به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 1 از 3 123 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 27
  1. #1
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 04 خرداد 96 [ 20:57]
    تاریخ عضویت
    1391-5-12
    نوشته ها
    28
    امتیاز
    4,043
    سطح
    40
    Points: 4,043, Level: 40
    Level completed: 47%, Points required for next Level: 107
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    10

    تشکرشده 17 در 12 پست

    Rep Power
    0
    Array

    1 با آبروی از دست رفته چطور میتونم به زندگیم ادامه بدم؟

    سلام
    دختری هستم 24 ساله. یه ماه پیش برای خواستگار اومد. ما همو پسندیدیم. قرار شد دو ماه (محرم و صفر) وقت بزاریم برای شناخت همدیگه و بعدش دیگه نامزد کنیم. ولی همه چی بعد از یه ماه خیلی بد بهم خورد. ماجرا اینه: اولین باری که من و خواستگارم با هم رفتیم بیرون ازم پرسید تا حالا با کسی دوست بودی؟ منم چون دوست نداشتم دروغ بگم راستشو گفتم که یه بار با یکی دوست بودم ولی ولم کرد و رفت. بهم گفت برای من مهم نیست مهم اینه که دیگه بهش فکر نکنی منم بهش اطمینان دادم که بهش فکر نمیکنم و دیگه دوستش ندارم. ما ارتباطمون ادامه داشت تا اینکه من احساس کردم هی دارم نسبت بهم سرد و سردتر میشه دلیلشو هم کار زیاد عنوان میکرد تا اینکه یه روز بهم زنگ زد و گفت شرایط کاریش جوری شده که فعلاً نمیتونه ازدواج کنه منم که میدونستم بهونه است گفتم هر جور راحتی. و ارتباطمون قطع شد. بعدش فامیلمون که واسطه آشنایی ما شده بود خبردار شد و به من زنگ زد و قضیه رو براش گفتم اون گفت من زنگ میزنم از مادرش بپرسم علت اصلی چی بوده. چند روز بعد فامیلمون به من زنگ زد و گفت ایشون به مادرشون گفتن این دختره قبلاً دوست پسر داشته خیلی هم دوستش داشته قصد ازدواج هم نداشتن منتها بهم خورده. از طرفی گفته که من میرفتم دفترشون پیشش (راست گفته من میرفتم ولی خودش زنگ میزد میگفت بیا ببینمت دلم تنگ شده نمیدونستم حقه و کلک بوده که منو آزمایش کنه منم ساده فکر میکردم واقعاً دلش تنگ شده) اینو که شنیدم دنیا آوار شد رو سرم چون من جلو فامیلمون آبرو داشتم. فامیلمون هم کلی دلداریم داد که عیبی نداره و قرار شد به کسی (حتی به مامانم) چیزی نگه چون کسی از دوستی من خبر نداشت.

    بهش زنگ زدم و گفتم چرا آبروی منو بردی؟ گفت مگه کسی چیزی گفته؟ منم گفتم همه حرفا رو. انکار کرد و گفت من چنین چیزایی نگفتم از خودشون در آوردن. خیلی هم عصبانی شد که چرا بهش زنگ زدم و گفت دیگه به من زنگ نزن من اعصاب ندارم.

    خلاصه الان من ویروونم نمیدونم چه جوری زندگی کنم؟ فامیلمون گفت که من به کسی نمیگم ولی من مطمئن نیستم که واقعاً این کارو میکنه یا نه. از دیروز که اینو شنیدم دارم گریه میکنم حالم خیلی بده رنگم پریده دیگه انگیزه برای ادامه زندگی ندارم. به کسی هم نمیتونم بگم چی شده. من راز زندگیمو به اون آدم گفتم حقم نبود بی آبرو بشم. اگه مامان بابام بفهمن خیلی ناراحت میشن من باید چیکار کنم؟ چطوری با این قضیه کنار بیام؟

  2. #2
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    سه شنبه 21 مرداد 93 [ 19:26]
    تاریخ عضویت
    1391-5-27
    نوشته ها
    151
    امتیاز
    2,111
    سطح
    27
    Points: 2,111, Level: 27
    Level completed: 74%, Points required for next Level: 39
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registeredTagger Second Class1000 Experience PointsSocial
    تشکرها
    98

    تشکرشده 139 در 65 پست

    Rep Power
    0
    Array
    عزیزم این برات بشه 1 تجربه لازم نیست راز دلتو به خواستگارات بگی.دلیلی نداره اون از شما همچین سوالی بپرسه نشونه عدم بلوغ فکریشه! این آقا با این اوصاف اصلا به درد شما نمی خورده!خودتو به خاطرش ناراحت نکن.ایشالا که فامیلتونم آدم رازداریه و به کسی نمیگه.

