به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 2 از 3 نخستنخست 123 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 11 تا 20 , از مجموع 25
  1. #11
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    دوشنبه 17 خرداد 95 [ 10:13]
    تاریخ عضویت
    1392-12-29
    نوشته ها
    107
    امتیاز
    2,472
    سطح
    30
    Points: 2,472, Level: 30
    Level completed: 15%, Points required for next Level: 128
    Overall activity: 16.0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience PointsTagger First Class
    تشکرها
    91

    تشکرشده 234 در 76 پست

    Rep Power
    22
    Array
    راه حل تنهایی یک انسان.......
    اینم به نظرم ار هر انسانی به انسان دیگه تاحدی متفاوته...سرگرم شدن خوبه ولی اگه بی هدف باشه ادمو خسته میکنه...
    واسه خودت هدف تعیین کن... هدف اصلیتو تو زندگیت تعیین کن... مثلا بدست اوردن موقعی اجتماعی مطلوب... بعد بشین ببین موقعیت اجتاعی مطلوبو نظرت چیه؟؟ ایا نظرت درست و موردتایید هست؟اگه نه اصلاحش کن و به یه نتیجه مطلوب برس... بعد ببین واسه رسیدن بهش به چی نیاز داری.. در واقع هدفتو به چند مرحله تقسیم کن.. سعی کن مراحلش طوری باشه که کوتاه باشن و بتونی نتیجشو ببینی تاتشویق شی...
    تمام تمرکزتو بده به همین رسیدنا و احساس رضایت ها.
    تعیین هدف اولیت مهمه... مهم اینه که حرکت کنی..
    من وقتی اولین شکست احساسیمو خوردم 17 سالم بود...تمام ذهنم تا 23 سالگی درگیرش بود.خودم و خانواده و اطرافیان همه در عذاب بودیم...دکترو مشاور هم کمک نکرد. فکر کن شاگرد اول مدرسه کاردانی قبول شد و فوق دیپلمو تو 20سالگی با معدل 15گرفت بعد تا 23 سالگی فقط یا فکرو خیال بود یا خواب.
    من تنها با مامان بابا بدون هیچ دوستی و هم صحبتی که درددل کنم...اعتماد به نفس زیر 0... تابلو توفامیل...
    بعد یه روز دردل بابامو با یکی از اشناها شنیدم،اینکه چی درباره من فکر میکردنو چی شد...
    یه تکونی خوردم... دیدم خانواده دارم...سالمن، سالمم...تا کی فکر؟ که چی؟ بقیه چه گناهی کردن؟
    از خودم بدم اومده بود..باید تغییر میکردم... کارو امتحان کردم دیدم نه... ورزش و کلاس ازاد هم نه... پس چی؟ چی هم منو شاد میکرد هم خانوادمو هم حس مفید بودن میداد هم تو جامعه دیده میشدم و...
    به ذهنم درس رسید...شروعش سخت بود..کنکور و یه سال خونه نشستن... رفتم پیام نور بدون کنکور... خیلی واسم سخت بود... ولی خوشحالیه اطرافیانم بهم انگیزه میداد... اونقد درگیر درس و یادگیری وخانواده شدم که یاد تنهایی و بی عشقی و ازداواج و رابطه و هیچی... فقط درس، نمونه بودن تو دانشگاه، شناخته شدن پیش اساتید... حتی از کسی خوشم میومد میگفتم الان وقتش نیست بازم ادم هست بذار نفر بعدی و در مورد نفر بعدی هم همین...
    ذهنم عادت کرد به فکر نکردن.. به تنها بودن... به گذشتن... به وارد نشدن به روابط...
    الان هم تنهام ولی اصلا واسم مهم نیست...مهم خودم و خانوادمو ایندمه.. مهم مفید بودنمه... مهم اینه که ادمی باشم که از خودم احساس رضایت کنم و خانوادم ازم راضی باشن... همه چی عادی شده... حتی الان که 3ساله درسم تموم شده ولی تمرینات ذهنم باعث شده اروم باشم
    سخت بود ولی شد.......
    الانم گاهی یکم ناراحتم ولی میگذره...
    پس....
    نگو که نگیدسر خودتو گرم کن... دلیل داره... اینکه به ارامش برسی ... اینکه هدف دار شی... اینکه سنت بره بالاتر تا واقعیات ببینی... اینکه از حاشیه دور شی و بعدا نگی کاش نکرده بودم...
    پس فکرو منحرف کن... هدف تعیین کن....حرکت کن...توکل کن و خوددار باش تا احتمال خطا بیادپایین...

