به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 10
  1. #1
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 21 مرداد 94 [ 11:13]
    تاریخ عضویت
    1392-9-04
    نوشته ها
    43
    امتیاز
    1,647
    سطح
    23
    Points: 1,647, Level: 23
    Level completed: 47%, Points required for next Level: 53
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    8

    تشکرشده 11 در 9 پست

    Rep Power
    0
    Array

    خبرچینی های شوهرم تبدیل شده به یک مشکل بزززززرگ

    با سلام: من تازه عضو شدم25 سالمه و 4 ساله که ازدواج کردم شوهرم 29 سالشه و بچه هم نداریم. اون تک پسر و منم تک دختر هستم و شوهرم به خاطر کارش هرروز پدرومادرشو میبینه و متاسفانه هر اتفاقی که میوفته سریع به مادرش خبر میده و البته منظوری هم نداره فقط می خواد اونو هم در جریان بذاره. مثلا وقتی تصمیم میگیریم بریم مسافرت از قبلش بهش میگه یا وقتی یکی از اقوام آقاشون برای من اس ام اسهای ناجوری میفرستاد و من به شوهرم گفتم به مامانش گفت. البته من هم خیلی مسائل رو به مامانم میگم اما نه تا این حد ولی شوهرم فکر میکنه من همه چیزو به مادرم میگم برای همین اون بدتر شده و این باعث حسادت ها و دخالت های مادرشوهرم شده... هر چی هم بهش میگم نگو فایده نداره و کار خودشو میکنه و یه جوری توجیه میکنه که مگه چی گفتم؟؟؟ تو رو خدا کمکم کنید اصلا دلم نمیخواد این وضع ادامه پیدا کنه واقعا دارم اذیت میشم.... به نظرتون چطوری و با چه سیاستی جلوی خبرچینی های شوهرمو که باعث حسادتها و دخالتهای خانوادش شده بگیرم؟؟؟؟

  2. #2
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    جمعه 27 مهر 97 [ 06:20]
    تاریخ عضویت
    1392-7-30
    نوشته ها
    154
    امتیاز
    6,302
    سطح
    51
    Points: 6,302, Level: 51
    Level completed: 76%, Points required for next Level: 48
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    9

    تشکرشده 125 در 66 پست

    Rep Power
    30
    Array
    دخالتی که خانوادش می کنن منظورت چیه مثلا چی کار می کنن؟؟ مثال بزن !

  3. #3
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    یکشنبه 20 مهر 93 [ 00:49]
    تاریخ عضویت
    1391-8-22
    نوشته ها
    603
    امتیاز
    2,846
    سطح
    32
    Points: 2,846, Level: 32
    Level completed: 64%, Points required for next Level: 54
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    884

    تشکرشده 793 در 374 پست

    حالت من
    Shad
    Rep Power
    72
    Array
    خیلی از مردها اویل زندگی این رفتار رو دارند و خیلی از آقا پسرها تازه بعد ازدواج یاد خانواده میفتن و مشورت و مهربانی و محبت و گذشت و ... و خیلی از رفتاراش بعد ازدواج گل میکنه. انگار این خانواده همون خانواده دوران مجردیش نبوده. این موارد بیشتر از طریق خود زن ناخواسته در مرد ایجاد میشه. چون شما هم خودتون بدون منظور حرفای خصوصی زندگیتون رو به مادرتون منتقل میکنید و ناخودآگاه شاید پیش همسرتون هم گاهی عنوان میکنید که فلان حرفو به مادرم گفتم و یا جلوی فلان حرف مامانم فلان نظر رو داد ناخواسته این رفتار رو در همسرتون پررنگ میکنید که پس اگر مادر خانمم از فلان تصمیممون مطلعه و محرمه پس چرا مادر من ندونن؟ مگه مادر من نامحرمه؟ و همین عامل هی بیشتر و بیشتر میشه تا به صورت یک عادت درمیاد تا شما حتی اون حرفایی رو که طرف مقابلتون نمیخواین خانواده اتون بدونه (چه در مورد شما و چه در مورد همسرتون) به زبون میارید. پس شما اول باید از خودتون شروع کنید بعد از همسرتون دلگیر بشید.

