به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 1 از 4 1234 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 35
  1. #1
    عضو همراه آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 29 بهمن 01 [ 12:00]
    تاریخ عضویت
    1391-12-24
    نوشته ها
    1,690
    امتیاز
    42,348
    سطح
    100
    Points: 42,348, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 99.0%
    دستاوردها:
    SocialTagger First ClassVeteranOverdrive25000 Experience Points
    تشکرها
    6,932

    تشکرشده 6,903 در 1,648 پست

    Rep Power
    348
    Array

    Posticon (4) میشل و ذهن سطحی اش...

    سلام به دوست های خوبم،

    امیدوارم حال همتون خوب باشه.

    بعضی هاتون یادتون هست که من دوتا مشکل داشتم. یکی شلوغی ذهن سطحیم، و یکی هم بداخلاقی منتقد درونیم...

    تو این چندماه، اخلاق منتقد درونیم خیـــــــــــــــــــــــ ــــــلی بهتر بوده. اما در مورد ذهن سطحی پیشرفت چندانی نداشتم...

    طی 5، 6 ماه گذشته زندگی برای من خوب بوده. یعنی با توجه به میزان مسائلی که درگیرشون بودم، رضایت خوبی از خودم داشتم و احساس شادی و آرامشم زیاد بوده. با این وجود ذهن سطحیم همچنان ساکت نیست.

    این هفته تصمیم گرفته بودم مجدد تمرینات تاپیک ذهن سطحی و منتقد درونی رو شروع کنم. اما بازم بین هفته بازم رهاش کردم...

    دیروز باز شلوغی ذهن سطحیم باعث یه برخورد تند شد. در واقع وقتی یه اتفاقی رو در ذهنم پرورش میدم، هرچند اولش به نظر میرسه که فقط توی ذهنمه، اما به زودی با اون فرد دعوا میکنم...

    شلوغی ذهنم، فضای کاملا مساعدی برای عدم احترام به حقوق فردی دیگران و پرخاشگری ایجاد میکنه...

    من به این نتیجه رسیدم که "باید" این مسئله رو حل کنم. کاملا حلش کنم...

    بنابراین از هفته بعد دوباره شروع میکنم.

    البته یه مشکلی که دارم اینه که نمیتونم رنگ ها رو تجسم کنم. شما میتونید؟

    برای من سخته! در عمل کاریکه انجام میدم اینه که تمرکزم روی قسمت های مختلف بدنم حرکت میکنه! ولی تجسم رنگها سخته... شایدم من بلد نیستم.

    تصمیم گرفتم قبل از هر تمرین، یک دقیقه به صدای تنفسم گوش بدم. من این رو خیلی بیشتر از تمرین تنفسی دوست دارم. گذشته از دوست داشتنش، ممکنه باعث بشه بتونم رنگها رو تجسم کنم.

    به هرحال این تاپیک رو ایجاد کردم، بلکه باعث بشه بالاخره بتونم یه هفته پشت سرهم دوام بیارم....

    شما که این دوره رو طی کردید، یا بصورت مقطعی تمریناتش ر انجام دادید، اگه راهنمایی ای دارید، خوشحال میشم برام بذارید.

    هر اتفاق بدی، یه اتفاق خوبه...



  2. 5 کاربر از پست مفید میشل تشکرکرده اند .

    del (یکشنبه 28 مهر 92), earth (پنجشنبه 25 مهر 92), reihane_b (شنبه 27 مهر 92), rozaneh (شنبه 27 مهر 92), taraneh89 (شنبه 02 آذر 92)

  3. #2
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    جمعه 19 اردیبهشت 93 [ 20:18]
    تاریخ عضویت
    1392-2-24
    نوشته ها
    283
    امتیاز
    1,885
    سطح
    25
    Points: 1,885, Level: 25
    Level completed: 85%, Points required for next Level: 15
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    3 months registeredTagger First Class1000 Experience Points
    تشکرها
    686

    تشکرشده 569 در 244 پست

    Rep Power
    40
    Array
    سلام میشل عزیز
    تاپیکتو دیدم خواستم سلامی بکنم.
    امیدوارم بتونی مساله پیش اومده رو حل کنی.

