به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 2 از 2 نخستنخست 12
نمایش نتایج: از شماره 11 تا 19 , از مجموع 19
  1. #11
    عضو پیشرو

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 07 خرداد 99 [ 14:53]
    تاریخ عضویت
    1391-12-22
    نوشته ها
    4,428
    امتیاز
    70,050
    سطح
    100
    Points: 70,050, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    OverdriveSocialTagger First ClassVeteran50000 Experience Points
    تشکرها
    14,753

    تشکرشده 14,732 در 3,979 پست

    حالت من
    Khonsard
    Rep Power
    790
    Array
    ترمه جان،
    این پاسخ مدیر را به مورد مشابه خودتون بخونید.

    همسرم علیرغم قولهای مکرر با دختران ارتباط می گیرد؟ چه کنم

    تاپیکهای مشابه مورد شما توی تالار هست، از جمله تاپیک این خانم که در قسمت عمومی می تونید پیداش کنید.
    اگر می خواهید برای صلح جهانی کاری انجام دهید به خانه خود بروید و به خانواده تان عشق بورزید .
    مادر ترزا

  2. #12
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    شنبه 09 بهمن 95 [ 23:48]
    تاریخ عضویت
    1392-7-15
    محل سکونت
    کره زمین
    نوشته ها
    1,532
    امتیاز
    20,970
    سطح
    91
    Points: 20,970, Level: 91
    Level completed: 24%, Points required for next Level: 380
    Overall activity: 10.0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassSocialOverdrive10000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    4,584

    تشکرشده 5,213 در 1,375 پست

    حالت من
    Khoshhal
    Rep Power
    250
    Array
    سلامی دوباره به ترمه عزیز ، امیدوارم امروزت از دیروزت بهتر باشه.


    امروز گفتم بیام به ترمه عزیز سر بزنم ببینم درچه حاله، دیدم پست گذاشتی.
    دیگه خودت میدونی که من کارشناس نیستم ، تجربه زندگی متاهلی هم ندارم. اما یه سری موارد بذهنم رسیده گفتم بهت بگم شاید بدردت خورد.

    راستش گاهی اوقات ما آدم ها مثه یه کودک عمل میکنیم یعنی گاهی خیلی لجباز و یک دنده میشیم. گاهی خیلی خودخواه میشیم ، گاهی به احساساتمون بیش از حد بها میدیم ، که حتی بجای عقلمون هم تصمیم میگیرن!گاهی زیادی منطق و میذاریم کنارو.....

    شوهر شما اینجا مثه یک کودک برخورد کردن ، دیدی یه پسر بچه از جلو سوپر مارکتی یا مغازه ای رد میشه و هوس داشتن یک خوراکی یا یک اسباب بازی میکنه ، بعدشم اگه براش نخریم شروع میکنه به گریه کردن ، عصبانی شدن.

    منم میگم وقتی ما آدم ها اینطوری میشیم ، مثه یه بچه بدون فکر و منطق به حرف اطرافیانمون گوش نمیدیم و دربرابر حرفاشون عصبانی میشیم و خودآزاری میکنیم یا دیگران و اذیت میکنیم ، یعنی داریم میگیم ما رفتیم تو فاز بچگی ! بی منطقی!

    حالا بنظرت درسته که مادر اون بجه ، بعد گریه ها و اذیتای بیش از حد بچه اش قبول میکنه و اون اسباب بازی و خوراکی و برای بچه اش میخره؟؟؟ واقعا کار درستیه که مادر این وسط تسلیم خواسته ی بچه میشه؟

    رفتار تو وشوهرت هم اینگونه شده، شوهرت عصبانی شده ، ناراحت شده ، داد زده ، دیده فایده نداره تو راضی نشدی ، دست به خود کشی زده تا تو راضی بشی.
    و الحق موفق هم شده با خودکشی خیلی راحت گفتن ترمه ترمه ترمه ، الا بلا شما مجبوری همینی که هست و قبول کنی ، باید منو ببخشی ! هیچ راهی هم نداری جز بخشش! مجبوری!

    ترمه هم تسلیم شده!

    وقتی تو تا این مدت تسلیم بودی ، حالا خیلی سخته یهو بخوای راه تو عوض کنی!

    اول اینکه سعی کن یه مدتی و برای خودت و روحیه خودت صرف کنی! حالا من نمیدونم چند مدته که از خیانتی که دیدی گذشته ، اما اینو میدونم که آدم ها وقتی بحران هایی مثه این براشون پیش میاد نباید بلافاصله عکس العمل نشون بدن ، باید یه مدت بخودشون استراحت بدن ، آروم بشن ، به ذهن و روحشون فرصت آنالیز بحران و شرایط و بدن تا بتونن بهترین تصمیم و بگیرن بدوز از هیجانات منفی.

    حالا هرکسی این مدت زمان و بسته به شرایط خودش برای خودش برنامه ریزی میکنه، یکی خیلی دوست داره ورزش کنه، بره کوه ! دو سه روز بره مسافرت ، تنها باشه! با دوستاش بره تفریح کوه ، دریا ، طبیعت ..... هرچی! بره خرید ، برای خودش کادو بخره ، گل بخره و....
    بهرخال سعی کن یک چندروزی به ذهنت استراحت بدی! آروم که شدی روحیه ات بهتر که شد ،

    بعدش با شوهرت بشین منطقی صحبت کن،


    مثلا اینجوری:

    بگو مشکلی پیش اومده ، خیلی هم بزرگه ، به راحتی هم نمیشه گذشت. (قیافت جدی باشه ، اما عصبانی نباشه ، حرف زدنت محکم و قاطع باشه ، اما پرخاشگرانه و سرزنش گرانه نباشه.)

    بگو با داد و فریاد و حرف که تغییر میکنم من دلم آروم نمیشه!
    بگو من این زندگی و مفت بدست نیاوردم که بخوام مفت از دست بدم.

    بگو ببنین ، ما هردو برای این زندگی تلاش کردیم ، حالا من بعد چند سال برام یسری سوال پیش اومده که اگه حل نشه من بهیچ عنوان نمیتونم به این زندگی به این نحو ادامه بدم.

