به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 10
  1. #1
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 23 بهمن 98 [ 03:24]
    تاریخ عضویت
    1393-1-19
    نوشته ها
    3
    امتیاز
    4,340
    سطح
    41
    Points: 4,340, Level: 41
    Level completed: 95%, Points required for next Level: 10
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    31

    تشکرشده 2 در 2 پست

    Rep Power
    0
    Array

    زنم 2 ماهه رفته ؛ به هر دری زدم ؛ هر چه کردم بر نمیگرده

    سلام به همه دوستان .

    شرایط ما :


    بنده 28 سالمه و خانومم 21 سالشه.

    ما 5 سال پیش عقد کردیم و 1 سال پیش ازدواج

    خانومم از هر لحاظی خوب بود ؛ با مرام ، با معرفت ، مدیر ، دلسوز و در مقابل من هم براش جونم رو میدادم . تو هر چیزی ارجحیت با اون بود ؛ چه خرید و چه خوراک و ... خلاصه بگم جونم رو براش میدادم و البته همین الان هم میدم.

    بنده مهندسی کامپیوتر خوندم و ایشون حسابداری . ایشون شاغل بودند و کار خودم هم مرکز کامپیوتر هست که شکر خدا درامدش هم با توجه به سابقه چندین ساله ای که دارم تو این کار بد نیست.

    مشکل ما :

    بزرگترین مشکل ناراحت شدن و تند شدن سریع بنده بود که البته به همون سرعت هم فروکش میکرد اما طبیعتا همون چند دقیقه هم اثر مخرب خودش رو داشت .

    در پی این ناراحت شدن بنده حرف بد میزدم که خانومم به شدت از حرف بد بدش میومد . چون باباش خیلی بد دهن هست و خانومم هم همیشه میگفت بدم میاد

    بزرگترین عامل ناراحتی های کوچک و زیاد ما کم توجهی و کم دقتی های زیاد ایشون در عرصه زندگی به تمام مسائل بود. منظورم اینه که تو کاراش دقت نمیکرد . البته کارها و وظایف خانه داری و همسری رو به بحو احسن انجام میداد اما مشکل اینجا بود که در باره مسائلی که برای من بسیار بسیار مهم و حیاتی بود کم توجهی میکرد؛ مثل امنیت خودش ؛ یا سلامتی خودش.

    مثلا بهش میگفتم از سرکار که تعطیل شدی سر ساعت بیا خونه تا دیر نشه ؛ اما گاهی دیر میومد که تا میرسید به خدا من 100 بار میمردم و زنده میشدم. دیگه نفسم بالا نمیومد ؛ وقتی میومد و میپرسیدم چرا دیر کردی میگفت مثلا مامانم زنگ زده صحبت کردیم نفهمیدم یهو دیر شد .

    من عاشقانه دوستش داشتم و به همین دلیل هم اگر ازش بیخبر میشدم خیلی زود نگرانش میشدم ؛ اینقدر که قلبم میخواست از سینه بزنه بیرون ؛ اما در مقابل اون باز هم به یک سری از این موارد که فقط برای صحت و سلامت خودش بود بی توجه بود و این منو واقعا دیوونه میکرد.

    این بحث های کوچیک اما زیاد ادامه داشتن تا اینکه 2 ماه پیش وسایلش رو برداشت و رفت .

    از اون وقت دنیا جهنم شده برام . رفته تقاضای مهریه کرده و میگه جدا شیم . هر کاری کردم ؛ به هر دری زدم ؛ 50 بار رفتم دنبالش ؛ 100 بار تلفنی صحبت کردم ؛ اما نمیاد یا بهتره بگم مامان و مامان بزرگش نمیزارن بیاد.

    کلا مشکلی که من با خانوادش داشتم این بود که اونا خیلی اهل رفت و امد و بیرون رفتن و ... بودند و من عاشق کارم بودم و تمایلی به اینقدر رفت و امد نداشتم و خانومم همیشه اصرار میکرد منم همراش برم ، در صورتی که هر جایی میرفتن من میگفتم تو هم برو و اجازه داشت که بره ؛ اما همیشه سر این که منم همراش باشم و من ابدا دوست نداشتم این همه برم این طرف و اون طرف هم بحث داشتیم.

    الان میگه وکالت طلاق بهم بده و مهریش که 1371 سکه هست هم بکنیم 25 تا . من بهش گفتم هر کاری بگی میکنم ؛ هر شرایطی بزاری قبوله اما وکالت بدم نمیزارنت زن من بمونی . حتی بهش گفتم گردنم از مو باریک تر تو بیا مهریت هم ماه به ماه میدم بهت .

    خلاصه اون اونجاست و من در 60 روز گذشته جهنم رو دیدم . میدونم اگه باهاش صحبت کنم راضی میشه اما خانواده عموما کم سوادش که خیلی هم ادعای شهر نشینی و فرهنگ دارن و همیشه خودشونو بالاتر میدیدن(حتی از اولین شب خاستگاری !!) اجازه نمیدن با هم صحبت کنیم .

    من به هیچ قیمتی حاضر نیستم زنم رو طلاق بدم و با تمام وجودم دوستش دارم اما اون تا به امروز حاضر به نشون دادن چراغ سبزی نشده.

