به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 1 از 2 12 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 16
  1. #1
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    یکشنبه 21 اردیبهشت 93 [ 14:42]
    تاریخ عضویت
    1392-11-26
    نوشته ها
    15
    امتیاز
    219
    سطح
    4
    Points: 219, Level: 4
    Level completed: 38%, Points required for next Level: 31
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class31 days registered100 Experience Points
    تشکرها
    0

    تشکرشده 16 در 12 پست

    Rep Power
    0
    Array

    1 اختلاف با همسر درمورد محل زندگی بعد عروسی

    با سلام خدمت همه دوستان
    ازتون صمیمانه می‌خوام راهنمایییم کنین که چطور همسرمو راضی کنم. پیشاپیش تشکر دارم
    من 4 ماهه عقد کردم و همسرم از سال آخر دانشگاه منو می‌خواست اما پدر مادر من نمیزاشتن بیاد ولی با کلی برو بیا بالاخره راضی شدن و ما یک سال نامزدی شدیم که همو بشناسیم و الانم که عقد کردیم من 26 سالمه و همسرم 32 سالش من لیسانسم و کارمند اون هم دیپلم و شغل آزاد البته درآمدش خداروشکر خوبه.مشکلی که در حال حاضر دارم اینه که من از اون اول قبل عقد بهش گفتم با مادر شوهر تو یه ساختمون زندگی نمی‌کنم گفتم برو یه هفته فکرات بکن و جواب بده اونم بعد یه هفته اومد گفت باشه برات خونه جدا می‌گیرم اما حالا که چند ماه دیگه قرار عروسی کنیم و بریم سر زندگیمون از خونه که حرف میفته میگه:ساختمون خودمون خوبه چون خودش تو کار بساز و بفروش هستش میگه من میدونم خونه خودمون چی ساختیم خیلی خوبه میخوام برم فلان جا اجاره کنم میام همین جارو می‌گیرم انقدر منو حرص میده در صورتی که من گفتم دوست ندارم نزدیک مادرشینا باشیم چون مادرشم مریضه در ضمن پدرشم مرده اما مادرش با دخترش که ازدواج نکرده زندگی میکنن و من دوست ندارم برم تو اون ساختمون که هر تقی به توقی میخوره به من بگن بیا بالا و یا این که رفت و آمد هام چک بشه نمیدونم با چه ترفندی راضیش کنم بی خیال بشه ...........حالا ساختمونشوم همچین تحفه نیستاااااااااااااا تو مرکز شهر تهران که پر دود و دم هستش من همیشه اعتقادم رو دوری و دوستی بوده و هست مطمئنم بعد یه مدت از کوره در میرمو احترامی که الان بین من و مادرشوهر و خواهرشوهرم هست از بین میره ولی شوهرم انگار متوجه نیست که اگر دور باشیم احترام ها حفظ میشه و اگر نزدیک به هر حال تشنج ایجاد میشه تو رو خدا راهنماییم کنین مخصوصا کسانی که موقعیت مشابه منو دارن . ممنون

  2. کاربر روبرو از پست مفید بهار67 تشکرکرده است .

    شایسته89 (یکشنبه 27 بهمن 92)

  3. #2
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    جمعه 23 خرداد 99 [ 20:21]
    تاریخ عضویت
    1392-7-21
    نوشته ها
    374
    امتیاز
    9,911
    سطح
    66
    Points: 9,911, Level: 66
    Level completed: 66%, Points required for next Level: 139
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    OverdriveTagger First ClassSocialVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    1,128

    تشکرشده 851 در 242 پست

    Rep Power
    50
    Array
    سلام بهار خانم.باید منطقی صحبت کنید تا ایشون هم حرفتون رو قبول کنند .بهشون نگید به خاطر مادر و خواهرتون نمیخوام اونجا زندگی کنم .بهشون بگید اون ساختمون رو اجاره میدیم و یه جای دیگه اجاره میکنیم چون محیط اونجا رو دوست ندارم.

    فکر نمیکنی داری زیادی تند میری. اینکه روز اول به همسرتون گفتید و شرط کردید و ایشون قبول کردن پذیرفته شده هست اما اینکه از همین حالا نسبت به مادرشوهر و خواهر شوهرتون بدبین هستید چیز خوبی نیست.