    مثلا بگو الان برام سوال پیش اومده ، که شوهرم اگه دوستم داشته چرا اینکارها رو کرده!
    بگو من فکر میکردم همسر خوبی بودم، مثلا چند تا از خوبیهاتو بگو . (مثلا فکر میکردم خیلی قانع بودم ، من سرمایه ام و دادم به شوهرم ، کسی که بیشتر از همه تو این دنیا دوستش داشتم ، کسی که بهش از خودم بیشتر اعتماد داشتم ، سرمایه ام و دادم که برای رفاه زندگی هردومون ماشین بخره ، من حتی برای خودم از اون سرمایه هزینه ای نکردم چیزی نخریدم اما الان فهمیدم همسرم 200 هزار تومن برای یه دختر غریبه که هیچ زحمتی برای این زندگی نکشیده هدیه خریده ، میخوام بدونم چرا؟ )من کجای این زندگی کم گذاشتم. حق بجانب نگو مثه یحالت پرسشگرانه بگو! بذار بفهمن قصد سرزنش نداری ، واقعا سوال داری!

    تاکید کن الان برام سوال پیش اومده کجای زندگیم کم گذاشتم ، کجا اشتباه کردم! (طوری حرف نزن که انگار جوابشو میدونی که کم نذاشتی، طوری حرف بزن که انگار الان واقعا برات سوال پیش اومده ، عصبانی نگو اما جدی بگو خیلیم جدی باش! طوری که بدونن این حرف اول و آخرته! هیجوره کوتاه نمیای)

    بگو مهم نیس تو بگی گفتم تغیییر میکنم پس میکنم! بگو من میخوام به جواب سوالی که برام پیش اومده برسم.
    من الان برام سوال پیش اومده ، خودمو که نمیتونم گول بزنم ! از اولین خیانت این سوالات باهام بوده ، شما سرکوبش کردین ! حالا وقتشه به جواب درست و منطقی ای برسم.

    پس لطفا سرکوبش نکنین. بگو ازتون میخوام باهم بریم پیش مشاور . (روی این دوکلمه تاکید کن.)

    یه چیزی و تو پرانتز برات بگم(بگرد یک مشاور خوب پیدا کن ، به تعریفات و معروف بودن زیاد اکتفا نکن، یک جلسه خودت میری پیش اون مشاور مطمعن میشی مشاور خوبیه ، میتونه درست راهنماییت کنه ، بجای حل مشکل ، مشکل آفرین نیست ! عزیزم مشاور مثه دکتره ، تو وقتی خدایی نکرده بیمار بشی دنبال بهترین دکتر میگردی دیگه ! مشاور هم دکتر روح و روانته! روح و روان انسان ها به اندازه جسمشون مهمه!! مگه ندیدین اونایی که به روح و روانشون تمیرسن از نظر جسمی هم ضعیف تر میشن. پس با روح و روانت مثه جسمت رفتار کن چون نیمی از وجودت روح و روانت تشکیل داده نیمیش جسمت!)

    بعد از انتخاب مشاور ، وقت های خالی مشاور و ازشون بپرس ، چند وقت و انتخاب کن بذار جلوی شوهرت بگو شما از این تعداد یک وقتی که میتونی و انتخاب کن.

    ممکنه عصبانی بشن ، داد بزنن ، یا هرچی.......... ! شما سکوت کن ! هیچکاری نکن ! هیچ حرفی نزن! اگه گفتن چرا سکوت کردی !

    نهایت بگو من تصمیم گرفتم وقتی شما آروم تر شدین حرف بزنم! چون من حرف بدی نزدم ، که باعث عصبانیت شده باشه! شما االان عصبانی هستین پس من ترجیح میدم یک موقع دیگه حرف بزنم ! بعدشم محل و ترک کن (مثلا تو سالن بودی برو تو یک اتاق دیگه مشغول یکار دیگه ای بشو.)

    وقتی آروم تر شد مثلا فرداش ! باز دوباره منطقی اما با جدیت بدون عصبانیت بگو وقت هایی که تعیین کردین و بهم بگین باید از مشاور وقت بگیرم (از وقت ها گذشته باشه اشکال نداره دوباره تاریخ های جدید از دفتر مشاوره بگیر.)

    دوباره اگه عصببانی شدن تو بازم هیچی نگو.

    دفعه بعدی هم اعلام کن من تصمیمم و گرفتم ! سوال برام پیش اومده ! به این شکل نمیشه ادامه داد! این مشکل باید ریشه ای درمان بشه!

    این رویه رو میتونی ادامه بدی (بسته به توانت داره ) ولی میتونی مثلا چندین بار ادامه بدی وقتی قاطعیتو بببینن حتما قبول میکنن . اما اگه قبول نکردن !

    شما تو خانوادتون بزرگی دارین که ایشون از حرفشون حرف شنوی داشته باشن؟ یا چقدر به خانواده خودتون و ایشون اطمینان دارین؟ منظور از اطمینان میزان برخورد منطقیشون در اینجور مسایل هستش.

    مثلا دفعات قبلی پدر مادر ایشون چقدر تونستن کمکتون کنن.چقدر منطقی برخورد کردن؟میشه با خانواده یا بزرگان صحبت کرد ، و ازشون بخواین که نه با لحن پرخاشگرانه یا نصیخت گرانه یا سرزنشی ، بلکه منطقی و آروم ازشون بخواین برن پیش مشاور؟یا دربرابر راه حل های شما مقاومت نکنن!(مثه پیشنهاد قفس شیشه ای)

    بنظرم اگه بتونین از یک بزرگتر هم کمک بگیرین خوبه!

    بهتره بهشون بفهمون شما خیلی قاطع هستین، و ایندفعه کوتاه نمیاین ! بگین زندگیتون و دوست دارین و میخواین تلاشتتونو بکنین برای اینکار نیازمند کمک ایشونین ! بگین من هستم برای حل مشکل اگه تو هم هستی بسم الله! اگه میخوای به این رفتارهای غیر معقولانه ادامه بدین پس من مجبورم تصمیم دیگه ای بگیرم.

    ازشون بخواه منطقی باشن!اگه بازم عضبانی شدن و گفتن, گفتم که قبلا تغییر میکنم یعنی میکنم. بگو من نمیتونم به این حرف اکتفا کنم قبلا اکتفا کردم نتیجه اش این شد ! این دفعه به روش من پیش میریم. فقط قاطعیت و با عصبانیت و لجبازی و یدنگی اشتباه نگیری ها! قاطع باش اما پرخاشگر نباش!

    امیدوارم این دفعه موفق تر باشی.

    راستی قسمتی که گفتم از خانواده استفاده کن، بهتره زیاد موضوع و باز نکنی! چون بالاخره بعد این بحران انشالله به خوبی و خوشی قراره باهم زندگی کنین بعد گفتن جزییات به همه واسه خودت بد میشه. بگو مشکلاتی هست که به دلیل خصوصی بودن دوست نداری بازگو کنی، فقط دوست داری با رفتن پیش مشاور قضیه رو حل کنی اما شوهرت با توجه به اینکه میدونه اشتباه کرده اما حاضر به اومدن پیش مشاور نیس حالا من از شما میخوام که کمکم کنین تا راضیش کنم.(اگه دیدی موفق نمیشی ، و مجبوری مشکلات و بگی ، خیلی کلی بگو جزییات و نگو! اگه بازم تقصیر کار شدی میتونی بگی متاسفانه دفعه اول نبوده و قبلا راه بخشش و پیش رفتی اما فایده نداشته.)