    نمیدونم چیکار کنم . لطفا راهنماییم کنید . یه تاپیک دیدم تو انجمن نوشته بود 90 درصد زنان مطلقه پس از یک سال پشیمون میشن . یعنی با گذشت زمان بیشتر اون تفکرش تغییر میکنه ؟ بنده الان بهترین کاری که میتونم انجام بدم چیه؟

    پیشاپیش ممنون از توجه و کمک رسانیتون

  2. #2
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    شنبه 23 آذر 98 [ 09:29]
    تاریخ عضویت
    1392-6-02
    نوشته ها
    222
    امتیاز
    7,688
    سطح
    58
    Points: 7,688, Level: 58
    Level completed: 69%, Points required for next Level: 62
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    OverdriveTagger First ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    143

    تشکرشده 338 در 125 پست

    Rep Power
    38
    Array
    سلام
    خدا شانس بده به خانومتون !
    این همه عشق و علاقه ، خداییش کفران نعمته اگه قدر ندونه
    نظرم کارشناسانه نیست
    البته من زنم و می دونم که به این راحتی خانم ها دست از زندگی و شوهرشون نمی کشن
    نگذارید فاصله بیشتر بشه
    باهاش صحبت کنید ، بگین با هم می رید مشاور خانواده و واقعا سعی کنید هم خودتون و هم خانومتون با هم صریح باشید
    دو تا لیست تهیه کنید
    خانومتون مواردی رو که درون شما قابل اصلاح هست و الان باهاش مشکل داره رو بنویسه و شما هم مواردی رو که دوست دارید خانومتون درون خودش اصلاح کنه رو بنویسید ( البته سعی کنید لیست شما کوچیک و جمع و جور باشه چون خانوما خوششون نمیاد که عیوبشون رو همسرشون بگه ) ولی اگه به عشق همسرشون واقف شدن خودشون رو کاملا مطابق میل همسر می کنند
    و تمام سعی و تلاشتون رو بکنید تا مواردی رو که همسرتون قید کرده اصلاح بشه و خانمتون حس کنه که دارید برا ی زندگیتون و ادامه زندگی با اون به خاطر علاقه ای که بهش دارید این کار ها رو انجام می دین
    راستش به خانم شما حسودیم شد
    فکر می کردم هیچ مردی بعد یک مدت دیگه زنش رو دوست نداره
    دوست داشتید به تاپیک من سر بزنین

  3. 5 کاربر از پست مفید دختر 7 تشکرکرده اند .

    asemaneabi222 (سه شنبه 19 فروردین 93), Dimona (چهارشنبه 20 فروردین 93), گل شب بو (یکشنبه 24 فروردین 93), رویای پر کشیدن (سه شنبه 19 فروردین 93), شیدا. (سه شنبه 19 فروردین 93)

  4. #3
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 30 خرداد 97 [ 13:17]
    تاریخ عضویت
    1392-8-26
    نوشته ها
    278
    امتیاز
    9,405
    سطح
    65
    Points: 9,405, Level: 65
    Level completed: 19%, Points required for next Level: 245
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class5000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    2,386

    تشکرشده 653 در 231 پست

    Rep Power
    53
    Array
    سلام دوست خوبم... سال نو مبارک
    هرچقدر دقت میکنم میبینم شما فقط از خودت تعریف کردی ... این چیزایی که شما میگی تا یه حدی ش مطلوب و موجب استحکام هرچه بیشتر بنیان خانواده است اما بیش از حدش میشه وسواس یا بد دلی نسبت به همسر در مواقع ایشون فکر میکنن شما بهش شک داری و با این شرایطی که برای شما قرار دادند درواقع میخان بگن "شما رو دوست دارند و قصدشون اصلاح این اخلاق شماست" این در حالیه که به راحتی میتونستند توی این دو ماه درخواست طلاق بدن و حتما تا حالا شکوائیه به دست شما میرسید پس بهتره بیشتر راجع به شروط ایشون فکر کنید چون من احساس میکنم شروط شون به نفع شماست تا ضررتون
    در ضمن راجع به خانوادش هم اینطور فکر نکنید هیچ خانواده ای راضی نیست دخترش راه رفته رو برگرده یا اینکه از نو مجدد شروع کنه چون با در نظر گرفتن این نکته که طول دوران نامزدی شما 4 سال بوده میشه نتیجه گرفت که خانواده همسرتون برخلاف گفته های شما اتفاقا آدمهای بجوشی هستند که توی این 4 سال دچار مشکل نشدید
    نکته سوم اینکه آدمهایی که توی امور مالی مشغول به کار هستند اتفاقا برخلاف نوشته های شما اکثرا طبق اصول کار میکنن و بی گدار به آب نمیزنن حتی توی خصوصی ترین بخش زندگی شون از اصول منطقی پیروی میکنند فکر نمیکنم همسرتون انقدرها هم بیخیال باشند شما کمی حساس هستید که بهتره حساسیت تون رو کاهش بدید
    بیشتر فکر کنید... حیفه شما زندگی خوب و همسر خوبی دارید

  5. 5 کاربر از پست مفید هم آوا تشکرکرده اند .

    asemaneabi222 (سه شنبه 19 فروردین 93), Dimona (چهارشنبه 20 فروردین 93), خانوم شین (سه شنبه 19 فروردین 93), دختر 7 (سه شنبه 19 فروردین 93), شیدا. (سه شنبه 19 فروردین 93)