  2. #12
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 12 دی 94 [ 12:19]
    تاریخ عضویت
    1391-1-14
    نوشته ها
    217
    امتیاز
    4,713
    سطح
    43
    Points: 4,713, Level: 43
    Level completed: 82%, Points required for next Level: 37
    Overall activity: 4.0%
    دستاوردها:
    1000 Experience PointsTagger First ClassVeteran
    تشکرها
    244

    تشکرشده 215 در 103 پست

    Rep Power
    34
    Array
    ممنون که تجربیات خودتون رو گذاشتین.مطمئنم این یکی از راه کارهای روانشناسی برای گول زدن بیمار نیست :دی
    ببخشید آخه چند سال حضور در این جمع آدم رو با مسائلی آشنا میکنه که نباید آشنا شد.
    اما این چیزی که شما گفتین از اون موارد نبود و این خیلی ارزش داره برام.
    واقعیتش الانم بی هدف نیستم بدون هدف که نمیشه زندگی کرد منتها یکم تو هدفم مشکل دارم.
    الان 18 سال دارم و سه ماه دیگه باید کنکور ریاضی بدم اما آخه هدف من کنکور ریاضی نیست :(
    راستش علایق من در مباحث موسیقی و نویسندگی هست ولی اصلا برای من این امکان وجود نداره که بخوام شاخه اصلی فعالیتم را رو یکی از این دو متمرکز کنم چون جامعه ما الان پر هست از اینا.
    البته سبک نویسندگی من تو ایران طرفدار نداره.کتاب هایی هم که میشینم میخونم همه به قلم نویسندگان خارجی هست و در تیراژ پایین در ایران ترجمه میشه بنابراین چه بخوام چه نخوام نمیتونم به عنوان حرفه اصلی قرار بدم.
    اما در مبحث موسیقی هم کار ریسکی هست.هیچ یک از بزرگان موسیقی در ابتدا نمیتونستند بگن من حتما وارد این رشته میشم و حتما هم نتیجه میگیرم.من این دو علاقه مندی و استعداد رو پس سالها کشف کردم و الان دیگه زمان کشف استعداد نیست اما خوب موندم چی کار کنم.چند ساله دارم میرم مشاوره تحصیلی اما خوب اونا هم که معجزه نمیتونن بکن.خیلی باهام راه بیان میگن اینارو در کنار رشته اصلیت مثلا در زمان بیکاری انجام بده.البته رشته های نظیر کامپیوتر هست که بیشتر باهاش سازگارم زیادم وقت گیر نیست اگه روزانه قبول بشم خوبه.حالا اگه خیلی خوشبینانه نگاه کنیم بعد کنکور رشته مورد نظر قبول شدم.پول برای کلاس های آموزشی موسیقی هست و خلاصه من سرگرم میشم.اما حالا چی؟این درس ها نه تنها منو سرگرم نمیکنه بلکه هنوز روحم رو آزار هم میده.یه خورده منحرف شدم از موضوع اصلی,برمیگردیم به اولین پستم,
    اگه این دوست داشتنه همچنان باقی بمونه خیلی خوبه چون باعث میشه درگیر کس دیگری نشم و در موقع خودش میشه برای از بین بردن این حس هم راهکاری اندیشید -چه بیرحمانه :( -
    اما اگه تبدیل به عشق بشه دوباره,در شرایط فعلی بدترین چیز هست برای من.
    دوستان اگه لطف کنن در این مورد راهکار بدن ممنون میشم.

