دکتزا داره سرکار نمی ره؟علت؟
تشکرشده 10,678 در 2,786 پست
دکتزا داره سرکار نمی ره؟علت؟
abs (سه شنبه 26 فروردین 93), akasha (سه شنبه 26 فروردین 93), khaleghezey (دوشنبه 25 فروردین 93), گل شب بو (سه شنبه 26 فروردین 93), واحد (پنجشنبه 28 فروردین 93)
تشکرشده 11,395 در 3,444 پست
درود بانو
اگه مهد خوب باشه چرا که نه منم دخترم ده ماهشه خیلی سخته نگهداشتنش مطمئنا یه پدر نمیتواند بدون حضور مادر بچه را نگهداره
2تا کار در مورد این مشکل میتوانید انجام بدهید
1.گشتن دنبال یه مهدکودک واقعا خوب که بگردید احتمالا پیدا میشه درسته گرانتر شاید باشه ولی ارزشش را دارد
2.میتوانید یه پرستار بگیری برای بچه توی خانه وقتی نیستید.یا با مادرتان صحبت کنید یه پرستار باشه هم بچه نگهداره هم به مادرتان کمک کنه فکر نکنم ماهی 150 بیشتر بگیره یا نهایت 200 خیلی زیاد بخوایم بگیریم.اینجوری مادر شما هم زحمتاش کمتر میشه و بالا سر بچه و پرستار بچه هم هستش.
در مورد شوهر شما.ایشون چون مدرک دکترا دارن واسه همینب راشون سخته سر هر کاری برن واسه همین منتظرن یه کار خوب برای ایشون با مدرک دکترا جور بشه.هرکاری هم باشه فکر نکنم اولاش 600یا 700 بیشتر بدن و چون درآمدشون از شما پایینتر میاد یکم براشون سنگینه واسه همین خونه موندن وقتی هم خونه بمونی یکم تنبل میشی.
فکر کنمب هتره یه یادآوری به ایشون بشه که زحمت مخارج منزل با مرد هستش نه با زن.بهشون بگید مهم نیتس درامدش چقدره اگرم پایین بود ولی شغل کارمندی یا مثلا حسابداری یا مدیریت مغازه ای هم بود قبول کنن حتی با درآمد پایین تا یه شغل بهتر پیدا بشه.
صحبت های بانو زندگی موفق هم درسته اگه بتوانید عملی کنید که خیلی خوب میشه.
پ.ن:مسئولیتی که دارید به دوش میکشید خیلی سنگینه حتی واسه یه مرد دوران سختی را دارید سپری میکنید ایشالله که شوهرتونم یه شغل خوب پیدا کنن و برن سرکار و شما هم یکم از فشار کاریتون کمتر بشه. اینجور یهم خودت آسیب میبینی هم زندگیت و هم دخترت و هم مادرت.مهدکودک خوب و یا پرستار کمکی خیلی بهت میتونه کمک کنه و مفید باشه
دوتعریف جدید و جالب ﮐﻪ خوب است به عمقش فکر کنیم:
ﻋﺼﺒﺎﻧﯿﺖ؛ ﯾﻌﻨﯽ، ﺗﻨﺒﯿﻪ ﺧﻮﺩ ﺑﻪ ﺧﺎﻃﺮ ﺍﺷﺘﺒﺎﻩ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ!
ﮐﯿﻨﻪ؛ ﯾﻌﻨﯽ، ﺧﻮﺭﺩﻥ ﺯﻫﺮ ﺑﺮﺍﯼ ﮐﺸﺘﻦ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ!