    او دوران قدیم بود که مادر شوهر ها بد بودن این روزا که زمان عروسا هست و تا دلشون بخواد .....


    بیچاره پدر و مادرها
    فرو افتادن در مقابلِ خدا ؛ تنها راه برخاستن است …

  4. 6 کاربر از پست مفید ستیلا تشکرکرده اند .

    asemaneabi222 (شنبه 26 بهمن 92), kamr (یکشنبه 27 بهمن 92), khaleghezey (شنبه 26 بهمن 92), shabnam z (شنبه 26 بهمن 92), toojih (شنبه 26 بهمن 92), شیدا. (یکشنبه 27 بهمن 92)

  5. #3
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    یکشنبه 21 اردیبهشت 93 [ 14:42]
    تاریخ عضویت
    1392-11-26
    نوشته ها
    15
    امتیاز
    219
    سطح
    4
    Points: 219, Level: 4
    Level completed: 38%, Points required for next Level: 31
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class31 days registered100 Experience Points
    تشکرها
    0

    تشکرشده 16 در 12 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام
    ممنونم ستیلا جان از راهنماییتون از این که امروز عصر عصر عروس خانوماست قبول دارم . اینم بگم که واقعا خواهر و مادرش آدم های بد و فوضولی نیستن اما من قصدم پیشگیری هستش که احترامی که الان بینمون هست حفظ بشه

  6. #4
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    سه شنبه 13 اسفند 92 [ 18:11]
    تاریخ عضویت
    1392-11-26
    نوشته ها
    1
    امتیاز
    35
    سطح
    1
    Points: 35, Level: 1
    Level completed: 70%, Points required for next Level: 15
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    7 days registered
    تشکرها
    4
    تشکرشده 5 در 1 پست
    Rep Power
    0
    Array
    سلام دوست عزیز
    من از اول ازدواجم پیش خانواده شوهرم زندگی کردم و متاسفانه علی رغم تمام خوشبینی های که نسبت به همسرم و خانوادش داشتم با مشکلات زیادی روبرو شدم تا حدی که از زندگیم خسته شدم 0من با کلی امید و ارزو به اون خونه رفتم ,در ظاهر هم آنها خیلی خوب و روشنفکر به نظر می امدند ولی بعد ازدواج و رفتن با انجا علی رغم تعریف های خوب همسرم ,دخالت های مادر و خواهرش به حدی بود که خانوادم که برای اولین بار پا به خونه ی ما گذاشته بودن از آمدو رفتشون پشیمون شدند الان دو سال از ازدواجم میگذره هیچ کدوم از اقوام و افراد خانوادم حاضر نیستن به خونه ما بیایند حتی اگر مریض بشم هم هیچ کس حاضر نیست بیاد و حال منو بپرسه.حالا همه اینها به کنار اجبار برای رفت و امد های الکی و بی موقع به هر دلیل به خانه مادر همسرم و حساسیت زیاد همسرم نسبت به خانوادش که باعث شده احساس کنم نوکر بی چون و چرای آنها شده ایم بسیار آزار دهنده هست.
    من به عنوان یه آدم با تجربه و کسی که اول با خوشبینی نسبت به این مسله وارد خانه مادر شوهر شدم ازت میخام که به هیچ عنوان این کارو نکنی که مسایل و مشکلاتی که بعد این مساله پیش می یاد تو رو نسبت به زندگیت سرد میکنه و هم نسبت با همسرت .

