تشکرشده 1,508 در 444 پست
تشکرشده 653 در 231 پست
سلام عزیز دلم
میدونم در شرایط بدی هستی و درکت میکنم
یک عمر با متانت رفت و آمد کردی حالا یه آقا در قالب خواستگار اومده و به راحتی داره ثمره یک عمرت رو به باد میده... حس خیلی خیلی بدیه ولی زندگی دقیقا یعنی همین خوشی ها و ناخوشی ها تا زمانی که نا خوشی نباشه خوشی توی زندگی درک نمیشه
بهتره کم کم به زندگیت برگردی... به قول دوستان اون واسطه برای حفظ آبروی خودشم که شده مطمئن باش حرفی نمیزنه... اون آقا هم که تکلیفش کاملا مشخصه و شما بهتره بابت اینکه زود از زندگیت رفته از خداوند شاکر باشی... ایشون فرهنگ عهد دقیانوس رو داشتن و مناسب شخصیت شما نبودند
خواهر خوبم اصلا نگران نباش و موضوع خواستگارت رو با یه موضوع دیگه به خانوادت انتقال بده ... بعد از اون هم به ادامه زندگیت بپرداز(نه خوانی امده-نه خوانی رفته) میدونم سخته ولی سختیش برای شما که یک ماه با ایشون بودید فقط 10 روزه و بعد از اون براحتی فراموشش میکنید
من برای آرامش خاطر شما دعا میکنم... موفق و سعادتمند باشید
شیدا. (دوشنبه 25 آذر 92)
تشکرشده 600 در 287 پست
دوست عزیز
هیچ یک از خانواده شما در جریان بودن که شما میرید شرکت اقای خواستگار؟رابطه ی شما با اقای خواستگار به چه صورتی بود که ایشون ابراز دلتنگی می کردن؟شما چطور؟رابطتون با ایشون چطور بود؟
رابطه با دوست قبلیتون چطور بود؟دقیقا چه چیزهایی از رابطه با دوستتون به خواستگار گفتید؟
خواستگارتون دقیقا چه چیزهایی در مورد رابطش به شما گفت؟
تشکرشده 793 در 374 پست
دوست عزیزم به خاطر ناراحتیت متاسفم ولی این مشکل فقط به خاطر سادگی خودت بوده که بشه برات تجربه برای خواستگاریهای بعدیت.
اولا باید بهت بگم لازم نیست دروغ بگی و دوستی قبلیت رو از خواستگارت پنهون کنی. میدونی چرا این خواستگارت ولت کرده ؟ چون تو موضوع رو بد تحویلش دادی. گفتی دوست بودیم و ولم کرد و رفت. یعنی تو ناخواسته روی پیشونیخودت یه مارک زدی. دختر خوب در جواب اون و خواستگار آینده ات که احتمالا باز پیش میاد باید میگفتی نه به صورت دوستی ولی قبلا یه آقایی بود دوستم داشت ولی چون من دوستش نداشتم و شرایطمون به هم نمیخورد کنسل شد. به همین راحتی. یعنی نه مجبوری پنهان کنی که کاملا وارد جزدیات شدی که حتی اگه طرف شوهرت هم شد دلیلی به توضیح اضافه نیست و تا این حد کفایت میکنه.
همین حرف خودت که گفتی دوست ولم کرد و رفت خواستگارتو شکاک کرده تا ببینه تا چه حد دختر محکمی هستی و بودی و نپرسیده خواسته ببینه رابطتت قبلا تا چه حد بوده واسه همین گفته بیا شرکت. حتی اگه رابطه ای هم با دوست قبلیت نداشتی با راحت رفتنت به شرکت خواستگار اونو ناخودآگاه مطمئن کردی که نمیشه با این دختر ازدواج کرد . چون تا من گفتم بیا اونم اومد. و خیلی حرفا و سوالات دیگه که بهش حق داده میشه بهم بزنه.
تو به جای ناراحتی از خواستگارت از سادگی خودت ناراحت باش عزیزم. شرمنده که رک حرف میزنم ولی میخوام چشمت باز بشه و خودتو نزنی به سادگی که به این راحتی خواستگاراتو به خاطر یه چیز الکی از دست ندی. یعنی آش نخورده و دهن سوخته.
- - - Updated - - -
به قول دوستمون اگر هم بعدا چیزی از طرف فامیلتون گفته شد بهش بگو بابا من از فلان خواستگارم بهش گفتم و اونم بد برداشت کرده
شیدا. (سه شنبه 26 آذر 92)
تشکرشده 17 در 12 پست
قبول دارم که خیلی ساده بودم خیلی خیلی ساده. میترسم بازم برام موقعیت ازدواج پیش بیاد ولی من با سادگی بیش از اندازه ام همه چیو خراب کنم.
