آقای سعید
میدونم منظورتون از تنهایی نبود خانواده خودتونه
من هیچ وقت جای شما نبودم.
اما اگر جای شما بودم، میرفتم جایی که مردم هستن و اومدن تا دسته جمعی سال رو تحویل کنن
تحمل تنهایی خیلی سخته
هر چقدرم که آدم اجتماعی ایی نباشین، ولی این فکر که الان اکثر مردم تنها نیستن پس چرا من تنهام آدمو خیلی عذاب میده.
خدا نکنه سالهای آینده این شرایط براتون تکرار بشه.
اما برای احتمالا کسایی که ممکنه بالاخره برحسب شرایط توی لحظات خاصی مثل تحویل سال تنها باشن،
اگر اعتقادات مذهبی دارید، اماکن متبرکه، امامزاده، یا حتی مساجد میتونن جاهای خوبی باشن برای فرار از تنهایی
یا مراکز نگهداری از بچه های بی سرپرست. وقتی شادی اون همه بچه رو میبینه آدم دیگه دلتنگی ای نبراش میمونه.اون بچه ها بلدن چه جوری برای حتی مدت کمی غصه هاشون رو کنار بذارن و از ته دل شاد باشن.کاری که ما بزرگترا یادمون رفته!
یا هر جایی که شما به ذهنتون برسه
نمیدونم چرا خودم رو گذاشتم جای شما و فکر کردم اگه برای من پیش بیاد چه میکنم.
امیدوارم که همه پیش خانواده هاشون باشن
-----------
حال عجیبیست
همه خوشحالند و تو گاه گاه از خودت میپرسی دلیل شادیشان را
و یادت نمی آید کجای سال و ماهی
و یادت نیاید این همه آمد و شد برای چیست!
مگر همین دوازده ماه پیش سال نو نشده بود؟
چند سال اول زندگی که سال و ماه و اینها را نمیفهمی
از وقتی معنی سال را فهمیدم تا یکی دو سال بعدش نو شدن سال برایم جالب و هیجان انگیز بود
بعد...؟
مگر همه نمیدانستند که وقتی اسفند تمام شود سال جدیدی شروع میشود؟
حتی ساعت و دقیقه و ثانیه اش را هم میدانستند.
از قبل.
از چه شگفت زده میشوند؟
از چه خوشحالند؟
اتفاقی که هر سال تکرار میشود!
تا به حال روزمرگی بود( با ر مشدد )
انگار که سر و تهش را کشیده باشند و شده سال-مرگی ( بر وزن همان روزمرگی )
دچار سال مرگی شده ایم ولی کسی متوجههش نیست...
از زندگی چه می خواهی که در خدایی ِخدا، آنرا نمیابی؟
علاقه مندی ها (Bookmarks)