  7. 5 کاربر از پست مفید ملکه تشکرکرده اند .

    kamr (یکشنبه 27 بهمن 92), khaleghezey (یکشنبه 27 بهمن 92), sara 65 (شنبه 26 بهمن 92), toojih (شنبه 26 بهمن 92), شایسته89 (یکشنبه 27 بهمن 92)

  8. #5
    عضو فعال

    آخرین بازدید
    دوشنبه 19 آبان 99 [ 21:53]
    تاریخ عضویت
    1391-3-16
    محل سکونت
    گلستان
    نوشته ها
    3,933
    امتیاز
    52,145
    سطح
    100
    Points: 52,145, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 23.0%
    دستاوردها:
    OverdriveTagger First ClassSocialVeteran50000 Experience Points
    تشکرها
    15,723

    تشکرشده 11,395 در 3,444 پست

    Rep Power
    0
    Array
    درود بانو

    اولندش خواهشا جبهه نگیر هنوز هیچی نشده جلوی خانواده شووهرت
    دومندش بهتره محترمانه دغدغه ذهنیت رو با شوهرت درمیون بزاری بگو خانوده شوهرت رو دوس داری و خیلی هم براشون احترام و ارزش قائلی ولی هر فردی خصوصیات مخصوص به خودشو داره جوری بگو که آقات نگران نشه بلاخره اون چون باباش فوت کرده وظیفه خودش میدونه از مادرش مراقبت و از آبجیش محافظت کنه میتونی نشون بدی برای آبجیش یه خواهر بزرگتری که کمک و راهنماییش میکنی و برای مادرش هم دختری میکنی ولی تمایل داری یکمقدار فاصله ها در عین داشتن رابطه مناسب و خوب حفظ کنی البته اینو توی آرامش بهش بگو

    از گفتن کلمه تو خود داری کن جملت رو با من شروع و کن بعدشم احساسات رو بیان کن.و بهش نشون بده خانوادش برات با ارزش و محترم هستش

  9. کاربر روبرو از پست مفید khaleghezey تشکرکرده است .

    toojih (شنبه 26 بهمن 92)

  10. #6
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    یکشنبه 21 اردیبهشت 93 [ 14:42]
    تاریخ عضویت
    1392-11-26
    نوشته ها
    15
    امتیاز
    219
    سطح
    4
    Points: 219, Level: 4
    Level completed: 38%, Points required for next Level: 31
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class31 days registered100 Experience Points
    تشکرها
    0

    تشکرشده 16 در 12 پست

    Rep Power
    0
    Array
    با سلام به همه عزیزان که تاپیک منو خوندن
    ملکه عزیزم ممنونم از این که تجربت رو در اختیار من قرار دادی.
    khaleghezy از شما هم خیلی ممنونم که منو یاری کردین و راهنمایی واقعا ممنونم امیدوارم همسرم قبول کنه چون من خودمو می‌شناسم که نمی‌تونم با اونا تو یه ساختمون زندگی کنم اما تمام سعیمو می‌کنم که تو آرامش بهش بگم امیدوارم قبول کنه ،البته اینم بگم که همسر من 2 تا برادر بزرگتر از خودش داره که ازدواج کردن نمیدونم اما یه حسی بهم میگه شاید اونا بهش گفتن این کارو بکنه، اگر واقعا اینجوری باشه منم یه آشی براشون می‌پزم روش یه وجب روغن که واسه مکان زندگی من تصمیم نگیرن باید ته توش دربیارمممممممممممممم

  11. کاربر روبرو از پست مفید بهار67 تشکرکرده است .

    ملکه (دوشنبه 28 بهمن 92)

  12. #7
    عضو فعال

    آخرین بازدید
    دوشنبه 19 آبان 99 [ 21:53]
    تاریخ عضویت
    1391-3-16
    محل سکونت
    گلستان
    نوشته ها
    3,933
    امتیاز
    52,145
    سطح
    100
    Points: 52,145, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 23.0%
    دستاوردها:
    OverdriveTagger First ClassSocialVeteran50000 Experience Points
    تشکرها
    15,723

    تشکرشده 11,395 در 3,444 پست

    Rep Power
    0
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط بهار67 نمایش پست ها
    با سلام به همه عزیزان که تاپیک منو خوندن
    ملکه عزیزم ممنونم از این که تجربت رو در اختیار من قرار دادی.
    khaleghezy از شما هم خیلی ممنونم که منو یاری کردین و راهنمایی واقعا ممنونم امیدوارم همسرم قبول کنه چون من خودمو می‌شناسم که نمی‌تونم با اونا تو یه ساختمون زندگی کنم اما تمام سعیمو می‌کنم که تو آرامش بهش بگم امیدوارم قبول کنه ،البته اینم بگم که همسر من 2 تا برادر بزرگتر از خودش داره که ازدواج کردن نمیدونم اما یه حسی بهم میگه شاید اونا بهش گفتن این کارو بکنه، اگر واقعا اینجوری باشه منم یه آشی براشون می‌پزم روش یه وجب روغن که واسه مکان زندگی من تصمیم نگیرن باید ته توش دربیارمممممممممممممم
    این چیه الان نوشتی هاااااااااااااا؟

