شما اون جلسه رو ترتیب بده و بذار این حرفها رو باز هم بزنه؛ اما این بار بعد از گفتن حرفاش از ایشون درمورد احساساتش سوال کنه، ببین چه حسی بهش دست میده وقتی شما این کارها رو انجام میدید.
با این جلسه ایشون احساسا و قلبا به شما بیشتر نزدیک میشن و میفهمن که دغدغه ی ایشون دغدغه ی شما هم هست.
در ضمن یه رفتار خیلی ریز هم میتونید انجام بدید تا کم کم دید همسرتون نسبت به کار شما و برادرتون تغییر کنه.
ایشون میخوان استقلال داشته باشید و این خیلی خوبه؛ اما نه شما راهش رو خیلی خوب بلدید، نه همسرتون میتونند خیلی راحت با حرفهاشون با شما صحبت کنند.
من فکر میکنم یه چند باری که همسرتون هم پیش تون بودند؛ وقتی برادرتون کاری از شما خواستند که خیلی هم واجب نبود تا شما انجامش بدید، در واقع ه بیشتر شخصی بود تا کاری، به صورتی انجام اون کار رو نپذیرید که دلیلش این باشه که میخواید بیشتر به خانومتون برسید یا بچه تون.
مثلا وقتی برادرتون از شما میخوان که بچه ی ایشون رو برید و برسونید: " خیلی راحت بگید؛ راستش داداش امروز نمی رسم این کار رو انجام بدم. وقتی گفت چرا؟ بگید آخه! با خانومم داریم میریم مثلا خرید." یا " به دخترم قول دادم امروز با مامانش ببرمش پارک." یا " چشم؛ اول میرم خریدهایی که خانومم نوشته رو انجام میدم؛ آخه لازم داره؛ اگه وقت کردم حتما؛ یا امروز نوبت سونو داره خانومم نمی رسم. شرمنده"
باید یه جورایی یکی در میون رسیدگی به خانومتون و بچه هاتون رو توی اولویت قرار بدید. این جوری هم خانومتون خیالش راحت میشه که شما میتونید قاطعانه به برادرتون جواب رد بدید. هم اینکه برادرتون متوجه میشن که خارج از محیط کاری؛ شما هم مسائل و دغدغه های زندگی خودتون رو دارید.
بعضی وقت ها هم نیازی نیست که شما همه چیز رو برای همسرتون تعریف کنید. یعنی نمیخواد که دروغ بگید؛ اما نیازی هم نیست که ایشون همه چیز رو بدونن. مثلا اینکه سر راه یه کار جزئی واسه برادرتون انجام دادید؛ چیزی نیست که حتما بگید. چون میدونید خانومتون روی این مساله حساسه!
بعدشم مساله ی بی عارشدن و بی مسئولیت شدنتون رو از نظر خانومتون حتما بازش کنید. یعنی دقیق از ایشون بخواید که بگن منظورشون چیه؟ شما چه کاری واسشون انجام نمیدید که ایشون فکر میکنند شما بی مسئولیت شدید.
موفق میشید این مشکل کوچیک رو مدیریت کنید . میدونم.
آرزوهایم مشخص است و دست یافتنی و
من
برای رسیدن به آنها نهایت تلاش خود را خواهم داشت!
و امروز
من شاکرم! شاکرم که خداوندی دارم که
آرزوهایم رو به من هدیه دادند و
منه انسان
چیزی رو نخواهم ساخت، حتی دیگر لیستی نخواهم نوشت، من!!
من سر طاعت در برابر لیستی که به من هدیه میدهد برمیآورم.
علاقه مندی ها (Bookmarks)