    شما باید به همسرتون از طریقی بفهمونین که زندگی متاهلی جدای از زندگی مجردی است و خانواده ایشون الان دیگه شمایید و خانواده خودش در مرتبه دوم الویت قرار میگیره و خودتون رو هم تو این زمینه قاطی بحث کنید و جمع ببندید و حرفاتون منحصرا خطاب به شخص ایشون نباشه. و هر حرفی رو به مادرتون نگید

  4. #4
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 21 مرداد 94 [ 11:13]
    تاریخ عضویت
    1392-9-04
    نوشته ها
    43
    امتیاز
    1,647
    سطح
    23
    Points: 1,647, Level: 23
    Level completed: 47%, Points required for next Level: 53
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    8

    تشکرشده 11 در 9 پست

    Rep Power
    0
    Array

    Bow خبر چینی

    نقل قول نوشته اصلی توسط negad نمایش پست ها
    دخالتی که خانوادش می کنن منظورت چیه مثلا چی کار می کنن؟؟ مثال بزن !
    مثلا وقتی من و شوهرم میریم مسافرت مادرشوهرمم دلش میخواد با ما بیاد و هی مثالهای عجیبو غریب میزنه که منم باید باهاتون بیام وقتی نمیبریمش مثل گندم برشته جلزو ولز میکنه و میخواد خودش بره مسافرت.
    مثلا ما که خونمونو بنایی میکنیم اونم یادش میوفته خونشونو باید بنایی کنه.
    منکه خونه مامانم میرم حرصش در میاد که رفتم اونجا و هی میخواد یه کاری کنه اونجا نرم و برم خونه خودشون
    منکه مهمونی میرم اونم باید بیاد و هر کاری برای اومدن میکنه
    منکه برای مهمونام 2 نوع غذا میپزم اونم میگه منم مثل تو 2 نوع میپزم و اینکارو میکنه
    منکه رژیم میگیرم اونم رژیم میگیره
    خونه ما که ترشی میبینه اگه تو خونه خودشون نباشه فوری میره میخره و به منم میگه فلان روز که اومدم خونتون ترشیاتو دیدم دیگه نتونستم طاقت بیارم منم رفتم خریدم
    کلا من هر کاری میکنم اونم باید بکنه.... اینو هم اضافه کنم که چون توی عمرش همیشه شوهرش زده توی سرش حالا انگار میخواد تلافی بدبختیایی که کشیده رو سر من بدبخت خالی کنه.

    - - - Updated - - -

    کامر عزیز با شما موافقم و از راهنماییتون هم متشکرم اما نمیدونم از چه راهی باید به شوهرم بفهمونم که من خانواده اول تو هستم. من و تو حریم خصوصی خودمونو داریم.

  5. #5
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    یکشنبه 20 مهر 93 [ 00:49]
    تاریخ عضویت
    1391-8-22
    نوشته ها
    603
    امتیاز
    2,846
    سطح
    32
    Points: 2,846, Level: 32
    Level completed: 64%, Points required for next Level: 54
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    884

    تشکرشده 793 در 374 پست

    حالت من
    Shad
    Rep Power
    72
    Array
    سلام سیدنی عزیز. اینکه خوبه زن به اون سن و سالی داره از کارای تو تقلید میکنه. بابا به جای حرص خوردن یه کم سیاست داشته باش. به قول خودت دستی دستی داره آتو میده دستت . خب استفاده کن دیگه. کاش مادرشوهر منم اونطوری بود. اونقدر خوب بود؟ من سرم درد میکنه واسه ایجور چیزا

  6. #6
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 21 مرداد 94 [ 11:13]
    تاریخ عضویت
    1392-9-04
    نوشته ها
    43
    امتیاز
    1,647
    سطح
    23
    Points: 1,647, Level: 23
    Level completed: 47%, Points required for next Level: 53
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    8