    واقعا زشت نیست برای شما داری مثل دختر بچه ها رفتار میکنی برو جلوی آئینه خودت رو برانداز کن بعد واقعا از خودت بپرس اون شوووهر بنده خدات در مورد همسرش چی فکر میکرد و الان واقعا همسرش اونیه که فکرشو میکرده با این نوشتتون؟

    چیه نکنه فکر کردی شما بانو سوسونا هستین و بقیه هم تسو و دارو دستش میخوان شوووهرتو ازت بگیرن؟
    نتیجه اینکارت رو بزار از اول بهت بگم= فاصله بین خودت و همسرت دلخوری خانواده همسرت و مادرش از شما نزدیکی شوهرت به خانوادش اعصاب خورد شدن شما و نهایتش امکانش زیاده به جاهای باریک کشیده بشه

    قبلش یه مشاور برین با شووهرتون تا این موضوع رو حلش کردین ازدواج نکنین. فکر کنم شما هنوز معنی زندگی مشترک رو خوب نمیدونی

    روز خوش بانو

  13. 3 کاربر از پست مفید khaleghezey تشکرکرده اند .

    kamr (یکشنبه 27 بهمن 92), toojih (یکشنبه 27 بهمن 92), ملکه (دوشنبه 28 بهمن 92)

  14. #8
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    یکشنبه 21 اردیبهشت 93 [ 14:42]
    تاریخ عضویت
    1392-11-26
    نوشته ها
    15
    امتیاز
    219
    سطح
    4
    Points: 219, Level: 4
    Level completed: 38%, Points required for next Level: 31
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class31 days registered100 Experience Points
    تشکرها
    0

    تشکرشده 16 در 12 پست

    Rep Power
    0
    Array
    من واقعا همسرمو دوست دارم و براش ارزش و احترام زیادی قائلم اونم همین طور تا به حال هم من هم اون به نظرای همدیگه خیلی احترام گذاشتیم و تا جایی که تو توانمون بوده برای هم قدم های زیادی برداشتیم، من برای این مسئله وقت مشاوره گرفتم که برم و صحبت کنم ببینم چی میشه اما اگر واقعا همسرم مسرانه بگه که باید اونجا زندگی کنیم نمیدونم ولی فکر کنم چاره ای جز قبول کردنش ندارم،چون دکترا مادرشم جواب کردن

  15. کاربر روبرو از پست مفید بهار67 تشکرکرده است .

    terme00 (یکشنبه 27 بهمن 92)

  16. #9
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 22 آبان 98 [ 08:57]
    تاریخ عضویت
    1392-11-03
    نوشته ها
    432
    امتیاز
    10,650
    سطح
    68
    Points: 10,650, Level: 68
    Level completed: 50%, Points required for next Level: 200
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    SocialOverdriveTagger First ClassVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    2,639

    تشکرشده 1,769 در 422 پست

    حالت من
    Mehrabon
    Rep Power
    72
    Array
    بهارجان جبهه نگیر خواهشا زندگی میدون جنگ نیست خواهر من ... از ترفند و دروغ هم استفاده نکن
    درخواستتو منطقی و محترمانه بیان کن ... اگه به جا باشه همسرت استقبال میکنه در غیر این صورت شاید دلایل منطقی پیش خودش داره که قبول نمیکنه ...
    ضمنا رفتن تو اون خونه هم شاید خیلی بد نباشه ... مثلا اینکه شما کارمندی و ساعاتی از روز زو خونه نیستی وقتی هم که خونه ای سرگرم کارو زندگی خودتی پس خیلی با مادر و خواهر همسرت در ارتباط نیستی ...

