به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 5 از 5 نخستنخست 12345
نمایش نتایج: از شماره 41 تا 47 , از مجموع 47
  1. #41
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 18 آبان 92 [ 19:04]
    تاریخ عضویت
    1392-6-04
    نوشته ها
    24
    امتیاز
    263
    سطح
    5
    Points: 263, Level: 5
    Level completed: 26%, Points required for next Level: 37
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class31 days registered250 Experience Points
    تشکرها
    0

    تشکرشده 8 در 5 پست

    Rep Power
    0
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط ترانه ی عشق نمایش پست ها
    ونوس عزیزم سلام ونوس جان حست به برادرت چجوریه؟ رفتار خانوادت با تو و اون چی؟
    برادرم 4 سالشه دوستش ندارم یا شایدم دارم ولی به هر حال نمیتونم تحملش کنم همیشه از اتاقم بیرونش میکنم رفتارشون با اون خوبه . ولی خانوادم تو رفتار با من بیماریمو در نظر نمیگیرن و اذیتم میکنند .

    - - - Updated - - -

    نقل قول نوشته اصلی توسط نگارگر 1986 نمایش پست ها
    http://upload.wikimedia.org/wikipedi..._Landscape.jpg - - - Updated - - - http://www.janblencowe.com/resources/img/blog_img/4152/TheCarryingPlaceWEB.jpg http://artforthesoulofit.com/wp-content/uploads/Enter-2013MAY-w.jpg http://www.janblencowe.com/resources/img/blog_img/4152/TheCarryingPlaceWEB.jpg http://www.bechler-arts.com/audrey/561-600/578a.jpg http://cdn.theatlanticcities.com/img/upload/2013/01/31/Youngstown.MillCreek/largest.jpg http://p1.pichost.me/i/11/1339932.jpg http://www.deshow.net/d/file/travel/2009-06/brazil-landscape-580-2.jpg http://www.deshow.net/d/file/travel/2009-02/landscape-photo-manipulation-415-2.jpg http://dreyercoaching.com/wp-content/uploads/2013/05/Maine-lighthouse.jpg http://arkanumdeslichts.ch/wp-content/uploads/Landscape-Pictures-11.jpg http://cdn.wallwuzz.com/uploads/landscape-wallpaper-fantasy-wallpaperswide-novembro-wallpapers-array-wallwuzz-hd-wallpaper-6196.jpg .................................................. ................................................ با سلام.وقت بخیر... این ها همه عکس از منظره هستند...بیشتر به درد کشیده شدن با پهنای قلم گرافیت یا زغال و گچ پاستل و مداد میخورن...میتونی هم با قلم و اب مرکب کار کنی...اون هم بدک نیست... فردا براتون چند تصویر میگذارم از طراحی منظره با مداد و گرافیت و ...بیشتر هدفم این هست که با دیدن اونها علاوه بر اینکه میتونید از مناظرشون بهره برده و از روی اون ها بکشید با دیدن نحوه قلم گذاشتن روی کاغذ و نحوه ایجاد حجم ها اشنا بشید.منظورم اینه که مثلا چطور میشه با چند خط یا سایه روشن حجم اب رو ایجاد کرد یا مثلا سطح اب رو نشون داد یا انبوه درختان و ... ونوس عزیز باز هم بهت تاکید میکنم بزن از اتاقت بیرون...برو جایی داخل یه پارک یا یه فضای باز و اونجا نقاشی بکش...لازمش یه کاغذه و یه شاسی چوبی و دوسه تا گیره و چندتا قلم و گچ پاست سفید و یه کنته...کلش روهم خیلی بشه پونزده تومن.بازم بهت میگم خواهرم...بزن از اتاق بیرون و خودت رو از کامپیوتر و نت بیشتر جدا کن.بگذار ذهنت ازاد بشه.خوبی نقاشی تو محیط اینه که فقط به محیط طبیعت اطرافت نگاه میکنی و این خیلی ارامش بخشه.میدونم از اول اول بیرون کار کردن کمی مشکل به نظر میاد اما درستش همینه.اشکال نداره اگرم خوب نشه یا خوب نکشی...مهم این هست که بیرونی...مهم این هست که فکرت چند ساعت رها میشه و احتمالا ارومتر میشی. امیدوارم روزی پیشنهادم رو انجام بدی...بازم میگم از امتحان کردنش ضرر نمیکنی... - - - Updated - - - از چی دقیقا میترسی؟ چرا کمی حال و هوای اتاقت رو عوض نمیکنی؟جای وسایل مثلا؟فکر نمیکنی بهتر باشه؟
    عالی بووووووود !!!!!!!!!!!!! فقط یک مشکلی وجود داره ..................... بعضی هاشو نمیشه با مداد طراحی کرد ...... من زیاد کنته بلد نیستم .... خیلی کم بلدم درخت بکشم ولی اینا بیشترش درخته .....!!!!!!!!!! file:///C:/Documents%20and%20Settings/Home/Desktop/1339932.jpg خیلی خوب بود اما یکم سخته این مدلو دوست دارم بکشم اما نمیدونم اون علف ها و درخت ها رو طراحی کنم. وبلاگ قشنگی دارین منم دارم ولی تعطیلش کردم اگه میشه کمکم کنید اون مدلی رو که آدرسشو گذاشتم بتونم بکشم . راستش خییییلی زورم مییییاد !!!!!! یک سال قلم دست نگرفتم اون وقت میخوام اینو بکشم !!!! ولی راستش چیزی غیر این به دلم نشست ......... من از خودم میترسم .... از اینکه یکهو به خودم آسیب بزنم . دیوووونه بازی در بیارم و یک بلایی سر خودم بیارم .... دستی به اتاقم کسیدم اما نمیخوام ازش برم بیرون . خواب و خوراکم هم اینجاست . با خانوادمم بیرون نمیرم .

