به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 4 از 5 نخستنخست 12345 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 31 تا 40 , از مجموع 43
  1. #31
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    سه شنبه 09 خرداد 02 [ 03:26]
    تاریخ عضویت
    1390-6-22
    نوشته ها
    697
    امتیاز
    27,600
    سطح
    98
    Points: 27,600, Level: 98
    Level completed: 25%, Points required for next Level: 750
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteranSocial25000 Experience Points
    تشکرها
    3,274

    تشکرشده 2,351 در 551 پست

    Rep Power
    162
    Array
    سلام گل آرای خوبم. از اینکه آشفته ای ناراحت شدم.انشاالله زودتر به آرامش برسی. چون کمی شرایط مشابه تورو داشتم گفتم با وجود کمی اطلاعاتم برات پست بذارم بد نباشه. من اینقدر روی زود اومدن شوهرم حساس بودم که قبل عقد تو خواستگاری هم گفتم که برام مهمه و همسرم گفت تا الان که مجرد بوده 7میومده اما از این به بعد 4میاد. که بعد عقد ذره ای عملی نکرد و هر ساعتی دلش بخواد میاد.منم مثل تو میدونم اهل خلاف نیست اما بی برنامست و فکر نمیکنه منم نیاز دارم که با اون باشم (من از صبح تا شب تنهام و نه سر کار میرم و نه دانشگاه . یعنی تمام روزو به امید اینم شوهرم خونه بیاد و اون دیر میاد) من برای خلاصی خودم از این فشار برنامه گذاشتم.چون همسرم زیاد از خوش گذرونی من خوشش نمیاد بیرون مجبورم نرم یا مثلا در حد هفته ای یک بار (خونه مامانم خیلی نزدیکه) وقتی عصر داره میره بیرون منم میرم خونه مامانمو قبل اینکه برگردم میام خونه و تو همون مدت سعی میکنم خیلی بهم خوش بگذره. موقع های دیگه هم برنامه میذارم برای خودم. کارایی که دوست دارم انجام میدم. باید سعی کنم وجودمو وابسته به شوهرم ندونم چون فقط خودم اذیت میشم. شما که از صبح سر کاری و اتفاقا راحتر میتونی وقت باقیموندتو خیلی خوب پر کنی جوری که اصلا نبود همسرت آزارت نده. البته شما فکر میکنم به خاطر موارد دیگه ای آشفته ای و این دیر اومدن های همسرت نمک به زخمت میپاشه. چون خودت مدیریت قوی داری و تو کارت موفقتری بیشتر متوجه اینجور معایب شوهرت میشی و حق داری.به نظر من اینکه همسرتو از لحاظ حرفه ای قبول نداری یا از خیلی لحاظ های دیگه به طور کلی احساس ارزشمند بودن برای ایشون زیاد نداری،باید اینجارو اصلاح کنی. نمیدونم تونستم منظورمو بگم یا نه. اما احساس میکنم که قبولش نداری حالا تو خیلی موارد. چه کار چه تو مدیریت زمان چه تو فهمیدن خوب و بد ... من دقیق تمام تایپیک هاتو نخوندم اما این فکرو درباره شما داشتم. درسته و اگر درسته در چه زمینه هایی بهش اطمینان داری که درست عمل میکنه؟

  2. 2 کاربر از پست مفید شمیم الزهرا تشکرکرده اند .

    maadar (دوشنبه 26 خرداد 93), مهربونی... (چهارشنبه 11 تیر 93)

  3. #32
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    یکشنبه 08 آذر 94 [ 06:20]
    تاریخ عضویت
    1391-10-04
    نوشته ها
    461
    امتیاز
    5,041
    سطح
    45
    Points: 5,041, Level: 45
    Level completed: 46%, Points required for next Level: 109
    Overall activity: 12.0%
    دستاوردها:
    1 year registeredTagger First Class5000 Experience Points
    تشکرها
    373

    تشکرشده 699 در 298 پست

    Rep Power
    59
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط deljoo_deltang نمایش پست ها


