سلام n.i.k.iعزیز
ممنون که جوابم رو دادین
اسمم رو گذاشتم بی همدم چون هیچ همدمی ندارم نمی دونم احساس استقلاله یا احساس تنهایی ؟ واقعا گاهی وقتها فکر میکنم کسی باهام نیست مستقل ام اما وقتی بیشتر توجه میکنم میبینم تنهام
نمی دونم دل گرفتگیه یا دل مردگی؟
من همیشه سعی کردم خودم رو بشناسم و به نظرم تا حدود زیادی خودم رو شناختم .
اما در مورد دلتنگی های بی موردم در تعجبم گاهی وقتها جوری میشه که دیگه نمی تونم احساساتم رو درک کنم ، اونقدر حس غریبیه که حتی نمیشه تصور کرد.
واقعیتش هدفی که دارم بهش نمی رسم و خیلی هم تلاش میکنم
هدفم ازدواج با فردی هست که باهاش خوشبخت بشم وبتونم پله های ترقی اخلاقی و الهی رو طی کنم.
خیلی هم تلاش میکنم اما فعلا که خاستگاری ندارم. ، کلا خیلی دوست دارم برم سر کار اما کار نیست یعنی به من که میرسه نیست
با مادرم صمیمی هستم و باهاش در مورد مشکلاتم صحبت می کنم اما در مورد دلتنگی ام تا میگم همه میگن بازم ؟ تو کی دلتنگ نیستی.
قبلنا هفته ای چند بار میرفتم قبرستان و سر قبرها می رفتم و براشون طلب مغفرت میکردم اما الان دیگه حوصله هیچ کاری ندارم. احساس ضعف میکنم ضعف شدیدی و احساس حقارت، هر کاری هم میکنم نمی تونم از خودم دورشون کنم. احساس خورد شدن.
n.i.k.i دوستت دارم منون می شم اگه جواب تاپیکم رو بدی برام مثل درد دل میمونه ، خیلی نیاز به ازدواج دارم اما کسی نمی خوادتم
علاقه مندی ها (Bookmarks)