  6. #4
    سرپرست سایت

    آخرین بازدید
    [ ]
    تاریخ عضویت
    1388-1-03
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    8,056
    امتیاز
    146,983
    سطح
    100
    Points: 146,983, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    SocialRecommendation Second ClassCreated Blog entryVeteranOverdrive
    نوشته های وبلاگ
    4
    تشکرها
    27,661

    تشکرشده 36,005 در 7,404 پست

    Rep Power
    1093
    Array


    با سلام


    به تالار همدردی خوش آمدید



    لطفا فعلاً تا مدتی یک طرفه فقط پیامکهای عاشقانه و همراه با ابراز دلتنگی برای او ارسال کنید و از ابراز عشق و علاقه کوتاه نیایید . هیچ حرف دیگری فعلاً نزنید بلکه از درد فراق و عشق و علاقه ای که بهش دارید و آروزی دیدارش پیامک هایی ظریف و زیبا بسازید و بفرستید . هر وقت هم فرصت صحبت تلفنی یافتید همین را نشان دهید و نشان دهید که قدر او را بیشتر فهمیده ای و حاضر نیستی طالقش دهی چون دوستش داری و ابراز کنید که داری مشاوره می گیری که اشتباهاتت را متوجه شوی و اصلاح کنی . و بهتر هست که حضوراً هم نزد یک مشاور خانواده بورید و مهارتهای ارتباطی را بیاموزدی و در رابطه با همسرتون به کار بگیرید .


    موفق باشید





  7. 11 کاربر از پست مفید فرشته مهربان تشکرکرده اند .

    asemaneabi222 (چهارشنبه 20 فروردین 93), Dimona (چهارشنبه 17 اردیبهشت 93), she (چهارشنبه 20 فروردین 93), فرهنگ 27 (پنجشنبه 21 فروردین 93), کاغذ بی خط (پنجشنبه 21 فروردین 93), واحد (پنجشنبه 21 فروردین 93), مصباح الهدی (چهارشنبه 20 فروردین 93), yasna1990 (چهارشنبه 20 فروردین 93), zendegiye movafagh (چهارشنبه 20 فروردین 93), دختر بیخیال (چهارشنبه 20 فروردین 93), شیدا. (چهارشنبه 20 فروردین 93)

  8. #5
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 23 بهمن 98 [ 03:24]
    تاریخ عضویت
    1393-1-19
    نوشته ها
    3
    امتیاز
    4,340
    سطح
    41
    Points: 4,340, Level: 41
    Level completed: 95%, Points required for next Level: 10
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    31

    تشکرشده 2 در 2 پست

    Rep Power
    0
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط هم آوا نمایش پست ها
    سلام دوست خوبم... سال نو مبارک
    سلام دوست عزیز ؛ سال نو شما هم مبارک
    نقل قول نوشته اصلی توسط هم آوا نمایش پست ها
    هرچقدر دقت میکنم میبینم شما فقط از خودت تعریف کردی ...
    والا بنده هر چقدر دقت میکنم جز اینکه گفتم زنم رو دوست دارم و براش جونم رو میدم و البته اشکالات خودم رو بی پرده گفتم ؛ چیزی نگفتم که حمل بر خود ستایی باشه

    نقل قول نوشته اصلی توسط هم آوا نمایش پست ها
    این چیزایی که شما میگی تا یه حدی ش مطلوب و موجب استحکام هرچه بیشتر بنیان خانواده است اما بیش از حدش میشه وسواس یا بد دلی نسبت به همسر در مواقع ایشون فکر میکنن شما بهش شک داری و با این شرایطی که برای شما قرار دادند درواقع میخان بگن "شما رو دوست دارند و قصدشون اصلاح این اخلاق شماست" این در حالیه که به راحتی میتونستند توی این دو ماه درخواست طلاق بدن و حتما تا حالا شکوائیه به دست شما میرسید پس بهتره بیشتر راجع به شروط ایشون فکر کنید چون من احساس میکنم شروط شون به نفع شماست تا ضررتون
    فکر کنم شما پست بنده رو دقیق نخوندید ؛ بنده و همسرم ابدا سر همچین مواردی حتی اختلاف نظر هم نداریم ؛ چه برسه به مشکل . بنده همه جوره به خانومم ایمان دارم و اون هم اینو به طور کامل میدونه . ایشون در همه جوانب اختیار کامل برای تصمیم گیری داشتن و بنده هیچ وقت محدودش نکردم . از این رو هیچ وقت مشکلاتی با این مضمون نداشتیم خدارو شکر.

    نقل قول نوشته اصلی توسط هم آوا نمایش پست ها
    در ضمن راجع به خانوادش هم اینطور فکر نکنید هیچ خانواده ای راضی نیست دخترش راه رفته رو برگرده یا اینکه از نو مجدد شروع کنه چون با در نظر گرفتن این نکته که طول دوران نامزدی شما 4 سال بوده میشه نتیجه گرفت که خانواده همسرتون برخلاف گفته های شما اتفاقا آدمهای بجوشی هستند که توی این 4 سال دچار مشکل نشدید
    دوست گلم ما در اون 4 سال هم سر همین رفت و امد های زیاد که بنده هم همیشه مجبور بودم شرکت کنم و به طبع به کار و درسم نمیرسیدم مشکل داشتیم ؛ اما به هر طریقی رفع و رجوع میکردیم . حتی خانومم اولا میگفت من بدون شوهرم هیچ جا نمیام(هر چند بنده همیشه میگفتم من نمیرسم خودت برو) که متاسفانه مجبورش کردن بره و مشکلات شروع شد.


