به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 1 از 2 12 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 11
  1. #1
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 06 مرداد 01 [ 12:32]
    تاریخ عضویت
    1393-1-23
    نوشته ها
    16
    امتیاز
    7,254
    سطح
    56
    Points: 7,254, Level: 56
    Level completed: 52%, Points required for next Level: 96
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    0

    تشکرشده 11 در 5 پست

    Rep Power
    0
    Array

    مشکل با وابستگی شوهرو مادرشوهرم به یکدیگر

    سلام من تازه عضو شدم و ازتون راهنمایی میخوام من 22 سالمه یه سالو هفت ماهه عقد کردم و بیست روزه رفتم سر زندگیم ولی بدون جشنو عروسی پدرشوهرم 3 ماهو نیمه فوت کرده مادرشوهری دارم که به شدت وابسته به شوهرمه منم حساسیتم به دلیل رفتارای مادرشوهرم زیاد شده شوهرمم به دلیل علاقه زیاد به پدرش که فوت کرده و مادر تنهاو وابستش کلا داغونه و قاطی کرده این بیست روز خیلی تلخ بود دیروزم شوهرم عصبانی شد گفت زدم به سیم اخر هری برو مهرتم بزار اجرا از خونمون حالم بهم میخوره از محل زندگیمون حالم بهم میخوره از هیچی راضی نیستم اشتباه کردم ازدواج کردمو ... منم اماده شدم اومدم خونه خواهرم از دیشب خبری ازش ندارم خیلی روحیم حساسه دارم دیوونه میشم اینم بگم من خودم به شدت وابسته زودرنج احساساتی رمانتیک و عجولم

    - - - Updated - - -

    کمک کنین زندگیمو نجات بدم و البته خودمو اصلاح کنم الان باید منتظر شوهرم باشم یا خودم برگردم نمیخوام جدا موندن بینمون عادی شه از طرفی نمیخوام با این حرفاش من برگردم وگرنه همیشه همین میشه زود بود واسه این حرفا که بگه برو خیلی زود بود

  2. کاربر روبرو از پست مفید خوب من تشکرکرده است .

    هیرسا (چهارشنبه 27 فروردین 93)

  3. #2
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    امروز [ 16:54]
    تاریخ عضویت
    1391-8-10
    محل سکونت
    جنوب
    نوشته ها
    1,567
    امتیاز
    44,791
    سطح
    100
    Points: 44,791, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 40.0%
    دستاوردها:
    SocialTagger First ClassOverdriveVeteran25000 Experience Points
    تشکرها
    7,976

    تشکرشده 6,451 در 1,461 پست

    حالت من
    Ashegh
    Rep Power
    359
    Array
    سلام دوست عزیز خوش اومدی
    چقدرعجولی اگه بهت گفته بروشماهم بایدبری؟؟؟
    اگه اون بیرونت نکرده پس برگردبروخونتون
    مشکلاتت روبامثال توضیح بده.به خاطرچی دعوا کردید؟
    رفتارشوهرت بامادرش چطوره؟وابستگیش درچه حده مثال بزن
    رابطه خودت وشوهرت چطورهست؟
    چراحساسی روی رفتارش؟چکارمیکنه؟
    عمر که بی عشق رفت

    هیچ حسابش مگیر...

  4. 3 کاربر از پست مفید paiize تشکرکرده اند .

    khaleghezey (شنبه 23 فروردین 93), گل شب بو (شنبه 30 فروردین 93), هیرسا (چهارشنبه 27 فروردین 93)

  5. #3
    عضو فعال

    آخرین بازدید
    دوشنبه 19 آبان 99 [ 21:53]
    تاریخ عضویت
    1391-3-16
    محل سکونت
    گلستان
    نوشته ها
    3,933
    امتیاز
    52,145
    سطح
    100
    Points: 52,145, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 23.0%
    دستاوردها:
    OverdriveTagger First ClassSocialVeteran50000 Experience Points
    تشکرها
    15,723