  3. 6 کاربر از پست مفید mignonne تشکرکرده اند .

    ammin (یکشنبه 24 آذر 92), sanjab (یکشنبه 24 آذر 92), الهام20 (یکشنبه 24 آذر 92), دختر خوب (دوشنبه 25 آذر 92), ساحل 63 (سه شنبه 26 آذر 92), شیدا. (یکشنبه 24 آذر 92)

  4. #3
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 04 خرداد 96 [ 20:57]
    تاریخ عضویت
    1391-5-12
    نوشته ها
    28
    امتیاز
    4,043
    سطح
    40
    Points: 4,043, Level: 40
    Level completed: 47%, Points required for next Level: 107
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    10

    تشکرشده 17 در 12 پست

    Rep Power
    0
    Array
    من ناراحتیم به خاطر از دست دادن خواستگارم نیست چون وقتی این اتفاق افتاد تازه فهمیدم چقدر عصبی و دورو و دروغگو هست. ناراحتیم از اینه که پیش مادرش از من یه دختر نانجیب و هرزه ساخته. فامیلمون هم حتماً پیش خودش میگه حتماً اینم دختر خوب و نجیبی نبوده.

    از طرفی مگه نباید موقع ازدواج آدم صداقت داشته باشه و واقعیت رو بگه؟ من اگه دروغ میگفتم و با این آدم ازدواج میکردم تا آخر عمر عذاب وجدان میگرفتم.

  5. #4
    مدیران انجمن

    آخرین بازدید
    جمعه 07 اردیبهشت 03 [ 00:31]
    تاریخ عضویت
    1392-4-02
    محل سکونت
    ایران
    نوشته ها
    1,968
    امتیاز
    33,342
    سطح
    100
    Points: 33,342, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 99.1%
    دستاوردها:
    OverdriveTagger First ClassSocialVeteran25000 Experience Points
    تشکرها
    4,392

    تشکرشده 6,389 در 1,793 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام،اول بهت تبریک میگم قبل ازاینکه ،پلهای پشت سرت خراب بشن این قضیه بهم خورد،دوم؛ایشون خودشو مدیون شماکرده بایدبه خودت میگفته که نمیتونه اون مسأله روبپذیره سوم؛سوالش به نظرمن تجسس محسوب میشه،وبایدازاول سوالش روتخطئه میکردی،چون افراد دوست باز یاکاملابه این مسأله عقیده دارن مث بعضی غربیها یا اشتهاربه رفیق بازی دارن که باتحقیقات محلی مشخص میشه،اصل بربرائت شخص ازگناه هست..ولی مهمترین مسأله اینه اگه دوباره اومد سراغت جواب منفی وقطعی بده ودیگه بخت خودتوبا این شخص امتحان نکن،

    - - - Updated - - -

    مادرش اگه زن عاقلی باشه باشنیدن اون حرف فکرنمیکنه شما هرزه هستید،اگه نپخته باشه که نباید ازفکریه نابالغ ناراحت بشید.مردم عادی که معصوم نیستند.بخوایم مته به خشخاش بذاریم
    ای بامن وپنهان چودل ،از دل سلامت میکنم.

  6. 4 کاربر از پست مفید ammin تشکرکرده اند .

    mignonne (یکشنبه 24 آذر 92), toojih (یکشنبه 24 آذر 92), الهام20 (یکشنبه 24 آذر 92), شیدا. (یکشنبه 24 آذر 92)

  7. #5
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 04 خرداد 96 [ 20:57]
    تاریخ عضویت
    1391-5-12
    نوشته ها
    28
    امتیاز
    4,043
    سطح
    40
    Points: 4,043, Level: 40
    Level completed: 47%, Points required for next Level: 107
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    10

    تشکرشده 17 در 12 پست

    Rep Power
    0
    Array
    قطعاً من دیگه به این آدم جواب مثبت نخواهم داد. و هیچ وقت حلالش نمیکنم چون راز منو فاش کرد باید علت اصلی رو به خودم میگفت و یه بهونه الکی برای مادرش می آورد. فقط من الان خیلی دلشوره دارم میترسم فامیلمون به کسی بگه و پخش شه این حرف. بعد اگه ازدواج کردم یه روزی به گوش شوهرم برسه (آخه این برای من شد تجربه که دیگه در این مورد صداقت نداشته باشم در آینده اگه برام موقعیت ازدواج پیش بیاد و چنین سوالی ازم پرسیده شه قطعاً من راستشو نمیگم) فقط میترسم حرف من تو فامیل پر شه و به گوش کسایی که نباید برسه.