    نقل قول نوشته اصلی توسط هم آوا نمایش پست ها
    نکته سوم اینکه آدمهایی که توی امور مالی مشغول به کار هستند اتفاقا برخلاف نوشته های شما اکثرا طبق اصول کار میکنن و بی گدار به آب نمیزنن حتی توی خصوصی ترین بخش زندگی شون از اصول منطقی پیروی میکنند فکر نمیکنم همسرتون انقدرها هم بیخیال باشند شما کمی حساس هستید که بهتره حساسیت تون رو کاهش بدید
    دوست عزیز نوشته های شما انقدر رنگ اطمینان دارند که انگار سال ها در کنار ما زندگی کردید و همسر بنده رو کامل میشناسید . از دیدگاهی دیگر اگر منظورتون اینه که افراد شاغل در امور مالی اینطوری هستند ؛ که باز هم این استدلالتون صحیح نیست .


    دوست عزیز "دختر 7"


    این نظر لطف شماست ؛ اما ما مرد ها هم احساس داریم و اگه کسی واقعا تو قلبمون نشست به این راحتی نمیزاریم بره بیرون . درباره لیست و ... هم بهش گفتم پیش هر مشاوری بگی میریم و هر کاری گفت میکنیم ؛ اما متاسفانه نپذیرفت.
    دوست ندارم درباره عشقم اینطور فکر کنم آ اما احساس میکنم تعدد مراجعه من و اصرار به بازگشتش موجب شده کمی دچار غرور کاذب بشه و تصمیم صحیحی نتونه بگیره .

    مسئله اینجاست که نمیدونم چه رویکردی در مواجه با این مشکل داشته باشم ؟

    چند وقت رهاش کنم تا به خودش بیاد ؟

    یا باز هم برم دنبالش؟

    مشکل راه اول اینه که ممکنه فکر کنه برام ارزش نداره و من کم کاری کردم و فاصله زیاد بشه و ...

    مشکل راه دوم اینه که بازم دچار خود بینی میشه و به این رویه حاضر و پس زدن من ادامه میده.


    کلا نمیدونم چیکار کنم


  9. کاربر روبرو از پست مفید Dimona تشکرکرده است .

    هم آوا (پنجشنبه 21 فروردین 93)

  10. #6
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    سه شنبه 10 اردیبهشت 98 [ 12:47]
    تاریخ عضویت
    1392-1-05
    محل سکونت
    خانه سبز
    نوشته ها
    1,631
    امتیاز
    24,877
    سطح
    95
    Points: 24,877, Level: 95
    Level completed: 53%, Points required for next Level: 473
    Overall activity: 30.0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassOverdriveSocial10000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    5,037

    تشکرشده 6,499 در 1,515 پست

    حالت من
    Mehrabon
    Rep Power
    267
    Array
    سلام برادر گرامی
    من فکر می کنم فرشته مهربان بهترین توصیه را دادند.بهتر است همان راهکار را دقیقا در پیش بگیرید.

    در ضمن چند لحظه خودم را جای خانمتون گذاشتم تا ببینم چه حسی پیدا می کنم.
    کاملا حس کردم که تحت فشار هستم و آزادی ندارم.
    من می دانم شما نمی خواهید آزادی او را بگیرید.این را می دانم.حتما خانمتون هم می دونه ولی رفتار شما چنین حسی به یک زن منتقل می کنه.(امیدوارم منظورم را رسونده باشم).
    من درک کردم که شما خانمتون را خیلی خیلی دوست دارید و از این جهت هم به همسرتون غبطه می خورم.اما از روی دوست داشتن ناخودآگاه ایشان را محدود می کنید.و خودتون هم حواستون نیست که دارید محدود می کنید و می گید برای خودش گفتم.

    برای اینکه منظورم را بهتر متوجه بشید؛دوران نوجوانی را به خاطر بیاورید!
    از دوران کودکی فاصله گرفته بودین و می خواستین مستقل بشید و به فکر خودتون بزرگ شده بودین.چه حسی داشتین وقتی با شما مثل کودک رفتار می کردن و همش نگرانتون می شدن؟
    مثلا در نظر بگیرید مادری به نوجوانش بگه عزیزم زود بیا.چرا دیر کردی؟ نگران شدم.آخ چرا غذاتو نخوردی؟ گرسنه ای؟تشنه ای؟ درست را خوندی؟ با کی می گردی؟
    اگر مادر بی سیاستی اینگونه با نوجوان برخورد کند(که البته از روی عشق مادری است)؛اون نوجوان چه واکنشی خواهد داشت؟
    ممکنه از کوره در بره و بگه مامان من بزرگ شدم.جوری با من رفتار می کنی گه انگار من بچه ام.انگار نمی تونم از خودم مراقبت کنم!!!
    بعد نوجوان می گه:پدر و مادرم منو درک نمی کنند.آنها نمی دونن این دوره فرق داره و... آنها به من اعتماد ندارن!
    منظورم این نیست که خانم شما دقیقا مثل اون نوجوان است.یا شما مثل اون مادر هستین.منظورم فقط یک مثال بود.
    هرچند که اون نوجوان هست و پدر و مادر از جهت منطقی حق دارن تا حدی به او اعتماد نداشته باشن و باید سیاست هایی غیر مداخله گرانه و نامحسوس در پیش بگیرن.