    تشکرشده 11 در 9 پست

    Rep Power
    0
    Array
    کامر جان سلام:
    چطوری از این آتوها استفاده کنم؟ و چطوری سیاست داشته باشم میشه یه کم واضح تر منو راهنمایی کنی؟ممنونم که وقت میذاری و جواب میدی
    ویرایش توسط sidni : یکشنبه 10 آذر 92 در ساعت 18:10

  7. #7
    عضو پیشرو

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 07 خرداد 99 [ 14:53]
    تاریخ عضویت
    1391-12-22
    نوشته ها
    4,428
    امتیاز
    70,050
    سطح
    100
    Points: 70,050, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    OverdriveSocialTagger First ClassVeteran50000 Experience Points
    تشکرها
    14,753

    تشکرشده 14,732 در 3,979 پست

    حالت من
    Khonsard
    Rep Power
    790
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط sidni نمایش پست ها
    مثلا وقتی من و شوهرم میریم مسافرت مادرشوهرمم دلش میخواد با ما بیاد و هی مثالهای عجیبو غریب میزنه که منم باید باهاتون بیام وقتی نمیبریمش مثل گندم برشته جلزو ولز میکنه و میخواد خودش بره مسافرت. این که می خواد با شما بیاد مسافرت شاید گاهی حس کنید مزاحم شده، اما این که خودش بره سفر، به شما چه. بره سفر!
    مثلا ما که خونمونو بنایی میکنیم اونم یادش میوفته خونشونو باید بنایی کنه. خوب توی خونشون بنایی کنه. چی می شه مگه؟ از بنایی شما کم می شه؟
    منکه خونه مامانم میرم حرصش در میاد که رفتم اونجا و هی میخواد یه کاری کنه اونجا نرم و برم خونه خودشون
    منکه مهمونی میرم اونم باید بیاد و هر کاری برای اومدن میکنه
    منکه برای مهمونام 2 نوع غذا میپزم اونم میگه منم مثل تو 2 نوع میپزم و اینکارو میکنه سه نوع بپزه، صد نوع بپزه، به شما چه!!
    منکه رژیم میگیرم اونم رژیم میگیره اونوقت رژیم شما خراب می شه؟
    خونه ما که ترشی میبینه اگه تو خونه خودشون نباشه فوری میره میخره و به منم میگه فلان روز که اومدم خونتون ترشیاتو دیدم دیگه نتونستم طاقت بیارم منم رفتم خریدم بره بخره. آخه اینم شد مشکل؟
    کلا من هر کاری میکنم اونم باید بکنه.... اینو هم اضافه کنم که چون توی عمرش همیشه شوهرش زده توی سرش حالا انگار میخواد تلافی بدبختیایی که کشیده رو سر من بدبخت خالی کنه.

    کجا سر شما تلافی کرده؟ چیکارت داشته دختر خوب؟
    به خدا مشکل ندیدی به اینا می گی مشکل. حالا اون زن هم مادر همسر شماست. خودت هم می گی سختی کشیده و زندگی خوبی نداشته، رژیم بگیره یا ترشی بخره، می شه مشکل زندگی شما؟
    یه دور کوچولو تو تالار بزن تا ببینی مشکل چیه. فقط زیاد نمون که روحیه ات خراب بشه. بعدش برو خدا را شکر کن که زندگی خوبی داری و ایشاله که همیشه خوب بمونه

    فقط اون قسمت که همسرت مسائل خصوصیتون را به مادرش اطلاع می ده باید با درایت و سیاست حل کنی.
    فکر می کنم اگر تو تالار بگردی بتونی روشهایی برای کنترل این مساله پیدا کنی.

    موفق باشی
    اگر می خواهید برای صلح جهانی کاری انجام دهید به خانه خود بروید و به خانواده تان عشق بورزید .
    مادر ترزا

  8. #8
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 21 مرداد 94 [ 11:13]
    تاریخ عضویت
    1392-9-04
    نوشته ها
    43
    امتیاز
    1,647
    سطح
    23
    Points: 1,647, Level: 23
    Level completed: 47%, Points required for next Level: 53
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    8

    تشکرشده 11 در 9 پست

    Rep Power
    0
    Array
    شیدا جان:
    اینا حسادت و تقلید هستن و مشکل به حساب نمیان درسته... اما وقتی من میرم خونه مامانم و شوهرم به پدرومادرش میگه و اونا توی گوشش میخونن که سیدنی نباید میرفته و با عصبانیت میفرستنش خونه اینجا مشکل پیش میاد... وقتی مثلا 4 روز مهمون دارن و ما باید هر 4 روزش اونجا باشیم اینجا مشکل درست میشه... وقتی میخوان درآمد شوهرمو ازش بگیرن اینجا مشکل درست میشه و ...