    - - - Updated - - -

    من از خودم میترسم .... از اینکه یکهو به خودم آسیب بزنم . دیوووونه بازی در بیارم و یک بلایی سر خودم بیارم .... دستی به اتاقم کسیدم اما نمیخوام ازش برم بیرون . خواب و خوراکم هم اینجاست . با خانوادمم بیرون نمیرم .

  2. #42
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    سه شنبه 22 بهمن 92 [ 18:22]
    تاریخ عضویت
    1392-5-19
    نوشته ها
    93
    امتیاز
    742
    سطح
    14
    Points: 742, Level: 14
    Level completed: 43%, Points required for next Level: 58
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    3 months registered500 Experience PointsTagger First Class
    تشکرها
    79

    تشکرشده 116 در 57 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام
    ادرسی که گذاشتی ادرس فایل رویه سیستم خودت هست...ببین کدوم عکسه یا بگذارش اینجا یا برام رو صفحم ادرس لینکش رو بگذار تا بگم چه کار کنی...
    ونوس خانم یه نکته ای که باید بهت بگم این هست که همیشه کیل باید کشید و سپس به جز رفت.هنر واقعی این هست که با کلیت ماجرا همه حرفت رو بزنی و سپس داخل جزیات بری...من فایلهایی که امشب برات میگذارم حاوی این مطالب هست.من امشب فقط عکس ها رو میگذارم برات.اما راستش الان وضعیت روحیم اصلا مناسب نیست.سعی میکنم تو چند روز اینده همین تصاویر رو تو وبلاگم قرار بدم اونجا بهت بگم دقیقا با چه تکنیکی داره برای ایجا فضا و احجام استفاده میکنه...

    - - - Updated - - -

    نقل قول نوشته اصلی توسط ونوس15 نمایش پست ها
    من از خودم میترسم .... از اینکه یکهو به خودم آسیب بزنم . دیوووونه بازی در بیارم و یک بلایی سر خودم بیارم .... دستی به اتاقم کسیدم اما نمیخوام ازش برم بیرون . خواب و خوراکم هم اینجاست . با خانوادمم بیرون نمیرم .
    منم همین طورم.دفعه اخر که رفته بودم کوه انقدر حال روحیم بهم خورد که نزدیکای قله که بودم شتاب گرفتم تا خودم رو پرت کنم پایین.اما نمیدونم واقعا ترس از چه چیزی...اما یه ترس کاملا ناشناخته مانعم شد.همونجا راه رو کج کردم و اومدم پایین.تا اطلاع ثانوی هم دیگه نمیرم کوه...حداقل تنهایی...
    منم گاهی میترسم...گاهی تصمیم میگیرم.گاهی هم عقلم میاد سراغم...
    ببین ونوس عزیز.همچنان توصیه میکنم خودت رو از حصار اون اتاق بکش بیرون.بخدا هیچ چیزی از دست نمیره...فوقش خوشت نیومد برمیگردی باز تو اتاقت...اما یه بار امتحان کن.بزن بیرون.یه بار که با خانواده میری پارک کاغذ و مداد ببر بشین نزدیک تنه یه درخت و جزییات تنه درخت رو بکش...یه کادر 20 در 20 سانتی از تنه یه درخت...بشین از فاصله خیلی نزدیک چمن های در هم تنیده رو بکش.نرم و لطیف و ملایم...بگذار کلت هوا بخوره...بگذار ذهنت نفس بکشه...بگذار گوش هات یکم اواز پرنده بشنون.یه انار یا یه سیب بگذار جلوت و اونو بکش.نه تو اتاق تو پذیرایی خونه...تو بالکن و تراس...تو حیاطتون...تو پارک.فقط نگاهش نکن برو با سر انگشتات پوستشون رو لمس کن تا پستی و بلندی های یه انار رو حس کنی...تا نرمی پوست یه سیب رو حس کنی.یکم دنیات رو عوض کن.بازم میگم...هزار بار دیگم میگم...بی خیال...بگذار به چیزهای دیگه فکر کنی.به یه موسیقی خوب.به کشیدن یه منظره فوق العاده...به چیزی که فکر بیماریت رو تو ذهنت کم رنگ تر کنه.به چیزی که باعث بشه ارامش بهتری داشته باشی و اسوده تر باشی.فقط کافیه بخوای تا پیداش کنی.بگرد تا پیدا کنی اون چیه که بهت ارامش میده...
    بازم میگم..صد هزار بار دیگه هم میگم...شاید اولین قدمش این باشه که اتاقت رو بعنوان یه دوست صمیمی چند وقت بگذاری کنار.با یه انگیزه مثبت بزنی بیرون....

