سلام بچه ها من همون صدف تنهام نوشته های قبلم خوب خودمو معرفی کردم
بچه ها بلاخره شوهرم برای ی سفر کاری با پدرش ب کربلا رفتن اول قرار بود فقط خودشو باباش برن که خوب مشکلی نبود سفر کاری بودو.......ولی بعد از رفتنشون فهمیدم مادرش و دو خواهرش ک ازدواج نکردنم باهاشون بودن البته شواهد نشون میداد ک شوهرم اول خبر نداشته بعدش متوجه میشهوقتی متوجه شدم خیلی ریخته بودم ب هم آخه اونا شوهرمو بدون من میخوان اصلا نمیدونم چرا؟الانم که اومدن مدام به شوهرم میگه بدون زنت بیا پیشمون ما میخوایم خودمونی باشیم در صورتی ک وتی هم که من هستم خیلی تجملات ندارن میگه من از زنت بدم میاد ب خدا هر وقت میرم پای دردو دلش میشینم ی بار نشد برمو ظرف نشورم میز دستمال نکشم بی احترامی کنم ادب رو رعایت نکنم...
اون نمیخواد باور کنه پسرش دیگه مستقل شده...الان نمیدونم باید چ رفتاری داشته باشم باهاش شوهرم الان اونجاستبرام دعا کنید دعای دیگران در حق آدم زود مستجابه...اللهم عجل لولیکل فرج/
علاقه مندی ها (Bookmarks)