    تشکرشده 11,395 در 3,444 پست

    Rep Power
    0
    Array
    درود بانو

    به همدردی خوش آمدید


    دوستان تا وقتي عنوان گوياي مشکل کاربر نيست از گذاشتن نظرات خود داري کنيد

    کاربر گرامي لطف کنيد از طريق تماس با ما (بالاي سايت) يا پايين کادر روي مثلث مشکي(کنار کلمه تشکر) کليک کرده و عنوان مناسب را به مديريت سايت اطلاع دهيد با سپاس

    اینکار سه تا حسن داره یکی اینکه مدیران و مشاورین سایت به تاپیک شما سر میزنن
    دوم اینکه شما با فکر کردن و متمرکز کردن افکار خودتان دلیل اصلی مشکل خود را بیان میکنید اینجوری متوجه می شوید واقعا مشکل شما چیست و خودش خیلی به شما در حل جواب کمک میکند
    و دلیل سوم با مشخص شدن دقیق مشکل کاربران سایت بهتر می توانند شما را راهنمایی کنند

    با سپاس از بانو baeize 68
    دوتعریف جدید و جالب ﮐﻪ خوب است به عمقش فکر کنیم:
    ﻋﺼﺒﺎﻧﯿﺖ؛ ﯾﻌﻨﯽ، ﺗﻨﺒﯿﻪ ﺧﻮﺩ ﺑﻪ ﺧﺎﻃﺮ ﺍﺷﺘﺒﺎﻩ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ!
    ﮐﯿﻨﻪ؛ ﯾﻌﻨﯽ، ﺧﻮﺭﺩﻥ ﺯﻫﺮ ﺑﺮﺍﯼ ﮐﺸﺘﻦ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ!
    ﻫﯿﭻ ﺍﻧﺴﺎﻧﯽ ﺑﻪ ﺳﻌﺎﺩﺕ ﻧﻤﯽ ﺭﺳﺪ،
    ﻣﮕﺮ ﺁﻧﮑﻪ ﺩﻭ ﺑﺎﺭ ﺯﺍﺩﻩ ﺷﻮﺩ:
    ﯾﮏ ﺑﺎﺭ ﺍﺯ ﻣﺎﺩﺭ خویش
    ﻭ ﺑﺎﺭ ﺩﯾﮕﺮ
    ﺍﺯ خویشتن ﺧﻮﯾش ،ﺗﺎ ﺣﻘﯿﻘﺖ ﺩﺭﻭﻧﺶ ،
    در زﺍﯾﺶ ﺩﻭﻡ، ﻫﻮﯾﺪﺍ ﺷﻮﺩ
    ﻭ ﺣﯿﺎﺕ ﻭﺍﻗﻌﯽ ﺍﻭ ﺁﻏﺎﺯ ﮔﺮﺩﺩ !
    ویرایش توسط khaleghezey : شنبه 23 فروردین 93 در ساعت 16:06

  6. 2 کاربر از پست مفید khaleghezey تشکرکرده اند .

    paiize (شنبه 23 فروردین 93), هیرسا (چهارشنبه 27 فروردین 93)

  7. #4
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 06 مرداد 01 [ 12:32]
    تاریخ عضویت
    1393-1-23
    نوشته ها
    16
    امتیاز
    7,254
    سطح
    56
    Points: 7,254, Level: 56
    Level completed: 52%, Points required for next Level: 96
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    0

    تشکرشده 11 در 5 پست

    Rep Power
    0
    Array
    کسی نیست کمکم کنه خواهش میکنم الان نیاز به راهنمایی دارم واقعا

  8. #5
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    سه شنبه 08 مهر 93 [ 17:54]
    تاریخ عضویت
    1393-1-21
    نوشته ها
    7
    امتیاز
    390
    سطح
    7
    Points: 390, Level: 7
    Level completed: 80%, Points required for next Level: 10
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class3 months registered250 Experience Points
    تشکرها
    0