    - - - Updated - - -

    شاید خنده دار باشه...اما من اون مایه ارامشم رو...تو خوراکی ها پیداش کردم...وقتایی که تا یه قدمی خودکشی میرم...اقدام میکنم و تو لحظه اخر پشیمان میشم...وقتایی که روحیم خیلی افت کرده و داغون...وقتایی که از همه دنیا و ادماش و خدا و پیغمبر و عشق زندگیم نا امید میشم...میرم سر یخچال ...همیشه اون جا یه کمپوت اناناس یا الوئه ورا ذخیره دارم...بازش میکنم میریزم تو یه کاسه ابگوشت خوری چینی و میشینم برا چند دقیقه هم که شده با تمام لذت دنیا میخورم...حداقل تو اون لحظات خیلی برام ارامش بخشه...هر کسی یطوره...یه بار همین کمپوت رو ازمایش کن...شاید براتو هم عمل کرد...به من که خیلی ساخته...نگو دوست ندارم و خوشم نمیاد و ...یه بار امتحان کن...

    - - - Updated - - -

    تویه همدردی اینجا یه دوست خوبی دارم به نام تووجیه...چند روز پیش یه جمله خیلی قشنگی بهم گفت منم برای تو اینجا مینویسم:
    "آدم حتی میتونه یک دلیل فوق العاده برای زندگیش کنار درختی پیدا کنه که رفته اونجا تا از اون درخت خودش رو دار بزنه"
    من پری شب باز کاترم رو بردم تو رخت خوابم که رگهام رو بزنم و تموم کنم.بخاطر کسی که حتی از پدر و مادرم هم بیشتر دوستش دارم.کسی که واقعا عاشقانه خاطرش رو میخوام...فقط به خاطر یک جمله دوستم که بهم پیامک داد این کار رو نکردم...بهم گفت میخوای از دنیایی بری که اون داره توش نفس میکشه...گفت حیف نیست دنیایی رو ترک کنی که اون داره توش نفس میکشه و تو با تنفس بازدم هاش اون رو تو تمام وجود خودت حس میکنی؟؟؟جملش خیلی بچه گول زنکه...اما قشنگه...حداقل پریشب برای من همون یه دلیل فوق العاده بود...
    الغرض اینکه تو کلی دلایل فوق العاده خوب داری که شاید مثل من بهش توجه نکنی و هرکدوم اون دلایل کافیه برایه یه عمر امید داشتن و زندگی کردن...