  3. #13
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 12 دی 94 [ 12:19]
    تاریخ عضویت
    1391-1-14
    نوشته ها
    217
    امتیاز
    4,713
    سطح
    43
    Points: 4,713, Level: 43
    Level completed: 82%, Points required for next Level: 37
    Overall activity: 4.0%
    دستاوردها:
    1000 Experience PointsTagger First ClassVeteran
    تشکرها
    244

    تشکرشده 215 در 103 پست

    Rep Power
    34
    Array
    راستی خودم فکر میکنم علتش شاید تنهایی نباشه دلایلی هم دارم.اگه لازم دونستین میگم.
    زمانی که تاپیک رو شروع کردم شاید 20 درصدش برگشته بود اما الان حداقل 50,60 درصدش برگشته.همین طوری پیش بره نهایتا تا یک هفته دیگه مثل قبل میشم.
    :‏(‏

  4. #14
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    دوشنبه 17 خرداد 95 [ 10:13]
    تاریخ عضویت
    1392-12-29
    نوشته ها
    107
    امتیاز
    2,472
    سطح
    30
    Points: 2,472, Level: 30
    Level completed: 15%, Points required for next Level: 128
    Overall activity: 16.0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience PointsTagger First Class
    تشکرها
    91

    تشکرشده 234 در 76 پست

    Rep Power
    22
    Array
    خب بیا با خودت روراست باش،اصلا تبصره و ماده تو جوابات نرن....
    اصلا نمیتونی بهش فکر نکنی؟
    واقعا میخا اون برگرده؟چرا اون؟ چرا الان؟
    بگرده چه اتفاقی میفته؟ برنگرده چی میشه؟ اصلا میخواد برگرده؟
    ببین کیارش جان،شما زود درگیر کردی خودتو.. سعی کن با خودت روراست بشی... اگه مشکلی تو این رابطه میبینی سرپوش نذار،روش کار کن...
    فکر کن عاشق شدی،برگشت، بقیش چی؟ مگه میشه چندوقت یا چندسال با کسی بود وفراموش کرد رفت سراغ کس دیگه؟ اصلا تو بگی اره،طرف مقابلت چی میگه؟
    سعی کن مقالات و تایپیکارو درباره توقف فکر بخونی و اجرا کنی...
    خودتو با این جمله فریب نده که اون باشه ن نرم سراغ کس دیگه... به خودت بگو من اونقدقویم که با اراده و استحکام خودم نمیرم سمت کسی چون الان زمانش نرسیده چون الان درگیر احساساتم چون مثلا اول باید برم دانشگاه عالی چون به زمان نیاز دارم که مطمئن شم احساساتم در چه حده. و.......
    ببین وقتی یه بار تصمیم گرفتی رابطرو تموم کنی حتما مشکلات عدیده وغیرقابل حلی توش دیده بودی، اونا که ح نشده، خودت گفتی... پس چرا باید دوباره شروع شه؟؟
    من کسیم که عقید دارم ادم باید بره دنبال استعدادش، هرچی که هست و تو هر کاری وقتی تجربه و مهارت کافی پیدا کنی و حرفی واسه گفتن داشته باشی و به خودت ایمان داشته باشی حتما موفق میشی...تلاشتو بکن و با خودت قرار بذار که تا زمان خاصی به جایگاه خاصی برسی و همه سعیتو بکن که ب قولی که به ودت دادی عمل کنی...
    به خودت زمان بده،
    ادما وقتی تو یه رابطه هستن بدی های رابطه رو میبینن وقتی دور مشن خوبیهاشو...
    نذاردلتنگی تورو وارد رابطه ای بکنه که میدونی سرانجامی توش نیست.....
    صبر کن...با احساساتت منطقی برخورد کن با ارامش وصبر کنارشون بذار اگه مقابله شدید کنی فرار کنی ممکنه اذیتت کنه...
    ببین چه کارایی و چه چیزایی تورو یادش میندازه از اون موقعیت ها تا حد ممکن دوری کن... .
    و مهم تر از همه اینکه:
    به خدا اعتماد کن و ازش بخواه کمک کنه راه اشتباه نری

  5. #15
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 12 دی 94 [ 12:19]
    تاریخ عضویت
    1391-1-14
    نوشته ها
    217
    امتیاز
    4,713
    سطح
    43
    Points: 4,713, Level: 43
    Level completed: 82%, Points required for next Level: 37
    Overall activity: 4.0%
    دستاوردها:
    1000 Experience PointsTagger First ClassVeteran
    تشکرها
    244