  4. 2 کاربر از پست مفید earth تشکرکرده اند .

    کامران (جمعه 26 مهر 92), میشل (پنجشنبه 25 مهر 92)

  5. #3
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    یکشنبه 01 اسفند 95 [ 19:50]
    تاریخ عضویت
    1389-3-16
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    792
    امتیاز
    10,009
    سطح
    66
    Points: 10,009, Level: 66
    Level completed: 90%, Points required for next Level: 41
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    VeteranTagger Second Class10000 Experience Points
    تشکرها
    4,528

    تشکرشده 4,871 در 817 پست

    Rep Power
    94
    Array
    سلام خانم...
    لطف کرده بودی اومدی تاپیکم منم دوست دارم تجربیاتم رو بهت بگم.

    اول اینکه با عرض پوزش از همه کسانی که به نوشته های آقای sci ارادت دارند، من از دو واژه منتقد درونی و ذهن سطحی به شدت بیزارم. در یک مقطعی متاسفانه به این تصور که منتقد درونیم اشتباه می کنه کاری کردم که به شدت از انجامش پشیمون شدم.
    من ترجیح می دم لفظ "نفس اماره" و "نفس لوامه" رو بکار ببرم. هر دوی اینها در قالب منتقد درونی ممکنه به آدم القا بشن. گاهی بعضی از سرزنشها که در درون ما میشه از "نفس لوامه" است که مارو از انجام کارهای زشت دور می کنه و نباید با واژه منتقد درونی یکی بشه. خطرناکه.
    اما تشخیص اینکه نهیب درونیت از نفس لوامه است یا منتقد درونیت، به مرزهای خودت بستگی داره. مثلا برای من مشروب خوردن مرز محسوب میشه. حالا کسی میاد به من میگه بابا! این از منتقد درونیته که داره توی ذهنت وراجی می کنه که تو از مزایای مشروب خوردن و حس خوبی که داره بخاطر گناهش باز بمونی. ممکنه اون لحظه قبول کنی و اینکارو انجام بدی و اتفاقی هم نیفته اما بعد از مدتی کم کم قبح مشروب خوری از سرت می افته و تازه وقتی می فهمی چقدر کارت بد بوده که در یک جمع مذهبی قرار می گیری که همه بخاطر اینکه یه نمازشون رو سر وقت نخوندند گریه می کنند اما تو!... پس نفس لوامه وسیله ای برای محافظت از مرزهای ماست.
    در مورد ذهن سطحی، در مورد خودم به شخصه دیدم که اون نور رنگی و این حرفا حریف من نمی شه. ذهن من زرنگتر از این حرفاست و راه در رو زیاد داره. اصلا خاصیت ذهن حرف زدنه. بخصوص ما خانمها که همزمان باهم به همه چی فکر می کنیم! کاری که من کردم این بود که فکرهای خوب رو جایگزین فکرهای خطرناک می کنم یا هروقت می بینم که باز بخاطر تواتر یک فکر خاص دارم گند میزنم سریع یک کاری می کنم که نیاز به تمرکز داشته باشه. مثل رانندگی یا خریدن چیزی که لازمه.
    کلا بنظرم هرچی بیشتر بشینی فکراتو تجزیه و تحلیل کنی و باصطلاح بهشون گیر بدی چیز جدیدتری از آدم میخوان و گندی که میزنن بزرگتر میشه... ریلکس بودن بهتره

  6. 5 کاربر از پست مفید سرافراز تشکرکرده اند .

    sanjab (جمعه 26 مهر 92), taraneh89 (شنبه 02 آذر 92), فرشته اردیبهشت (جمعه 26 مهر 92), کامران (جمعه 26 مهر 92), میشل (جمعه 26 مهر 92)

  7. #4
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    یکشنبه 20 خرداد 97 [ 07:57]
    تاریخ عضویت
    1391-2-16
    نوشته ها
    863
    امتیاز
    11,692
    سطح
    71
    Points: 11,692, Level: 71
    Level completed: 11%, Points required for next Level: 358
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    3,836

    تشکرشده 2,440 در 754 پست

    Rep Power
    0
    Array
    ببخش میشل پست بی ربط میدم. دیدم جمع قدیمیا جمعه گفتم ی سلامی کرده باشم به بانو سرافراز و شما! راستی چرا شارژ نمیکنی؟

    من اصلا تو باغ این منتقد درونی و ذهن سطحی نیستم ولی واست دعا میکنم بتونی موفق ازشون بیرون بیای
    *به جادوی چشم تو شیدا شدم*
    *ز خود گم شدم در تو پیدا شدم*
    *من آن قطره بودم که با موج عشق*
    *در آغوش مهر تو دریا شدم
    *

  8. 2 کاربر از پست مفید کامران تشکرکرده اند .

