به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

نمایش نتایج: از شماره 1 تا 9 , از مجموع 9
  1. #1
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 07 مهر 93 [ 02:50]
    تاریخ عضویت
    1392-6-28
    نوشته ها
    40
    امتیاز
    1,050
    سطح
    17
    Points: 1,050, Level: 17
    Level completed: 50%, Points required for next Level: 50
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    77

    تشکرشده 47 در 18 پست

    Rep Power
    0
    Array

    New 2 *کمک فوری *شوهرم میخواد با خانواده اش تو یه خونه زندگی کنیم !!خیلی ناراحتم .

    سلام دوستان به کمک فوریتون احتیاج دارم . وقت زیادی ندارم .
    ما تازه شش ماهه که عروسی کردیم شوهرم ازم خواسته که پدر و مادرش و سه تا خواهراش بیان خونه ما باهم زندگی کنیم .(مدل پنجاه سال پیش!!!!!!!) امشب قراره بشینیم در موردش صحبت کنیم . من اصلا راضی نیستم . به خاطر یه سری اخلاقاشون که بعدا سر فرصت بهتون میگم اصلا دوست ندارم این اتفاق بیفته. چند ماه پیش بهم گفت که بریم باهاشون تو یه ساختمون زندگی کنیم من قبول نکردم حالا با این که می دونه من اصلا و ابدا راضی به این کار نیستم میگه بریم هفت نفر ادم تو یه خونه نود متری اونم مستاجری زندگی کنیم . دلیلش هم خرید خونه و مسسایل مالی هست البته میخواد سود کنه نه از سر ناچاری یا اجبار. میگه موقعیت خوبی پیش اومده تا دو تا خونه بخرم یکی واسه مامانش اینا یکی هم خودمون میگه همش یه ساله دیگه تحمل کن زود میگذره اون وقت هرکی میره خونه خودش .
    چه جوری راضیش کنم که این کارو نکنه طوری که بینمون ناراحتی پیش نیاد؟ تازه زندگیمون داشت یه ذره اروم میشد که این مسئله پیش اومد نمیخوام دوباره دعوامون بشه شایدم داره امتحانم میکنه چون میدونه من راضی نیستم . خواهش میکنم کمکم کنید چه جوری بهش بگم ؟

  2. #2
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    شنبه 09 بهمن 95 [ 23:48]
    تاریخ عضویت
    1392-7-15
    محل سکونت
    کره زمین
    نوشته ها
    1,532
    امتیاز
    20,970
    سطح
    91
    Points: 20,970, Level: 91
    Level completed: 24%, Points required for next Level: 380
    Overall activity: 10.0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassSocialOverdrive10000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    4,584

    تشکرشده 5,213 در 1,375 پست

    حالت من
    Khoshhal
    Rep Power
    250
    Array
    با سلام و احترام
    من مجردم زیاد تجربه ندارم.
    اما چیزی که بذهنم میرسه اینه که.
    اولا اینجور که از نوشته هاتون معلومه خیلی ناآرومین اول آرامشتون حفظ کنین و با آرامش باهاشون حرف بزنین.
    چیزی که میدونم اینه که مردا از اینکه مستقیم بهشون امرو نهی کنین بدشون میاد
    سعی کن خیلی غیر مستقیم و با سیاست باهاشون حرف بزنین و ایشون از مشکلات احتمالی که ممکنه پیش بیاد آگاه کنین.بالاخره شوخی نیست هفت نفر ادم تو یه خونه نود متری اونم تازه شماهایی ک تازه ازدواج کردین بالاخره اول زندگیتونه و نمیتونین راحت باشین.
    تازه غیر از اون سه خواهر مجرد دارن ایشون اصن درست نیست درکنار یه زن و شوهر تازه ازدواج کرده زندگی کنن.پدر مادر ایشون چطور راضی میشن؟
    البته بازم نن زیاد اطلاعی از شرایط خونوادگیتون ندارم یعنی اینقد مشکل مالی دارین؟
    شاید از یطرف سود کنین اما شما دارین برای چی زندگی میکنین؟
    شما پول و خونه و ماشین و امکانات میخواین که زندگی کنین؟ یا میخواین طوری زندگی کنین که اینا و بدست بیارین؟
    بهشون بگین بشین قسنگ سبک سنگین کن ببین کوومش مهمتره ارامشتون زندگیتون که این روزا دیگه اتفاق ننیوفته و قابل برگشت نیست یا اون خونه که بخواد اینشوری دست بیاد؟
    بگو باهم هرجوری هست زندگی میکنیم و سعی میکتیم تا اون خونه رو بدست بیاریم حالا یکم دیرتر.
    بگو اونایی که مشکل ندارن باهم خوبن بالاخره به مشکل میخورن تو ین شرایط و اینچیزارو قبول نمیکنن دیگه چه برسه بشما که مشکلم دارین و اخلاقیاتشون و قبول ندارین.
    بگو این خوبه یسال دیگه با کلی دلخوری از هم اینوخونه رو داشته باشی.یا چند سال دیگه با همین ارامشی که الان دارین یه خونه و یه زندگی خوب داشته باشین.