ﻫﯿﭻ ﺍﻧﺴﺎﻧﯽ ﺑﻪ ﺳﻌﺎﺩﺕ ﻧﻤﯽ ﺭﺳﺪ،
ﻣﮕﺮ ﺁﻧﮑﻪ ﺩﻭ ﺑﺎﺭ ﺯﺍﺩﻩ ﺷﻮﺩ:
ﯾﮏ ﺑﺎﺭ ﺍﺯ ﻣﺎﺩﺭ خویش
ﻭ ﺑﺎﺭ ﺩﯾﮕﺮ
ﺍﺯ خویشتن ﺧﻮﯾش ،ﺗﺎ ﺣﻘﯿﻘﺖ ﺩﺭﻭﻧﺶ ،
در زﺍﯾﺶ ﺩﻭﻡ، ﻫﻮﯾﺪﺍ ﺷﻮﺩ
ﻭ ﺣﯿﺎﺕ ﻭﺍﻗﻌﯽ ﺍﻭ ﺁﻏﺎﺯ ﮔﺮﺩﺩ !
تشکرشده 42 در 22 پست
سلامجناب khaleghezey فكر مي كردم شما بيشتر در جريان زندگيم باشين چون تو ي يكي از تاپيكام راهنماييم كرده بوديد( توقع زيادي دارما) پرستار در خانه خودمان نمي توانم بگيرم چون همسرم منزله و از نظر شرعي به نظرم اصلا درست نيست . فكر كردم بياد منزل مادرم كه اون هم كمتر از 500 پيدا نكردم ( شما فكر كنم با سال 57 حساب كرديد نهايت 200) ولي باز با پرستار موافق ترم چون مادرم نظارت مي كنه ولي مسئله ايي كه هست همسرم چي مي شه من 5 روز هفته خانه مادرم اون خانه خودمان . مادرم شرق ترين نقطه تهرانه و ما غرب ترين نقطه تهران . و محل كارم شمال تهران . فكر كنيد هر روز بايد كل تهران را بگردم تا برسم خانه .باور كنيد بيشتر از نظر غذايي نگرانشم وگرنه هر چي دورتر بهتر . همسرم قرار بود وقتي ماشين را فروخت 10 ميليون به من بده تا من ديگه سر كار نرم . اين پيشنهاد خودم بود چون مي خواستم كمي پس انداز داشته باشم و ماشين جديدي را هم كه خريد به نام من بخره به قول خودش به من قول داد . امروز صبح زنگ زده مي گه من پول را نمي دم مي خوام تو بري سركار دخترمان به پول احتياج داره . ( خيلي خودخواهه خيلي و بسيار كينه ايي ) من هم گفتم من اون پول را نمي گرفتم فقط مي خواستم تو را امتحان كنم خدا را شكر محتاج پول تو نيستم و نبودم.گاهي با خودم مي گم اين ادم ارزش فكر كردن را نداره همان بهتر تنها باشه
ممنون از توجه همه دوستان ، متاسفانه قانون تالار بيشتر از 3 پست در روز به من اجازه نمي ده وارد كنم به همين دليل نتونستم ديروز از شما دوستان تشكر كنم.من از تاپيك هاي قبلي كه ايجاد كردم زياد نتيجه نگرفتم چون اكثر دوستان پيشنهاد به مراجعه به مشاور را براي بهبود شرايط به من داده بودن ( البته نكات كاربردي مدير همدردي عزيز را نمي تونم ناديده بگيرم)
همسرم فوق ديپلم مكانيك و دكترا از دانشگاه علوم پزشكي تهران داره البته 46 سالش هم هست و مسلما حاضر نيست با اين سن بره و جايي كار كنه همه اميدش به خانوادشه كه بهش پول بدن اون بره تو كار ساخت و ساز . پدر همسر من يك اپارتمان 8 واحدي ساخته كه 4 واحدش به اسم همسر منه .همش با پدرش درگيره كه اين 4 واحد را رضايت بده بفروشه و اون باهاش كار كنه ولي پدر شوهرم هم به همسرم اعتماد نداره و اين كار را نمي كنه . به خاطر همين مي خواد ماشينش را بفروشه ( سانتافه داره ) و با پولش واحد هاي خودش را تكميل كنه.كه البته دو ماهه درگير تميز كردن ماشينه.