- - - Updated - - -
خب کسی نمیدونست که من میرم شرکت ایشون (میدونم اشتباه کردم که نگفتم ولی فکر میکردم اگه بگم فکر بد کنن). من بهش علاقمند شده بودم ما با هم دست میدادیم. دوست سابقم اولین مرد زندگی من بود. خیلی بهش علاقمند شده بودم و اینو به خواستگارم گفتم ازم پرسید الانم این حسو بهش داری و من مطمئنش کردم که دیگه حسی بهش ندارم چون دوستی ما خیلی کوتاه بود فقط 2 ماه و الان دقیقاً یک سال از اون ماجرا میگذره.
در مورد رابطه های خودش زیاد گفته بود. اینکه با دخترای زیادی دوست بوده رابطه زیاد داشته حتی میگفت که با یکی از دوست دختراش چه جوری رابطه داشته و سر چه چیزایی (منظورم خواسته های جنسی) با هم اشتراک داشتن و سر چه چیزایی با هم دعوا میکردن. حتی گفت که به س ک س کثیف علاقه داره.
تشکرشده 5,967 در 1,568 پست
دختر خوب قصد سرزنش ندارم ولی واقعا برام سواله شما چطور می خواستی با کسی که این رابطه ها رو در این حد تجربه کرده بوده و اینقدر راحت در موردش باهات حرف میزده و احتمالا دچار اختلال جنسی هم بوده (علاقه به ... خشن) ازدواج کنی؟ چرا بعد از فهمیدن این مسائل خودت رهاش نکردی؟
هر آنچه را برای خود می پسندی برای دیگران هم بپسند
و هر آنچه را برای خود نمی پسندی برای دیگران هم نپسند
toojih (سه شنبه 26 آذر 92), دختر مهربون (سه شنبه 26 آذر 92), شیدا. (سه شنبه 26 آذر 92)
تشکرشده 600 در 287 پست
دوست عزیز
شما با توجه به تعریفهایی که از رابطش می کرد باز هم علاقه داشتید با این شخص به عنوان خواستگار ادامه بدید؟
toojih (سه شنبه 26 آذر 92)
تشکرشده 162 در 54 پست
عزیزم فقط بگذار زمان بگذره و صبور باش سعی کن دیگه درباره این موضوع جلوی دیگران هیچ توضیحی ندی چون هر چی شما بیشتر درموردش حرف بزنی حرفش بیشتر باقی می مونه ولی وقتی که درمورد حرف نزنی فراموش می شه
شیدا. (سه شنبه 26 آذر 92)
تشکرشده 793 در 374 پست
برو خدارو هزار هزار بار شکر کن که سرنوشتتو از سرنوشت همچین آدمی جدا کرده. دختر به جای سجده شکر نشستی داری غم و غصه میخوری؟ نترس آتوی اون از تو بیشتره.
نگو آبروی رفته که فکر نمیکنم آبروریزی در بین باشه. اگر هم فامیلتون قبل اینکه خواست چیزی بگه بگو من چیزایی ازش شنیدم که خودم تمومش کردم.
تشکرشده 515 در 170 پست
در ابتدا از اتفاقی که برات افتاده متاسفم ولی از طرفی خوشحالم که قبل از ازدواج ایشون رو شناختی مطمئن باش زندگی با همچین ادمی در اینده برات مشکلات زیادی رو بوجود می اورد
برای خانوما دونستن روابط گذشته همسرشون ناراحت کننده است و از اون بدتر این که جزئیات رو بدونن
پس مطمئن باشید این اتفاق خیر و صلاح شما بوده
گاهی یه اتفاق هر چند که بد باشه موهبتی از سمت پروردگاره چون ما رو از سرنوشت بدی که ممکنه دراینده داشته باشیم نجات میده
حالا هم به جای ناراحتی وافسوس خوردن خدا رو شکر کن که زودتر این خانواده رو شناختی
در مورد حرف اطرافیان و فامیل هم خودتو ناراحت نکن مردم تحت هر شرایطی راست یا دروغ بدگویی و تهمت به دیگران می زنند
بهتره به جای فکر کردن به نکات منفی این اتفاق به موارد مثبتش فکر کنی
اینطوری بهتر میتونی فراموشش کنی و از تجربیاتش برای ایندت استفاده کنی
asemaneabi222 (چهارشنبه 27 آذر 92), kamr (سه شنبه 26 آذر 92)
در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)
علاقه مندی ها (Bookmarks)