    نقل قول نوشته اصلی توسط شیدا. نمایش پست ها
    ترمه جان،
    این پاسخ مدیر را به مورد مشابه خودتون بخونید.

    همسرم علیرغم قولهای مکرر با دختران ارتباط می گیرد؟ چه کنم


    تاپیکهای مشابه مورد شما توی تالار هست، از جمله تاپیک این خانم که در قسمت عمومی می تونید پیداش کنید.
    سلام شیدا جان ، خوبی شما؟

    تو تاپیک قبلیشون من این پاسخ و معرفی کردم و ترمه هم گفت قراره با شوهرشون اینو پرینت بگیرن و انجام بدن.

    اتفاقا خوب شد یاداوری کردی شیدا جان
    ترمه چی شد؟
    برای قبلی چکارا کردی؟ چه راهکارهایی پیش گرفتی؟
    راهکارهای مدیر و پیش گرفتی؟
    **برخی آدم ها درست مثله بادبادکهای دنیای کودکیم هستند،
    فقط یه یک دلیل از مسیر زندگیم رد میشند، تا به من درسهایی بیاموزند
    که اگر می ماندند؛ شاید هیچوقت
    یاد نمیگرفتم .....! **

    ویرایش توسط دختر بیخیال : جمعه 19 اردیبهشت 93 در ساعت 14:08

  3. 2 کاربر از پست مفید دختر بیخیال تشکرکرده اند .

    asemaneabi222 (شنبه 20 اردیبهشت 93), S.H.I.D.E.H (شنبه 20 اردیبهشت 93)

  4. #13
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 22 آبان 98 [ 08:57]
    تاریخ عضویت
    1392-11-03
    نوشته ها
    432
    امتیاز
    10,650
    سطح
    68
    Points: 10,650, Level: 68
    Level completed: 50%, Points required for next Level: 200
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    SocialOverdriveTagger First ClassVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    2,639

    تشکرشده 1,769 در 422 پست

    حالت من
    Mehrabon
    Rep Power
    72
    Array
    ممنون دوستای خوبم ....
    صحبت های شما دوست خوبم دختر بیخیال خیلی قشنگو آرام بخشه ولی وقتی میخوام عملیشون کنم خیلی سخت میشه ...

    بله درست متوجه شدی ... شوهر من خیلی رفتار بچگونه ای داره ... علی رغم سن و موقعیت اجتماعی که داره ولی میتونم بگم رشد عقلی نکرده ... مثلا تا این حد که هنوز ثبت نام ترم بهمن دانشگاهشو انجام نداده ... سر کلاساشو میره ولی انتخاب واحد نکرده هنوز ... مدام امروز فردا میکنه
    صبح ها که باید سر کار باشه میره خونه و قلیون می کشه تا ظهر

    برای اون موضوع خودکشی هم مجبور بودم برگردم ... چون همین جوری هم کلی از خانوادش حرف شنیدم که چرا اینقدر سر به سرش گذاشتی که کجبور شده رگشو بزنه ... خیلی داره بهش فشار میاد که این کارو کرده .... اگه مرده بود که دیگه هیچی

    آره من تسلیم بودم چون با ی بچه گنده طرف بودم .. کسی که حتی نمیتونه 4 تا کلام با همسرش حرف بزنه و راضیش کنه ... فقط بلده قهر کنه و تهدید

    مورد اول : یک هفته س که ازین ماجرا میگذره ولی من حال روحیم خوب که نشده بدتر هم داره میشه ..... بیرون زیاد رفتم برای خودم خرید کردم ... حتی تو همین هفته بچه برادرم به دنیا اومده .... ولی فقط وقتی سرگرم میشم خورده حالم خوب میشه و دوباره بر می گردم به حالت اول ... دیشب از خواب پریدم داشتم گریه میکردم نمیدونم چرا همسرم میگفت ترمه گریه نکن .... یا وقتی میبینه حالم خوب نیست میگه ترمه ناراحت نباش غصم میشه ... با این دوتا کلمه سعی میکنه آرومم کنه

    مورد دوم : باهاش حرف زدم تو روزای اول که حالم بهتر بود ... آروم و منطقی ... جوابش این بود :
    ترمه تو منو تنها میذاری شبا میگم بریم مهمونی میگی نه خسته ام ... نمیشینی کنار من فیلم ببینیم ... نمیذاری من با دوستام برم بیرون ... دوستامو ازم گرفتی ... وقتی شبا قلیون می کشم نمیای کنارم بشینی ....

    من چیزی نگفتم ولی منم برای انجام ندادم این کارها دلیل دارم ... شبا که میگفت بریم مهمونی موافقت کردم وقنی میرفتیم بساط قلیون و پاسور راه میفتاد و دیگه پا نمیشد تا 3 و 4 صبح مجبور بودم بیدار بمونم صبحم 6 بیدار شم برم سرکار ... هر چی بهش میگم نهایت 12 دیگه اخرش 1 ولی ساعت 2 به زور با صد دفعه صدا زدنش و اخرشم عصبانی شدن بالاخره پا میشه اونم چی ... با نسخره بازی دراوردن و شوخی کردن بیشتر عصبیم میکنه ... شوهرم اصلا حرف منطقی سرش نمیشه به محض اینکه من باهاش منطقی حرف میزنم اینقدر بحثو عوض میکنه و شوخی میکنه تا منو عصبانی می کنه ...

    نمیشینم کنارش فیلم ببینم چون اوایل ازدواجمون آخر شب بعد از 12 میرفت فیلم میذاشت به من میگفت من استرس دارم تو کنارم نشستی آخه خوابت میاد برو بخواب ... می گفتم نه همین جا دراز میکشم ... ناراحت میشد میگفت پاشو برو من اینجوری خیالم راحت نیست ..... منم ملکه ذهنم شده که نباید برم موقع فیلم دیدن مزاحمش بشم ...
    این مورد رو بهش گفتم خودش اقرار کرد که اشتباه از سمت خودش بوده ... گفت راست میگی اوایل من بلد نبودم باید چجوری رفتار کنم ....