  3. کاربر روبرو از پست مفید دختر بیخیال تشکرکرده است .

    mahtisa (دوشنبه 29 مهر 92)

  4. #3
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    یکشنبه 20 مهر 93 [ 00:49]
    تاریخ عضویت
    1391-8-22
    نوشته ها
    603
    امتیاز
    2,846
    سطح
    32
    Points: 2,846, Level: 32
    Level completed: 64%, Points required for next Level: 54
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    884

    تشکرشده 793 در 374 پست

    حالت من
    Shad
    Rep Power
    72
    Array
    سلام عزیزم . میشه بگی پدرشوهر نداری؟؟؟ همسرت تک پسره؟ راستی اینم بگم وظیفه اتونه زود به زود بهشون سر بزنید ولی جنگ اول به از صلح آخر . بشین خوب با همسرت حرف بزن و مشکلاتی رو که میتونه پیش بیاد براش باز کن ولی نه با دعوا و اعصاب خوردی. ازش بخواین ایشون 1 سال صبر کنن و بگو نمیخوام به این زودی این استقلالمون تموم شه. لااقل بذار یه سال بعد.

    ولی اگر نظر همسرتون رو نتونستین تغییر بدین و فهمیدین که روی حرفش هست زیاد اصرار نکنید . چون اگه بعدا مشکلی پیش اومد و با اینکه حق هم با شما بود ، همسرتون جبهه گیری میکنه و میگه تو از اول نمیخواستی و این کارا رو از لجت میکنی. پس تو مقصری. نذار بعدا گوشت این حرفا رو بشنوه. سعی کن با سیاست عمل کنی.

  5. کاربر روبرو از پست مفید kamr تشکرکرده است .

    mahtisa (دوشنبه 29 مهر 92)

  6. #4
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    سه شنبه 03 اسفند 95 [ 16:48]
    تاریخ عضویت
    1392-6-04
    نوشته ها
    84
    امتیاز
    3,335
    سطح
    35
    Points: 3,335, Level: 35
    Level completed: 90%, Points required for next Level: 15
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    1

    تشکرشده 162 در 54 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سعی کن در کمال آرامش و مهربانی به همسرت بفهمونی که آرامش زندگی مشترک رو با صدتا خونه هم نمی شه عوض کرد. اگه دیدی نمی شه ازش فرصت بگیر ده روز دو هفته با هم حرف بزنین از لحظات خوبی که توی زندگی مستقل داشتین . ببین تو بهتر از همه می تونی قلقش رو به دست بیاری . فقط برات دعا می کنم خونواده اش دخالت نکنند.

    - - - Updated - - -

    سعی کن در کمال آرامش و مهربانی به همسرت بفهمونی که آرامش زندگی مشترک رو با صدتا خونه هم نمی شه عوض کرد. اگه دیدی نمی شه ازش فرصت بگیر ده روز دو هفته با هم حرف بزنین از لحظات خوبی که توی زندگی مستقل داشتین . ببین تو بهتر از همه می تونی قلقش رو به دست بیاری . فقط برات دعا می کنم خونواده اش دخالت نکنند.

  7. #5
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 07 مهر 93 [ 02:50]
    تاریخ عضویت
    1392-6-28
    نوشته ها
    40
    امتیاز
    1,050
    سطح
    17
    Points: 1,050, Level: 17
    Level completed: 50%, Points required for next Level: 50
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    77

    تشکرشده 47 در 18 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام دوستان ممنونم .