    تشکرشده 9 در 4 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام دوست عزیزم زندگی مشترک پر از تنش و سختی و خوشی و... است مخصوصا اوایل زندگی باید یاد بگیری چطوری زندگیتو مدیریت کنی تو خیلی اشتباه کردی با قهر از خونه زدی بیرون، الانم تا دیر نشده برگرد و مشکلاتتو حل کن،الان که شوهرت براش مشکل پیش اومده باید محکم پشتش باشی و کمکش کنی منم پدرشوهرم که فوت کرد مادرشوهر و خواهرشوهرم به شدت به شوهرم وابسته شده بودن خیلی سخت بود ولی من صبر کردم. و باهاش همراه بودم و کمکم این وابستگی کم شد الانم داریم زندگی خودمونو میکنیم و شوهرم میدونه تو هر شرایطی من همراهشم،همیشه که تو زندگی خوشی نیست،گاهی اوقات مشکلاتی پیش میاد که طرف مقابل به کمک ما احتیاج داره. سعی کن با شوهرت همراه باشی و به مادر شوهرت محبت کنی و زیاد غر نزنی،مطمین باش اگه خدایی نکرده برای تو هم مشکلی پیش بیاد شوهرت پیشته و کمکت میکنه،روزهای سخت بالاخره میگذرن سعی کن ازین روزا سربلند بیرون بیای دوست خوبم،دوباره میگم بیشتر از همیشه به شوهرت محبت کن و هواشو داشته باش اون الان بهت احتیاج داره مشکلی به مشکلاتش اضافه نکن، موفق باشی

  9. 4 کاربر از پست مفید nazly تشکرکرده اند .

    khaleghezey (شنبه 23 فروردین 93), paiize (شنبه 23 فروردین 93), گل شب بو (شنبه 30 فروردین 93), واحد (شنبه 23 فروردین 93)

  10. #6
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 06 مرداد 01 [ 12:32]
    تاریخ عضویت
    1393-1-23
    نوشته ها
    16
    امتیاز
    7,254
    سطح
    56
    Points: 7,254, Level: 56
    Level completed: 52%, Points required for next Level: 96
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    0

    تشکرشده 11 در 5 پست

    Rep Power
    0
    Array
    پاییز68 سلام
    وابستگی مادرشوهرم خیلی زیاده یعنی روزی شش یا هفت بار قدیما زنگ میزد الان دو بار کار داشته باشه که پشت سر هم هی به شوهرم اسای عاشقانه میفرسته میگه عشقم عزیزم تو نفس منی خیلی دوست دارم هی زنگ میزنه با بغض میگه حسن جان نمیای پیشم امروز هی میگه منو ببر بیرون تو خونشون همه عشقش شوهر منه یه پسر دیگم داره ولی همه میدونن که عشقش شوهر منه مادرشوهرم شمالیه واسه همین همه مسافرتای ما ختم شده به اینکه بریم شمال اونم یا با همین بغض مادرشوهرم تا میبینه تعطیلی هست میگه حسن جاید دو هفته بعد تعطیلیه بریم شمال اونم قبول میکنه تمام اخر هفته هامون خونه مادرشیم وقتیم اونجاییم هی مادرشوهرم به من میگه برو واسه حسن چایی بیار واسه فردای حسن میره سرکار غذا بزار حسن جان اینکارو بکنم حسن جان اینو بیارم بخوری انگار نه انگار من مهمونم

  11. کاربر روبرو از پست مفید خوب من تشکرکرده است .

    گل شب بو (شنبه 30 فروردین 93)

  12. #7
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    امروز [ 16:54]
    تاریخ عضویت
    1391-8-10
    محل سکونت
    جنوب
    نوشته ها
    1,567
    امتیاز
    44,791
    سطح
    100
    Points: 44,791, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 40.0%
    دستاوردها:
    SocialTagger First ClassOverdriveVeteran25000 Experience Points
    تشکرها
    7,976