    تشکرشده 215 در 103 پست

    Rep Power
    34
    Array
    یه خورده مشکله
    وقتی آدم تو محیطی قرار گرفته که اون هست خوب از اون محیط خارج میشه.
    به طور کلی سعی میکنه اگه رابطه ای داره اونو قطع کنه.
    اما الان وضعیت من مثل این میمونه که بخوای با دشمنی که نمیبینیش بجنگی.
    هنوز خستگی 6 ماه پیش تو تنمه ولی بازم انرژیم رو جمع میکنم و سعی خودمو میکنم.
    اگه موفق شدم که تا نهایتا دو سه هفته دیگه میام میگم اگرم نه که دیگه از دست کسی کاری ساخته نیست...
    شما هم خیلی وقت گذاشتین واسم،ممنون

    - - - Updated - - -

    یه خورده مشکله
    وقتی آدم تو محیطی قرار گرفته که اون هست خوب از اون محیط خارج میشه.
    به طور کلی سعی میکنه اگه رابطه ای داره اونو قطع کنه.
    اما الان وضعیت من مثل این میمونه که بخوای با دشمنی که نمیبینیش بجنگی.
    هنوز خستگی 6 ماه پیش تو تنمه ولی بازم انرژیم رو جمع میکنم و سعی خودمو میکنم.
    اگه موفق شدم که تا نهایتا دو سه هفته دیگه میام میگم اگرم نه که دیگه از دست کسی کاری ساخته نیست...
    شما هم خیلی وقت گذاشتین واسم،ممنون

  6. #16
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 12 دی 94 [ 12:19]
    تاریخ عضویت
    1391-1-14
    نوشته ها
    217
    امتیاز
    4,713
    سطح
    43
    Points: 4,713, Level: 43
    Level completed: 82%, Points required for next Level: 37
    Overall activity: 4.0%
    دستاوردها:
    1000 Experience PointsTagger First ClassVeteran
    تشکرها
    244

    تشکرشده 215 در 103 پست

    Rep Power
    34
    Array
    متأسفانه موفق نشدم.
    شنبه میرم پیش روانشناس و حضوری مشکلم رو مطرح میکنم.
    هر چند که شک دارم طرح مسائل احساسی پیش روانشناس کار درستی باشه چون نمیشه با دو دو تا چهار تا حلش کرد.
    راستش دیگه خسته شدم.
    مثل کسی که در دریا شنا میکنه تا غرق نشه ولی وقتی خسته شد مجبور میشه خودش رو به دست امواج بسپاره.

  7. #17
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    یکشنبه 24 فروردین 93 [ 10:07]
    تاریخ عضویت
    1393-1-18
    نوشته ها
    6
    امتیاز
    34
    سطح
    1
    Points: 34, Level: 1
    Level completed: 68%, Points required for next Level: 16
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class
    تشکرها
    2

    تشکرشده 2 در 2 پست

    Rep Power
    0
    Array
    دادش گلم بخداجنس نرالبته ببخشیدکه ازین اصطلاح استفاده میکنم اصولاعشق حالیش نمیشه.............تاقبل ازدواج600بارعاشق میشنوول میکنن دخترای بدبختو.پس بیخیال این یکی هم شو

  8. کاربر روبرو از پست مفید دارم خفه مسشم تشکرکرده است .

    کیارش۲ (پنجشنبه 21 فروردین 93)

  9. #18
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 12 دی 94 [ 12:19]
    تاریخ عضویت
    1391-1-14
    نوشته ها
    217
    امتیاز
    4,713
    سطح
    43
    Points: 4,713, Level: 43
    Level completed: 82%, Points required for next Level: 37
    Overall activity: 4.0%
    دستاوردها:
    1000 Experience PointsTagger First ClassVeteran
    تشکرها
    244

    تشکرشده 215 در 103 پست

    Rep Power
    34
    Array
    نمیدونم شاید شما خودتون با چند مورد روبرو شدین پای همه نذارین
    حتما میدونیدکه فرهاد و مجنون و ... مرد بودن

  10. #19
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 12 دی 94 [ 12:19]
    تاریخ عضویت
    1391-1-14
    نوشته ها
    217
    امتیاز
    4,713
    سطح
    43
    Points: 4,713, Level: 43
    Level completed: 82%, Points required for next Level: 37
    Overall activity: 4.0%
    دستاوردها:
    1000 Experience PointsTagger First ClassVeteran
    تشکرها
    244