    مهمترین مزیتشم اینه که موقعی که ایشالله بچه دار شدی مادربزرگ فرزندت میتونه تو نگهداریش کمکت کنه و لازم نیست هر روز کلی وقت بگذاری فرزندت رو ببری مهد یا خونه مادرت یا خونه مادرشوهرت بذاری ...

    زنداداش منم طبقه پایین خونه مادرمه .... هردوشون راضین ...تازه مامانم از ماها که دخترشیم بیشتر به زنداداشم میرسه همیشه میگه منو فلانی هستیم که پیش همیم باید مواظب همدیگه باشیم شماها که رفتید ...
    موفق باشی...

  17. 5 کاربر از پست مفید terme00 تشکرکرده اند .

    khaleghezey (یکشنبه 27 بهمن 92), toojih (یکشنبه 27 بهمن 92), ملکه (دوشنبه 28 بهمن 92), ستیلا (یکشنبه 27 بهمن 92), شیدا. (یکشنبه 27 بهمن 92)

  18. #10
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    دوشنبه 14 فروردین 02 [ 20:48]
    تاریخ عضویت
    1392-11-15
    نوشته ها
    132
    امتیاز
    8,905
    سطح
    63
    Points: 8,905, Level: 63
    Level completed: 52%, Points required for next Level: 145
    Overall activity: 99.0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    8

    تشکرشده 124 در 65 پست

    Rep Power
    26
    Array
    اتقاقا شوهر منم اینجوری میگه ولی خب من تونستم قانعش کنم
    اون گفت بریم طبقه بالای خونه ما خالیه اونجا زندگی کنیم...
    منم در جوابش نه خودمو ناراحت کردم نه باهاش تند برخورد کردم و نه گفتم با پدرو مادرت زندگی نمیکنم...فقط گفتم من مامانو باباتو خییییلی دوست دارم(واااقعا هم دوستشون دارم)ولی وقتی میایم خونه شما تو خیلی شیر میشی(با شوخی گفت)انگار که خونتون مقر فرماندهیته...پس بهتره که از اینجا دور شیم تا هم مسقل باشیم هم من فرماندهی کنم(بازم به شوخی)...آخرشم گفتم بازم هر چی تو بگی...و اینطوری شد که حالا قراره بیایم طبقه پایین خونه ما زندگی کنیم
    تجربه میگه همیشه حرف های مهمت رو به شوخی بزن.
    البته خب منکر انم نمیشم که شوهرم خییییییلی مرد خوبیه و اصلا به هیچ وجه حاضر نمیشه منو ناراحت کنه

  19. 2 کاربر از پست مفید tommy تشکرکرده اند .

    khaleghezey (یکشنبه 27 بهمن 92), toojih (یکشنبه 27 بهمن 92)


 
صفحه 1 از 2 12 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. نکات برگزاری مراسم عروسی
    توسط melalceremony در انجمن نامزدی و عقد
    پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: دوشنبه 17 آبان 95, 13:43
  2. سه ماهه عروسی کردیم و احساسم به شوهرم سرد شده.فقط تظاهر میکنم حالم خوبه
    توسط nasmas در انجمن اختلاف و دعوا با خانواده همسر
    پاسخ ها: 1
    آخرين نوشته: پنجشنبه 30 اردیبهشت 95, 20:11
  3. قهر خانواده همسرم قبل عروسی و اکنون سعی در برقراری رابطه و آشتی بعد عروسی
    توسط نازگل71 در انجمن اختلاف و دعوا با خانواده همسر
    پاسخ ها: 29
    آخرين نوشته: شنبه 22 اسفند 94, 12:20
  4. مشکلات عروسی
    توسط bita65 در انجمن سایر سئوالات مربوط به ازدواج
    پاسخ ها: 11
    آخرين نوشته: پنجشنبه 12 دی 92, 17:40
  5. عروسی یا سفر خارج از کشور؟
    توسط asal-v در انجمن عقد و نامزدی
    پاسخ ها: 3
    آخرين نوشته: شنبه 20 مهر 92, 21:40

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 11:25 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.