سلام دوستان.
ممنون از همه تون صبا ، آقای آمین ، زندگی موفق و بقیه دوستان خوبم ....
من تو اون چند روز حالم خیلی بد بود. الان بهترم. آقای آمین به توصیه شما گوش کردم. امیدوارم این پست رو بخونید و بگید از این به بعد چطور شرایط رو آروم نگه دارم ؟
چند شب پیش وقتی همسرم اومد خونه باز آدامس دهنش بود و من حس کردم آدامس قاطی یه بوی تلخه...
چیزی نگفتم اما احساس من رو خوند و با عصبانیت تذکر داد که دست از این افکار بردارم. گوشیش رو چک کردم و دیدم یه اس ام اس داده به یه شخصی که من اجاره این ماه رو پرداخت کردم ...دنیام سیاه شد.
چون یه سال پیش بهم گفته بود دوستی داره که سالها بعد از ازدواج خونه مجردیش رو حفظ کرده بوده و یه عده مرد متأهل هستن که هر ماه مبلغی اجاره میدن که این خونه رو داشته باشن واسه وقتای تنهایی خودشون و ... و حالا که خانومش فهمیده میخواد طلاق بگیره.
و خودش هم کار دوستش رو نقد میکرد.
نمیدونم چرا من فکر کردم شوهرم و دوستاش چنین کاری کردن و خونه ای دارن و ... چون تو مسافرت که بودیم یه دوستش مدام تماس میگرفت که چطور برم فلان جا درش بسته است و شوهرم هم میگفت با سیخ باز کن و بگو کلید رو از من گرفتی و ...
داغون شدم.
دوستم بهم پیشنهاد داد هیچی نگم و بریم آدرس اون طرفی که بهش اجاره داده رو پیدا کنیم و ته و توی قضیه رو در بیاریم. اما من نتونستم.
هرچی فکر کردم دیدم همسرم چنین کاری نمیکنه. این قدرها نامرد نیست.
شروع کردم به اس ام اس دادن. اما اشاره مستقیم به قضیه کپسول و اجاره نکردم. تک تک رفتارهای غلط اندازش رو گفتم. نگرانی هام رو گفتم.
علی رغم همیشه جوابم رو نداد و عصبانی نشد.
عصر که اومدم خونه بود. خیلی آروم بود بر خلاف تصور من. خودم رفتم جلو و باهاش دوست شدم. اونم پذیرفت و با خنده گفت من با تو چکار کنم؟ اینا چیه تو ذهن تو؟
اما من باز هم نتونستم بگم اگه چیزی نیست پس جواب بده و شفاف سازی کن.
تا اینکه شب شد و خوابیدم و ساعت 2 شب که از خواب پریدم دیدم نیست. هرچقدر بهش زنگ زدم جواب نداد تا اینکه خودش زنگ زد و گفت من اومدم کنار جوی خیابون ماشین بشورم الان بنزین میزنم میام.
من گریه ام گرفت مطمئن بودم دروغ میگه وقتی اومد و دیدم ماشینش خیس نیست بیشتر مطمئن شدم و گریه کردم.
ببخشید اگه طولانی شد میخوام عکس العمل و حرف های شوهرم رو بنویسم و ببینم به نظر شما من گول حرفاشو خوردم یا اینکه همه چیز سوتفاهم بوده و من اشتباه میکردم و واقعا شوهرم راست میگه
- - - Updated - - -
ادامه اش:
اومد کنارم نشست و بعد از اینکه گریه ام تموم شد گفت ببین دستام بوی بنزین میده دهنم هم هیچ بویی نمیده... من دیروز تا 4 عصر خوابیدم و شب دیدم تو خوابی منم خوابم نمیبرد هوا هم خوب بود رفتم بیرون یکم تو پارک نشستم تو هوای آزاد ... گوشیم تو ماشین بود که تو زنگ میزدی ...
میخواستم ماشین رو بشورم و برم بنزین بزنم نیم ساعت هم نبود که از خونه اومده بودم بیرون. دیدم تو زنگ زدی دیگه بیخیال ماشین شستن شدم و فقط رفتم بنزین زدم و اومدم خونه ... این گریه داره؟
گفتم من فکر کردم رفتی خونه دوستات... گفت این وقت شب برم خونه کی؟ همه خوابن... همه متأهلن...