    قضیه دوستاشم اینه که ... اون دوستان و دوران مجردیشو به من ترجیح میداد ... یعنی اونا تو اولویت بودن ... منم میگفتم مرد متاهل چه لزومی داره وقت آزادشو با دوستای مجردش بگذرونه و همسرشو تنها بذاره خونه ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ حالا که کمتر با دوستاش میره داره سرم منت میذاره و در عوضش با دوست دخترش میره ... آخه این توجیه خوبیه ؟؟؟؟


    شبا که قلیون میکشه بازم آخر وقته و من ریه ام مشکل داره دکتر بهم گفته اصلا تو خونمون نباید دود باشه .... خودش دیده سرفه میکنم نمیتونم برم بشینم تو اتاقی که قلیون میکشه و به روش بخندم

    واقعا این دلایل خیلی منطقیه که چون من اینجوری بودم باید بره با دخترای دیگه ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ خوب بدجنس خودتم مشکل داری که من رفتارم این شکلی بوده

    بابت مشاور هم باید بگم ... راضی شده که بره .... قراره این هفته بریم با هم

    و امام خانواده ها .... خانواده خودش که مث خودشن قبلا که مشکلمو بهشون گفتم هیچ عمل مثبتی انجام ندادن ... یعنی در واقع همسرم اصلا حاضر نشد تو جمعشون باشه که بخوان باهامون صحبت کنن .... و همش فرار میکنه و از صحبت کردن در مورد مشکلات بیزاره .... پدر مادرش میگن مشکلات زندگی شما به خودتون مربوطه نباید بیای به ما بگی ما که نمیتونیم بین شما تفاهم ایجاد کنیم ... اینم حرف آخرشونه

    یه بارم که پدرش اومده بود خونمون من اروم و منطقی داشتم از مشکلات میگفتم که همسرم یه مرتبه شروع کرد منو تحقیر کردن که دیگه ادامه ندم ... مثلا داد میزد میگفت اینا تو خونشون ماهواره دارن ... همشون میشینن فیلم ماهواره میبینن بعد باباش میره مسجد و جا نمازه آب میکشه ... خوب این چه ربطی داره به مشکلات ما ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ میخواست منو پیش باباش ضایع کنه که من دیگه گله نکنم ... یه جوری بگه اگه من فلان جا ضعف دارم تو هم بابات ماهواره میبینه ....

    پدرشم مث خودش بی منطقه .... یه بار با مادرشوهرم دعواشون شده بود نمیدونم بخاطر چی ... زنگ زد به من و بی مقدمه گفت ... خواهر زن من فلانه برادرش فلانه ... میخواست رنشو ضایع کنه پیش عروسش تحقیر بشه منم گفتم زندگی شخصی هرکی به خودش مربوطه ....
    اونوقت من چطور ازشون کمک و راهنمایی بخوام ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

    بابت راهنمایی های مدیر محترم هم براش خوندم... پرینت گرفتم دستشم دادم مطمئنم هیچوقت نمیخوندش
    موقعی هم که خوندمش می گفت باشه باشه حله یعنی دیگه ادامه نده

    واقعا شرایط و روزای سختی دارم ... احساس میکنم کسی که باید بیاد و اینجا راهنمایی بخواد من نیستم همسرمه ... دیگه چه کاری از من ساخته س ؟؟؟؟؟؟

    - - - Updated - - -

    ممنون دوستای خوبم ....
    صحبت های شما دوست خوبم دختر بیخیال خیلی قشنگو آرام بخشه ولی وقتی میخوام عملیشون کنم خیلی سخت میشه ...

    بله درست متوجه شدی ... شوهر من خیلی رفتار بچگونه ای داره ... علی رغم سن و موقعیت اجتماعی که داره ولی میتونم بگم رشد عقلی نکرده ... مثلا تا این حد که هنوز ثبت نام ترم بهمن دانشگاهشو انجام نداده ... سر کلاساشو میره ولی انتخاب واحد نکرده هنوز ... مدام امروز فردا میکنه
    صبح ها که باید سر کار باشه میره خونه و قلیون می کشه تا ظهر

    برای اون موضوع خودکشی هم مجبور بودم برگردم ... چون همین جوری هم کلی از خانوادش حرف شنیدم که چرا اینقدر سر به سرش گذاشتی که کجبور شده رگشو بزنه ... خیلی داره بهش فشار میاد که این کارو کرده .... اگه مرده بود که دیگه هیچی

    آره من تسلیم بودم چون با ی بچه گنده طرف بودم .. کسی که حتی نمیتونه 4 تا کلام با همسرش حرف بزنه و راضیش کنه ... فقط بلده قهر کنه و تهدید

    مورد اول : یک هفته س که ازین ماجرا میگذره ولی من حال روحیم خوب که نشده بدتر هم داره میشه ..... بیرون زیاد رفتم برای خودم خرید کردم ... حتی تو همین هفته بچه برادرم به دنیا اومده .... ولی فقط وقتی سرگرم میشم خورده حالم خوب میشه و دوباره بر می گردم به حالت اول ... دیشب از خواب پریدم داشتم گریه میکردم نمیدونم چرا همسرم میگفت ترمه گریه نکن .... یا وقتی میبینه حالم خوب نیست میگه ترمه ناراحت نباش غصم میشه ... با این دوتا کلمه سعی میکنه آرومم کنه

    مورد دوم : باهاش حرف زدم تو روزای اول که حالم بهتر بود ... آروم و منطقی ... جوابش این بود :
    ترمه تو منو تنها میذاری شبا میگم بریم مهمونی میگی نه خسته ام ... نمیشینی کنار من فیلم ببینیم ... نمیذاری من با دوستام برم بیرون ... دوستامو ازم گرفتی ... وقتی شبا قلیون می کشم نمیای کنارم بشینی ....

    من چیزی نگفتم ولی منم برای انجام ندادم این کارها دلیل دارم ... شبا که میگفت بریم مهمونی موافقت کردم وقنی میرفتیم بساط قلیون و پاسور راه میفتاد و دیگه پا نمیشد تا 3 و 4 صبح مجبور بودم بیدار بمونم صبحم 6 بیدار شم برم سرکار ... هر چی بهش میگم نهایت 12 دیگه اخرش 1 ولی ساعت 2 به زور با صد دفعه صدا زدنش و اخرشم عصبانی شدن بالاخره پا میشه اونم چی ... با نسخره بازی دراوردن و شوخی کردن بیشتر عصبیم میکنه ... شوهرم اصلا حرف منطقی سرش نمیشه به محض اینکه من باهاش منطقی حرف میزنم اینقدر بحثو عوض میکنه و شوخی میکنه تا منو عصبانی می کنه ...