    اما خانم شما نوجوان که نیست!بزرگسال هم است و این رفتار را دارد می بیند.حتی اگر رفتار کمتر از این هم باشد برای احساس او خیلی سنگین تمام می شود و حس محدودیت برای او میاورد.و ممکن است این فشار را مدام تحمل کند تا آخر از یک جایی به صورت غیر منطقی و کاملا احساسی بیرون بزند

    پیشنهاد لیست دختر 7 گرامی خیلی خوب است.

    من پیشنهاد می دم این لیست را بر اساس تاپیک زیر پیش ببرید تا جذاب تر باشد:

    اگر روزی ،محبت کردی بی منت، لذت بردی بی گناه ، بخشیدی بی شرط
    بدان آن روز را واقعا زندگی کرده ای


    یا ضامن بی ضامن ها...!!!

    حسرت کرب و بلا در دل من پنهانیست؛
    من ندانم که چه اندازه ز عمرم باقیست؛

    کربلا گر نشدم دعوت، از این بار گناه،
    ضامن من بشود ضامن آهو کافیست؟



    با توکل بر خدای متعال:محکم، با امید و با انگیزه

  11. 5 کاربر از پست مفید مصباح الهدی تشکرکرده اند .

    asemaneabi222 (چهارشنبه 20 فروردین 93), Dimona (چهارشنبه 20 فروردین 93), mis-marjan (پنجشنبه 21 فروردین 93), واحد (پنجشنبه 21 فروردین 93), شیدا. (چهارشنبه 20 فروردین 93)

  12. #7
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 23 بهمن 98 [ 03:24]
    تاریخ عضویت
    1393-1-19
    نوشته ها
    3
    امتیاز
    4,340
    سطح
    41
    Points: 4,340, Level: 41
    Level completed: 95%, Points required for next Level: 10
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    31

    تشکرشده 2 در 2 پست

    Rep Power
    0
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط مصباح الهدی نمایش پست ها
    سلام برادر گرامی
    من فکر می کنم فرشته مهربان بهترین توصیه را دادند.بهتر است همان راهکار را دقیقا در پیش بگیرید.


    سلام از بنده است گرامی

    توصیه ایشون به واقع جامع و مفید هست ؛ فقط مسئله اینه که متاسفانه خانومم گوشیش رو خاموش کرده و اصلا روشن نمیکنه که طبیعتا در دسترس نیست .

    اینطوری بگم که بنده هیچ گونه راه ارتباطی با همسرم ندارم ؛ نه موبایل نه تلفن و نه هیچ راه دیگه .

    نقل قول نوشته اصلی توسط مصباح الهدی نمایش پست ها
    من می دانم شما نمی خواهید آزادی او را بگیرید.این را می دانم.حتما خانمتون هم می دونه ولی رفتار شما چنین حسی به یک زن منتقل می کنه.(امیدوارم منظورم را رسونده باشم).
    بله دقیقا منظورتون رو رسوندید و بنده هم این فرمایش شما رو کاملا قبول دارم ؛ اما هر بار میگفتم که حساسیت رو کمتر میکنم ؛ اما خدا میدونه تا چند دقیقه دیر میکرد بازم تمام بدنم میلرزید .

    میدونم با مراجعه به مشاور و ... ممکنه وضعیت بهتر بشه ؛ اما دست خودم نیست ؛ من از اجتماع نا امن میترسم و نگرانی اون رو نمیتونم تحمل کنم .

    (البته سوء برداشت نشه ؛ به هیچ عنوان ادم ترسویی نیستم !! که مثلا این برداشت باشه که کلا از همه چیز میترسم یا مشکلی دارم! این طور عرض کنم که بعد از 23 سال زندگی و از زمان اشنایی با عشقم فهمیدم احساس ترس و دلشوره یعنی چی!)

    حالا با این تفاصیل که بنده به این خانوم عزیزم دسترسی ندارم و چندین و چند بار هم دنبالش رفتم و ... ولی جواب نگرفتم که ناشی از غرور ایشون بوده ؛ دوستان همراه و کسانی که اشنایی به روحیات خانوم ها دارند ؛ برای این شرایط و حال حاضر ؛ چه نوع رفتار و رویکردی رو تجویز میکنن ؟

    ایا اگه یه مدت به حال خودش رهاش کنم ؛ ممکنه در تنهایی خودش عاقلانه تر تصمیم بگیره ؟ ممکنه فقدان حضور بنده در جهت گیری تصمیماتش تاثیر مثبت بزاره ؟ یا بر عکس نبود بنده ممکنه نتیجه عکس بده ؟

    لطیفی میگفت دختر ها مثل سایه هستند ؛ هر چقدر دنبالشون بری ازت دور میشن . میخواستم بدونم اگر کمی به حال خودش بزارمش بهتر نیست.