    - - - Updated - - -

    این بگم که این آقا خودش یه عالمه دوست دختر داشته و رابطه هم داشته.

  8. #6
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    یکشنبه 27 دی 94 [ 10:58]
    تاریخ عضویت
    1392-7-02
    نوشته ها
    186
    امتیاز
    3,023
    سطح
    33
    Points: 3,023, Level: 33
    Level completed: 82%, Points required for next Level: 27
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    OverdriveTagger First Class1000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    499

    تشکرشده 142 در 78 پست

    Rep Power
    29
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط Narges s نمایش پست ها
    اگه مامان بابام بفهمن خیلی ناراحت میشن من باید چیکار کنم؟ چطوری با این قضیه کنار بیام؟
    نمیدونم.
    شاید پیشنهاد من درست نباشه.اما نذار دید پدر مادرت بهت عوض شه.
    اگه این جریان به گوششون رسید زیر بار نرو!
    بگو نمیدونم جریان چیه.احتمالا ازینکه جریان بهم خورده تحت فشارن و این حرفارو زدن

  9. #7
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 15 اسفند 97 [ 18:25]
    تاریخ عضویت
    1392-3-30
    نوشته ها
    167
    امتیاز
    5,346
    سطح
    46
    Points: 5,346, Level: 46
    Level completed: 98%, Points required for next Level: 4
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    172

    تشکرشده 194 در 95 پست

    Rep Power
    27
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط Narges s نمایش پست ها
    قطعاً من دیگه به این آدم جواب مثبت نخواهم داد. و هیچ وقت حلالش نمیکنم چون راز منو فاش کرد باید علت اصلی رو به خودم میگفت و یه بهونه الکی برای مادرش می آورد. فقط من الان خیلی دلشوره دارم میترسم فامیلمون به کسی بگه و پخش شه این حرف. بعد اگه ازدواج کردم یه روزی به گوش شوهرم برسه (آخه این برای من شد تجربه که دیگه در این مورد صداقت نداشته باشم در آینده اگه برام موقعیت ازدواج پیش بیاد و چنین سوالی ازم پرسیده شه قطعاً من راستشو نمیگم) فقط میترسم حرف من تو فامیل پر شه و به گوش کسایی که نباید برسه.

    - - - Updated - - -

    این بگم که این آقا خودش یه عالمه دوست دختر داشته و رابطه هم داشته.
    آدم حقیقت رو به کسی میگه که یه آدمی بوده باشه نه دوست دختری داشته نه رابطه ... داشته و واقعا تنهای تنها بوده

    نه اینکه به پسری که خودش دوست دختر داشته

    ===========

    حالا شما با اون دوست پسر سابقتون رابطه جنسی داشتید ؟ تو شرکتشون ؟

    آخه فقط یه رفتن به شرکت برای دیدن یه نفر حتی یه دوست اونطوری آبروریزی هم نیست دیگه این چیزا عادی هست

  10. #8
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 04 خرداد 96 [ 20:57]
    تاریخ عضویت
    1391-5-12
    نوشته ها
    28
    امتیاز
    4,043
    سطح
    40
    Points: 4,043, Level: 40
    Level completed: 47%, Points required for next Level: 107
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    10

    تشکرشده 17 در 12 پست

    Rep Power
    0
    Array
    نه رابطه جنسی نداشتم. فکر کنم من یه مقدار بد توضیح دادم من شرکت دوست سابقم نمیرفتم همین آقای خواستگارم زنگ میزد میگفت دلم تنگ شده بیا دفترم میخوام ببینمت. انگار داشته امتحانم میکرده ببینه من میرم یا نه. برای من که مسأله ای نبود به جای اینکه بریم کافی شاپ حرف بزنیم برم دفتر اون باهم حرف بزنیم.

