چقدر نااميد !!!!!!!!!!!!!!!! اميدت به خدا باشه دوست .
تشکرشده 2 در 2 پست
چقدر نااميد !!!!!!!!!!!!!!!! اميدت به خدا باشه دوست .
تشکرشده 11,395 در 3,444 پست
نگرانی شما قابل درکه ولی فکر کنم تایپیک داره مسیری را طی میکنه که منجر بشه به اینکه قرار بگیره در انجمن آزاد.
لطفا عنوان خود را تغییر بدید و بطور مشخص سوال خود را بپرسید اینجوری بهتر میتوانید راهنمایی بگیری.
سوال شما مبهم و اینکه بطور کامل گویای مشکل اصلی شما نمیباشد
کاربر گرامي لطف کنيد از طريق تماس با ما (بالاي سايت) يا پايين کادر روي مثلث مشکي(کنار کلمه تشکر) کليک کرده و عنوان مناسب را به مديريت سايت اطلاع دهيد با سپاس.
منم خودم اطلاع میدم عنوان را تصحیح کنند
دوتعریف جدید و جالب ﮐﻪ خوب است به عمقش فکر کنیم:
ﻋﺼﺒﺎﻧﯿﺖ؛ ﯾﻌﻨﯽ، ﺗﻨﺒﯿﻪ ﺧﻮﺩ ﺑﻪ ﺧﺎﻃﺮ ﺍﺷﺘﺒﺎﻩ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ!
ﮐﯿﻨﻪ؛ ﯾﻌﻨﯽ، ﺧﻮﺭﺩﻥ ﺯﻫﺮ ﺑﺮﺍﯼ ﮐﺸﺘﻦ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ!
ﻫﯿﭻ ﺍﻧﺴﺎﻧﯽ ﺑﻪ ﺳﻌﺎﺩﺕ ﻧﻤﯽ ﺭﺳﺪ،
ﻣﮕﺮ ﺁﻧﮑﻪ ﺩﻭ ﺑﺎﺭ ﺯﺍﺩﻩ ﺷﻮﺩ:
ﯾﮏ ﺑﺎﺭ ﺍﺯ ﻣﺎﺩﺭ خویش
ﻭ ﺑﺎﺭ ﺩﯾﮕﺮ
ﺍﺯ خویشتن ﺧﻮﯾش ،ﺗﺎ ﺣﻘﯿﻘﺖ ﺩﺭﻭﻧﺶ ،
در زﺍﯾﺶ ﺩﻭﻡ، ﻫﻮﯾﺪﺍ ﺷﻮﺩ
ﻭ ﺣﯿﺎﺕ ﻭﺍﻗﻌﯽ ﺍﻭ ﺁﻏﺎﺯ ﮔﺮﺩﺩ !
تشکرشده 18 در 7 پست
ساسلام.باتشکر از دوستان.
خطاب به فرهنگ عزیز باید بگم که هدف از این تاپیک من بحث در مورد طلاق وازدواج مطلقه هاست.
تشکرشده 10,678 در 2,786 پست
اگر می خوای در مورد بخشی از جامعه مباحثه کنی،تاپیک به انجمن آزاد منتقل می شه.
khaleghezey (جمعه 26 اردیبهشت 93), meinoush (پنجشنبه 25 اردیبهشت 93), شیدا. (پنجشنبه 25 اردیبهشت 93)
تشکرشده 14,732 در 3,979 پست
این دو تا جمله ای که پررنگ کردم را می شه بگید چرا؟
این که شما تونستید چند روز بعد از جدایی ارتباط جدیدی را شروع کنید، جای سوال داره.
اما از اون گذشته،
به جای این که فکر کنید بقیه با شما بد برخورد می کنند و شما قربانی افکار متحجرانه اونها شدید و ... کمی منطقی تر به موضوع نگاه کنید.
اگر اون آقا سابقه ازدواج نداشتند،
ازدواجشون با خانمی که بیش از سه سال سابقه زندگی مشترک داشته ( با همه فراز و نشیب هاش) و یک دختر که با هیچ طلاق و قانون و امضایی رابطه اش با شما باطل نمی شه و تا همیشه فرزند شماست، ریسک بالایی داشته.
ایشون شاید جوان بوده یا دچار احساسات شده یا ... خانواده اش راهنمایی و کمک خوبی هم به ایشون و هم به شما کردند.
تجربیات و تاثیر سه سال زندگی مشترک، چیزی نیست که بشه راحت از کنارش گذشت.
شرایط شما با یک دختر مجرد هم سن شما متفاوته.
از دست اونها ناراحت نباشید و موضوع را فراموش کنید.
انشالله مورد مناسبی براتون پیدا می شه و ازدواج می کنید.
اگر می خواهید برای صلح جهانی کاری انجام دهید به خانه خود بروید و به خانواده تان عشق بورزید .
مادر ترزا
ویرایش توسط شیدا. : پنجشنبه 25 اردیبهشت 93 در ساعت 23:38
khaleghezey (جمعه 26 اردیبهشت 93), meinoush (پنجشنبه 25 اردیبهشت 93), toojih (جمعه 26 اردیبهشت 93), فرهنگ 27 (پنجشنبه 25 اردیبهشت 93), نازنین2010 (جمعه 26 اردیبهشت 93)
تشکرشده 37,102 در 7,012 پست
با سلام و احترام
صرفا سئوالات شخصی و مشکلات شخصی در این انجمن به صورت رایگان جواب داده می شود.