    شوهرم هنوز به خانواده اش نگفته و من احتمال زیاد میدم که اونا هم قبول نکنن. شوهرم تک پسره و پدر هم داره ولی پدرش هیچ کاری براشون نمیکنه خیلی بی خیال و بداخلاقه . خانواده اش خیلی به شوهرم وابسته اند . بیشتر از لحاظ عاطفی ولی شوهرم به اونا وابسته نیست این مادر شوهرمن فکرش قدیمیه به شدت پسر دوسته . اگه بگم پسرش رو مثل بت می پرسته دروغ نگفتم (سر فرصت میخوام یه تاپیک بزنم و مشکلی که با مادر شوهرم دارم رو مطرح کنم ) در کل میخوام بگم که اگه اذیتم نمی کردن قبول میکردم که یه جا باشیم . ولی یا باید قبول کنم و یه سال تحمل کنم که تقریبا غیر ممکنه یا باید بگم نه و خودمو بد کنم .



    مشکل مالی هم نداریما ولی شوهرم اینقدر پول دوست تشریف داره همین الانش نزدیک چهارصد میلیون سرمایه داره ولی قانع نیست همش میخواد تو همه چی سود کنه ما خودمون الان مستاجریم ولی یه خونه خوب پیش خرید کردیم چند روز دیگه بهمون تحویل میدن . خانواده شوهرم هم الان دوساله خونه خریدن ودارن زندگیشون رو میکنن . حالا مشکل ما اینجاست که شوهرم میخواد این دوتا خونه رو(ما و مادرش اینا) تبدیل به احسن کنه و دوتا خونه بهتر و بزرگتر بگیره . واگرنه وضع مالیمون خوبه خدارو شکر .



    تا من مخالفت میکنم میگه مگه اونا چشونه مگه دشمنت هستن ؟ یه ساله زود تموم میشه و...راستی اینم بگم ما در حد متعارف باهاشون رفت و امد داریم . نامزد که بودیم یه سری حرف حدیث و ناراحتی بین دو تا خونواده ها و بین من و مادر شوهرم پیش اومد با این حال با این سابقه نه چندان خوب نمی دونم چرا باز شوهرم این خواسته رو از من داره . با این که به خانواده اش وابسته نیست ولی تعصب خاصی رو اونا داره اگه میگم نه با هاشون زندگی نمیکنم فکر میکنه منظورم اینه که اونا بدن من خوبم دیگه اینو متوجه نیست که بابا هرچه قدر هم دو طرف خوب باشن بازم یه سال تو یه خونه باشن مشکل پیش میاد .
    ویرایش توسط mahtisa : دوشنبه 29 مهر 92 در ساعت 18:18

  8. #6
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    دوشنبه 20 دی 00 [ 13:07]
    تاریخ عضویت
    1390-10-20
    نوشته ها
    1,523
    امتیاز
    24,667
    سطح
    95
    Points: 24,667, Level: 95
    Level completed: 32%, Points required for next Level: 683
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassOverdriveVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    1,759

    تشکرشده 3,304 در 1,073 پست

    Rep Power
    218
    Array
    سلام
    ولی من میگم فقط به امروز فکر نکن به فکر آینده هم باش
    شاید یک سال به سختی بگذره ولی ارزش اینو داره که خونه بخرید
    تازه اگر خودت محبت و گذشت کافی داشته باشی و شاد باشی این یک سال هم مثل برق و باد می گذره و فقط یه خاطره خوب ازین روزها به جا میمونه
    اینقدر سخت موضع نگیر . فکرشو کردی اگه یه موقع این موقعیت از دست همسرت بره و دیگه نتونه خونه بخره همش باید سرکوفت بشنوی که یک سال حاضر نشدی با هم زندگی کنید ؟
    زندگی رو شیرین کن

  9. #7
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    شنبه 09 بهمن 95 [ 23:48]
    تاریخ عضویت
    1392-7-15
    محل سکونت
    کره زمین
    نوشته ها
    1,532
    امتیاز
    20,970
    سطح
    91
    Points: 20,970, Level: 91
    Level completed: 24%, Points required for next Level: 380
    Overall activity: 10.0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassSocialOverdrive10000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    4,584

    تشکرشده 5,213 در 1,375 پست

    حالت من
    Khoshhal
    Rep Power
    250
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط zendegiye movafagh نمایش پست ها
    سلام
    ولی من میگم فقط به امروز فکر نکن به فکر آینده هم باش
    شاید یک سال به سختی بگذره ولی ارزش اینو داره که خونه بخرید
    تازه اگر خودت محبت و گذشت کافی داشته باشی و شاد باشی این یک سال هم مثل برق و باد می گذره و فقط یه خاطره خوب ازین روزها به جا میمونه
    اینقدر سخت موضع نگیر . فکرشو کردی اگه یه موقع این موقعیت از دست همسرت بره و دیگه نتونه خونه بخره همش باید سرکوفت بشنوی که یک سال حاضر نشدی با هم زندگی کنید ؟
    زندگی رو شیرین کن
    کامل نخوندین حرفشونو گویا:

    مشکل مالی هم نداریما ولی شوهرم اینقدر پول دوست تشریف داره همین الانش نزدیک چهارصد میلیون سرمایه داره ولی قانع نیست همش میخواد تو همه چی سود کنه ما خودمون الان مستاجریم ولی یه خونه خوب پیش خرید کردیم چند روز دیگه بهمون تحویل میدن . خانواده شوهرم هم الان دوساله خونه خریدن ودارن زندگیشون رو میکنن . حالا مشکل ما اینجاست که شوهرم میخواد این دوتا خونه رو(ما و مادرش اینا) تبدیل به احسن کنه و دوتا خونه بهتر و بزرگتر بگیره . واگرنه وضع مالیمون خوبه خدارو شکر .[/quote]

    وقتی وضع مالیشون خوبه واسه چی از جوونیش و این بهترین سالهاش بزنه واسه طمع !!!طمع که خوب نیست!
    تازه ایشون دارن میگن با خانواده شوهرشون مشکل دارن رفتاراشون گویا اذیتشون میکنه!

    بنظر من بهتره باشوهرتون حرف بزنین ایشون و از پیش اومدن مشکلات احتمالی اگاه کنین
    نمیخواد بگین که من از خانوادت خوشم نمیاد یا اینکه بدن!
    بگین برای یه زن و شوهر جوون که تازه ازدواج کزدن این حرکت درست نیست
    تازه برای اون ها هم سخته . سه تا دختر مجرد دارن خب! درکنار یه زن و شوهر جوون درست نیست اصن!
    ویرایش توسط دختر بیخیال : سه شنبه 30 مهر 92 در ساعت 15:16

  10. #8
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    جمعه 15 آذر 92 [ 23:08]
    تاریخ عضویت
    1392-6-22
    نوشته ها
    257
    امتیاز
    1,102
    سطح
    18
    Points: 1,102, Level: 18
    Level completed: 2%, Points required for next Level: 98
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    31 days registeredTagger First ClassOverdrive1000 Experience Points
    تشکرها
    136

    تشکرشده 293 در 136 پست

    Rep Power
    36
    Array
    حتی اگر خانواده خوبی داشتند هم‌خانه شدن با آن‌ها باعث دخالت مستقیم و غیرمستقیم در زندگی شما میشه و برای زندگی مشترک‌تان سمه!

    به نظر من محترمانه و غیرمستقیم به او بگویید که می‌خواهید خانه مستقل داشته باشید و نمی‌توانید حتی با خانواده خودتان در یک خانه با همسرتان زندگی کنید! (بگویید قضیه خانواده تو نیست قضیه استقلال و داشتن حریم و خلوت در زمان در کنار هم بودنه!)

    اجاره نشینی بهتر از این است که خانه مشترک بگیرید!

  11. کاربر روبرو از پست مفید ehsan_hamdardi تشکرکرده است .

    ساحل 63 (سه شنبه 30 مهر 92)

  12. #9
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    شنبه 06 اردیبهشت 93 [ 16:33]
    تاریخ عضویت
    1391-10-27
    نوشته ها
    70
    امتیاز
    806
    سطح
    15
    Points: 806, Level: 15
    Level completed: 6%, Points required for next Level: 94
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    3 months registered500 Experience Points
    تشکرها
    55