    تشکرشده 215 در 103 پست

    Rep Power
    34
    Array
    امروز رفتم مشاوره بعد اینکه یه خورده باهام صحبت کرد و چندتا سوال پرسید نهایتا گفت که کاری نمی تونه برام بکنه.
    :(
    اگه تهران بودم میرفتم پیش دکتر ابراهیم میثاق چون صحبت هاشو شنیدم قبولش دارم اما شهر خودمون کسی رو نمیشناسم
    :(
    اگه مشکلم رو اینجا تو انجمن خصوصی آزاد مطرح کنم کمکم می کنن؟
    :(

    - - - Updated - - -

    امروز رفتم مشاوره بعد اینکه یه خورده باهام صحبت کرد و چندتا سوال پرسید نهایتا گفت که کاری نمی تونه برام بکنه.
    :(
    اگه تهران بودم میرفتم پیش دکتر ابراهیم میثاق چون صحبت هاشو شنیدم قبولش دارم اما شهر خودمون کسی رو نمیشناسم
    :(
    اگه مشکلم رو اینجا تو انجمن خصوصی آزاد مطرح کنم کمکم می کنن؟
    :(

  11. #20
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    دوشنبه 17 خرداد 95 [ 10:13]
    تاریخ عضویت
    1392-12-29
    نوشته ها
    107
    امتیاز
    2,472
    سطح
    30
    Points: 2,472, Level: 30
    Level completed: 15%, Points required for next Level: 128
    Overall activity: 16.0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience PointsTagger First Class
    تشکرها
    91

    تشکرشده 234 در 76 پست

    Rep Power
    22
    Array
    ببین،تو زوم کردی رو این موضوع.... منم تقریبا همین کارو میکردم تا هفته پیش.... داشتم دیوونه میشدم.... ولی واسه تولدم دیدم من همه چی دارم، چمه؟؟؟ از بی مشکلی دنبال مشکلم... یه کتابم خوندم که تو اینجا توصیه شده بود به بچه ها....... آیا تو آن گم شده ام هستی؟ نوشته باربارا دی آنجلس....... بخون و با خودت صادق باشو به خودت اعتماد کن.... میشه و میتونی... شما نسبت به دخترا کمتر احساسات رو تو تصمیمت بکار میبری پس فقط بباید به منطقت مجال بدی..... شاید فراموش نکنی مثل من.... ولی بهت قول میدم آروم تر میشی و بی تابی هات هرچندوقت یه بار میشه..... محکم باش.. محکم بودن شماها به منم قدرت میده... بذار همه به هم کمک کنیم و به حرف هم گوش کنیم.... وقتی 2نفر میگن یه کار مشکل داره کمی تامل کن... حتما چیزی هست که ممکنه متوجش نشده باشی، پس بگرد که ببینی چیه.... چرا.... چطور حل میشه.... مطالب اینجا هم بخون... دنبال مشکلات بگرد و فقط خوبی هارو یاداوری نکن... بذار عواملی پیدا کنی که بهت کمک کنه بتونی به خودت مجال بدی..... آروم باش و تدون هرچی مال تو باشه به تو بر میگرده حتی اگه دنبالش نری....

  12. 2 کاربر از پست مفید setare sorbi تشکرکرده اند .

    کیارش۲ (یکشنبه 24 فروردین 93), شیدا. (سه شنبه 26 فروردین 93)


 
صفحه 2 از 3 نخستنخست 123 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. درخواست طلاق دادم ولی مادر شوهرم پیش همه دروغ میگه وآبرومو پیش همه میبره چکار کنم؟
    توسط یاصاحب زمان ادرکنی در انجمن اختلاف و دعوا با خانواده همسر
    پاسخ ها: 6
    آخرين نوشته: پنجشنبه 11 آذر 95, 11:16
  2. پاسخ ها: 5
    آخرين نوشته: یکشنبه 19 بهمن 93, 00:46
  3. قبول کردن پیشنهاد خوابیدن پیش هم در دوران نامزدی بدون هیچ محرمیتی !!!
    توسط tanhaei در انجمن طـــــــــــرح مشکلات ازدواج: ارتباط مراجعان-مشاوران
    پاسخ ها: 24
    آخرين نوشته: یکشنبه 31 شهریور 92, 06:04
  4. پیامدهای روابط افراطی دختر و پسر پیش از ازدواج؟
    توسط keyvan در انجمن ارتباط دختر و پسر(عشق)
    پاسخ ها: 10
    آخرين نوشته: چهارشنبه 23 بهمن 87, 19:02

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 22:42 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.