    نمیشینم کنارش فیلم ببینم چون اوایل ازدواجمون آخر شب بعد از 12 میرفت فیلم میذاشت به من میگفت من استرس دارم تو کنارم نشستی آخه خوابت میاد برو بخواب ... می گفتم نه همین جا دراز میکشم ... ناراحت میشد میگفت پاشو برو من اینجوری خیالم راحت نیست ..... منم ملکه ذهنم شده که نباید برم موقع فیلم دیدن مزاحمش بشم ...
    این مورد رو بهش گفتم خودش اقرار کرد که اشتباه از سمت خودش بوده ... گفت راست میگی اوایل من بلد نبودم باید چجوری رفتار کنم ....

    قضیه دوستاشم اینه که ... اون دوستان و دوران مجردیشو به من ترجیح میداد ... یعنی اونا تو اولویت بودن ... منم میگفتم مرد متاهل چه لزومی داره وقت آزادشو با دوستای مجردش بگذرونه و همسرشو تنها بذاره خونه ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ حالا که کمتر با دوستاش میره داره سرم منت میذاره و در عوضش با دوست دخترش میره ... آخه این توجیه خوبیه ؟؟؟؟


    شبا که قلیون میکشه بازم آخر وقته و من ریه ام مشکل داره دکتر بهم گفته اصلا تو خونمون نباید دود باشه .... خودش دیده سرفه میکنم نمیتونم برم بشینم تو اتاقی که قلیون میکشه و به روش بخندم

    واقعا این دلایل خیلی منطقیه که چون من اینجوری بودم باید بره با دخترای دیگه ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ خوب بدجنس خودتم مشکل داری که من رفتارم این شکلی بوده

    بابت مشاور هم باید بگم ... راضی شده که بره .... قراره این هفته بریم با هم

    و امام خانواده ها .... خانواده خودش که مث خودشن قبلا که مشکلمو بهشون گفتم هیچ عمل مثبتی انجام ندادن ... یعنی در واقع همسرم اصلا حاضر نشد تو جمعشون باشه که بخوان باهامون صحبت کنن .... و همش فرار میکنه و از صحبت کردن در مورد مشکلات بیزاره .... پدر مادرش میگن مشکلات زندگی شما به خودتون مربوطه نباید بیای به ما بگی ما که نمیتونیم بین شما تفاهم ایجاد کنیم ... اینم حرف آخرشونه

    یه بارم که پدرش اومده بود خونمون من اروم و منطقی داشتم از مشکلات میگفتم که همسرم یه مرتبه شروع کرد منو تحقیر کردن که دیگه ادامه ندم ... مثلا داد میزد میگفت اینا تو خونشون ماهواره دارن ... همشون میشینن فیلم ماهواره میبینن بعد باباش میره مسجد و جا نمازه آب میکشه ... خوب این چه ربطی داره به مشکلات ما ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ میخواست منو پیش باباش ضایع کنه که من دیگه گله نکنم ... یه جوری بگه اگه من فلان جا ضعف دارم تو هم بابات ماهواره میبینه ....

    پدرشم مث خودش بی منطقه .... یه بار با مادرشوهرم دعواشون شده بود نمیدونم بخاطر چی ... زنگ زد به من و بی مقدمه گفت ... خواهر زن من فلانه برادرش فلانه ... میخواست رنشو ضایع کنه پیش عروسش تحقیر بشه منم گفتم زندگی شخصی هرکی به خودش مربوطه ....
    اونوقت من چطور ازشون کمک و راهنمایی بخوام ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

    بابت راهنمایی های مدیر محترم هم براش خوندم... پرینت گرفتم دستشم دادم مطمئنم هیچوقت نمیخوندش
    موقعی هم که خوندمش می گفت باشه باشه حله یعنی دیگه ادامه نده

    واقعا شرایط و روزای سختی دارم ... احساس میکنم کسی که باید بیاد و اینجا راهنمایی بخواد من نیستم همسرمه ... دیگه چه کاری از من ساخته س ؟؟؟؟؟؟
    آدمک آخر دنیاست بخند
    آدمک مرگ همین جاست بخند
    دست خطی که تورا عاشق کرد، شوخی کاغذی ماست بخند
    آن خدایی که بزرگش خواندی، به خدا مثل تو تنهاست بخند ...

  5. #14
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    شنبه 09 بهمن 95 [ 23:48]
    تاریخ عضویت
    1392-7-15
    محل سکونت
    کره زمین
    نوشته ها
    1,532
    امتیاز
    20,970
    سطح
    91
    Points: 20,970, Level: 91
    Level completed: 24%, Points required for next Level: 380
    Overall activity: 10.0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassSocialOverdrive10000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    4,584

    تشکرشده 5,213 در 1,375 پست

    حالت من
    Khoshhal
    Rep Power
    250
    Array
    سلام ترمه جان خوبی؟

    امروز چطوری ؟
    من که هروز برات دعا میکنم زودتر از این بحرانی که قرار گرفتی با سربلندی بیرون بیای .

    خب بله عزیزم ، زندگی کردن سخته، خوب زندگی کردن سخته، خوشبخت شدن سخته!
    اصلا اگه سخت نبود که اینقدر شیرین و لذت بخش نبود.

    خوشبختی سخته نیازمند تلاش و پشتکار و ازخودگذشتگی و صبوری زیاده ، اما نتیجه اش خیلی شیرینه.



    اولا آفرین این گل تقدیم شما ، پاشو برو خودتو تشویق کن ، اولین قدم و خوب برداشتی ، تونستی شوهرتو راضی کنی برین پیش مشاور!

    این عالیییییییه ، یادت رفته قبلا با صراحت اعلام میکردی راضی نمیشن اما الان راضی شدن ، از درون خوشحال باش!


    اما هنوز قدم اول و برداشتی ، ببین شوهرت و مثه یک بچه ای که میخوای تازه راه رفتن و بهش یاد بدی ، تازه بهش یاد دادی چطور بتونه روی دوپاش واسته و قدم اول و برداره !
    اما یادت باشه دستاتو ول کنی میوفته ! ها! اگه هم بیوفته دفعه بعدی میترسه دوباره دستاتو بگیره و بلند بشه.

    یادت باشه نیاز به تشویق داره اما نه اونقدری که فکر کنه الان دیگه یاد گرفته میتونه بدوه.

    امیدوارم مشاور خوبی انتخاب کرده باشی

    درمورد مهمونیا و قلیون کشیدنا و دوستاشون و فیلم دیدن ها! این مشکلات و همه رو میتونی با مشاور مطرح کنی که ایشون با زبان خودشون با شوهرتون صحبت کنن.

    یکیشو گفتی خودشون قبول
    کردن یعنی فیلم دیدن.