برای بحث کلی و نظرسنجی و گفتگودر مورد طلاق و .... باید عضو انجمن آزاد شده و در آنجا مسئله را مطرح کنید.
با تشکر
ammin (جمعه 26 اردیبهشت 93), dosty (پنجشنبه 08 خرداد 93), khaleghezey (شنبه 03 خرداد 93), فرشته مهربان (شنبه 27 اردیبهشت 93), شیدا. (جمعه 02 خرداد 93)
تشکرشده 18 در 7 پست
باسلام
از راهنمایی مدیر همدردی و نظرات شما عزیزان تشکر می کنم
در رابطه با سوال شیدای عزیز باید بگم که شوهر من با دامادمون از همون اول مشکل داشت. داماد ما و خواهرم هر دو شاغلند و خواهرزادمو پیش مادرم میذاشتند تا وقتی که از سر کار برمیگردند نگهش دارن. و همین موضوع و موسائل بی ربط دیگه ای که اتفاق افتاد باعث شد که فک کنه پدر و مادرم دامادمونو بیشتر از اون دوست دارند و...
در حالی که در واقعیت اینطور نبود.
خواهر زادم پسره و وقتی معلوم شد بچه من دختره،عنوان کرد :"پدرت و دامادتون برنده شدند! چون بچه اون پسره و بچه من دختر!"
شاید عجیب باشه ولی بخاطر همین موضوع منو زد و همیشه سر همچین افکاری منو مورد آزار و اذیت قرار میداد.
شوهر من دشمنی عجیبی در مورد خونواده من داشت. بذون اینکه بدی از اونا دیده باشه. و روز همین حساب و شناختی که ازش داشتم مطمئن بودم که اگر بچه رو نگه دارم حتماً روزگار خوش به من و خونوادم نشون نمیده. وعلاوه بر اون بچه هم آواره میشه. و بعد از 7 سالگی هم معلوم نبود بچه رو بمن بدن.
درمورد اون آقا که چند روز بعد از جداییم به خواستگاریم اومدن، باید بگم که من از چندماه پیشش یک دوره برنامه نویسی پیششون میرفتم و اصلا اون موقع انتظار خواستگاری از ایشون نداشتم . و رابطه دیگه ای با ایشون جز همین رابطه شاگرد و استادی نداشتم.
در مورد طرز فکر خونواده این آقا و عکس العملی که در برابر موضوع خواستگار ی پسرشون نشون دادند باید بگم شاید حق با شما باشه و عکس العمل اونا درست بوذه باشه.
ولی اونا مخصوصا وقتی فهمیدند من قبلا بچه دار شدم بیشتر مخالفت نشون دادند. و بیشترین چیزی که الآن منو آزار میده اینه که آیا افرادی مثل من اجازه تشکیل زندگی و خوشبخت شدن ندارند؟
مگه نه اینکه من هم چند سال قبل دختری بودم با هزار امید و آرزو درمورد زندگی آیندم که به یکباره اون زندگی در برابر چشمام متلاشی شد. و یک دل شکسته و زخمی برام گذاشت
باور کنید تشریح اونچه بر من گذشت و نوشتن این سطور برام خیلی سخته.
چون می بینم مصوصا در جامعه ما به زنی که ازدواج کرده به چشم یه جنس دست دوم نگاه میشه.
اما مگه اون آدم نیس و حق خوشبخت شدن نداره؟!!
toojih (جمعه 26 اردیبهشت 93)
تشکرشده 599 در 247 پست
سلام
من این بابا پیری بالای صفحه تالار رو خیلی دوست دارم نوشته بود "اگه جفتت پرید برای پریدن عجله نکن"
متاسفانه منم با دید بدی که جامعه مخصوصا شهرستانها به زنان مطلقه دارند مشکل دارم و ناراحتم ولی این من و شما هستیم که اول از خودمون باید شروع کنیم تا درستش کنیم
من خواستم زندگیم رو درست کنم تلاشم را کردم اما فایده نداشت پس چرا خودم رو با حرف مردم بترسونم آیا اگر همین مردم جای شما بودن بازهم همین حرفها رو میزدند؟
برای ازدواج مجدد باید دقت بیشتری کنید اگر موقعیت شما و این آقا جابجا میشد یعنی اگه ایشون طلاق گرفته بود و شما هنوز ازدواج نکرده بودید آیا با مخالفت خانواده تان روبه رو نمیشدید؟
اگر شرایطتان برابر باشد مطمئنا ازدواج موفق تری خواهید داشت
تمام سختی دنیا رو میشه با یک جمله تحمل کرد خدایا میدانم که میبینی!
khaleghezey (شنبه 03 خرداد 93), شیدا. (جمعه 02 خرداد 93)
تشکرشده 37 در 10 پست
تشکرشده 18 در 7 پست
با سلام خدمت همه دوستان عزیزی که نظرات ارزشمندشونو بیان کردند.
بی صبرانه منتظر پیامهای ارزشمند شما هستم.
موید باشید
m.reza91 (چهارشنبه 07 خرداد 93)
در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)
علاقه مندی ها (Bookmarks)