    اگر می خواهی همسری کنی اولین شرط اینه که به همسرت اعتماد کنی و در ادامه بهش تکیه کنی اما شما دقیقا برعکس عمل می کنی حتی از همسرت انتظار داری که ایشون به شما تکیه کنه و می خواهی شغل ایشون رو هم شما انتخاب کنی و تازه نوع افرادی که باهاشون هست رو هم شما انتخاب کنی اگر واقعا اینقدر به همسرت اعتماد نداری که فکر می کنی با گشتن با دو تا ادم نا موجه اونم نا موجه میشه پس چطور انتخابش کردی؟ .
    ممنون از توصیه هاتون. قبول دارم که بهش اعتمائ ندارم. دلیلش دو موضوعه. من دوبار تو خونه و تو کیفش مواد دیدم که از همون روز تمام اعتمادم خط خطی شد اگه نه تا قبل از اون خیلی بهش اعتماد داشتم. دلیل دوم بی اعتمادیم شناختیه که رو رفتارش دارم
    تو این چند سال فهمیدم که فوق اولا به راحتی با هرکسی دوست میشه دوما تو دوستی مرز مشخصی نداره و تا هرجا بخواد میره جلو و هر کاری میکنه سوما به شدت دهن بینه و با حرف های دوستاش پرو خالی میشه... من اگه به این شناخت قیل از ازدواج میرسیدم مطمعنا تو انتخابم تأثیر میذاشت.
    نمیدونم این اخلاقش رو چطور از سرش بندازم. دوستاش براش بت میشن. هر چیزی رو فداشون میکنه و ... بگذریم.

    نقل قول نوشته اصلی توسط شمیم الزهرا نمایش پست ها
    .به نظر من اینکه همسرتو از لحاظ حرفه ای قبول نداری یا از خیلی لحاظ های دیگه به طور کلی احساس ارزشمند بودن برای ایشون زیاد نداری،باید اینجارو اصلاح کنی. احساس میکنم که قبولش نداری حالا تو خیلی موارد. چه کار چه تو مدیریت زمان چه تو فهمیدن خوب و بد ... من دقیق تمام تایپیک هاتو نخوندم اما این فکرو درباره شما داشتم. درسته و اگر درسته در چه زمینه هایی بهش اطمینان داری که درست عمل میکنه؟
    سلام و مرسی.
    به لحاظ حرفه ای قبولش دارم به دانسته ها و تجربه و مهارت و تخصصش ایمان داشته و دارم ولی یک غرور کاذب داره یه بادی تو سرش میچرخه که نمیذاره به هرکسی رو بزنه حاضره بره کارگری ولی به فلانی نگه برام کاری کن.
    شوهر من یک مدیر فوق العاده زبردست بود که مثل خیلی از مدیران شایسته تو سال های اخیر الکی کنار گذاشته شد !!! به همین راحتی.
    از همون موقع نشسته تو خونه و با خرده کاری سرش گرمه.
    الان ماه هاست برای تسویه حساب نمیره اداره و زودتر قال قضیه رو نمیکنه که تموم شه بره پی کارش.
    اینا آزارم میده.
    من به توانایی هاش مخصوصا تو حیطه کاریش به لحاظ هوش و تجربه ایمان داشتم و دارم. شاید انتخاب جاه طلبانه ای داشتم اما کار و موقعیت اجتماعی وحشتناک خوبش باعث شد انتخابش کنم. بعد سایر اولویت ها....که همونم از دست داد.
    کلا خدا منتظره ببینه من رو چی زوم میشم همون رو از من میگیره و عذابم میده که یاد بگیرم رو هیچی زوم نشم.
    در تشخیص خوب از بد تو خیلی موارد قبولش ندارم. مخصوصا تو انتخاب انسان ها. دوستاش رو با معیارهای مزخرفی انتخاب میکنه.

    - - - Updated - - -

    من انتظار داشتم حالا که کنار گذاشته شد اولا به جای سکوت و تسلیم از حقش دفاع کنه ( تو سایر موارد خوب بلده ولی این بار به راحتی گذاشت کارش رو ازش بگیرن) دوما پیگیر کارای ترخیصش بشه و سریعا جایی که آشنا داشت قرارداد ببنده.
    اما دو سه ساله که میگذره اما تو خونه راحت میخوابه فوتبال میبینه با این و اون دوست میشه و اگه کاری خورد به تورش یه مدتی مشغوله که اونم عصر میره 2 صبح میاد...
    خیلی دعا کردم و از خدا خوواستم کمکمون کنه...
    یه موقعیت شغلی خوب و درخور شانش بهش بده تا زندگیمون از م نپاشه. اما حکمت این کارای خدا رو نمیفهمم...
    کاش از شاخه سرسبز حیات ،

    گل اندوه مرا می چیدی ...