    میشل (جمعه 26 مهر 92), سرافراز (جمعه 26 مهر 92)

  9. #5
    مدیران انجمن

    آخرین بازدید
    امروز [ 00:56]
    تاریخ عضویت
    1392-4-02
    محل سکونت
    ایران
    نوشته ها
    1,970
    امتیاز
    33,590
    سطح
    100
    Points: 33,590, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 67.0%
    دستاوردها:
    OverdriveTagger First ClassSocialVeteran25000 Experience Points
    تشکرها
    4,395

    تشکرشده 6,401 در 1,794 پست

    Rep Power
    0
    Array
    دوستان میخام داستان بوقلمون برتراندراسل همون فیلسوف معروفو بگم.یه بوقلمون شکاک ودقیق که بدون نگاه موشکافانه قدم برنمیداره.این بوقلمون درون یه قفس هست هر روزساعت ۹ صبح بهش دانه میدن این بوقلمون دوس نداره به این راحتی این جمله رو باور کنه که "هر روزصبح بهش دانه میدهند" او بادقت وقتی هواگرمه یاد داشت میکنه۹ صبح بهش دانه دادن دوباره میگه ازکجامعلوم شاید هواسردبشه اینطورنباشه شایدروزای تعطیل بهش ندن امادراین مواقع هم رأس ساعت ۹صبح بهش دانه میدن.خب درنهایت به این نتیجه میرسه" قطعا هر روز۹صبح بهش دانه میدهند"باخیال راحت شب میخوابه وفرداصبح رأس ساعت ۹منتظر دانه میمونه اما افسوس که اون روزسرساعت ۹صبح سرش رومیبرند چون روزکریسمس بود. به نظر ذهن سطحی چیزی شبیه این نوع تفکرهست ونبایداون رو با بحث نفس لوامه اشتباه گرفت.
    ای بامن وپنهان چودل ،از دل سلامت میکنم.

  10. کاربر روبرو از پست مفید ammin تشکرکرده است .

    میشل (جمعه 26 مهر 92)

  11. #6
    عضو همراه آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 29 بهمن 01 [ 12:00]
    تاریخ عضویت
    1391-12-24
    نوشته ها
    1,690
    امتیاز
    42,348
    سطح
    100
    Points: 42,348, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 99.0%
    دستاوردها:
    SocialTagger First ClassVeteranOverdrive25000 Experience Points
    تشکرها
    6,932

    تشکرشده 6,903 در 1,648 پست

    Rep Power
    348
    Array
    سلام دوستان، از پست هاتون متشکرم.

    منتقد درونی از نظر من یه چیز سادست (برعکس ذهن سطحی که برام واضح نیست. یعنی هنوز سطح و عمق ذهن برام تفکیک شده نیستن): نقد درونی عبارتست از ارزیابی من در هر لحظه از خودم. اینکه تا چه حد به اصول و ارزشها و مطلوبیت هام نزدیک بودم.

    موجودیتش خوبه، اما چیزیکه در موردش اهمیت داره، میزان درکش هست بعلاوه ی لحن صحبت کردنش.

    منتقد درونی من بداخلاق بود و بهم پرخاش میکرد. خیلی هم سختگیر بود. (اینکه از فعل گذشته استفاده میکنم به این معنی نیست که الان کاملا اوکی شده، بلکه الان دیگه مثل سابقش نیست و خیلی بهتر شده)

    وقتی کار اشتباهی (هرچند جزئی) انجام میدادم، میگفت: ای احمق! چرا فلان کار رو انجام دادی...

    اما تمرین میکنم که این حرف رو با لحن مهربون تری بزنه. مثلا بگه: میشلی مگه قرار نبود دیگه اینکارو نکنی... یا: عسلی باز که یادت رفت....