  3. #43
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 18 آبان 92 [ 19:04]
    تاریخ عضویت
    1392-6-04
    نوشته ها
    24
    امتیاز
    263
    سطح
    5
    Points: 263, Level: 5
    Level completed: 26%, Points required for next Level: 37
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class31 days registered250 Experience Points
    تشکرها
    0

    تشکرشده 8 در 5 پست

    Rep Power
    0
    Array
    جالبه نگارگر !!! کمپوت !!!! نه خودکشی نکن ..... راستش منم برای جلوگیری از فکر خودکشی یه کاری میکنم که شاید خنده دار باشه فوری به دوست هاییم که خیلی دوستم دارن میگم میخوام خودکشی کنم !!! ( دق میدمشون!!! ) اون ها هم خوب میدونن چی بگن که من پشیمون بشم !!!! آدم انگار یک لحظه خل میشه . مثلا من توی پارک بانوان که با دوستام رفته بودیم که خیلی هم صخره داره اونم بلند !!! رفتم اون لب لبش وایستادم به دوست صمیمی که کنارم بود گفتم میخوام خودم رو پرت کنم !!!! اومد منو گرفت کشید عقب گفت مگه خل شدی ؟؟؟ بعدا که بهش فکر میکنم خیلی مسخره به نظر میاد !!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!! http://axgig.com/images/34443909945016538738.jpg این آدرس اون عکسه هستش .... راستی من چون سرعتم خیلی پایینه عکس وبلاگ ها برام باز نمیشه . این عکس اصلا چشمم رو گرفت ... ممنون میشم کمکم کنید بکشمش !!!!!!!!

  4. #44
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    دوشنبه 27 آبان 92 [ 20:24]
    تاریخ عضویت
    1392-4-31
    نوشته ها
    26
    امتیاز
    159
    سطح
    3
    Points: 159, Level: 3
    Level completed: 18%, Points required for next Level: 41
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    31 days registered100 Experience Points
    تشکرها
    78

    تشکرشده 36 در 20 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام
    ونوس تو بسیار باهوش و در عین حال آگاه به نظر می آیی خیلی جالبه برام که انتظار داری پدر و مادرت مثل یک بیمار باهات رفتار کنند و رفتارشون با تو طبیعی نباشد
    من فکر می کنم که دوست داری دیده بشی و حرفات شنیده بشه و خیلی دوست داری بهت توجه بشه بهتره رابطت را ابتدا با مادرت و بعد با پدرت بهبود ببخشی
    سعی کن محبتشون را جلب کنی خودت راهشو می دونی

  5. کاربر روبرو از پست مفید baranbanoo تشکرکرده است .

    نگارگر 1986 (یکشنبه 10 شهریور 92)

  6. #45
    کارشناس افتخاری

    آخرین بازدید
    [ ]
    تاریخ عضویت
    1390-1-25
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    1,231
    امتیاز
    15,345
    سطح
    79
    Points: 15,345, Level: 79
    Level completed: 99%, Points required for next Level: 5
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    SocialVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    4,934

    تشکرشده 5,973 در 1,154 پست

    Rep Power
    146
    Array
    سلام خانم
    این همه اصرار برای اینکه بپذیریم شما یک بیمار دو قطبی بد بخت هستید؟ واقعا همین رو می خواهید؟ که من و دوستان دیگه بپذیریم شما بیمار هستید؟ خب حالا پذیرفتم ... به نظرتون چه راهکارهایی وجود داره که خوب بشید؟ هیچ راهکاری؟؟ و یا شایدم فکر می کنید دو قطبی یک اختلال شخصیت عجیب و غریبی مثل بیماری ایدز یا هپاتیته؟ می دونید در محیط جامعه اطراف شما چند نفر دچار چنین اختلال شخصیتی هستند و خودشون هم نمی دونند!
    واقعا وضعیت شما بعد از اینکه حالات و روحیات شما و نگاشته های شما رو خوندم حتی شبیه به افرادي که دوقطبی باشند هم نیست، ولی این همه اصرار به اینکه بیمار هستید و نیازمند مراقبت و توجه رو درک مي کنم و به نظرم باید مشکلات خودتون رو در جای دیگه اي جستجو کنید چرا که حتی، حتی اگر دو قطبی بودید بعد از چند سال تحت نظر پزشک متخصص بودن بايد خوب و یا بهتر می شدید! ولی شما متوجه هستید که روند بهبودی در کار نیست و شما هر روز حال بدتری رو به نظر خودتون تجربه می کنید
    این نشاندهنده این واقعیته که شما در مسیر درمانی صحیحی قرار ندارید و باید در مسیر صحیح بواسطه شناخت دردتون قرار بگیرید! حالا تصميم با شماست.. می تونيد هنوز هم اصرار به بیماری شدید اختلال شخصیت دوقطبی داشته باشید یا با گرفتن مشاوره و شروع اون در همین سایت، حال بهتری رو تجربه کنید

  7. 7 کاربر از پست مفید sci تشکرکرده اند .