    "فروغ فرخزاد"
    ویرایش توسط گل آرا : دوشنبه 26 خرداد 93 در ساعت 09:50

  4. #33
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    جمعه 28 آذر 99 [ 01:10]
    تاریخ عضویت
    1387-2-31
    نوشته ها
    1,208
    امتیاز
    22,636
    سطح
    93
    Points: 22,636, Level: 93
    Level completed: 29%, Points required for next Level: 714
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassVeteranSocial10000 Experience Points
    تشکرها
    6,336

    تشکرشده 3,618 در 912 پست

    حالت من
    Sepasgozar
    Rep Power
    141
    Array
    ه لحاظ حرفه ای قبولش دارم به دانسته ها و تجربه و مهارت و تخصصش ایمان داشته و دارم
    شوهر من یک مدیر فوق العاده زبردست بود که مثل خیلی از مدیران شایسته تو سال های اخیر الکی کنار گذاشته شد !!!
    الان ماه هاست برای تسویه حساب نمیره اداره و زودتر قال قضیه رو نمیکنه که تموم شه بره پی کارش.
    اینا آزارم میده.
    من به توانایی هاش مخصوصا تو حیطه کاریش به لحاظ هوش و تجربه ایمان داشتم و دارم."

    چند بار تا حالا به چشمهای شوهرت نگاه کردی و این حرفها رو که از ته دلت برمیاد و اتفاقا به دل هم می شینه، بهش گفتی؟
    این جملات عالی هستند. اینها واسه اینکه همسرت نیت قلبیت رو بدونه عالیه!
    بهشون پرو بال بده!
    در کنارش از چیزهایی که آزارت میده به زبان "مهارت های ارتباطی" باهاش حرف بزن. بهش نزدیک شو و دیوار بی اعتمادی رو بشکن و حرف دلش رو بفهم. سعی کن ندای درونش و حرف دلش رو بشنوی؛ نه اینکه، خواهان اون پرستیژ و پز و موقعیت اجتماعیش باشی!
    گل آرا! عزیزم؛ توی زندگیه هر کسی یه سری اتفاقات باعث میشه که ما از اون آرمانهایی که تصور میکردیم یا داشتیمش دور بشیم، مثلا من خودم، توی زندگیم برنامه ام با همسرم این بودش که چند سال بعد از زندگی مون، به لحاظ موقعیت مکانی مستقل شیم و از ساختمونی که توی یکی از طبقات اون می شستیم با مادرشوهرم اینها جدا بشیم.
    خوب، فکرش رو بکن، درست چند سال بعد که ما تونستیم یه خونه ی کوچیک واسه خودمون بخریم، پدرشوهرم فوت کرد و چون مادرهمسرم، تنها بود و شوهر من تک پسر، ما مجبور هستیم تا آخر عمر با مادرشوهرم توی یه ساختمون زندگی کنیم.
    به نظرت این ظلم نیست در حق من که بخوام خونه ی مستقل هر جایی از شهرمون که دلم میخواد دور از مادرشوهرم داشته باشم؟
    اما من بجای اینکه این جوری فکر کنم و خودم و همسرم رو اذیت کنم، به این فکر کردم که حالا من با این امکاناتی که دارم چه جوری میتونم از زندگیم بیشترین بهره رو ببرم؟ این مستقل بودن، چه چیزهایی واسم داشت و من آیا میتونم اون هدفها رو از راه های دیگه به دست بیارم و تامین شم؟
    آیا من حق دارم تمام روزهای زندگیم رو له کنم و اذیت کنم خودم رو فقط بخاطر اینکه شرایط زندگیه آدم ها متغیره؟ نه!
    مطمئنا نه! حق من و همسرم یه زندگی شاد و پرانرژی و عاشقانه کنار هم هستش، من نمی تونم خودم رو از این حقوق محروم کنم. من با این امکاناتی که دارم باید بتونم خوشبخت باشم و خوشبختی رو به همسرم هم هدیه بدم.
    حالا تو هم تا کی میخوای این جملات رو که همسر من بهترین موقعیت اجتماعی رو داشت و بود زندگی کنی؟
    نمیگم نا امید باش؛ اما لذت ببر از داشته هات و تلاش کن واسه به دست آوردن نداشته هات.
    من و همسرم تصمیم گرفتیم واسه سال های بعد، حداقل بتونیم یه زمین توی اون محله ای که دوست داریم بگیریم و بسازیم و توی یکی از طبقاتش مادرشوهرم باشه. اما هیچ وقت ناامید نیستیم و یه هدف جدید، بعد از هدف های قبلی مون ساختیم.
    پس ازت میخوام به عمق وجود همسرت نزدیک بشی و دست برداری از خودآزاری های خودت و البته کنترل رفتارهای همسرت.

