چند وقتی(شاید یکسال اخیر) هست که برخی از رفتارهای همسرم داره آزارم می ده گاهی اوقات یه حرفایی می زنه که واقعاً تخریب شخصیت می شم از توهین به خانواده ام یا توهین به خودم ، آدم سختگیری نیستم اما خودم نمی تونم قبول کنم کسی به هم بگه چهار سال زندگی من رو تباه کردی و بعد من باز بمونم .تا چند وقت پیش همه -اش می گفت سهم من از خونه را بده (از 100% نهایت شاید 30% پول خونه رو شاید کمک کرده باشه) که واقعاً داشت آزارم می داد که در نهایت تمام خونه رو به نامش زدم اما باز من توی خودم مشکل دارم همه چی حالت عادی خوبه و اما وقتی حرکتی یا حرفی بزنه یا انجام بده ، یکی از آرزوها می شه که طلاقش بدم بهش هم گفتم هیچ چیزی از این زندگی نمی خوام هر چی داریم برای اون اگه چیزی هم بدهکار بشم هم بهش پرداخت می کنم اما واقعاً دوست دارم بره حتی کوتاه مدت حتی موقت بره .(اما دل گفتن بهش رو ندارم دلم نمی آد هر چند اون صدها بار گفته)
دوست دارم واقعاً یه چند وقتی (یکسال ) تنها زندگی کنم شاید بیشتر به این خاطر که می خوام تنها باشه تا متوجه اشتباهات خودش بشه وقتی عصبانی بشه قلبش درد می گیره نفسش سنگین می شه دست چپش درد می گیره نمی خوام آزارش بدم ما نهایتا توی انتخابمون اشتباه کردیم نباید کل زندگی مون تا ابد از دست بره، حالا که من در جواب رفتارهای بچه گانه اون (گیر دادن به خانواده ام و خودم ) جوابی نمی دم فکر می کنه حق با او نه و جلوتر میاد و اگه هم جواب بدم در جوابم می گه زبون در آوردی.(خدا می دونه که توی چهار سال و شش ماه زندگی مشترک (30 ماه عقد و دو سال زیر یک سقف) خیلی جاها شرمنده خودم شدم که نتوانستم از خودم و شخصیتم دفاع کنم چون اون حساسه و نمی تونم راحت حرف بزنم و گرنه باید هر روزبره درمانگاه و زیر سرم باشه )
نمی دونم آیا این عکس العمل طبیعی و درسته که من دارم ؟ یا این مشکلاتی که بین ما مونده و حل نشده و حالا داره اینجوری خودش رو نشون می ده ؟
خسته ام از زندگی مشترک خسته ام دوست دارم با خانواده ام باشم با پدر و مادرم که 30 سال من رو تر و خشک کردن و هیچ وقت به من نگفتن عمر ما رو حروم کردی اما زنم می گه و این برام سخته نمی تونم بپذیرم هر چیزی رو که می شنوم چون کاراکتر شخصیتی اجازه نمی ده توهین بشم هیچ جایی رو توی 10 سال اخیر یادم نمی آد که ترور شخصیتی شده باشم و جوابی در خور موضوع نداده باشم اما زنم روباه بیرونه و شیر خونه .
می گه من نباید پول کارکردم را بیارم توی خونه و با تو خرج کنم (شاید بارها شده خواسته از حقوقش برام چیزی بخره قبول نکردم بارها ...) من هم گفتم دوره این حرفا گذشته اگه کار می کنی و می گی باید از خونه و ماشین سهم داشته باشی باید توی هزینه های خونه هم شریک باشی می گه من اصلا از فردا سرکار نمی رم من هم گفتم من اون موقع تو رو انتخاب کردم شاغل بودی پس باید باز کار کنی می گه پس تو من رو به خاطر پولم خواستی ومن می گم من قبل از ازدواجم 35 تومن پول نفد داشتم توی 13 تومن ، حالا من تو رو به خاطر پولت خواستم.
چه کنم ؟ ایا اشتیاق به من به جدایی یه رفتار عادیه ؟
علاقه مندی ها (Bookmarks)