سلام من 22 ساله هستم مجردم دانشجو هستم.
از بچگی زندگیمون مثل همه ی خانواده ها فراز و نشیب زیاد داشت من بچه اخر هستم و بارها از دهن مادرم شنیدم که ناخواسته به دنیا اومدم و البته بارها هم گفته که من رو خیلی دوست داره و همیشه از بابت داشتن من خدارو شاکره.
من الان حدود 4ساله که حالتهای ذهنی عجیبی دارم. مثلا وقتی توی یه جمع شاد هستم و میخندم همش احساس میکنم بعدش قراره اشکم در بیاد.یا وقتی از خونه میرم بیرون استرس شدید میگیرم که نکنه الان تو خونه اتفاق بدی بی افته و وقتی گوشیم زنگ میزنه شدیدا استرس میگیرم.وقتی قرار بریم مهمونی و یکی از خواهر برادرم نیان باز استرس میگیرم که نکنه الان دعوا بشه نکنه اتفاق بدی بی افته. کلا دلشوره و استرس های بدی دارم به قدری که اسایش رو ازم گرفتن واقعا احساس بدیه نمیدونم کسی درکم میکنه یا نه؟ دیگه از دست این احساساتم خسته شدم از طرفی موقعیت رفتن پیش مشاور یا روانشناس رو ندارم.احساس میکنم دیوونه شدم همش دلم میخواد غمگین باشم حس میکنم اگه غمگین باشم دیگه اتفاق بدی نمی افته.لطفا کمکم کنید به راهنماییهاتون نیاز دارم لطفا بگید چیکار کنم تا دیگه انقدر دلشوره و استرس نداشته باشم لطفا کمک کنید...
علاقه مندی ها (Bookmarks)