    این هم بگم که اون بنده رو هنوز دوست داره ؛ هر چند همش میگه دوستت ندارم !


    یک دنیا ممنون بابت وقتی که میزارید ؛ واقعا باز کردن صحبت تو این فروم ارامش و اطمینان زیادی بهم داده این چند روز

  13. کاربر روبرو از پست مفید Dimona تشکرکرده است .

    هم آوا (پنجشنبه 21 فروردین 93)

  14. #8
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 28 مرداد 95 [ 11:31]
    تاریخ عضویت
    1392-7-29
    نوشته ها
    211
    امتیاز
    3,415
    سطح
    36
    Points: 3,415, Level: 36
    Level completed: 44%, Points required for next Level: 85
    Overall activity: 99.0%
    دستاوردها:
    1000 Experience PointsTagger First Class1 year registered
    تشکرها
    320

    تشکرشده 515 در 170 پست

    Rep Power
    33
    Array
    دوست عزیز خیلی خوبه که انقدر خانمتون رو دوست دارید و براتون عزیزه
    ولی همون طور که دوستان هم گفتن این عشق و علاقه داره از حد فراتر میره و باعث رنجش خاطر ایشون میشه
    متوجه نمیشم وقتی میگید یه ذره تاخیر داره دست و پام شروع به لرزه میکنه!!
    یه جایی هم اشاره کردید بهش میگم چرا تاخیر داشتی میگه مامانم زنگ زد و دیر شد! فکر نمیکنم یه تماس تلفنی انقدر باعث تاخیر بشه که شما را تا حد لرزیدن بکشونه!!!
    مگر ایشون تلفن همراه ندارن؟
    خب هر وقت حس کردید تاخیر دارن باهاشون تماس بگیرید و از نگرانی بیرون بیاید
    مسلمه که تا این حد حساسیت ایشون رو کلافه می کنه
    فکر میکنم بهتره بابت این مشکل به روانپزشک مراجعه کنید باید سعی کنید خودتون رو کنترل کنید
    عشق و علاقه خوبه ولی دیگه نه تا این حد!!!
    یا در مورد سلامتی فکر نمیکنم رعایت نکردن نکات سلامتی انقدرا شدید باشه که باعث بحث یا ناراحتی بشه
    نهایتا میگید این غذا رو بخور برات خوبه یا فلان غذا برات خوب نیست فراتر از این اختیار با خودشونه چون در صورت عدم رعایت برای خودشون کسالت پیش میاد و شما فراتر از این نباید دخالت کنید مگر اینکه بیماری خاصی داشته باشن که با خوردن خوراکی خاصی حالشون بد بشه!!!
    حساسیت و وابستگی شما بسیار زیاده ! توی صحبتهاتون فرمودین که هیچ مشکلی نداشتید شاید همسرتون مشکل داشته و نتونسته عنوان کنه و یا متوجه شده که شما نمیتونید این رفتار رو ترک کنید
    مثل عصبانیت که خودتون فرمودین
    بالاخره الان شما هستید که در نبود ایشون دارید نابود میشید پس برای حفظ کردن زندگی و راضی نگه داشتن ایشون سعی کنید یه سری اخلاقیات رو کنار بگذارید و حالت تعادل رو توی دوست داشتن رعایت کنید
    هنوز مدت زیادی از ازدواج شما نمی گذره پس احتمال داره مشکلات جدیدتری هم به وجود بیاد
    شما که محل کارشون رو می شناسید یه روز به طور سرزده به محل کارشون سر بزنید و سعی کنید باهاشون صحبت کنید
    ظاهرا همسرتون خانم منطقی به نظر می رسن پس مسلما در حضور همکاراشون نمیتونن شما رو بیرون کنن یا بی اعتنایی کنن
    بهتره به یه مشاور مراجعه کنید هم در خصوص مشکلات فعلی شخصیتی خودتون و هم رابطه با همسرتون
    ایشون رو هم متقاعد کنید که بدون اطلاع خانواده (زندگی شخصی خودشونه و در مورد تصمیم گیری مختار هستن پس بهتره به دلیل نفوذ خانواده فعلا صحبتی در این مورد با خانواده نداشته باشن) به همراه شما به مشاور مراجعه کنن
    حتی اگر فکر می کنید که ممکنه اطلاع پیدا کنن میتونن همسرتون در تایم اداری مرخصی بگیرن و با شما مراجعه کنن
    ولی حرکت اولیه از سمت شما برای اصلاح خودتون رو باید مطلع بشن و شما باید اقدام کنید و سعی کنید از ایشون فرصت بخواید

