الان که دارم اینا رو می نویسم خیلی عصبانی هستم خیلی شدید
قلبم درد گرفته
سرم تیرمیکشه و نبضش رو حس میکنم خیلی حالم بده
ولی سعی کردم خودمو کنترل کنم و چیزی نگفتم تا با شما دوستان عزیزم مشورت کنم
نمی دونم با ادمی که جایگاه خودش رو نمی شناسه و پاش رو فراتر می زاره چه برخوردی باید داشت
یکی از همکارامون یعنی نگهبان مون پشت سر من حرف زده
من از دو تا از همکارا شنیدم که جفتشون هم قبول دارم
مساله کاری نیست
خیلی ناراحتم از دستش و دلم می خواد جواب کوبنده ای بدم
ولی نمی دونم چی بگم
بسختی خشم خودمو فرو خوردم تا الان
چی بگم که بشینه سرجاش و دیگه جرات نکنه پشت من حرفی بزنه
علاقه مندی ها (Bookmarks)