    تشکرشده 6,451 در 1,461 پست

    حالت من
    Ashegh
    Rep Power
    359
    Array
    دوست عزیز اول باید عنوان مناسب انتخاب کنی وگرنه جناب خاله قزی گزارشمون روبه بالا بالاها میده!!
    درباره وابستگی شوهربه خانوادش توی این سایت مطالب زیادی هست.میتونی سرچ کنی ومطالعه کنی
    اشتباه کردی ازخونه اومدی.شوهرت هم حق داره تازه پدرش روازدست داده والان اون احساس مسئولیت میکنه درقبال خانوادش.اینو هم یادت باشه مردی که به فکرمادرش باشه وقدردان زحماتش باشه مطمئن باش بیشترازاون هوای همسرش وزندگی خودش روداره.
    سعی کن این بی احترامی ها وقهرکردن ها واستون عادی نشه.
    یادت باشه احترام احترام احترام.
    یه مردفقط ازهمسرش همین رومیخواد که پیشش باشه وهمه جا همراهش باشه نه درمقابلش.اما شما الان مقابلش ایستادی.
    اونو مجبورنکن بین تو ومادرش یکی روانتخاب کنه.توی این مشکل بزرگ باید کنار شوهرت ومادرشوهرت باشی.ازحساسیتت کم کن یعنی اصلا حساس نباش وگرنه این مسئله به یک مشکل بزرگ تبدیل میشه که تامدتها زندگیت روناآروم میکنی.دخترزرنگی باش وباسیاست برو جلو نه مثه بچه ها قهرکنی وازخونت بری.
    یادت باشه اونجا دیگه واسه همیشه خونه ی شماست نه خونه خواهرت یاپدرومادرت.برگرد برو وطوری رفتارکن که انگار اتفاقی نیفتاده.
    درضمن عنوان تاپیکت روهم عوض کن تادوستان واست نظرشون روبزارن
    موفق باشی عزیزم.
    باعرض پوزش ازجناب خاله قزی دیگه پستی نمیزارم تا عنوانشون روتغییر بدن
    عمر که بی عشق رفت

    هیچ حسابش مگیر...

  13. 2 کاربر از پست مفید paiize تشکرکرده اند .

    khaleghezey (یکشنبه 24 فروردین 93), واحد (شنبه 23 فروردین 93)

  14. #8
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    یکشنبه 07 اردیبهشت 99 [ 02:11]
    تاریخ عضویت
    1391-11-03
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    719
    امتیاز
    12,958
    سطح
    74
    Points: 12,958, Level: 74
    Level completed: 27%, Points required for next Level: 292
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassSocialVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    1,329

    تشکرشده 1,605 در 532 پست

    Rep Power
    90
    Array
    سلام عروس خانم تازه وارد.

    دو تا راه داری :

    1. صبر و همراهی برای دو سه سال حدودا! و نتیجه اش : موفقیت دائمی.

    2. غر و غر و مقابله و حساسیت به خرج دادن و شکایت. و نتیجه اش : موفقیت مادرشوهر در پس گرفتن پسرش و از دست دادن زندگیت.

    دخترجون، شوهرت تو رو می خواسته که باهات ازدواج کرده. اگر می خواست پیش مادرش بمونه که زن نمی گرفت. این اوایل زندگیت خیلی مهمه. کاش من برمی گشتم اول و دیگه اشتباه های قبلم رو تکرار نمی کردم. بعدن درست کردن زندگی سخت میشه. از حالا حواست رو جمع کن. یه برنامه ریزی کن برای 50 سال زندگی مشترک حداقل!

    یه کم تحمل کن. این چیزایی که تو داری تعریف می کنی و برات تازه است، برای ما خاطره است!

    گر صبر کنی، ز غوره حلوا سازی!

    سعی کن شوهرت رو درک کنی و باهاش راه بیای. حداقل در ظاهر!

    نگران نباش. اگر درست رفتار کنی و مقابلش نایستی، این شرایط زیاد طول نمی کشه و فقط به همین اوایل کار ختم میشه.
    ویرایش توسط she : یکشنبه 24 فروردین 93 در ساعت 15:03

  15. 7 کاربر از پست مفید she تشکرکرده اند .

    abi.bikaran (یکشنبه 24 فروردین 93), khaleghezey (یکشنبه 24 فروردین 93), گل شب بو (شنبه 30 فروردین 93), هیرسا (چهارشنبه 27 فروردین 93), zendegiye movafagh (دوشنبه 25 فروردین 93), دختر بیخیال (یکشنبه 24 فروردین 93), ساحل75 (یکشنبه 24 فروردین 93)

  16. #9
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 06 مرداد 01 [ 12:32]
    تاریخ عضویت
    1393-1-23
    نوشته ها
    16
    امتیاز
    7,254
    سطح
    56
    Points: 7,254, Level: 56
    Level completed: 52%, Points required for next Level: 96
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    0

    تشکرشده 11 در 5 پست

    Rep Power
    0
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط she نمایش پست ها
    سلام عروس خانم تازه وارد.