به هيچ وجه حاضر نيستم دخترم را در شرايطي كه قدرت بيان نداره مهد بزارم اين نظرم توهين به نظر دوستاني كه بچه هاشون را مهد مي زارن نيست من خودم را خوب مي شناسم در اون صورت رواني مي شم . به مهد ها هيچ اعتمادي نيست حال به فرض هم كه اين نظر را نداشتم مهد خوب كه از 8 صبح تا 5 بعد از ظهر مواظب بچه من باشه ماهي 600 هزار تومنه ديگه ارزانترين ان 500 . چقدر مي گيرم كه 500 اين طوري بره هزينه رفت و امد بدون وسيله نقليه شخصي و بردن بچه به مهد و بعد رفتن سركار و مجدد را هم حساب كنيد ماهي 200 . چيزي از حقوقم بعد از كسر ماليات و بيمه نمي مانه . پرستار را هم بهش فكر كردم .
تشکرشده 11,395 در 3,444 پست
درود بانو
اولا به من چه خوب شما تهران زندگی میکنید گرونه همه چی البته درامدا هم بیشتر ما شهرستانیم استان گلستان اینجا با 200 پیدا میشه
ولی اصلا از این جملتون خوشم نیومد
((. امروز صبح زنگ زده مي گه من پول را نمي دم مي خوام تو بري سركار دخترمان به پول احتياج داره . ( خيلي خودخواهه خيلي و بسيار كينه ايي ) من هم گفتم من اون پول را نمي گرفتم فقط مي خواستم تو را امتحان كنم خدا را شكر محتاج پول تو نيستم و نبودم.))
بهتر بود اینجور ینگید هم به غرور ایشون برخورد و احساس کردن بهشون بی احترامی شده و به جایگاهشون بعنوان مرد خانواده احترام بی احترامی شده و هم شما خودتان داری از شخصیت زن بودن و داشتن ظرافت فاصله میگیری.
بعنوان یه مرد میگم همسر منم دقیقا مثل شماست ولی هیچوقت چنین حرفی بهم نمینزه درسته خودش خرجشو میده ولی همیشه ظرافت و زنانگیش را حفظ میکنه و به من بعنوان مرد خانواده احترام میزاره.خیلی بد بهش گفتی میدونم کاراش درست نیست و بهتره بره سر کار و حق با شماست ولی لطفا دیگه اینجوری باهاش حرف نزن اصلا و ابدا خوب نیست بهش احترام بزار ازش تعریف کن مثلا از خاطرات قدیم بگو میرفت سرکار یا تشویقش کن و بهش اعتماد بنفس بده میدونم سخته ولی این یادت باشه اینروزا تمام میشود و بعدش برای شما یه شوهر قوی و یه تکیه گاه محکم میمونه و برای دختر گلتون یه پدر خوب و با مسئولیت و قوی
یکم صبورتر باشید لطفا و سعی کنید بهش انرژی بدید برای کار آیندش تشویقش کنید از برنامه هاش بپرسید.ایاشلله درست میشه قول هم داده به شما الان زده زیرش بهش میگفتی :
عزیزم من روی قولت حساب کرده بودم و دوست دارم مثل قبل بهت تکیه کنه (یاد گذشته و قبلا بندازینش) و در مورد ناراحتیتون بهش بگید ولی آخرش بگید با این وجود هرچی آقامون بگه ما میگیم چشم اینجور یمیشه صحبت هات را گفتی احساساتت راب یان کردی و اینکه زیر قولش زده ولی بهش احترام گذاشتی و جایگاه واقعیش را بعنوان مرد هم بهش گوشزد کردی دلخور یهم پیش نیومده.