    آرزوهایم مشخص است و دست یافتنی و
    من
    برای رسیدن به آنها نهایت تلاش خود را خواهم داشت!
    و امروز
    من شاکرم! شاکرم که خداوندی دارم که
    آرزوهایم رو به من هدیه دادند و
    منه انسان
    چیزی رو نخواهم ساخت، حتی دیگر لیستی نخواهم نوشت، من!!
    من سر طاعت در برابر لیستی که به من هدیه میدهد برمیآورم.


  5. 2 کاربر از پست مفید del تشکرکرده اند .

    ammin (دوشنبه 26 خرداد 93), maadar (دوشنبه 26 خرداد 93)

  6. #34
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    شنبه 06 شهریور 00 [ 17:16]
    تاریخ عضویت
    1393-3-20
    نوشته ها
    188
    امتیاز
    9,113
    سطح
    64
    Points: 9,113, Level: 64
    Level completed: 21%, Points required for next Level: 237
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    VeteranTagger First Class5000 Experience Points
    تشکرها
    172

    تشکرشده 281 در 129 پست

    Rep Power
    40
    Array
    من یک سال بایک معتاد زندگی کردم
    تجربه میگه همسر شما معتاده
    و به شغل خرید و فروش مواد مشغوله
    عزیزم همسرت شیفت شب کار میکنه
    وقتی دو بار مواد پیدا کردی هنوزز هم میخوایای خودتو گول بزنی که شوهرم مقصر نیست
    اگه بخواداب تجربه هامو در اختیار ت میزارم
    از اولین روزی که به اعتیاد شک کردم تا روزی که طلاق گرفتم

  7. #35
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    یکشنبه 08 آذر 94 [ 06:20]
    تاریخ عضویت
    1391-10-04
    نوشته ها
    461
    امتیاز
    5,041
    سطح
    45
    Points: 5,041, Level: 45
    Level completed: 46%, Points required for next Level: 109
    Overall activity: 12.0%
    دستاوردها:
    1 year registeredTagger First Class5000 Experience Points
    تشکرها
    373

    تشکرشده 699 در 298 پست

    Rep Power
    59
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط maadar نمایش پست ها
    تجربه میگه همسر شما معتاده
    و به شغل خرید و فروش مواد مشغوله
    عزیزم همسرت شیفت شب کار میکنه
    وقتی دو بار مواد پیدا کردی هنوزز هم میخوایای خودتو گول بزنی که شوهرم مقصر نیست
    سلام دوست گرامی

    من دوساله درباره تمام مواد مخدر اطلاعات جمع کردم و همه جوره زیر نظرش داشتم و هییییچ گونه علایم جسمی و روحی تو وجودش ندیدم! و مضمون تمام پست هایی که گذاشتم اینجا این بوده که چکار کنم که بتونم شکم رو بذارم کنار ؟؟؟؟ و به آرامش برسم؟

    بعد شما که فقط دو تا پست از من خوندی و نه من رو دیدی نه همسرم رو چه جوری میتونی اینقدر با قطعیت و محکم بگی شوهرت معتاده و شغلش و شیفت کاریش رو هم مشخص کنی !!!!

    من خیلی ناراحت شدم.

    مطمعن باش اگه جزء تازه واردین این سایت بودم با خوندن پست شما برای همیشه از این تالار خداحافظی می کردم و از مطرح کردن مشکلم پشیمون میشدم و اگه شخصیت زودباور و کوته فکری داشتم ممکن بود به خاطر باور کردن همچین پست خطرناکی با همسرم در بیفتم و زندگیم بپاشه.