    - - - Updated - - -

    دوست عزیز خیلی خوبه که انقدر خانمتون رو دوست دارید و براتون عزیزه
    ولی همون طور که دوستان هم گفتن این عشق و علاقه داره از حد فراتر میره و باعث رنجش خاطر ایشون میشه
    متوجه نمیشم وقتی میگید یه ذره تاخیر داره دست و پام شروع به لرزه میکنه!!
    یه جایی هم اشاره کردید بهش میگم چرا تاخیر داشتی میگه مامانم زنگ زد و دیر شد! فکر نمیکنم یه تماس تلفنی انقدر باعث تاخیر بشه که شما را تا حد لرزیدن بکشونه!!!
    مگر ایشون تلفن همراه ندارن؟
    خب هر وقت حس کردید تاخیر دارن باهاشون تماس بگیرید و از نگرانی بیرون بیاید
    مسلمه که تا این حد حساسیت ایشون رو کلافه می کنه
    فکر میکنم بهتره بابت این مشکل به روانپزشک مراجعه کنید باید سعی کنید خودتون رو کنترل کنید
    عشق و علاقه خوبه ولی دیگه نه تا این حد!!!
    یا در مورد سلامتی فکر نمیکنم رعایت نکردن نکات سلامتی انقدرا شدید باشه که باعث بحث یا ناراحتی بشه
    نهایتا میگید این غذا رو بخور برات خوبه یا فلان غذا برات خوب نیست فراتر از این اختیار با خودشونه چون در صورت عدم رعایت برای خودشون کسالت پیش میاد و شما فراتر از این نباید دخالت کنید مگر اینکه بیماری خاصی داشته باشن که با خوردن خوراکی خاصی حالشون بد بشه!!!
    حساسیت و وابستگی شما بسیار زیاده ! توی صحبتهاتون فرمودین که هیچ مشکلی نداشتید شاید همسرتون مشکل داشته و نتونسته عنوان کنه و یا متوجه شده که شما نمیتونید این رفتار رو ترک کنید
    مثل عصبانیت که خودتون فرمودین
    بالاخره الان شما هستید که در نبود ایشون دارید نابود میشید پس برای حفظ کردن زندگی و راضی نگه داشتن ایشون سعی کنید یه سری اخلاقیات رو کنار بگذارید و حالت تعادل رو توی دوست داشتن رعایت کنید
    هنوز مدت زیادی از ازدواج شما نمی گذره پس احتمال داره مشکلات جدیدتری هم به وجود بیاد
    شما که محل کارشون رو می شناسید یه روز به طور سرزده به محل کارشون سر بزنید و سعی کنید باهاشون صحبت کنید
    ظاهرا همسرتون خانم منطقی به نظر می رسن پس مسلما در حضور همکاراشون نمیتونن شما رو بیرون کنن یا بی اعتنایی کنن
    بهتره به یه مشاور مراجعه کنید هم در خصوص مشکلات فعلی شخصیتی خودتون و هم رابطه با همسرتون
    ایشون رو هم متقاعد کنید که بدون اطلاع خانواده (زندگی شخصی خودشونه و در مورد تصمیم گیری مختار هستن پس بهتره به دلیل نفوذ خانواده فعلا صحبتی در این مورد با خانواده نداشته باشن) به همراه شما به مشاور مراجعه کنن
    حتی اگر فکر می کنید که ممکنه اطلاع پیدا کنن میتونن همسرتون در تایم اداری مرخصی بگیرن و با شما مراجعه کنن
    ولی حرکت اولیه از سمت شما برای اصلاح خودتون رو باید مطلع بشن و شما باید اقدام کنید و سعی کنید از ایشون فرصت بخواید

  15. 3 کاربر از پست مفید mis-marjan تشکرکرده اند .

    Dimona (چهارشنبه 17 اردیبهشت 93), واحد (پنجشنبه 21 فروردین 93), هم آوا (پنجشنبه 21 فروردین 93)

  16. #9
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    سه شنبه 01 مرداد 98 [ 10:31]
    تاریخ عضویت
    1391-9-30
    نوشته ها
    143
    امتیاز
    6,685
    سطح
    53
    Points: 6,685, Level: 53
    Level completed: 68%, Points required for next Level: 65
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    1

    تشکرشده 251 در 103 پست

    Rep Power
    34
    Array
    با سلام دوست عزیز
    تاپیکتونو کام خوندم و چیزی جلب توجه کرد که نتونستم نظرمو نگم. خانمتون 21 سالشه و 5 ساله که عقد کردین یعنی زمان ازدواج 16 ساله بودن ایشون.
    فکر می کنم با توجه به سن پایینشون تاثیر پذیری شون از اطرافیان زیاده. خیلی خوبه که همسرتون رو عاشقانه دوست دارین ولی گاهی محبت و توجه افراطی طرف مقابل رو غرق می کنه و بهش احساس خفقان و عدم آزادی می ده.
    ایشون در سنی هستن که نیاز به آزادی بیشتر دارن و البته چه بهتر که در این مسیر شما هم مشوق و کنارش باشین.
    علائق خاصشون رو بفهمین البته منظورم خرید و مهمونی رفتن نیست و کمک کنین خودشو با این علائق پیدا کنه.
    پیاده روی باهم و گاهی بون شما و با کسانی که دوست داره خیلی مفیده.
    کار اورژانسی که الان می تونین واسه برگردوندنش بکنین بیان علاقه تون بطور منطقی، بدون حاشیه روی و از صمیم قلب در قالب پیام و تلفنه.
    مدیر همدردی بهترین راهکارو براتون دادن.

    - - - Updated - - -

    در مورد زنگ زدن و نگرانی تون در خصوص تاخیرش در برگشت از سرکارهم کاملا درک می کنم که این مساله روی همسرتون چه تاثیری می گذاره.
    بذارید شرح بدم یه مورد کاری یا تلفنی پیش اومده و همسرتون دیر از محل کار بیرون اومده و یا تو مسیر تاکسی دیر کرده شما بدلیل علاقه و نگرانی شدیدتون لحظه به لحظه رصد تلفنی می کنین که کجایی و با افزایش این تاخیر لحنتونم تندتر میشه. اگه میدونستین این مساله در طولانی مدت و باتکرار چه استرسی رو بر روح و روان همسرتون می ذاره منطقی تر برخورد می کردین.