زن ظریفه بهتره درسته شاغلید ولی بعضی وقتا خودتو یکم ضعیف نشون بدی تا شوهرت جایگاه قبلیش را توی زندگیش دوباره بدست بیاره
دوتعریف جدید و جالب ﮐﻪ خوب است به عمقش فکر کنیم:
ﻋﺼﺒﺎﻧﯿﺖ؛ ﯾﻌﻨﯽ، ﺗﻨﺒﯿﻪ ﺧﻮﺩ ﺑﻪ ﺧﺎﻃﺮ ﺍﺷﺘﺒﺎﻩ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ!
ﮐﯿﻨﻪ؛ ﯾﻌﻨﯽ، ﺧﻮﺭﺩﻥ ﺯﻫﺮ ﺑﺮﺍﯼ ﮐﺸﺘﻦ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ!
ﻫﯿﭻ ﺍﻧﺴﺎﻧﯽ ﺑﻪ ﺳﻌﺎﺩﺕ ﻧﻤﯽ ﺭﺳﺪ،
ﻣﮕﺮ ﺁﻧﮑﻪ ﺩﻭ ﺑﺎﺭ ﺯﺍﺩﻩ ﺷﻮﺩ:
ﯾﮏ ﺑﺎﺭ ﺍﺯ ﻣﺎﺩﺭ خویش
ﻭ ﺑﺎﺭ ﺩﯾﮕﺮ
ﺍﺯ خویشتن ﺧﻮﯾش ،ﺗﺎ ﺣﻘﯿﻘﺖ ﺩﺭﻭﻧﺶ ،
در زﺍﯾﺶ ﺩﻭﻡ، ﻫﻮﯾﺪﺍ ﺷﻮﺩ
ﻭ ﺣﯿﺎﺕ ﻭﺍﻗﻌﯽ ﺍﻭ ﺁﻏﺎﺯ ﮔﺮﺩﺩ !
تشکرشده 42 در 22 پست
دوبار استخاره كردم كه استعفا بدم و بد اومد خدا خودش مي دونه كه من با اين ادم به جايي نمي رسم كه نمي خواد من استعفا بدم . مي خواستم خانه مادرم را بگيرم اشتباهي خانه خودمان را گرفتم به خاطر بحثي كه صبح باهاش داشتم نمي خواستم باهاش حرف بزنم . مي گه پول تو خانه كجا داريم گفتي داريم . گفتم من قبلا گفتم و جوابش را با حرفاي خودش كه صبح زده بود دادم ( كه ادم مي تونه زير قولش و حرفش بزنه و...) مي گه من 10 ميليون را بهت نمي دم چون تو بايد به من اعتماد داشته باشي كه بعد از استعفات از پس مخارج بر مي آم( 6 ماه مرخصي زايمان با پول كادو كه بابت تولد دخترم به ما مي دادن اموراتمان را گذرانديم بابت 20 هزار تومن ناقابل كه من براي عروسي اقوامم برم آرايشگاه در خانه باباش مي رفت و از اونا مي گرفت) . گفتم تو من را نمي فهمي من خانه بابام وقتي بابام يادش مي رفت بهم پول بده پياده تا دانشگاه مي رفتم ولي به اون نمي گفتم . من اين پول را براي خودم مي خواستم كه اگر زماني روم نشد ازت پول بگيرم داشته باشم .گفت اين كار را هيچ كس نمي كنه و من هم همكارم را كه مي شناسه مثال زدم كه دقيقا بچه اش هم سن دختر منه و اون به خاطر دخترش استعفا داد و تا آخر ماه بيشتر نمي اد . همكارم از همسرش تعهد كتبي گرفته و مادرش هم به عنوان شاهد امضا كرده كه ماهانه مبلغي همسرش به حسابش بريزه .گفتم تو اگر جاي همسر اون بودي من را به صلابه مي كشيدي ( نگيد نبايد مقايسه مي كردي فقط مي خواستم بدونه من هم نيازايي دارم ) تو اصلا زن ها را درك نمي كني. دوباره زنگ زده كه بيا از هم جدا شيم و شهامتش را داشته باش پاي حرفت وايسا. بگو چه انتظاراتي داري فقط من را جلو خانوادم مقصر جلوه نده و نگو كه من بدم و اين ايرادات را دارم من هم قول دادم كه هيچي به خانوادش نگم و بگم كه اين تصميمي هست كه دو تاييمان گرفته ايم و ربطي به خوب بودن يا بد بودن ديگري نداره
جناب khaleghezey من داغون تر از اين حرفا هستم كه شما فكر مي كنيد ظرافتي ديگه برام نمونده . من اسطوره صبر بودم ولي الان . من زخمي تر از اين حرفام
گل شب بو (سه شنبه 26 فروردین 93)
تشکرشده 84 در 51 پست
عزیزم آرامش خودتو حفظ کن و هیچ وقت و در هیچ شرایطی توکلت رو به خدا از دست نده....منم خودم شاغلم و مهندس یه اداره بزرگ تو تهران هستم، الانم باردارم خدابخاد 2ماه دیگه فارغ میشم، خونه خودمون مرکز و پدرم شمال تهرانه از حالا عزا دارم بعد 6ماه چه کنم؟!!!