    و یه نکته هم اینکه سعی کردم بیشتر خودم رو درک کنم. مثلا یه کاری که من انجام میدم و در ازاش خودم رو حسابی شماتت میکنم، کاریه که اگه کسی دیگه انجام بده، راحت ازش عبور میکنم، چون به خودم میگم خب خسته بود، یا ...

    تو این چند ماه من با یه نگاه واقعی تر خودم رو دیدم. خستگی هام رو، ظرفیتم رو، شیطنتم رو، هیجاناتم رو... همه اینها رو (بیشتر از قبل) به رسمیت شمردم. سعی کردم بفهمم که منم یکی هستم مثل بقیه انسان ها، و همونطور که سعی میکنم اشتباهات و خطاهای دیگران رو درک کنم، در مورد خودم هم همینکار رو بکنم.

    و متوجه شدم هرچی از خودم کمتر انتظار بی نقص بودن داشته باشم، تعداد اشتباهاتم کمتر و گذرا تر میشن.

    و اینها اثر مستقیمی روی رفتار منتقد درونیم داشتن. بعلاوه ی اینکه در کنارش سعی کردم منتقد درونیم رو مجددا تربیت کنم.

    این دیدی بود که آقای اس سی آی بهم یادآوری کردن. ایشون گفتن: تا حالا چنین منتقد درونی ای ندیده بودم، چطور به این شکل تربیتش کردی؟

    بله درسته، من نسبت به تربیت کردن ذهنم مسئولم...

    مثلا سعی کردم به منتقد درونیم حرف زدن یاد بدم. وقتی بهم میگفت احمق! بهش میگفتم عزیزم این کلمه زشته و بعلاوه اثر مثبتی هم در مخاطبت! نداره... خیلی قشنگ تره اگه از کلمات گرم تری استفاده کنی...

    و این مکالمات واقعا اثر داشتند و به تدریج منتقد درونی من از یه مرد خشن و پرخاشگر داره تبدیل میشه به یه زن مهربون و لطیف...

    سرافرازجان انتقادها نباید حذف بشن، بلکه اولا باید توام با درک کامل تری از خودمون و شرایطمون باشن، دوما درشون به حقوق فردی خودمون احترام بذاریم، و سوما با لحن مهربون و قشنگی بیان بشن.

    همونطور که در رابطه با دیگران آداب معاشرت رو رعایت میکنیم، اگه با خودمون هم آداب معاشرت رو رعایت کنیم، حال های خوبمون خیلی خیلی خیلی بیشتر و پایدارتر میشن... این رو البته خودم در حال انجامش هستم و هنوز برام نهادینه نشده... اما اثرش توی زندگیم چشمگیر بوده.

    خب این بود نظر من درمورد منتقد درونی... هر توضیح یا تکمیلی که براش داشتید، خوشحال میشم برام بذارید.

    - - - Updated - - -

    سلام دوستان، از پست هاتون متشکرم.

    منتقد درونی از نظر من یه چیز سادست (برعکس ذهن سطحی که برام واضح نیست. یعنی هنوز سطح و عمق ذهن برام تفکیک شده نیستن): نقد درونی عبارتست از ارزیابی من در هر لحظه از خودم. اینکه تا چه حد به اصول و ارزشها و مطلوبیت هام نزدیک بودم.

    موجودیتش خوبه، اما چیزیکه در موردش اهمیت داره، میزان درکش هست بعلاوه ی لحن صحبت کردنش.

    منتقد درونی من بداخلاق بود و بهم پرخاش میکرد. خیلی هم سختگیر بود. (اینکه از فعل گذشته استفاده میکنم به این معنی نیست که الان کاملا اوکی شده، بلکه الان دیگه مثل سابقش نیست و خیلی بهتر شده)

    وقتی کار اشتباهی (هرچند جزئی) انجام میدادم، میگفت: ای احمق! چرا فلان کار رو انجام دادی...

    اما تمرین میکنم که این حرف رو با لحن مهربون تری بزنه. مثلا بگه: میشلی مگه قرار نبود دیگه اینکارو نکنی... یا: عسلی باز که یادت رفت....