  11. کاربر روبرو از پست مفید Narges s تشکرکرده است .

    farshidnaji (یکشنبه 24 آذر 92)

  12. #9
    مدیران انجمن

    آخرین بازدید
    جمعه 07 اردیبهشت 03 [ 00:31]
    تاریخ عضویت
    1392-4-02
    محل سکونت
    ایران
    نوشته ها
    1,968
    امتیاز
    33,342
    سطح
    100
    Points: 33,342, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 99.1%
    دستاوردها:
    OverdriveTagger First ClassSocialVeteran25000 Experience Points
    تشکرها
    4,392

    تشکرشده 6,389 در 1,793 پست

    Rep Power
    0
    Array
    اگه توی زندگی شخصیت،صداقت تو حرفات مهمه و فقط مواردی که شرع جایز کرده(مثل نجات یه مسلمان)دروغ میگی.بهت پیشنهادمیکنم مشاوره مذهبی بگیرکه چکارکنی آیامیتونی انکارکنی یاخیر.چون سند اصلی این حرف خودتی نه کس دیگه...بعدازاون هم میتونی با اون واسطه هم حضوری حرف بزنی وتوجیه ش کنی،ولی اگه این قضیه فاش بشه اون واسطه از دوجهت اشتباه میکنه یکی حفظ آبروی مومن ازحرمت خانه خدا بالاتره دوم اعتبارخودش زیرسوال میره که مثلاواسطه شده
    ای بامن وپنهان چودل ،از دل سلامت میکنم.

  13. کاربر روبرو از پست مفید ammin تشکرکرده است .

    شیدا. (یکشنبه 24 آذر 92)

  14. #10
    عضو پیشرو

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 07 خرداد 99 [ 14:53]
    تاریخ عضویت
    1391-12-22
    نوشته ها
    4,428
    امتیاز
    70,050
    سطح
    100
    Points: 70,050, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    OverdriveSocialTagger First ClassVeteran50000 Experience Points
    تشکرها
    14,753

    تشکرشده 14,732 در 3,979 پست

    حالت من
    Khonsard
    Rep Power
    790
    Array
    دوست عزیز،

    نگران نباش. به خدا توکل کن و مطمئن باش اگر همه چیز را بسپاری بهش به بهترین شکل کمکت می کنه.
    اتفاقی هست که افتاده.
    از خدا کمک بخواه و سعی کن به خودت آرامش بدی. انشاله که موردی پیش نمی آد.

    اگر بعدها اون واسطه باز هم باهات صحبت کرد سعی کن موضوع را تا حد ممکن ساده و پیش پا افتاده نشون بدی تا آبروت حفظ بشه.
    بگو من از خواستگاری که توی دانشگاه یا محل کار ... داشتم براش گفتم و این آقا بد برداشت کرده.

    اگر اون فامیل را می شناسی و آدم خیر و سالمی هست، احتمال این که بگه کم هست.

    توی روابط بعدیت احتیاط کن. اگر جایی می خوای با خواستگارت بری حتما به خانواده ات بگو که بعدها باعث مشکل نشه.
    امیدوارم مشکلت حل بشه و از این دلهره و اضطراب راحت بشی.
    اگر می خواهید برای صلح جهانی کاری انجام دهید به خانه خود بروید و به خانواده تان عشق بورزید .
    مادر ترزا

  15. 2 کاربر از پست مفید شیدا. تشکرکرده اند .

    ammin (پنجشنبه 28 آذر 92), مهربونی... (سه شنبه 26 آذر 92)


 
صفحه 1 از 3 123 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. دو روی سکه من!!! دافعه ام بیشتر از جاذبه ام هست . راه حل!!
    توسط بی نهایت در انجمن روانشناسی عمومی و طرح مشکلات فردی
    پاسخ ها: 38
    آخرين نوشته: سه شنبه 07 فروردین 97, 23:03
  2. چطور باید اقدام کنم و راه درست چی میتونه باشه؟
    توسط reza.h در انجمن سایر سئوالات مربوط به ازدواج
    پاسخ ها: 8
    آخرين نوشته: شنبه 14 بهمن 96, 22:26
  3. حساست من روی شوهرم
    توسط hedika در انجمن طـــــــــــرح مشکلات ازدواج: ارتباط مراجعان-مشاوران
    پاسخ ها: 4
    آخرين نوشته: جمعه 06 شهریور 94, 19:24
  4. شکست عشقی و تاثیری که روی من گذاشته
    توسط newfolder در انجمن طـــــــــــرح مشکلات ازدواج: ارتباط مراجعان-مشاوران
    پاسخ ها: 14
    آخرين نوشته: چهارشنبه 17 آبان 91, 17:24
  5. من نمیتونم شوهرمو به عنوان یه تکیه گاه قوی ببینم
    توسط صوری در انجمن طــــــــرح مشکلات خانواده: ارتباط مراجعان-مشاوران
    پاسخ ها: 26
    آخرين نوشته: دوشنبه 26 دی 90, 16:54

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 19:29 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.