    تشکرشده 122 در 55 پست

    حالت من
    Sepasgozar
    Rep Power
    0
    Array
    سلام
    نمی دونم گلم چی بگم. چون من وضعیت یه کم مشابه شما رو داشتم ها.
    من زمانی که عقد بودم شوهرم یه خونه گرفت که زندگی مونو شروع کنیم.من خودم تنهایی توی تهران دارم کار می کنم شوهرم هم تهران بود. جفتمون هم تهران کس و کاری نداشتم.
    اما بعد اینکه خونه رو گرفتیم شوهرم شروع کرد که دو تا خواهرم تازه درسشونو تموم کردن بیان تهران کار کنن. من اوایل اصلا قبول نمی کردم. اصلا تو مخم نمی گنجید که یه جا زندگی کنیم. من چون سیستم مهمونی رفتنم دعوتی هست. خیلی می گفت. اعصابمو خرد می کرد. به جای اینکه بریم خرید عروسی با من قرار می ذاشت می رفتیم تو پارگ ها در مورد خواهرهاش حرف میزد. خیلی گفت خیلی . آخر سر راضی شدم که بیان ولی گفتم که بعد اینکه دستشون به دهنشون رسید از خونه ما برن. اونم قبول کرد. شبش به من گفت زنگ بزن که از شهرستان بیان.
    هیچی دیگه اومدن . راستش علی الحق که دخترهای بدی نبودن که. ولی چون خواهرشوهر بودن بالاخره روی شوهرم خیلی نفوذ داشتن. منم هی منتظر بودم که شوهرم یه مراسم بگیره زندگیمونو شروع کنیم. ولی باورت نمیشه. انگار نه انگار که این مرد زن گرفته. کلا منو فراموش کرد. خواهرهاش نمی تونستن کار پیدا کنن. تو خونه میشستن و درس می خوندن و شوهرم به درسهای اونا می رسید.
    حدود شش ماه اینجوری گذشت. بحث ها شروع شد که اینا مگه برای کار نیومدن؟ چرا نشستن خونه درس می خونن؟ اگه قراره درس بخونن برن خونه شون درس بخونن. ولی میدونین اومدن اینا به نفع همه اعضای خانوادشون بود. من چون تو گود نبودم اصلا نمی دونستم دارن چه غلطی می کنم. شوهرم ماه ها زنگ نمی زد و به خاطر مسائل کوچیک قهرهای طولانی می کرد. خواهرهاش ول کن نبودن. بعدها پای برادر و زن برادرش هم باز شد. اصلا نمی تونستن تصور کنن که اینجا خونه منه. می گفتن خونه داداشمونه به توچه.
    شوهرم اینقده به خاطر موفق شدن اونا منو زجر داد که نگین. خانوادش هم گفته بودن که یعنی خواهرهاشو ول کنه بیاد با تو زندگی کنه؟ البته این وسط خواهر برادرهاش آتش بیار معرکه بودن.
    کوچکترین حرکت منو تحلیل می کردن. خواهر شوهرهام ظاهرا حرفی نمی زدن. ولی شوهرمو کوک می کردن مینداختن به جون من. که چی من از کارم در بیام اینا برن جای من.
    این هم ساده فکر می کرد که چه خبره. چون خودش وکیل بود اینقده بلاتکلیف گذاشت که خسته شدم و رفتم طلاق گرفتم. بعد طلاقم هم رفتن به عالم و آدم گفتن این دختره عصبی و روانیه خودش طلاق گرفته.
    وقتی یکی تو خونت باشه حریم نداری که. همه تو کارت دخالت می کنن. برادر شوهرم در مورد نحوه پوشش من نظر می داد که پوشیده بپوشم اونوقت شوهرم هم مثل چی جرات نداشت به زن اون حتی نگاه چپ کنه.
    یه ضرب المثلی هست که میگه از یه خونه که دو تا سر بیرون اومد . یکیشو ببر بندازش بیرون

  13. 2 کاربر از پست مفید ساحل 63 تشکرکرده اند .

    kamr (سه شنبه 30 مهر 92), ساحل75 (چهارشنبه 01 آبان 92)


 

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. تو ارتباط با دخترها تو اجتماع مشکلی ندارم، اما وقتی دختری رو دوست دارم برعکسه
    توسط amir800 در انجمن روانشناسی عمومی و طرح مشکلات فردی
    پاسخ ها: 3
    آخرين نوشته: چهارشنبه 05 آبان 95, 22:01
  2. پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: یکشنبه 19 مهر 94, 23:08
  3. من خیلی نقص دارم هم تو رفتارم هم تو ظاهرم نمیتونم خودمو دوست داشته باشم
    توسط پونیو در انجمن روانشناسی عمومی و طرح مشکلات فردی
    پاسخ ها: 43
    آخرين نوشته: پنجشنبه 30 مرداد 93, 00:20
  4. تو انتخاب کمکم کنید تو تصمیم درست مرددم روحیم داغونه
    توسط mona_joon در انجمن طـــــــــــرح مشکلات ازدواج: ارتباط مراجعان-مشاوران
    پاسخ ها: 17
    آخرين نوشته: چهارشنبه 15 دی 89, 14:23
  5. لطف آن چه تو اندیشی، حکم آن چه تو فرمایی
    توسط مدیرهمدردی در انجمن موسیقی و آرامش، دانلود موسیقی و...
    پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: جمعه 02 فروردین 87, 04:37

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 02:52 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.