    منتها من به خاطر دوستانی اینجا هستم که ایراد خودم رو به خودم میگن ، روشنگری میکنن ، سایت و مقاله معرفی میکنن و امیدوارم میکنن که بتونم مشکلم رو شناسایی کنم و در صدد رفعش تلاش کنم !!! اگه نه با دو تا پد تست اعتیاد و یه فریب ساده همسرم میتونم بفهمم معتاد به چیزی هست یا نه و احتیاجی به سایت همدردی نیست.

    خیلی ممنون که برای من پست گذاشتین اما خواهش میکنم با این مضامین دیگه برای من پستی نذارید. نه برای من نه برای هیچ فرد دیگه ای. چون اینجور نوشتن بی پرده و صریح برای کسی کاملا خلاف مقررات تالاره و با اعتراض حتما حذف میشه.

    - - - Updated - - -

    مرسی دل عزیز.
    حرفات خیلی آرومم کرد. مخصوصا اینکه اتفاقات زندگی باعث میشه ما از آرمان هامون فاصله بگیریم و چقدر این تغییر آرمان ها آزار دهنده است و کنار اومدن با شرایط جدید سخته....

    خیلی خوب حرف هاتون رو میفهمم. ولی فقط میفهمم در عمل کار دشواریه...

    من دقیقا 180 درجه مقابل چیزی که آرزوم بود قرار گرفتم. یک زندگی آروم با امنیت شغلی همسر به علاوه پرستیژ و موقعیت اجتماعی... اما الان یه زندگی بی نظم دارم که نمیتونم رفت و آمد همسرم رو تو اون ساعتی که دلم میخواد تنظیم کنم ،
    همسرم نه تنها موقعیت و کلاس کاریش رو از دست داده بلکه اصلا شغلی نداره که بخواد طبقه بندی داشته باشه !!! در حالیکه دو تا مدرک ارشد فنی داره از دو تا دانشگاه معتبر.

    اینا باعث میشه من کلا رفتار ناهنجاری داشته باشم. اما رفتارم شرایط اون رو عوض نمیکنه ... حتما سعی میکنم با شرایط جدید کنار بیام و تلاش کنم تا با همین شرایط زندگی بهتری داشته باشیم.

    البته لازم به ذکره که همسر من از وقتی پروژه اش تموم شده شب خیلی دیر نمیاد و هر شب به من میگه دقیقا کجا بوده و به چه علتی داره این وقت شب میاد. منم میپذیرم و از اینکه به من میگه خوشحالم. خودش میگه میگم که دعوا نشه...

    البته من کچل شدم تا تونستم بهش بفهمونم که این حق منه که بدونم کجایی و چرا دیر میای
    کاش از شاخه سرسبز حیات ،

    گل اندوه مرا می چیدی ...

    "فروغ فرخزاد"

  8. کاربر روبرو از پست مفید گل آرا تشکرکرده است .

    ammin (سه شنبه 27 خرداد 93)

  9. #36
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    شنبه 06 شهریور 00 [ 17:16]
    تاریخ عضویت
    1393-3-20
    نوشته ها
    188
    امتیاز
    9,113
    سطح
    64
    Points: 9,113, Level: 64
    Level completed: 21%, Points required for next Level: 237
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    VeteranTagger First Class5000 Experience Points
    تشکرها
    172