    و یه نکته هم اینکه سعی کردم بیشتر خودم رو درک کنم. مثلا یه کاری که من انجام میدم و در ازاش خودم رو حسابی شماتت میکنم، کاریه که اگه کسی دیگه انجام بده، راحت ازش عبور میکنم، چون به خودم میگم خب خسته بود، یا ...

    تو این چند ماه من با یه نگاه واقعی تر خودم رو دیدم. خستگی هام رو، ظرفیتم رو، شیطنتم رو، هیجاناتم رو... همه اینها رو (بیشتر از قبل) به رسمیت شمردم. سعی کردم بفهمم که منم یکی هستم مثل بقیه انسان ها، و همونطور که سعی میکنم اشتباهات و خطاهای دیگران رو درک کنم، در مورد خودم هم همینکار رو بکنم.

    و متوجه شدم هرچی از خودم کمتر انتظار بی نقص بودن داشته باشم، تعداد اشتباهاتم کمتر و گذرا تر میشن.

    و اینها اثر مستقیمی روی رفتار منتقد درونیم داشتن. بعلاوه ی اینکه در کنارش سعی کردم منتقد درونیم رو مجددا تربیت کنم.

    این دیدی بود که آقای اس سی آی بهم یادآوری کردن. ایشون گفتن: تا حالا چنین منتقد درونی ای ندیده بودم، چطور به این شکل تربیتش کردی؟

    بله درسته، من نسبت به تربیت کردن ذهنم مسئولم...

    مثلا سعی کردم به منتقد درونیم حرف زدن یاد بدم. وقتی بهم میگفت احمق! بهش میگفتم عزیزم این کلمه زشته و بعلاوه اثر مثبتی هم در مخاطبت! نداره... خیلی قشنگ تره اگه از کلمات گرم تری استفاده کنی...

    و این مکالمات واقعا اثر داشتند و به تدریج منتقد درونی من از یه مرد خشن و پرخاشگر داره تبدیل میشه به یه زن مهربون و لطیف...

    سرافرازجان انتقادها نباید حذف بشن، بلکه اولا باید توام با درک کامل تری از خودمون و شرایطمون باشن، دوما درشون به حقوق فردی خودمون احترام بذاریم، و سوما با لحن مهربون و قشنگی بیان بشن.

    همونطور که در رابطه با دیگران آداب معاشرت رو رعایت میکنیم، اگه با خودمون هم آداب معاشرت رو رعایت کنیم، حال های خوبمون خیلی خیلی خیلی بیشتر و پایدارتر میشن... این رو البته خودم در حال انجامش هستم و هنوز برام نهادینه نشده... اما اثرش توی زندگیم چشمگیر بوده.

    خب این بود نظر من درمورد منتقد درونی... هر توضیح یا تکمیلی که براش داشتید، خوشحال میشم برام بذارید.

    هر اتفاق بدی، یه اتفاق خوبه...



  12. 5 کاربر از پست مفید میشل تشکرکرده اند .

    del (یکشنبه 28 مهر 92), reihane_b (شنبه 27 مهر 92), rozaneh (شنبه 27 مهر 92), taraneh89 (شنبه 02 آذر 92), veis (جمعه 26 مهر 92)

  13. #7
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    یکشنبه 01 اسفند 95 [ 19:50]
    تاریخ عضویت
    1389-3-16
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    792
    امتیاز
    10,009
    سطح
    66
    Points: 10,009, Level: 66
    Level completed: 90%, Points required for next Level: 41
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    VeteranTagger Second Class10000 Experience Points
    تشکرها
    4,528