    قضیه ریه ات
    و مشکل تنفسیتو چرا قبول نکردن؟ اصلا گفتی دکتر گفته برات ضرر داره؟

    درمورد مهمونی رفتن نصف شبی ، بهتره این قضیه هم با مشاور درمیون بذارین ، بهشون بگین شما 6 صبح باید از خواب بیدار بشین ، مهمونی های نصفه شبیشونو بذارن مثلا هر هفته ای یبار پنج شنبه ها که جمعه ها بیکار باشین.

    در مورد دوستانشون هم ، من نمیدونم چقدر رفت و آمدشون شده ، اما خوبه که یک مدتی هم مجردی با دوستان سالم و خوبشون رفت آمد داشته باشن.

    (مثلا یه مدتی و تعیین کنین هم شما با دوستانتون قرار بذارین برین گردش هم از ایشون بخواین (بعد دیگه خب منت نمیذارن دیگه))

    شوهر شما متاسفانه نمیدونن زندگی متاهلی چیه ، متعهد بودن یعنی چی ؟
    مسولیت یک زندگی و قبول کردن یعنی چی؟

    دوست ندارن مشکلاتشونو قبول کنن.و درصدد رفعش قرار بگیرن دوست دارن ازشون فرار کنن.

    وقتی مثلا شما شکایت میکنین ازشون و ایشون بهانه پدرتون میارن ؛ بهتره بگین ایشون پدرم هستن و سنی ازشون گذشته من که نمیتونم برم بهشون بگم لطفا ماهواره نبینین ! یا فلان مشکلو دارین حلش کنین.

    اینها وظیفه من نیست ، وظیفه من حق فرزندی و بجا آوردنه و احترام گذاشتن به بزرگترمه.

    اما بعنوان شریک زندگی شما ، من یسری حق و حقوق هایی در این زندگی دارم که شما متاسفانه به اونها پایبند نیستین و اونها رو زیر پا گذاشتین.

    وظایف و حق و حقوق ها باهم فرق داره ، اصلا خانواده من بدترین خانواده ؛ آخه این دلیل درستیه برای اشتباهات شما؟ آیا این توجیه مناسبه یک مرد متاهل و متعهد هست؟

    بنظرم کلیپ های دکتر فرهنگ در ارتباط با خانواده موفق و دانلود کن و تو خونه وقتی هردو نشستین بشین و تماشا کن ، (ایشون با بیانی ساده صحبت کردن ، طرز بیانشون جالبه آدم بعضی وقتا خنده اش میگیره )

    خودت نگا کنی متوجه میشی

    من داشتم اینارو نگا میکردم با خودم گفتم همیشه به ما مجردا میگن کتاب هایی مثه رازهایی از زنان و مردان و.... برا شوهرتون بگیرین یکیشم برای خودتون بگیرین مطالعه کنین ، باخودم گفتم اگه شوهرم اهل مطالعه این دست کتاب ها نباشه چی؟

    خب این کلیپ ها با بیانی ساده گفته شده خیلی هم زیبا و تازه خنده دارم میگن(واقعیه ها ولی آدم از بیانشون خندش میگیره.خودشو تصور میکنه خندش میگیره)

    خب من گفتم میبینم شوهرم نشسته بیکاره ، من میرم اون سمت مبل میشینم کلیپ و پخش میکنم ، بعدشم میخندم !
    ناخوداگاه خودش میاد سمتم میبینه چیه که من میخندم ! اونم گوش میده !
    دکتر فرهنگ فلان مثالو میزنه، من میگم اااا نگا فلانروز برای ما مشابه این اتفاق افتاد من فکر میکردم تو منظورت این بوده ، اشتباه کردم ! پس این قضیه جز تفاوت های ساختاری من و تو بوده .

    یا از این دست مسایل .

    بهتره شوهرتون با تفاوت های زن و مرد و زندگی متاهلی و مجردی بیشتر آشنا بشن .

    با خوندن آشنا نمیشن ، بزور تزریق کن ، گوشاشونو که نمیگیرن که ! کلیپارو بذار تو خونه نگا کن.

    کلیپای کوتاه زیاد دارن ، کاربردیاشو دانلود کن عزیزم .

    مثه اینا :


    دکتر فرهنگ _ **اختلاف ساختاری ؛ باید و نباید ها بین زنان و مردان و اصول زندگی!**



    برای خوب شدن روحیه ات :

    من خودمو گذاشتم جات گفتم برای من خیلی مهمه دوباره شوهرم تلاش کنن برای جلب اعتماد من .
    اعتماد سازی کنن.
    به من اجازه بدن حتما "قفس شیشه ای " و اجرا کنم .
    برای مدتی اجرا کنم ، سرمم داد نزنه ، این حق و بمن بده ، دعوامم نکنه!
    چون با خودم میگم اگه دیگه چیزی برای پنهان کردن نیست ، پس اشکال نداره من قفس شیشه ای و اجرا کنم ، و اشکال هم نداره ، دلیل عصبانیت و ناراحتی و ممانعت هم نمیفهمم.

    بهشون بگو لطفا برام توضیح بدین اگه پشیمونین دلیل ممانعت شما برای اجرا قفس شیشه ای چیه؟
    **برخی آدم ها درست مثله بادبادکهای دنیای کودکیم هستند،
    فقط یه یک دلیل از مسیر زندگیم رد میشند، تا به من درسهایی بیاموزند
    که اگر می ماندند؛ شاید هیچوقت
    یاد نمیگرفتم .....! **

    ویرایش توسط دختر بیخیال : شنبه 20 اردیبهشت 93 در ساعت 09:37

  6. 2 کاربر از پست مفید دختر بیخیال تشکرکرده اند .

    terme00 (شنبه 20 اردیبهشت 93), خیال تو (سه شنبه 13 خرداد 93)

  7. #15
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 22 آبان 98 [ 08:57]
    تاریخ عضویت
    1392-11-03
    نوشته ها
    432
    امتیاز
    10,650
    سطح
    68
    Points: 10,650, Level: 68
    Level completed: 50%, Points required for next Level: 200
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    SocialOverdriveTagger First ClassVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    2,639

    تشکرشده 1,769 در 422 پست

    حالت من
    Mehrabon
    Rep Power
    72
    Array
    ممنون دوست خوبم ... خیلی خوب درکم میکنی
    ولی همسرم اصلا باهام همکاری نمی کنه ... امروز بازم اس ام اسی باهم در مورد این مشکلات حرف زدیم ...
    ما با اس ام اس راحتتر حرف میزنیم و مشکلاتمون رو میگیم ... احساس میکنم اینجوری بیشتر جواب میده و میتونم بهش نزدیک بشم تا صحبت حضوری
    بهش گفتم من آخرین فرصت رو بهت دادم هر گلی زدی به سر خودت زدی .... نمیدونم دلیل ممانعتت برای اجرای برنامه قفس شیشه ای چیه
    بهم گفت من که حرفی ندارم قبول کردم
    منم گفتم ولی وقتی گفتم قضیه فیلترینگ شماره برام حل نشده به جای توضیح گفتی مشکل خودته ...
    جواب نداد ...
    بعد زنگ زد گفت اصلا میدونی چیه ... همینی که هست اگه نمیخوای از همین امروز نیا خونه و برو خونه بابات تا جدا بشم....