    تشکرشده 281 در 129 پست

    Rep Power
    40
    Array
    از اینکه شمارو ناراحت کردم معذرت میخوام
    من کارشناس نیستم
    شاید بهتر بود نظرم رو با جملات بیشتر و توضیحات بیشتری میگفتم ولی چون با گوشی تایپ میکردم مجبور بودم خلاصه و رک بگم
    در کل من یک فرد رک گو هستم و نمیتونم نظراتم رو در لفافه بگم
    من همه نوشته های این تاپیک رو مطالعه کردم و در هر پستی که از شما خوندم خاطرات بد گذشته ام حجوم آوردند و عصبانی شدم و همین عامل باعث شد لحن جملاتم خوب نباشه
    طعم تلخ حشیش قاطی با بوی آدامس . جیم شدن های موقع پیکنیک و دروغهای بعدی برای توجیه اون . دوستانی که معیار اصلی برای انتخاب اونها مواد هست. خونه مجردی. پیدا کردن مواد و دروغی که مواد مال من نیست و حتی سعی دارم به فرد دیگری برای ترک کمک کنم .اصرار کردن زیاد برای اینکه باید بهش اعتماد کنی. سیگار کشیدن خودت حتی برای یک بار.
    خواهر گلم باور کن تمام اینهایی را که برات شمردم به واقع تجربه کردم
    حتی وقتی یکی از دوستانم زنگ زد و گفت که همسرم معتاده عکسالعمل بدی نشون دادم و باهاش دعوا کردم که حسودی زندگیم رو میکنه و دروغ میگه و به خیال خودم از زندگیم دفاع کردم.
    من خیلی خیلی خوب میدونم در چه وضعیت روحی هستی .
    خواهر عزیزم خیلی مواظب خودت باش و دیگه هیچوقت سیگار نکش . میدونم که فقط یک بار این کار رو کردی و اون هم بخاطر اینکه همسرت رو بترسونی
    ولی همینکه تونستی سیگار رو روشن کنی و پک بزنی نشون میده قبلا ذهنیت این عمل رو داشتی. من هم یک بار این اشتباه رو کردم درست مثل شما
    حالا وقتی خبرهایی رو میشنوم در مورد زنهایی که در اثر زندگی با یک فرد معتاد دچار اعتیاد شدند یاد اون روزهای بد میفتم و خدارو شکر میکنم که نجات پیدا کردم. همسر دوم من هم گاهی اوقات یواشکی سیگار میکشه و من سعی دارم ترک کنه ولی اون حس و رفتاری که با شوهر اولم داشتم با الان خیلی فرق میکنه شاید نتونم منظورم رو خوب بگم ولی میخوام بدونی دلیل بسیاری از مشکلاتی که برات پیش میاد تو نیستی . بلکه بخاطر وضعیت وشرایطی هست که توش قرارداری.
    خواهر عزیزم خواهش میکنم روابط خودت رو با خانوادت پدر مادر خواهر برادر و تمام عزیزانت بهتر کن. در مواقع ضروری تنها کسانی هستند که برات دل میسوزونند و حمایتت میکنند و به دادت میرسند. خواهر گلم از اینکه ناراحتتون کردم عذرخواهی میکنم . براتون آرزوی خوشبختی و سلامتی دارم

  10. کاربر روبرو از پست مفید maadar تشکرکرده است .

    ammin (سه شنبه 27 خرداد 93)

  11. #37
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    یکشنبه 08 آذر 94 [ 06:20]
    تاریخ عضویت
    1391-10-04
    نوشته ها
    461
    امتیاز
    5,041
    سطح
    45
    Points: 5,041, Level: 45
    Level completed: 46%, Points required for next Level: 109
    Overall activity: 12.0%
    دستاوردها:
    1 year registeredTagger First Class5000 Experience Points
    تشکرها
    373

    تشکرشده 699 در 298 پست

    Rep Power
    59
    Array
    من نمیدونم چرا با اینکه می دونم قسمت زیادی از صحبت های شما رو قبول ندارم و احتیاجی نیست پاسخ بدم اما باز هم تحریک می شم که پاسخ بدم شاید به این خاطره که دلم میخواد هر گونه شک و شبهه ای رو به این طریق از خودم دور کنم ...

    از شما هم خواهش کردم برام پست نذارید.

    چون منی که به بوی تلخ قاطی آدامس که " به هیچ عنوان اسمی از حشیش نیاوردم" حساس میشم، کاملا به حالات جسمی و رفتاری کسی که استعمال می کنه آگاهم و جیم شدن شوهر من هشت دقیقه هم نمیشد و نمیتونه تو اون زمان کم همچین چیزی مصرف کرده باشه...

    تمام افرادی که انتخابشون میکنه به خاطر اینه که پروژه دارن و شوهر منم بیکاره و مجبوره به طریقی پول در بیاره. از قضا بعضی هاشون مصرف هم میکنن و همین موضوع من رو به شک انداخت .
    پروژه مهندسیه ساخت یه سری قطعات برای یه کارگاهه که کارش استخراج معدنه...
    چرا میگی خرید و فروش مواد ؟؟؟؟؟؟