گفت من همش بدشانسی میارم. چه میدونستم تو بیدار میشی و اینجوری میکنی؟؟؟ اگه نه برات یادداشت میذاشتم که نترسی.
بعد خودش شروع کرد که جریان اون اس ام اس ها چی بوده؟
منم گفتم چرا تو مسافرت به هر بهانه ای بیرون میرفتی؟ گفت فقط دو بار رفتم که یه بارش خرید بود یه بارش هم به خاطر روغن ریزی ماشین بود... جلو در ویلا نور کم بود رفتم یه جایی که نور باشه... شوهرخواهرت هم اومد دید ماشین روغن ریزی داره...
گفت من عادت کردم آدامس میجوم که به خاطر مشکل معده ام دهنم بدبو نباشه ولی از این به بعد نمیجوم.
گفت این قضیه ای که میگی تو خونت اینجا نیست و با دوستات خوشی چیه؟ منم گفتم کدوم دوستت خونه مجردی داره که تو کلیدش رو داری و تو مسافرت دوستت زنگ زد ازت میخواست؟
گفت اون جا خونه نیست. یه انباره واسه تجهیزات پروژه اجاره کردیم. اون بنده خدا یه سری ابزار داشت اونجا مونده بود من گفتم برو بردار اگه دیدنت بگو کلید رو ازمن گرفتی که برات بد نشه...گفتم کی اجاره کرده؟
گفت فلانی... ولی چون من صاحب اونجا رو میشناختم طرف حسابش منم و با من در تماسه.
(فکر کنم فهمیده بود من گوشیش رو چک کردم و قضیه اجاره رو دیدم )
گفتم چرا اس ام اس هات رو پاک میکنی؟
گفت آخه بعضی دوستام ادبیات درستی ندارن و رو حساب شوخی ممکنه چیزایی بگن که نمیخوام تو گوشیم باشه.
گفتم چرا با فلانی در ارتباطی؟ ( همونی که از شوهرم کپسول خواسته بود ) گفت من باهاش دوست نیستم. آدم خوبی نیست. گفتم چرا؟ معتاده؟ گفت نمیدونم معتاد هست یا نه ولی سر مردم کلاه میذاره خوشم نمیاد ازش اما تو یه پروژه که ساخت یه سری دستگیره در و ... بود کمکش کردم.
دیگه کپسول رو نگفتم.
با خودم گفتم شاید کپسول گاز میخواسته یا یه چیزی برای دستگاهش میخواسته یا هر چی بوده شوهرم هم که گفته بوده نمیتونم و ...
گفت من خیلی ها رو ترک دادم.
اصلا فکر نمیکردم و حدس نمیزدم تو واقعا فکر کنی من معتادم. آخه مگه بیست ساله ام؟ تو بدترین شرایط معتاد نشدم بعد الان چرا باید معتاد بشم؟ گفت من فکر میکردم تو از اطرافیانی کسی شنیدی من معتادم واسه همین اینقدر از دستت ناراحت بودم.
اصلا فکر نمیکردم اینا تخیلات خودت باشه.
آدم معتاد بیست ساعت رانندگی میکنه؟ آدم معتاد یه هفته تو مسافرت سرخوش و سرحاله؟ من که همش جلو چشمت بودم. دوبارم که دور شدم وقت نشد...مثلا چه موادی ممکنه مصرف کنم؟
گفت میدونی بوی مواد مخدر چقدر زننده است و با اسپری مخفی نمیشه؟ گفت اینایی هم که بو نداره و جدیده که حال آدم رو بد عوض میکنه....
الان چند روزه همش خونه پش منه... شبم دیر نمیاد چون پروژه تموم شد.
بویی نمیده نه آدامس میجوه نه اسپری میزنه... اس ام اس هاشم برام بلند میخونه.
من غیر از چند تا دروغ کوچولو ازش دروغ نشنیدم که اونا هم خواسته بوده چیزی در مورد دوستاش رو از من مخفی کنه چون خیلی بهشون حساس بودم.
دلم میخواد باور کنم تا همیشه زندگیم مثل این چند روز شیرین باشه.
کاش از شاخه سرسبز حیات ،
گل اندوه مرا می چیدی ...
"فروغ فرخزاد"
علاقه مندی ها (Bookmarks)