"به لحاظ حرفه ای قبولش دارم به دانسته ها و تجربه و مهارت و تخصصش ایمان داشته و دارم
شوهر من یک مدیر فوق العاده زبردست بود که مثل خیلی از مدیران شایسته تو سال های اخیر الکی کنار گذاشته شد !!!
الان ماه هاست برای تسویه حساب نمیره اداره و زودتر قال قضیه رو نمیکنه که تموم شه بره پی کارش.
اینا آزارم میده.
من به توانایی هاش مخصوصا تو حیطه کاریش به لحاظ هوش و تجربه ایمان داشتم و دارم."
چند بار تا حالا به چشمهای شوهرت نگاه کردی و این حرفها رو که از ته دلت برمیاد و اتفاقا به دل هم می شینه، بهش گفتی؟
این جملات عالی هستند. اینها واسه اینکه همسرت نیت قلبیت رو بدونه عالیه!
بهشون پرو بال بده!
در کنارش از چیزهایی که آزارت میده به زبان "مهارت های ارتباطی" باهاش حرف بزن. بهش نزدیک شو و دیوار بی اعتمادی رو بشکن و حرف دلش رو بفهم. سعی کن ندای درونش و حرف دلش رو بشنوی؛ نه اینکه، خواهان اون پرستیژ و پز و موقعیت اجتماعیش باشی!
گل آرا! عزیزم؛ توی زندگیه هر کسی یه سری اتفاقات باعث میشه که ما از اون آرمانهایی که تصور میکردیم یا داشتیمش دور بشیم، مثلا من خودم، توی زندگیم برنامه ام با همسرم این بودش که چند سال بعد از زندگی مون، به لحاظ موقعیت مکانی مستقل شیم و از ساختمونی که توی یکی از طبقات اون می شستیم با مادرشوهرم اینها جدا بشیم.
خوب، فکرش رو بکن، درست چند سال بعد که ما تونستیم یه خونه ی کوچیک واسه خودمون بخریم، پدرشوهرم فوت کرد و چون مادرهمسرم، تنها بود و شوهر من تک پسر، ما مجبور هستیم تا آخر عمر با مادرشوهرم توی یه ساختمون زندگی کنیم.
به نظرت این ظلم نیست در حق من که بخوام خونه ی مستقل هر جایی از شهرمون که دلم میخواد دور از مادرشوهرم داشته باشم؟
اما من بجای اینکه این جوری فکر کنم و خودم و همسرم رو اذیت کنم، به این فکر کردم که حالا من با این امکاناتی که دارم چه جوری میتونم از زندگیم بیشترین بهره رو ببرم؟ این مستقل بودن، چه چیزهایی واسم داشت و من آیا میتونم اون هدفها رو از راه های دیگه به دست بیارم و تامین شم؟
آیا من حق دارم تمام روزهای زندگیم رو له کنم و اذیت کنم خودم رو فقط بخاطر اینکه شرایط زندگیه آدم ها متغیره؟ نه!
مطمئنا نه! حق من و همسرم یه زندگی شاد و پرانرژی و عاشقانه کنار هم هستش، من نمی تونم خودم رو از این حقوق محروم کنم. من با این امکاناتی که دارم باید بتونم خوشبخت باشم و خوشبختی رو به همسرم هم هدیه بدم.
حالا تو هم تا کی میخوای این جملات رو که همسر من بهترین موقعیت اجتماعی رو داشت و بود زندگی کنی؟
نمیگم نا امید باش؛ اما لذت ببر از داشته هات و تلاش کن واسه به دست آوردن نداشته هات.
من و همسرم تصمیم گرفتیم واسه سال های بعد، حداقل بتونیم یه زمین توی اون محله ای که دوست داریم بگیریم و بسازیم و توی یکی از طبقاتش مادرشوهرم باشه. اما هیچ وقت ناامید نیستیم و یه هدف جدید، بعد از هدف های قبلی مون ساختیم.
پس ازت میخوام به عمق وجود همسرت نزدیک بشی و دست برداری از خودآزاری های خودت و البته کنترل رفتارهای همسرت.
آرزوهایم مشخص است و دست یافتنی و
من
برای رسیدن به آنها نهایت تلاش خود را خواهم داشت!
و امروز
من شاکرم! شاکرم که خداوندی دارم که
آرزوهایم رو به من هدیه دادند و
منه انسان
چیزی رو نخواهم ساخت، حتی دیگر لیستی نخواهم نوشت، من!!
من سر طاعت در برابر لیستی که به من هدیه میدهد برمیآورم.
علاقه مندی ها (Bookmarks)