    دو تا راه داری :

    1. صبر و همراهی برای دو سه سال حدودا! و نتیجه اش : موفقیت دائمی.

    2. غر و غر و مقابله و حساسیت به خرج دادن و شکایت. و نتیجه اش : موفقیت مادرشوهر در پس گرفتن پسرش و از دست دادن زندگیت.

    دخترجون، شوهرت تو رو می خواسته که باهات ازدواج کرده. اگر می خواست پیش مادرش بمونه که زن نمی گرفت. این اوایل زندگیت خیلی مهمه. کاش من برمی گشتم اول و دیگه اشتباه های قبلم رو تکرار نمی کردم. بعدن درست کردن زندگی سخت میشه. از حالا حواست رو جمع کن. یه برنامه ریزی کن برای 50 سال زندگی مشترک حداقل!

    یه کم تحمل کن. این چیزایی که تو داری تعریف می کنی و برات تازه است، برای ما خاطره است!

    گر صبر کنی، ز غوره حلوا سازی!

    سعی کن شوهرت رو درک کنی و باهاش راه بیای. حداقل در ظاهر!

    نگران نباش. اگر درست رفتار کنی و مقابلش نایستی، این شرایط زیاد طول نمی کشه و فقط به همین اوایل کار ختم میشه.
    ممنونم از همه که جوابمو دادین واقعا جواباتون دلگرمی میده بهم فقط میخوام راهنماییم کنین تا الان رفتارام اشتباه بوده فقط شوهرم از من فاصله گرفته و به مادرش نزدیکتر شده خیلی به مادر شوهرم حساس شدم به خاطر رفتارای خودش بود الان رفتارای مادرشوهرمو میگم
    در روز چند بار به شوهرم زنگ میزنه از همون اول جان جان میکنه تا اخر زنگش هی میپرسه کی میای پیشم با اینکه دیروزش پیشش بودیم زنگش تموم شد نیم ساعت بعد اس میده حسن جان عشق من خیلی دوست دارم نفس منی ساعت کاری شوهرمو حفظ میکنه تا کارش تموم میشه راس ساعت زنگ میزنه وقتی میریم خونشون راه میره میگه حسن جان فلان حسن جان بیسار هرچی بهمون میده با اینکه من زن خونم به شوهرم میگه حسن جان واست گردو گذاشتم صبحونه بخوری حسن جانواست گوشت گذاشتمو... یعنی فقط حسن نمیگه واستون گذاشتم تمام نعطیلیا یا باید بریم خونه مادرشوهرم یا میشینه تقویمو نگاه میکنه ده روز قبلش هی با بغضو آه میگه چند روز تعطیلیه حسنجان بریم شمال مردم تو خونه یعنی همش مادرش ما هیچ تفریح دوتایی نداریم هیچ مسافرتی بدون مادرش یا بخاطر من نداریم اگه خونه مادرشوهرم باشم شوهرم سرکار باشه مادرشوهرم زودتر از من به شوهرم زنگ میزنه یا شوهرم اگه به من زنگ بزنه دقیقا پشت سرش زنگ میزنه به مادرش یعنی انقد ناراحت میشم اسای مادر شوهرمم که از اسای من عاشقانه تره یعنی انگار زنش در ضمن مادرشوهر من چاقه ولی خیلی سفیده عین برف بعد پیراهن زیر زانو میپوشه یعنی کاش میتونستم توضیح بدم جوریکه من واسه شوهرم لباس میپوشم واسه دلبری همونجوری شایدم بدتر خیلی بد لباس میپوشه بدم میشینه اصلا واسش مهم نیست که خیلی ببخشید همه جاش معلومه بعدم خیلی ببخشید جلوی شوهرم لباس عوض میکنه بعضی وقتام که با لباس زیر میگرده واسش مهم نیست یعنی اعصابم خیلی خورد شه اصل شوهرم واسه ن نیست مادرشوهرم همه کارایی که زن واسه شوهرش میکنه واسه شوهر من میکنه خیلی ناراحتم باید چیکار کنم ممنون میشم راهنماییم کنین