    همون قضیه فرار از مشکلات به جای حل اونها ....
    واقعا دیگه تحملم تموم شده ...
    نمیدونم اگه لازمه و من تنهایی میتونم مشکل رو حل کنم مشاوره برم یا از همین سایت بهم بگین چطور میتونم مشاوره مستقیم بگیرم ؟؟؟؟؟؟؟؟
    خودم که فکر میکنم وظایفمو انجام دادم و دیگه بیشتر ازین نمیتونم ... پیش وجدان خودمم راضی هستم که همه تلاشمو کردم و نشد
    آدمک آخر دنیاست بخند
    آدمک مرگ همین جاست بخند
    دست خطی که تورا عاشق کرد، شوخی کاغذی ماست بخند
    آن خدایی که بزرگش خواندی، به خدا مثل تو تنهاست بخند ...

  8. #16
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    شنبه 09 بهمن 95 [ 23:48]
    تاریخ عضویت
    1392-7-15
    محل سکونت
    کره زمین
    نوشته ها
    1,532
    امتیاز
    20,970
    سطح
    91
    Points: 20,970, Level: 91
    Level completed: 24%, Points required for next Level: 380
    Overall activity: 10.0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassSocialOverdrive10000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    4,584

    تشکرشده 5,213 در 1,375 پست

    حالت من
    Khoshhal
    Rep Power
    250
    Array
    اینطور که من متوجه شدم قفس شیشه ای مربوط به زمان حال و آیندس نه گذشته

    قضیه ای که شما سوال پرسیدین ماله گذشته بوده؟ شاید بخاطر همین ایشون توضیح ندادن که بیشتر دلخور نشین؟

    به گذشته کار نگیر
    قبول کردن قفس شیشه ای رو همونطور که مدیر گفتن اجرا کنن؟
    یا قبول کردن یا نکردن . از این دوحالت خارج نیست.
    یا قبول کردن بیاین مشاور یا نکردن اگه مشاوره میاین پس قبول کردن همکاری کنن.
    قفس شیشه ای هم شاید درست متوجه نشدن پیش مشاور رفتی بگو براشون توضیح بده. قبلش یه جلسه برو پیش مشاور ببین روششون چگونه است..
    حتما اینکارو بکن، شاید مثلا مشاوره بگه من این روش قفس شیشه ای و قبول ندارم دیگه سخت میتونی شوهرتو راضی کنی تا اجراش کنن تو خیالت راحت بشه.

    به مشاور توضیح بده من میخوام اجرا بشه تا مطمعن بشم که شوهرم پشیمون شده .
    بگو وقتی چیزی برای پنهان کردن نیس پس اشکالش کجاست.

    بعدشم به شوهرتون بگو شما اگه قبول کردین.
    یعنی من اجازه دارم از الان ایمیل، واتس آپ، وایبر، لاینو.... گوشی شما رو چک کنم هرزمان که خواستم. وشما هم نباید رمز بذارین.
    شما فعالیت های مشکوک انجام ندین تا من مطمعن بشم مثلا نرم افزار ناشناخته مثه همین فیلترینگ و .... تو گوشیتون نذارین و حذفشون کنین.
    یا اینکه هر خانمی حتی به اشتباه باهاتون تماس گرفتن به من اطلاع بدین
    تو حمام و دست شویی هم از گوشی استفاده نشه.
    شما هم هرموقع خواستی میتونی سرزده بری سر کارشون.

    نمیتونی سیم کارتشونو خودت کلا بگیری ازشون پیش خودت باشه، یه سیم کارت جدید استفاده کنن. نمیشه اونو بندازن دور؟ گوشیشونم شماره های ناشناخته و حذف کنن فقط دوستان و اشنایان باشه .

    این چیزیه که من از اون پارت آخر پاسخ مدیر همدردی فهمیدم. شوهرتون هم اگه همینو متوجه شدن و قبول کردن پس ازشون بخواین اجرا کنن.

    برای مشاوره با مدیر میتونی عضو انجمن آزاد بشی. از بالای صفحه وارد لینک حق عضویت بشین یک جدول داره، اونجا بببینین قیمت حق عضویت مشترکین ازاد چقدره، پرداختش کنین.بعد از طریق لینک تماس به مدیر اعلام کنین که عضو شدین.
    برای مشاوره خصوصی هم اینطور که من متوجه شدم بازم از طریق لینک تماس اعلام میشه.
    خودشون براتون توضیح میدن باید چکار کنی.

    موفق باشی.
    **برخی آدم ها درست مثله بادبادکهای دنیای کودکیم هستند،
    فقط یه یک دلیل از مسیر زندگیم رد میشند، تا به من درسهایی بیاموزند
    که اگر می ماندند؛ شاید هیچوقت
    یاد نمیگرفتم .....! **

    ویرایش توسط دختر بیخیال : شنبه 20 اردیبهشت 93 در ساعت 21:17

  9. 2 کاربر از پست مفید دختر بیخیال تشکرکرده اند .

    terme00 (یکشنبه 21 اردیبهشت 93), خیال تو (سه شنبه 13 خرداد 93)

  10. #17
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    جمعه 09 آبان 99 [ 11:16]
    تاریخ عضویت
    1392-10-21
    نوشته ها
    406
    امتیاز
    13,219
    سطح
    74
    Points: 13,219, Level: 74
    Level completed: 93%, Points required for next Level: 31
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    11