    تشکرشده 4,871 در 817 پست

    Rep Power
    94
    Array
    خیلی خوبه که اینقدر پیشرفت کردی اما منظور من اینها نبود. منظور من حفاظت از مرزها بود. منتقد درونی(که من اسمشو میگذارم نفس لوامه) نباید اونقدر خفه بشه که مرزهای ما شکسته بشه. وقتی در مورد گناهی که انجام دادم درونم سرزنشم می کنه نباید به اسم منتقد درونی خفه اش کنم یا انقدر باهام مهربون بشه که من فکر کنم کارم اصلا اشکالی نداشته یا کوچیک بوده. شاید چون خودم تجربه بدی داشتم اینو اینطوری بهت گفتم.
    می دونی؟ من راههای دیگری رو برای آروم کردن ذهن و روح و روانم انتخاب کردم که اثر پایدارتری داشتند. خیلی ها رو اینجا می بینم که یکسری تمریناتو انجام میدن همون موقع کلی هیجان زده میشن که خیلی تغییر کردند اما بعد از یه مدت یا تمرینها رو انجام نمیدن و خسته شون می کنه یا با مشکل بزرگتری برمیگردند. اکثرشون هم به پستهای آقای sci وابسته میشن و برای جزیی ترین کارهاشون میان و سوال میکنند.
    ...
    اینها نظر من بود و البته دوست دارم هرچی می دونم و بلدم بهت بگم که حال بهتری رو تجربه کنی. می تونی هم همون تمرینهارو ادامه بدی قطعا تاثیر مثبت خودش رو میگذاره.
    ذهن سطحی هم همون افکار روزانه ما هستند که مدام در حال گفتگو هستند و راجع به همه چیز نظر میدن. مثل گلوله برفی قل می خورند تا آخر سر بهمن بشن و خراب شن روی سر آدم. ولی بنظرم حتما لازم نیست نور رنگی تصور کنی. احتمالا همه خوابهاتم سیاه سفید می بینی نه؟ همینکه 30 ثانیه سکوت کنی و به صداهای اطراف دقیق بشی و صداهای ظریف و دور رو هم بشنوی همون کارو می کنه.مهم اینه که به چیز مهمی فکر نکنی.

    تو موفق میشی من مطمئنم

  14. 4 کاربر از پست مفید سرافراز تشکرکرده اند .

    فرشته اردیبهشت (جمعه 26 مهر 92), کامران (شنبه 27 مهر 92), میشل (جمعه 26 مهر 92), veis (جمعه 26 مهر 92)

  15. #8
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    جمعه 11 بهمن 98 [ 21:22]
    تاریخ عضویت
    1390-1-21
    محل سکونت
    یه جای دور دور دور
    نوشته ها
    662
    امتیاز
    12,717
    سطح
    73
    Points: 12,717, Level: 73
    Level completed: 67%, Points required for next Level: 133
    Overall activity: 19.0%
    دستاوردها:
    SocialTagger First ClassVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    2,167

    تشکرشده 2,912 در 637 پست

    Rep Power
    86
    Array
    سلام میشل عزیز.

    ذهن سطحی و منتقد درونی! من به جفتش اعتقاد دارم. سراغ منتقد درونی نمی رم چون شما توی این موضوع خودت استادی.

    اما در مورد ذهن سطحی. فکر نمی کنم بشه اون مقدار کاری رو که روی منتقد درونیت انجام دادی روی ذهن سطحی ات انجام بدی. نه شما و نه هیچ کس دیگه. چون ذهن سطحی وابسته به حالات و شرایط و اتفاقات روزانه و آنی آدم هاست. اتفاقاتی که خیلی از اونها پیش بینی نشده اند و حتی قابل پیش بینی کردن نیستند.

    فرض کن شما واسه فردای خودت یک برنامه ریزی کردی. مثلاً همین سه روز گذشته. کلی برنامه چیدی و میخوای توی این چند روز یکسری کارها رو انجام بدی . و اولویت بندی شده رفتار کنی. یهو یک اتفاقی می افته و کلاً تمام وقتت رو میگیره و نمی تونی به اون برنامه ریزی برسی و به ناچار مسیر دیگه ای رو طی میکنی و همین از دست دادن زمان باعث شلوغی ذهنت میشه و اونم ذهن سطحی یا همون ذهن روزانه!

    من فکر میکنم ذهن عمیق ما همیشه وجود داره اما در شرایط تعادل، آرامش و یا صد درصد شرایط مخالف یعنی بحران خودشو بروز میده و این ذهن عمیق یه جورایی با منتقد درونی در ارتباطه.