  17. #10
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    یکشنبه 11 آبان 93 [ 18:27]
    تاریخ عضویت
    1393-1-23
    نوشته ها
    34
    امتیاز
    451
    سطح
    9
    Points: 451, Level: 9
    Level completed: 2%, Points required for next Level: 49
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class250 Experience Points3 months registered
    تشکرها
    269

    تشکرشده 65 در 27 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام دوست عیز.
    فقط اینو میتونم بهت بگم کاگه یه گشتی تو تالار بزنی میبینی که خانومایی که مشکلی شبیه شما رو دارن زیادن.
    خانومی پس اگه جای من بودی چه کار میکردی همسرم بیش از 1000 بار به من گفته برو خونه بابات. برو طلاقت و بگیر. درسته که من بچه دارم و بیشتر به خاطر اون نرفتم ولی اوایل ازدواجمون که بچه ای در کار نبود.بیشتر صبوری کن خانومی. راستی وقتی از پوشش مادر شوهرت نوشته بودی همش یاد ماد شوهر و خواهر شوهر خودم می افتادم. اویل منم حرصم میگرفت( البته شوهر من هر ایرادی داشته باشه این خوبی ام داره که وقتی من با خانوادش مشکل پیدا میکنم طرف منو میگیره. البته چون تو این چند سال دیده که همیشه حق با من بوده و وابسته به مادرش نیست. ) از نظر خودم با سیاست وارد شدم. اولا بیشتر به خودم میرسیدم مخصوصا زمانی که خونه مادر شوهرم بودیم لباسای خوب، ارایش، عطر و انگار دارم میرم مهمونی انچنانی. اینجوری به خودم میرسیدمهر چی باشه شما جوونی و خوشگل. خیلی با مادرش که سنی ازش گذشته فرق میکنی اطمینان داشته باش که شوهرت بیشتر جذبت میشه.
    بعدشم خانومی مادر شوهرت تازه همسرش و از دست داده و خیلی تنهاس. یه لحظه خودت و بذارجای ایشون(البته درو از جون شوهرت) مخصوصا که اگه با همسرش خیلی خوب بودن. حالا خیلی نبود همسرش براش سخته...... ننوشته بودی برگشتی خونتون یا نه. اگه هنوز برنگشتی ، برگرد عزیزم زندگیت و الکی به هم نزن. وقتی برگشتی و مثلا شوهرت یا مادرش بهت گفتن تو که رفته بودی قهر حالا چرا برگشتی ؟؟؟ بگو من قهر نرفته بودم یه چند روزی رفتم خونه خواهرم که یه خورده اعصاب شما)یعنی شوهرت( اروم بشه و بحثمون بالا نگیره. خلاصه جوری وانمود کن که هم بعدها همسرت خدایی نکرده برگشتنت و تو سرت نزنه. یا میتونی به همسرت زنگ بزنی پشت تلفن یا حتی اس بدی ؛: عزیزم اروم شدی. ؟ و بهش بگی که من بخاطر ارامش تو رفتم) البته اگه زمان رفتنت حرفی از جدایی نزده باشی.( و بهش بگی بیاد شام خونه باخوهرت با هم برگردین خونه. اینجوری هم خودش واسه اوردنت به خونه اقدام میکنه و هم اینکه بهش میگی که قهر نکرده بودی. یکی از دوستای من به حرف من گوش کرد و همین کار و کرد. حالا ام خیلی راضیه. ببخشید طولانی شد. اشالا موفق باشی.


 
صفحه 1 از 2 12 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 17:02 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.