بگذریم ببین خانومی من خیلی کوچکتر از اونی هستم که بخام راهکاری ارائه بدم ولی وقتی خودمو تو شرایط شما می ذارم به این نتیجه می رسم که، شما دو تا راه بیشتر نداری...یکی اینکه دست از کارت بکشی و استعفا بدی که این کار با توجه به بی مسئولیت بودن شوهرتون و آینده مبهمی که گفتید به نظر من که خانمم و شاغل کار درستی نیس...میمونه استعفا ندادن ....تو این شرایط با توجه به موقعیتتون باید بجه رو بسپردید جایی برای نگه داری....که بهترین جا تو موقعیت شما مهدکودکه....جایی که کار می کنید مهدکودک نداره؟
میدونم مهدکودک خوب گرونه میدونم به خدا...ولی عوضش با اینکار هم کارتو حفظ کردی و بچه رو سپردی جایی مطمئن برای نگه داریش...اونموقع به خاطر اینکه شوهرتم یکم تکون بخوره و حسه مسئولیت پذیریش بیدار بشه، هرچی در میاری رو خرج مهدکودک کن مابقیش رو بذار برا خرج خونه....میدونم چیزی نمیمونه ولی اونطوری شوهرت به خودش میاد که بره سر کار و یه حقوقی دربیاره...وگرنه اینطوری داغون میشی خانومی....
یه موقع می بینی یه آقا تحصیلات نداره آشنا نداره سرمایه نداره بنده خدا بیکار می مونه باز تواون شرایط دلسوزیه زن و خرجی دادنش معنا پیدا می کنه کمی...ولی وقتی شوهر شما سرمایه داره، تحصیلات داره، صد در صد آشنا هم داره و سر کار نمیره....خیلی عجیبه..حس می کنم کلا ایشون مسئولیت پذیر بار نیومده هنوزم زندگی تکونش نداده که به خودش سختی بده و بفهمه مرده خونس و وظیفه نان آوری داره چون همیشه پشتش بودی و خودت هرچی درآوردی دادی ولی آیا درست شده؟آیا تغییر کرده؟ بدتر بهت وابسته شده.. ببخشید صریح میگم...روشون زیاد شده.....پس اگه زندگیتو دختره طفل معصومتو و همسرتو دوست داری با سختی دادن به خودت بهش فرصت بده تغییر کنه....یادت باشه شما الان دیگه مادر شدی....پس بهش فرصت بده به خاطر فرزندت و حرف جدایی رو بذار برای آخرین مرحله .....حتی حرفش و فکرشم هم سمت و سوی هدف زندگی آدم رو تغییر میده
تشکرشده 1,458 در 274 پست
سلام
من تاپیکتون رو کامل نخوندم ولی امیدوارم در حدی که فهمیده باشم راهنمایی مفیدی بتونم بکنم.