    میشه خواهش کنم هیچ پستی نذارین؟

    من به خاطر شرایط بدی که به لحاظ مالی و کاری داشتیم به شدت آشفته شدم و هستم و فهمیدم شوهرم چندباری سیگار کشیده و از من پنهون کرده و همین پنهان کاری عذابم داد و به شدت بهش گیر دادم و شک کردم و این شک برام شده مثل بیماری و اومدم اینجا تاپیک زدم و بارها گفتم من مشکل دارم من دعوا می کنم من نمیتونم خودمو کنترل کنم من حال خودم بده و دارم میبینم که دارم همسرم رو هم اذیت میکنم ... بعد شما جملات خود من رو که تو اعصاب خوردی گفتم دوباره برای من یاداوری میکنی حشیشم بهش اضافه میکنی؟

    من نمیخوام با من هیچ گونه همدردی داشته باشین چون به توصیه های بچه های تالار فکر کردم به گذشته ام به تغییرات مثبت رفتاری همسرم به شرایط بدش به همه چی.... و دارم سعی میکنم برم تو فاز آرامش ...
    الانم حالم خوبه. دارم از این حرفایی که شما میزنی فاصله میگیرم....تا بهتر فکر کنم.

    پس برای من هیچ پست همدردی نذارین لطفا.

    در ثانی من سوای رابطه خونی با خواهرام و خونوادم یک انسانم. چشم دارم عقل دارم ... دارم میبینم که شوهرم چه برخوردی با خواهرام داره و اونا چه برخوردی دارن و کمر بستن که من تا بچه دار نشدم جدا بشم.
    تحلیل رفتارهای طرفین سوای احساسات و کاملا منطقی کار سختی نیست.

    چرا وقتی میبینم با سواستفاده از حس خواهری رو احساس من رو همسرم تأثیر میذارن باز هم باهاشون در ارتباط باشم؟ به امید کدوم روز؟ مگه قراره چه جهنمی تو زندگی من روشن بشه که از الان یارکشی کنم؟
    در مورد مدیریت رابطه ام با خونوادم قطعا یه تاپیک جدا میزنم و راه برخورد درست رو پیدا می کنم .
    کاش از شاخه سرسبز حیات ،

    گل اندوه مرا می چیدی ...

    "فروغ فرخزاد"
    ویرایش توسط گل آرا : چهارشنبه 28 خرداد 93 در ساعت 11:08

  12. 4 کاربر از پست مفید گل آرا تشکرکرده اند .

    ammin (چهارشنبه 28 خرداد 93), del (پنجشنبه 29 خرداد 93), maadar (چهارشنبه 28 خرداد 93), صبا_2009 (چهارشنبه 28 خرداد 93)

  13. #38
    مدیران انجمن

    آخرین بازدید
    جمعه 14 اردیبهشت 03 [ 00:17]
    تاریخ عضویت
    1392-4-02
    محل سکونت
    ایران
    نوشته ها
    1,969
    امتیاز
    33,488
    سطح
    100
    Points: 33,488, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 94.0%
    دستاوردها:
    OverdriveTagger First ClassSocialVeteran25000 Experience Points
    تشکرها
    4,393

    تشکرشده 6,401 در 1,794 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام.

    دو مسأله ی مشابه کاملاشبیه هم نیستند.منم با پست اول خانم مادرموافق نبودم.

    چون دلیل منطقی وجود نداره شوهرسابق خانم مادر و شوهرخانم گل آرا هر دو یک راه رو بروندیارفته باشند.

    .اما فکرمیکنم پست دومش بیشترجنبه تعامل و خودافشایی برای همدردی داشت..


    .من فکرمیکنم هرشخصی برای اثبات اشتباه دیگران برای خودش باید یک معیارمشخص وغیرقابل انکار تعیین کند وتا اون معیار رخ نداده ازحدس وگمان پرهیزکند

    مثلابرای اثبات اعتیاد،مشاهده فرد حین مصرف یاگزارش افراد عاقل و قابل اعتماد که اون فرد روحین مصرف دیدند.چون فردمعتادنمیتونه دوره طولانی پنهانکاری کنه.

    خب وقتی دودوتا نمیشه پنج تا چه اصراری به حدس وگمان داریم.
    ای بامن وپنهان چودل ،از دل سلامت میکنم.