    تشکرشده 547 در 219 پست

    Rep Power
    74
    Array
    سلام اينو براي. يه تاپيك ديگه فرستادم گفتم شايد بد نباشه اينجاهم بذارمش شرمنده
    مشكل من دقيقاً مثل شماست با اين تفاوت كه همسرم تابحال با چند نفر دوست شدنو من فهميدم ولي به روش نياوردم و انگار كه هيچي نفهميدم انقد وقيحه كه جلوي من باهاش حرف ميزنه مثلاً بصورت رمزي كه انگار با دوستشه و تا ٣ صب باهم اس بازي ميكنن و ميپرسم كيه ميگه ليدرمه داره تو كار راهنماييم ميكنه و منه ساده ام خودمو ميزنم به نفهمي پارسال با يكي دوست بود كه عكسشو تو ويچت ديدم بعدم تو ف.ب بخدا اصلاً از من بهتر نبود قيافش كه اين ٦ ماه باهم دوست بودن مشكل بزرگ من اينه كه اون دوره و هر غلطي ميلشه آزادانه تو خونه مجرديش كه كاملاً مبله و شيكه ميكنه
    بعد به مدت دختره فهميد كه زن داره حتي بمن زنگ زد كه من ج ندادم و باهاش بهم زد تو مدتي كه دوست دختر نداشت بامن خيلي خوب شده بود فك كردم سرش بسنگ خورده كه دوباره تو عيد با يه نفر ديگه بود و انقد عاشقش بود بخاطرش از ١٣ روزتعطيلي فقط دوروز اومد اينجا و بعدش پيش اون بود جديداً گوشيشو ديدم دختره اس داده بود صب بخير جووجووو دارم ديوونه ميشم حالا جالبه اسم يكي دوتا هم نبود يه نفر ديگه گفته بود آغوشتو دوس دارم و بقيه هم اس متني عاشقانه ....واااااااااي دارم ديوونه ميشم از درس و كار و زندگي افتادم فقط دلم برا پدر مادرم ميسوزه وگرنه همه چيو تموم ميكردم آخرش كه چي با يه مرد هرزه ازدواج كردم فقط اين خيلي آزارم ميده كه شايد تيپو سادگيه من باعث اين شده نميخام از خودم تعريف كنم ولي بايد بگم من از نظر ظاهر و هيكل خيلي خوبم و توي خانواده محل كار دانشگاه همه ازم تعريف ميكنم واز نظر اخلاقي هم خيلي آرومم با منطق كارارو حل ميكنم بهش آرامش ميدادم كه خودشم هميشه ازين موضوع تعريف ميكرد بخدا به عالمه خاستگار داشتم كه اين آخري پسر خوب متين افتاده وضع ماليه عاااالي ولي اين منو ولم نكرد اشك ريخت گفت اگه بله نگي ازايران ميرم و هيچ انگيزه اي برا زندگي ندارم منم چون آدم خوبي بود فاميليم و از همه نظر ميشناختيمش قبول كردم ،
    ولي فقط ٩ ماه روي خوشبختي رو ديدم ازونجا به بعد دوست دختر دار شدو حتي بمن اجازه نميده دو روز برم پيشش اونجا ميگه هم اتاقي دارم ميگفت تو نيازهاي منو براورده نميكني عروسكي حرف نميزني بلد نيستي خودتو لووس كني آخخخه شما بگين اين كار دختراي خرابيه كه باهاش دوستن من زنشم اين چه انتظاراتيه ازمن داره
    گفت ناخونات بايد هميشه مدلدار باشه رفتم علارقم ميل باطني كاشتم كه هنوزم برا نماز و روزم بخاطرش ناراحتم موهامو رنگ كردم خلاصه همه كاااااري كه شايد خوشش بياد ولي اون تا زماني كه دوس دختر داره اصلاً منو نميبينه الان ٥٠ روزه كه نيومده منو ببينه دلش برا پدر مادرشم تنگ نميشه چون آدماي پر توقع و بي محبتين همش ازش انتظار بيخودي دارن ، امروزم كه تعطيله من نشستم تو اتاقمو غصه ميخورم
    همدمم شده سايت همدردي فقط همين
    الان دوروزه من ديگه بهش زنگو اس نزدم ولي انگار خيلي با اينكارم حال ميكنه و خوشحاله و راتااااحت تا با خيال آسوده به دوست دخترااااااااي محترمش برسه مبادا وقت كافي براشون نباشه طفلكياااااااااااااااااااا اااااااااااااا

  11. #18
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    شنبه 11 دی 95 [ 09:45]
    تاریخ عضویت
    1391-12-20
    نوشته ها
    343
    امتیاز
    5,466
    سطح
    47
    Points: 5,466, Level: 47
    Level completed: 58%, Points required for next Level: 84
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    59

    تشکرشده 378 در 207 پست

    Rep Power
    53
    Array
    يكي رو ميشناختم لنگه شوهر تو 31سال سن داشت.بچه و زن داشت
    ولي تادلت بخاد دوس دختر داشت ورابطه ....
    ميگفت من از تنوع خوشم مياد
    بهتره فكري برا زندگيت بكني
    اينطوري نميشه

  12. کاربر روبرو از پست مفید paria_22 تشکرکرده است .

    terme00 (دوشنبه 12 خرداد 93)

  13. #19
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 13 مرداد 00 [ 11:12]
    تاریخ عضویت
    1393-1-26
    نوشته ها
    183
    امتیاز
    7,915
    سطح
    59
    Points: 7,915, Level: 59
    Level completed: 83%, Points required for next Level: 35
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    487

    تشکرشده 433 در 149 پست

    Rep Power
    34
    Array
    آیا خیانت برای چهارمین بار قابل بخشش هست ؟ نه عزیزم اصلا قابل بخشش نیست...
    برای آخرین بار با قاطعیت تمام حرف بزن ... بگو یا تو و یا این کارای زشت و زننده.
    با این شناختیکه از خوندن تاپیک هات از خودت و شوهرت بدست آوردم .. متاسفانه این زندگی اگه با این روال ادامه ‍پیدا کنه خیلی اذیت میشی...
    انسان جایز الخطاست ... بعضی ها خیلی زود به اشتباهشون پی میبرن
    بعضی ها هم خیلی دیر ( که البته امیدوارم کار از کار نگذشته باشه) ولی بعضی ها هم هرگز!!!!! حالا نمیدونم وشو هرتون جزو کدوم دسته است.... خیلی تصمیم حساسیه امیدوارم بهترین تصمیم رو بگیرین.

  14. کاربر روبرو از پست مفید خیال تو تشکرکرده است .

    terme00 (سه شنبه 13 خرداد 93)


 
صفحه 2 از 2 نخستنخست 12

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. پاسخ ها: 19
    آخرين نوشته: پنجشنبه 26 تیر 93, 08:02
  2. نظرسنجی: چرا اکثر مواردطلاق با خشونت مردان همراه است؟؟؟؟
    توسط fatima86 در انجمن سایر سئوالات مربوط به ازدواج
    پاسخ ها: 7
    آخرين نوشته: سه شنبه 22 مرداد 92, 01:48
  3. ايا اين ازدواج به صلاح هست؟؟؟؟ (تفاوت های مذهبی)
    توسط taranom_123 در انجمن دو دلی در انتخاب همسر
    پاسخ ها: 3
    آخرين نوشته: شنبه 05 آذر 90, 14:35

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 09:09 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.