    به نظرم از یک ذهن سطحی شلوغ نمیشه فرار کرد اما میشه یه جورایی مدیریتش کرد و آرومش کرد و البته من هم این مشکل رو دارم منتها با این تفاوت که وقتی ذهن سطحیم روی موضوعی که دوست ندارم قفل میکنه دیگه عذاب کشیدنم شروع میشه و ول کن نیست! تا اون روز منو خراب نکنه و ساعتها فکرمو به خودش مشغول نکنه. دنبال راه حل بودم اما شاید باورت نشه اما این مشکل به ژنتیک خیلی ارتباط داره و وراثت!
    اینکه ذهن سطحی شلوغ باشه در شرایط فعلی جامعه ما و دغدغه ها و درگیری های فکری مون طبیعیه. و نمیشه خلوتش کرد بلکه فقط میشه کمی مدیریتش کرد. البته اونم هنره و به این راحتی ها قابل حصول نیست.

    در مورد تصور رنگ ها! فکر نمیکنم این موضوع به ذهن سطحی شلوغ ارتباطی داشته باشه چون من با وجود یک ذهن سطحی شلوغ تصور خوبی از رنگ ها می تونم داشته باشم. البته بازم نمیشه با قطعیت گفت.
    امیدوارم تونسته باشم کمی رنگ موضوع رو رنگی کنم.

    نمی دانم چه کرده ام
    اما
    می دانم به تو نیاز مندم

    ویرایش توسط rozaneh : شنبه 27 مهر 92 در ساعت 09:06

  16. 4 کاربر از پست مفید rozaneh تشکرکرده اند .

    reihane_b (شنبه 27 مهر 92), taraneh89 (شنبه 02 آذر 92), میشل (شنبه 27 مهر 92), سرافراز (شنبه 27 مهر 92)

  17. #9
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    جمعه 19 تیر 94 [ 19:52]
    تاریخ عضویت
    1390-7-30
    نوشته ها
    1,886
    امتیاز
    17,095
    سطح
    83
    Points: 17,095, Level: 83
    Level completed: 49%, Points required for next Level: 255
    Overall activity: 61.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassSocial1000 Experience Points10000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    9,194

    تشکرشده 9,663 در 1,930 پست

    Rep Power
    212
    Array
    سلام

    تمرینای اقای برای ذهن سطحی خوبن اما کافی نیستن.و در ضمن این تمرینا برای آروم شدن ذهن و برداشتن تمرکز از روی مسائل بی اهمیت و جزئیه اما تو باز گیر دادی به مسئله جزئی مثل تصور رنگهای نور.نمیتونی تصور کنی،نمیتونی دیگه.انقد پیله نکن اعصاب خودتو بهم نریز.

    و ذهن چیزی نیست که فقط با چندتا تمرین حل بشه.دقت کن.نمیگم تمرینا بد هستن.برعکس.خیلی هم خوب هستن.اما کافی نیستن.انسان مجموعه ای از خیلی چیزاس که روی هم اثر دارن.از شرایط فیزیکی بدن بگیر تا اثرات محیطی و معنوی و روحی.
    به جای پیله به رنگ نورها سعی کن عمیق ببینی.گاهی لازمه دنبال یه حقیقت بری.و در طول اون مدت خلقیاتت نوسان داره اما یه سطح بالاتر اومده.اصلا آدم یعنی همین.
    گاهی لازمه فقط به خودت استراحت بدی.
    گاهی لازمه دورتو شلوغ کنی.تا ذهنت وراجی نکنه.به حالت نگاه کن و تصمیم بگی.

    و خودم کشفیدم کسایی که ارتباط مطلوبی با محیط ندارن و به درون خودشون میخزن ذهن سطحی و منتقد فعالتری دارند.

    موفق باشی

    - - - Updated - - -

    خداروشکر ویرایش هم نداره!منظورم تمرینات آقای بود.

    - - - Updated - - -

    تمرینات اقای sci

  18. 2 کاربر از پست مفید بهار.زندگی تشکرکرده اند .

    reihane_b (شنبه 27 مهر 92), سرافراز (شنبه 27 مهر 92)

  19. #10
    عضو همراه آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 29 بهمن 01 [ 12:00]
    تاریخ عضویت
    1391-12-24
    نوشته ها
    1,690
    امتیاز
    42,348
    سطح
    100
    Points: 42,348, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 99.0%
    دستاوردها:
    SocialTagger First ClassVeteranOverdrive25000 Experience Points
    تشکرها
    6,932

    تشکرشده 6,903 در 1,648 پست

    Rep Power
    348
    Array
    سلام

    دیشب نشد بیام گزارش بنویسم، الان هم یه ذره وقت دارم.