  14. 4 کاربر از پست مفید ammin تشکرکرده اند .

    del (پنجشنبه 29 خرداد 93), maadar (چهارشنبه 28 خرداد 93), گل آرا (چهارشنبه 28 خرداد 93), دختر بیخیال (چهارشنبه 28 خرداد 93)

  15. #39
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    یکشنبه 08 آذر 94 [ 06:20]
    تاریخ عضویت
    1391-10-04
    نوشته ها
    461
    امتیاز
    5,041
    سطح
    45
    Points: 5,041, Level: 45
    Level completed: 46%, Points required for next Level: 109
    Overall activity: 12.0%
    دستاوردها:
    1 year registeredTagger First Class5000 Experience Points
    تشکرها
    373

    تشکرشده 699 در 298 پست

    Rep Power
    59
    Array
    سلام.
    ممنون از اینکه پیگیر تاپیک من هستید.
    حق با شماست. پست دوم خانم مادر جنبه تعامل داشت و من نتونستم خشمم رو کنترل کنم و تند نوشتم. چون به هیچ وجه نمیشه مشکل دو نفر رو با هم مقایسه کرد اونم تو فضای مجازی و با چند خط نوشته ....
    مشکل من با همسرم یه نخ سیگار و شک به مواد و معتاد بودن و این ها نبوده... الان میفهمم دردم چی بوده...
    من فکر میکردم با من صادق نیست و به من دروغ میگه و همین موضوع کافی بوده تا من از هم بپاشم. خیلی برای من سخته که بپذیرم همسرم به من دروغ میگه حتی اگه خیلی خیلی کوچیک باشه...
    این رو بهش گفتم و حالا وقتی خونه نیست و من ازش میپرسم کجایی؟ میگه کجاست یا میگه بهت زنگ میزنم و زنگ هم میزنه... اگه قراره دیر بیاد دقیقا میگه به چه علت میگه پمپ بنزینم یا ترافیکه یا ماشین روشن نمیشه....
    و من باور میکنم. دوست دارم باور کنم چون وقتی باور میکنم حالم خوبه... همین برای من کافیه

    خیلی دوست دارم بدونم بهترین نوع برخورد با همسرم در حال حاضر چیه ؟ یعنی چکار کنم که همین روال باقی بمونه و برای همسرم عادت بشه که من رو در جریان کاراش قرار بده بدون اینکه حس کنه من مثل یک پلیس مواظبشم.
    کاش از شاخه سرسبز حیات ،

    گل اندوه مرا می چیدی ...

    "فروغ فرخزاد"

  16. #40
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    سه شنبه 23 آذر 00 [ 07:11]
    تاریخ عضویت
    1388-1-20
    نوشته ها
    1,530
    امتیاز
    36,537
    سطح
    100
    Points: 36,537, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    VeteranTagger Second ClassSocial25000 Experience Points
    تشکرها
    5,746

    تشکرشده 6,060 در 1,481 پست

    حالت من
    Mehrabon
    Rep Power
    274
    Array
    سلام خانمی

    به نظرم کلید حل مشکلاتت اینجاست:
    و من نتونستم خشمم رو کنترل کنم و تند نوشتم
    اگر بتونی خشمت رو کنترل کنی و به طریقه صحیح بددلی و افکار بدت رو بیرون بریزی ، رابطه ت با همسرت هم بهتر میشه.

    میشه بگی چقدر از مهارت های زنانه برای بیان خواسته هات به شوهرت استفاده میکنی؟

  17. کاربر روبرو از پست مفید صبا_2009 تشکرکرده است .

    del (پنجشنبه 29 خرداد 93)


 
صفحه 4 از 5 نخستنخست 12345 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. پاسخ ها: 1
    آخرين نوشته: یکشنبه 28 اردیبهشت 93, 11:43
  2. اهای جماعت من زود زود میگ میگی وابسته میشم.کمکم کنید
    توسط gheryeh در انجمن روانشناسی عمومی و طرح مشکلات فردی
    پاسخ ها: 19
    آخرين نوشته: دوشنبه 20 خرداد 92, 15:29
  3. من آدم حساس و زودرنجی شدم چی کار کنم؟
    توسط saharnaz در انجمن روانشناسی عمومی و طرح مشکلات فردی
    پاسخ ها: 1
    آخرين نوشته: سه شنبه 22 شهریور 90, 17:34
  4. زود رنج کیست و زود رنجی چیست؟
    توسط keyvan در انجمن آگاهی ها، مهارتها و روشها
    پاسخ ها: 2
    آخرين نوشته: یکشنبه 13 اردیبهشت 88, 15:41

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 04:26 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.