  17. 3 کاربر از پست مفید suzana تشکرکرده اند .

    Dimona (چهارشنبه 17 اردیبهشت 93), واحد (پنجشنبه 21 فروردین 93), هم آوا (پنجشنبه 21 فروردین 93)

  18. #10
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 22 مهر 94 [ 19:19]
    تاریخ عضویت
    1391-9-06
    نوشته ها
    1,013
    امتیاز
    19,589
    سطح
    88
    Points: 19,589, Level: 88
    Level completed: 48%, Points required for next Level: 261
    Overall activity: 13.0%
    دستاوردها:
    1 year registeredTagger Second ClassSocialOverdrive10000 Experience Points
    تشکرها
    5,188

    تشکرشده 3,056 در 916 پست

    Rep Power
    196
    Array
    برادرم سلام خوش امدید به همدردی . همین طور که دوستان هم گفتند در زمان ازدواجتون شما هر دو سنتون کم بوده مخصوصا همسرتون که در واقع یه نوجوان بوده و خیلی زود ازدواج کرده یعنی ایشون بدون طی دوران نوجوانی وارد دوران بزرگسالی شده و مسئولیت همسر داری رو به عهده گرفته . قبول کنید که برای ایشون خیلی سخت بوده . شما هم همونطور که خودتون گفتید ادم خیلی سخت گیری هستید و به اندازه کافی به ایشون فشار اومده . برادرم یه زن اگه از زندگیش راضی باشه و احساس خوشبختی کنه حرف هیچ کس نمیتونه روش تاثیر گذار باشه زن یه موجود فوق العاده عاطفیه و محبت رو خیلی بیشتر از یه مرد درک میکنه و عکس العمل نشون میده . ولی محبت کردن اگه از یه حدی بیشتر بشه محبت کردن نیست خفه کردنه . اینکه به خاطر دیر کردن نیم ساعت ایشون کمی نگران بشید طبیعیه ولی اون حدی که شما گفتید اصلا طبیعی نیست و حس خیلی بدی به ایشون میده . برای مثال میگم ایشون دوست داره همراه شما به مهمونی بره ولی شما قبول نمیکنید ولی قبول میکنید که ایشون تنهایی یا با مادرشون بره . ایشون به مهمونی میره در حالی که از اینکه شما همراهش نیستید ناراحت و دلتنگه از طرف دیگه نگرانه که اگه یه کم دیر کنه باز موجب ناراحتی شما خواهد شد در نتیجه مهمانی که قرار بوده برای هردوتون خوش بگذره برای هردوتون تبدیل شد به یک روز پر استرس و نگرانی . موارد اینچنینی در زندگی زوجهای جوان فراوان هست حتی خود من هم در اوائل ازدواجم این مشکل رو با شوهرم داشتم . ولی بعدا با همدلی راهی براش پیدا کردیم و اون این بود که اندکی ایشون از موضع خودش کوتاه بیاد اندکی هم من کوتاه بیام به این معنی که مهمانی های غیر ضروری رو حذف کنیم و مهمانیهای ضروری رو با هم شرکت کنیم . همسر منم اولش از هر مهمانی فراری بود و به بهانه های مختلف از زیرش در میرفت .و میگفت خودت برو . گفتن این حرف برای من عین یه فحش بود . ولی اون فکر میکرد داره به من لطف میکنه که میگه خودت برو در حالی که میدونستم قلبا هم راضی نیست که تنهایی برم . در نتیجه موضوع به این سادگی تبدیل میشد به چند روز دلخوری . در حالی که اصلا ارزشش رو نداشت . حالا کاری که به نظرم میرسه بهتره شما انجامش بدید و دوستان هم گفتند اینه که به طور خصوصی ایشون رو در محل کارشون ملاقات کنید و بهشون اطمینان بدید که به ایشون علاقه وافر دارید و اگه اذیتشون کردید به خاطر علاقه تون بوده و به همین دلیل میخواهید رفتارتون رو اصلاح کنید و اگه ایشون قبول کنه به کمک یه مشاور مهارتهای زندگی زناشوییتون رو تقویت کنید . چون ایشون هم سنشون کمه و بی تجربه هستند و حتما کوتاهی هایی داشته . مراجعه به مشاور به هردوتون میتونه کمک کنه . ضمنا اونجایی که گفتید ایشون حاضره از مهریه زیادش بگذره و حق طلاق بگیره ازتون حدس میزنم که ایشون قصد طلاق گرفتن نداره بلکه میخواد از احساس خفقانی که براش درست کردید رها بشه . (برادرم اونقدر محکم بغلش کردی که داره خفه میشه ) البته همه اینا بر اساس نوشته های خودتونه با این فرض که مشکل دیگه ای در زندگیتون نباشه .

  19. 2 کاربر از پست مفید واحد تشکرکرده اند .

    Dimona (چهارشنبه 17 اردیبهشت 93), هم آوا (پنجشنبه 21 فروردین 93)


 

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 12:41 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.