    دیروز بد نبود.

    چه گزارش خلاصه ای شد! دیشب خیلی مفصل تر بود...


    آقای روزنه از پستتون متشکرم. هم بخاطر انرژی مثبتش و هم بخاطر اینکه وقتی داشتم به حرفاتون فکر میکردم، به جواب این سوالم نزدیک شدم:

    نقل قول نوشته اصلی توسط میـشل نمایش پست ها
    هر ابزاری که در اختیار انسان هست، برای اداره زندگیش لازم هست. استفاده درستی هم برای ذهن سطحی هست؟
    الان جوابم رو تحلیل حساسیت نکردم! کامل که شد مینویسمش.

    نقل قول نوشته اصلی توسط سرافراز نمایش پست ها
    می دونی؟ من راههای دیگری رو برای آروم کردن ذهن و روح و روانم انتخاب کردم که اثر پایدارتری داشتند.
    آفرینخوشحالم که اینو میشنوم.

    من شخصا بیشترین ایمان رو به رویکردهای ساختاری خودم دارم. حالا شاید در ادامه پیش اومد و درموردشون نوشتم. به هرحال حق با توه، موفقیت این تمرین ها کاملا بستگی به این داره که روی چه بستری اعمال میشن.

    یه جایی هم در مورد مسئله گرا بودنت نوشته بودی، این هم از نظر من خیلی قشنگه.


    نقل قول نوشته اصلی توسط بهار.زندگی نمایش پست ها
    سلام
    سلام

    تمرینای اقای برای ذهن سطحی خوبن اما کافی نیستن.

    خب این که واضحهه. اگه دوست داری ببینی این تمرین ها روی چه بستری نتیجه میده، این تاپیک رو دنبال کن... البته سالی یکبار هم سربزنی مشکلی نیست، چون معلوم نیست چند سال طول بکشه...

    و در ضمن این تمرینا برای آروم شدن ذهن و برداشتن تمرکز از روی مسائل بی اهمیت و جزئیه اما تو باز گیر دادی به مسئله جزئی مثل تصور رنگهای نور.نمیتونی تصور کنی،نمیتونی دیگه.انقد پیله نکن اعصاب خودتو بهم نریز.

    اینکه فکرمیکنی مسئله ی نورها جزئیه، خب این نظر توه. در هر حال نمیدونم چرا فکر کردی اعصابم براش خورده، من دارم تمرین میکنم که یادش بگیرم. چون دوست دارم تجربش کنم. به نظرم چیز قشنگی باشه که نورها درون جسمم جریان پیدا کنن. یه رودخونه ی رنگی...

    همونطور که خیلی چیزها رو بلد نبودم و یاد گرفتم. این یکی رو هم یاد میگیرم. نه نیازی به اعصاب خوردی هست و نه نیازی به جا زدن... فقط نیازه که تمرین کنم...




    امروز روز زیبا و آرومیه... برای همتون یه روز مسیحایی آرزو میکنم... میشل لطفا تو هم یه روز مسیحایی بساز

    - - - Updated - - -

    راستی شاید به اندازه کافی واضح نگفته باشم که هدفم از این تاپیک اینه که با نوشتن گزارش های روزانه و هفتگی، سعی کنم از مسیرش منحرف نشم. در واقع کمک هایی که نیاز دارم رو از دو منبع دریافت میکنم که یکیش تاپیک مشاوره تخصصی آقای sci با بهارزندگی هست.

    بنابراین از دوست های خوبم خواهش میکنم فعلا (حداقل چند هفته) در این تاپیک پست نذارن، که حواسم پرت نشه. مرسی.

    هر اتفاق بدی، یه اتفاق خوبه...



  20. 2 کاربر از پست مفید میشل تشکرکرده اند .

    reihane_b (یکشنبه 28 مهر 92), سرافراز (یکشنبه 28 مهر 92)


 
صفحه 1 از 4 1234 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 06:29 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.