اول اینکه کمی بشینید روی اولویتهای زندگیتون فکر کنید ، قطعا استحکام خانواده و تربیت فرزند بالاتر از هر اولویت دیگه ای هست و شاید بهتر باشه شما در این مقطع تمام تمرکزتون رو روی وظیفه همسر بودن و مادر بودن بگذارید نه وطیفه نان اور بودن خانواده.
و دوم اینکه خدا شکر انچنان نادار و ناچار هم نیستید ، فکر کنم ماشینتون حداقل صد میلیون قیمت داشته باشه ، با این پول میتونید سرمایه گذاری های مطمئنی داشته باشید که ماهی 2 میلیون عایده داشته باشه براتون. ظاهرا مسکن هم دارید از خودتون ، و خانه نشینی شما همسرتون رو وادار به شروع کار میکنه. کمی در داستان شما لازم هست هر کسی وظیفه خودش رو انجام بده.. همسر : نان اور خانواده - شما : همسر و مادر خانه - فرزند شما هم فقط سایه شما روی سرش باشه نه پرستار و مربی مهد و مادربزرگ.
akasha (چهارشنبه 27 فروردین 93), khaleghezey (سه شنبه 26 فروردین 93), فرهنگ 27 (سه شنبه 26 فروردین 93), گل شب بو (سه شنبه 26 فروردین 93)
تشکرشده 65 در 27 پست
سلام عزیزم.
من منظورت و از ین حرفت که گفتی 400 تومن پدر شورهت توسط خود شوهرت خرج میشه یعنی چی؟ منظورت اینه که شوهرت خرج خودش میکنه یا خرج خونه میکنه ولی پول به شما نمیده؟؟
اگه خرج خودش میکنه که به نظر من این خیلی ظلم بزرگیه در حق شما. متاسفانه بعضی از مردها وقتی میبینن که همسرشون داره خرج خونه رو میاره و مشکل مالی ندارن( مخصوصا که اجاره خونه ام نداشته باشید) سعی میکنن به خودشون استراحت بدن. شوهر شما ام به نظر من داره همین کار و میکنه. و به قول شما همش سر گرم ماشینش. در صورتی که حتی اگر مدرک دکتری ام داشته باه میتونه با ماشینش کار کنه. فعلا دم دست ترین کار واسه شوهرتون همینه. ....
در مورد فرزندتونممنم مثل شما دوست ندارم بچم مهد بره با انکه پسر من2 سال و8 ماهش. ولی وقتی مجبور بشم این کار و انجام میدم یا پرستار کودک میگیرم. البته تا زمانی که شوهرتون بی کار اوردن پرستار به خونه جایز نیست. موفق باشی عزیز بهترین.
akasha (چهارشنبه 27 فروردین 93), khaleghezey (چهارشنبه 27 فروردین 93), فرهنگ 27 (سه شنبه 26 فروردین 93), واحد (پنجشنبه 28 فروردین 93)
تشکرشده 2,440 در 754 پست
استعفا ندی. با همسرتون خیلی قاطعاه صحبت کنید و ازش بخواهید در ساعاتی که شما سر کارید حالا که شغلی نداره در عوض بچه را نگه داره گرنه نمیتونید سر کار برید!