  9. #9
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    یکشنبه 20 مهر 93 [ 00:49]
    تاریخ عضویت
    1391-8-22
    نوشته ها
    603
    امتیاز
    2,846
    سطح
    32
    Points: 2,846, Level: 32
    Level completed: 64%, Points required for next Level: 54
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    884

    تشکرشده 793 در 374 پست

    حالت من
    Shad
    Rep Power
    72
    Array
    سلام. یه کم از خصوصیات همسرت بگو تا بهتر راهنماییت کنیم. مثلا چقدر به خانواده اش وابسته است؟ در مقابل حرفاشون تا چه حد تحت تاثیر قرار می گیره؟ آیا با آروم و منطقی حرف زدن تو قانع میشه یا باز حرف اونا رو تکرار میکنه؟ چقدر تحت تاثیر توئه؟ اصلا آدم منطقی هست (با همه ) یا آدمیه که به حرف اونو اونه؟؟؟....

    سیاست زنانه: مثلا دوست نداری همسرت هر روز با خانواده اش باشه. با دو حالت میتونی از رفت و آمدش کم کنی:

    1- دعوا کنی که چقدر با خانواده اتی؟ به من توجه نمیکنی. کاش منو هم اندازه اونا دوست داشتی؟ (رفتارای منفعلانه که منجر به خشم و نهایت دعوای مفصل میشه)

    و اما دومین روش: 2- تو اینقدر که خونه اونا رفت و آمد میکنی یه کمی هم به فکر وابستگی اونا هم باش. تو با این کارت اونا رو عادت میدی که هر روز تو رو ببینن و اگه خدای نکرده یه روز نتونستی بری و کاری برات پیش اومد اونا چشم به راهت می مونن. کاش هر از چند گاهی کارت رو بهونه کنی و تلفنی احوال پرسی کنی و بگی امروز نتونستم برسم ببینمتون.

    این یک مثال ساده بود که شاید به کارت نیاد ولی منظورم این بود که خبرچینی ها و تو هر مهمونی شرکت کردن و خیلی از مشکلات دیگه رو میتونیم با یه کم درایت بدون بروز مشکلی حل کنیم. بدون اینکه تنشی ایجاد شه و خانواده همسر رو تو روی همسر خراب کنیم و خودمون از چشم شوهر بیفتیم.

    - - - Updated - - -

    در مورد تقلیدهای مادرشوهرت . با لبخند و لحن مودبانه میتونی بگی مامان جون خیلی خوشحالم که کارایی که میکنم باب میلتونه و مورد پسند شما. شما که چند سال از من بزرگترید وقتی می بینم کاری رو که من کردم شما هم میکنید خیلی حس خوبی بهم دست میده. مطمئنم میکنه که راهو اشتباه نرفتم و رفتارم یا انتخابم یا روشم درست بوده.این خیلی برای من ارزشمنده که کارای من از طرف شما ok میشه. یه کم به خودم مغرور میشم .

    مطمئن باش عمرا دیگه مادرشوهرت بخواد از کارات تقلید کنه

    در مورد خبرچینی همسرت: همسر منم یه کم البته خیلی کم اول زندگی این خصلت رو داشت. چند بار که یه حرفی بینمون میشد حتی یه خرید ساده رو اونجا میگفت. چندبار که از دهنش شنیدم که اونجا گفته ناراحت شدم و اعتراض کردم. دیدم الکی توجیح میکنه که چیز مهمی نبود و از این حرفا.
    واسه همین تو چند مورد البته جزئی بدون اینکه چیزی بهش بگم خودم انجام دادم (مثلا درست کردن کیک بدون اطلاع اون) و وقتی گفت چرا قبلش بهم نگفتی گفتم ترسیدم بگم باز بری اونجا بگی "م" آب خورد. اون شد که دیگه همسرم این حرکتشو کنار گذاشت.

