما ماههاست که سر نمیزنم.
من 28 و همسرم 34 ساله هستیم هر دو هم فوق لیسانس.سال 90 عروسی کردم و مدتی بعد همسرم دیگه سر کار رسمیش نرفت چون از کارمندی خسته شده بود...اما روند در اومدنش از اون اداره دولتی خیلی طول کشید و هنوز که هنوزه باهاش تسویه حساب نکردن. این کارش تبعات وحشتناکی داشت که براتون می نویسم:
1- خیلی برام توضیح نمیداد چکار میکنه و من به شدت عصبی بودم که سر کار نمیره و بحث و دعوا و قهر و طلاق و .... که دوباره آشتی کردیم و برام توضیح داد و به نظر من دلایلش واسه سر کار نرفتن تا حدودی قانع کننده اومد.
2- خونوادش مخصوصا پدرش به شدت با این کارش مخالف بودن و بینشون دعوا شد و رابطه اش با پدرش خراب شد همین طور با خونواده من که نمیدونستن چرا اینقدر من رو اذیت میکنه.
3-از دوست های خوبی که سر کار داشت جدا شد و با افرادی شروع به کار کرد که در شانش نیستن و اهل دود و دم که همین رفت و آمدها خیلی مشکلات ایجاد کرد.
4- من دوبار یه بار تو خونه یه بار تو کیفش مواد دیدم هر دوبار گفت مال دوستاشه و به شدت از اینکه من بهش شک کردم عصبی شد و من همیشه تو این شک موندم که آیا مواد میکشه یا نه؟
5- برنامه کاری منظمی نداره و هرشب تا بیاد خونه 11-12-1 شب شده و این موضوع رو اعصاب منه و نمیتونم با این بی نظمی کنار بیام.
6- من همه راه ها رو رفتم... محبت درمانی... قهر... بحث مستقیم... خواهش.... بی توجهی...
اما هیچ تغییری تو روال کاریش نمیده و عاشقانه دوستاش رو میپرسته و هر ساعت شبانه روز که بهش زنگ بزنن میره سراغشون حتی اگه من در حال مرگ باشم هم من رو ول میکنه و میره.

من خودم شاغلم.
جدیدا به لحاظ مالی هم تحت فشار نیست چون میبینه من پول دارم.
من خسته ام.
اما راضی به طلاق نمیشه... تغییری هم تو وضعیتمون ایجاد نمیکنه... میخوام که کمکم کنین