با سلام خدمت همه دوستان
ازتون صمیمانه میخوام راهنمایییم کنین که چطور همسرمو راضی کنم. پیشاپیش تشکر دارم
من 4 ماهه عقد کردم و همسرم از سال آخر دانشگاه منو میخواست اما پدر مادر من نمیزاشتن بیاد ولی با کلی برو بیا بالاخره راضی شدن و ما یک سال نامزدی شدیم که همو بشناسیم و الانم که عقد کردیم من 26 سالمه و همسرم 32 سالش من لیسانسم و کارمند اون هم دیپلم و شغل آزاد البته درآمدش خداروشکر خوبه.مشکلی که در حال حاضر دارم اینه که من از اون اول قبل عقد بهش گفتم با مادر شوهر تو یه ساختمون زندگی نمیکنم گفتم برو یه هفته فکرات بکن و جواب بده اونم بعد یه هفته اومد گفت باشه برات خونه جدا میگیرم اما حالا که چند ماه دیگه قرار عروسی کنیم و بریم سر زندگیمون از خونه که حرف میفته میگه:ساختمون خودمون خوبه چون خودش تو کار بساز و بفروش هستش میگه من میدونم خونه خودمون چی ساختیم خیلی خوبه میخوام برم فلان جا اجاره کنم میام همین جارو میگیرم انقدر منو حرص میده در صورتی که من گفتم دوست ندارم نزدیک مادرشینا باشیم چون مادرشم مریضه در ضمن پدرشم مرده اما مادرش با دخترش که ازدواج نکرده زندگی میکنن و من دوست ندارم برم تو اون ساختمون که هر تقی به توقی میخوره به من بگن بیا بالا و یا این که رفت و آمد هام چک بشه نمیدونم با چه ترفندی راضیش کنم بی خیال بشه ...........حالا ساختمونشوم همچین تحفه نیستاااااااااااااا تو مرکز شهر تهران که پر دود و دم هستش من همیشه اعتقادم رو دوری و دوستی بوده و هست مطمئنم بعد یه مدت از کوره در میرمو احترامی که الان بین من و مادرشوهر و خواهرشوهرم هست از بین میره ولی شوهرم انگار متوجه نیست که اگر دور باشیم احترام ها حفظ میشه و اگر نزدیک به هر حال تشنج ایجاد میشه تو رو خدا راهنماییم کنین مخصوصا کسانی که موقعیت مشابه منو دارن . ممنون
علاقه مندی ها (Bookmarks)