    بهش تذکر بده که تو هم حریم خصوصی داری و دوست نداری اونا از هر حرکتت با خبر بشن همون طور که تو چیزی از کارای اونا نمیدونی؟ بگو مگه تو میری اونجا من سئوال پیچت میکنم که کی چیکار کرد که تو هر چی میشه اونجا توضیح میدی؟ نمیگن به ما چه؟ (این جمله آخری کلیدیه و زه همون سیاست زنانه)

  10. کاربر روبرو از پست مفید kamr تشکرکرده است .

    sidni (دوشنبه 11 آذر 92)

  11. #10
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 21 مرداد 94 [ 11:13]
    تاریخ عضویت
    1392-9-04
    نوشته ها
    43
    امتیاز
    1,647
    سطح
    23
    Points: 1,647, Level: 23
    Level completed: 47%, Points required for next Level: 53
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    8

    تشکرشده 11 در 9 پست

    Rep Power
    0
    Array
    کامر جان ممنون از راهنماییت.راستش شوهرم کارش با باباش شراکتی هست و برای همین هرروز بالاجبار دنبال باباش که میره مامان و بی بیش گیر میدن بیا داخل ببینیمت اونم میره.. اوایل خیلی بیشتر میرفت الان کمتر شده... از نظر وابستگی هم پدرومادرش همیشه دارن براش ناز میان که پیر شدیمو پامون درد میکنه فلان شده وهمان شده و حسابی حسابی خودشونو چسبوندن بهش به منم میخوان بچسبن ولی من پا نمیدم و خیلی وقتا هم به خاطر این با شوهرم دعوام شده... باباش خیلی سیاست داره و میخواد یه جورایی از شراکتشون استفاده کنه و هرچی که شوهرم صاحبه توی کار خودش صاحب شه و با ترفند های مختلفی روی مخ شوهرم کار میکنه.
    تحت تاثیر حرفای پدرو مادرش خیلی بیشتر از من قرار میگیره اما درکل آدمی هست که کنار میاد اما اگه اونا حرفی بزنن حتی غیر منطقی هم باشه خیلی وقتا قبول میکنه گاهی هم نه. من و زندگیمونو دوست داره تنها مشکلمون پدرومادرشه که همیشه اونا دلیل دعواهای ما بودن و هستند.
    1 مثال میزنم: مادر من یه شب تنها بود و کار شوهرم تا دیر وقت طول کشید برای همین من مجبور شدم برم پیش مامانم... مادرشوهرم با مادربزرگ شوهرم زندگی میکنن و اونشب اون تنها نبود اما شوهرم فرداش کل روز با من بداخلاقی میکرد و قهر بود که چرا شب قبلش رفتم پیش مامان خودم و خونه مادرشوهرم نرفتم هرچی هم براش توضیح میدادم توی کتش نمیرفت... یا قبل از ازدواج شروطی گذاشتم که منطقی هم بودن مثلا من توی کارای تو که به شغلت مربوطه بهت کمک نمیکنم اونم قبول کرده اما از اونجایی که پدرشوهرم میخواد سر من تسلط داشته باشه زده زیرش و شوهرمم باهاش موافقه و به این دلیل گاهی سرد رفتار میکنه و میره تو قیافه منم اصلا زیر بار نرفتم و نمیرم..... شما بودید با چنین آدمایی چیکار میکردید؟؟
    باز هم متشکرم که پست منو میخونی و راهنماییم میکنی.

    - - - Updated - - -

    خبر چینی ها رو چجوری باید جلوگیری کنم؟؟
    درایت شما در این مورد چیه؟
    خصوصیات شوهرم:
    کم حرف- اقتصادی- ساده- احساساتی- با گذشت- مسئولیت پذیر به خصوص درمورد پدرومادرش که در موردشون حتی احساس گناه و دلسوزی زیادی هم میکنه- آروم- کمی منطقی


 

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 02:00 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.