    baranbanoo (یکشنبه 10 شهریور 92), del (یکشنبه 10 شهریور 92), meinoush (یکشنبه 10 شهریور 92), she (یکشنبه 10 شهریور 92), ویدا@ (یکشنبه 10 شهریور 92), نگارگر 1986 (یکشنبه 10 شهریور 92), violet (یکشنبه 10 شهریور 92)

  8. #46
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    دوشنبه 27 آبان 92 [ 20:24]
    تاریخ عضویت
    1392-4-31
    نوشته ها
    26
    امتیاز
    159
    سطح
    3
    Points: 159, Level: 3
    Level completed: 18%, Points required for next Level: 41
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    31 days registered100 Experience Points
    تشکرها
    78

    تشکرشده 36 در 20 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام ونوس
    به نظرات sci خوب توجه کن اگر کمی در اینترنت در مورد این بیماری جست و جو کنی به این موضوع می رسی که نظر ایشان علمی و درست است عزیزم انگیزه شما از این که مشکلت را مطرح کردی چه بوده ؟ اگر یک مشاوره درست و راه حلی برای مسئله ات می خواستی خوب ایشان متخصص هستند و شما به هدفت رسیدی مگر اینکه...!!!؟

  9. کاربر روبرو از پست مفید baranbanoo تشکرکرده است .

    sci (دوشنبه 11 شهریور 92)

  10. #47
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    یکشنبه 02 شهریور 93 [ 10:42]
    تاریخ عضویت
    1392-6-10
    نوشته ها
    29
    امتیاز
    173
    سطح
    3
    Points: 173, Level: 3
    Level completed: 46%, Points required for next Level: 27
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class100 Experience Points31 days registered
    تشکرها
    8

    تشکرشده 12 در 9 پست

    Rep Power
    0
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط ونوس15 نمایش پست ها
    من یک بیمار دو قطبیم .
    زندگیم شده تلخ شده زهر .
    از پدر و مادرم دورم .
    گرچه با مادرم در یک خونه زندگی میکنیم اما من اصلا در طول روز یکی دو دفعه بیشتر نمیبینمش !
    الان یک هفته هست منو مادرم یک جمله هم باهم حرف نزدیم .
    کار هر لحظه ام شده گریه .
    چشمام دیگه داره از کاسه در میاد از بس گریه کردم .
    از خانواده به دوستام پناه بردم .
    هر کدوم یک جور داغونم کردن و یک جور قلبمو شکستن .
    چند روز پیش از دست یکیشون واقعا شکستم ......
    اما خدایا خودت ببخشش که دلمو شکست .
    زخمی زد که حالا حالا ها رو دلم می مونه .
    چند روز پیش میخواستم خود کشی کنم .
    یک مشت قرص تو دهنم و یک لیوان آب تو دستم ، کسی حتی ککشم نگزید !!!
    خودم تفشون کردم وقتی دیدم انقدر بی ارزشم واسه کی خودمو بکشم ؟؟
    لعنت به من لعنت به این زندگی ...
    لعنت به این دارو های آرامبخش گرونی که میخورم و الان تو هیچ دارو خونه ای پیدا نمیشه و من از سر وابستگی بهم ریختم .
    هر لحظه امکان داره بازم خود کشی کنم .
    اما این بار جدی تر ....
    ............................................
    سلام دوست عزیز
    حرفات رو خوندم. اختلال دو قطبی نیاز به درمان داره. درمان منظم و پیگیر.
    می دونم سخته خصوصا با این وضع بد اقتصادی ولی شروع کن من دیر شروع کردم و دیر هم نتیجه خواهم گرفت. احساسم اینه که کسی که این مشکل رو گرفتارش نشده باشه نمی توانه عمق ماجرا رو بفهمه. من کاملا درکت می کنم. من به انواع و اقسام بیماری های روحی دچار شدم و بعضی هاش هنوز هستند.
    شاید بهترین راهنمایی که بتونم بهت بکنم اینه که با یه نفر مثل خودت که این مشکل رو داره حرف بزن اینطوری احساس می کنی تنها نیستی. و دیگه اینکه از پدر و مادرت فاصله بگیر تا این حساسیت اذیتت نکنه در ضمن عزیزتر هم می شی. و از همه مهمتر اینکه هماهنگ عمل کن یعنی یک مشاور داشته باش مسائل پزشکیت رو دنبال کنه تا به نتیجه برسه تو خودت به تنهایی نمی تونی.
    شما از زیباترین و فهمیده ترین آدمهای دنیا هستید که شیطون هی تو گوش شما می خونه که بشین تو توانی نداری...


 
صفحه 5 از 5 نخستنخست 12345

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 09:16 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.