*به جادوی چشم تو شیدا شدم*
*ز خود گم شدم در تو پیدا شدم*
*من آن قطره بودم که با موج عشق*
*در آغوش مهر تو دریا شدم*
akasha (چهارشنبه 27 فروردین 93), khaleghezey (چهارشنبه 27 فروردین 93), فرهنگ 27 (چهارشنبه 27 فروردین 93), واحد (پنجشنبه 28 فروردین 93), دختر بیخیال (چهارشنبه 27 فروردین 93)
تشکرشده 42 در 22 پست
ممنون absعزيز . هر بلايي سر همسرم امده خانوادش بخصوص پدرش كردن. هروقت بحث بين من و همسرم جدي شده پدر شوهرم نذاشته كه من برم . چند بار كار به كتك كاري رسيده و خانوادم امدن دنبالم ولي اون نذاشته حتي من را هم با پول مي خواد نگه داره . چند وقت پيش توي ماشين همسرم سر يك موضوع خيلي الكي شروع به داد و بيداد كرد پدر و مادرش هم در ماشين بودن وقتي به مقصد رسيديم من را كشيده كنار ميگه تو پسر من را تحمل كن من يك واحد خانه به نام دخترت مي كنم كه اجارش را تو بگيري . همسرم تك پسر خانواده است و اونا هميشه حمايت هاي بي جا ازش كردن. جناب محمد حرف شما درسته ندار نيستيم ولي دارايي هايي كه فقط اسم دارن به قول يكي از دوستانم همه ماشينتان را مي بينند نمي دانند توي شما چه خبره.قراره ماشين را بفروشه البته اگر دلش بياد كه من بعيد مي دانم وگرنه دو ماه تمام لفتش نمي داد ( چند روز پيش مي گه دلم نمي اد بفروشمش ازش خاطره دارم . فكر كن توي اين بد بختي من اون به فكر خاطره است )گل شب بو خرج براش مي تراشه يك ماه باهاش براي ماشين باتري مي خره و يك ماه فرز مي خره . جالبه نه . بيشتر به دنبال خواسته هاي خودشه .ماشينش دو سانت در دو سانت زدگي داره مي گه اين ماه روي پول حساب نكن مي خوام دستگاه اير براش بخرم رنگش كنم واي منفجر مي شم وقتي اين طوري خرج مي كنه .باور كنيد همه راه ها را امتحان كردم شب عيد گفت پول را مي خوام من هم گفتم باشه ولي من پول ندارم اجيل بخرم و نخريدم . خواهرش داشت عيدي مي امد خانه ما و هيچ چيز نداشتيم . سر همين كلي بحثمان شد در اخر مادرش از طبقه پايين برايمان اجيل و ميوه اورد . باور كنيد هيچ كدام از اعضا خانوادم عيدي نيامدن خانه مان چون گفتم جلوشان خجالت نكشم . با خودم گفتم حتما يك كاري مي كنه وقتي ببينه خواهرش داره مي اد ولي نه بابا. از طرفي خودش هميشه مي گه من خيلي ناراحتم از اين قضيه كه كاري نمي كنم و زجر مي كشم . شما هم يك مادري و مي داني سپردن بچه به مهد چقدر براي يك مادر سخته . پرستار هم كه خانه نياد پس ....جناب كامران اون از خداشه من سر كار نرم براي اون كاري نداره همش بره از باباش بگيره من نمي خوام زير دين اونا باشم و هر كي من را مي بينه بگه بابا بهتون برنج داد بابا اين قدر پول داد چي كار كردين ،به خدا جرئت نمي كنم يك روز غذا از بيرون بگيرم چون فرداشه كه همه خواهرش خبر دارن و مادرشوهرم شروع مي كنه كه ما هيچ وقت غذا نمي گيريم و من با سختي پول جمع كردم ويخ حوض شكستم و ..مي دونيد اصلا براش مفهوم نداره كه كسي سختي بكشه هر وقت مي بينه من روزاي سختي دارم يك انگ به من مي بنده .مي گه امكان نداره تو به خاطر بچت اين همه سختي را تحمل كني پس حتما چيز ديگه اي در ميانه و شروع مي كنه به تهمت زدن به من.
ویرایش توسط akasha : چهارشنبه 27 فروردین 93 در ساعت 09:06
khaleghezey (چهارشنبه 27 فروردین 93), کامران (جمعه 29 فروردین 93), گل شب بو (پنجشنبه 28 فروردین 93), دختر بیخیال (چهارشنبه 27 فروردین 93)
در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)
علاقه مندی ها (Bookmarks)