به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 3 از 4 نخستنخست 1234 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 21 تا 30 , از مجموع 35
  1. #21
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    شنبه 06 اردیبهشت 93 [ 16:33]
    تاریخ عضویت
    1391-10-27
    نوشته ها
    70
    امتیاز
    806
    سطح
    15
    Points: 806, Level: 15
    Level completed: 6%, Points required for next Level: 94
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    3 months registered500 Experience Points
    تشکرها
    55

    تشکرشده 122 در 55 پست

    حالت من
    Sepasgozar
    Rep Power
    0
    Array
    با سلام
    خدمت شیدای عزیز، درسته کمی حق با شماست صاحب تاپیک هم کمی در پنهان کردن وضعیت زندگیش زیاده روی کرده.
    ولی در برخی موارد برای جلوگیری از سواستفاده فرد مجبوره پنهان کاری کنه.فرض کنیم هم اتاقی هاش می دونستن. اونا هم به دوستای خودشون می گفتن و تا آخر. به زودی تو دانشگاهشون پخش می شد. حالا هر کی از راه می رسید به خودش اجازه می داد که در تبسم سپیده قضاوت کنه. می دونیم که پشت سر یه زن مطلقه حرف زیاده . خیلی سخته بی اعتنایی به اون همه حرف (به یه زن که تنها اشتباهش یه زندگی مشترک نافرجام بوده) اگه می گفت بنده خدا حتی جرات نمی کرده به پسر همکلاسیش سلام علیک ساده بکنه که فردا همه می گفتن حتما سر و سری دارن. البته با عرض معذرت از تبسم سپیده. پس باید بهش حق داد.
    صاحب تارذ یه مادر هم هست. میدونین براش چقده سخت بوده که دخترش و دیر به دیر میدیده؟ واقعا نهایت آسیبو دیده. امیدوارم خدا بهش یه مرد شیر حلال خورده ای نصیب کنه.
    ان شاالله صاحب تاپیک یه تصمیم درستی گرفتن. که دیگه خیال همه رو راحت کنن.

  2. #22
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 03 مهر 92 [ 22:37]
    تاریخ عضویت
    1392-5-31
    نوشته ها
    24
    امتیاز
    142
    سطح
    2
    Points: 142, Level: 2
    Level completed: 84%, Points required for next Level: 8
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class7 days registered100 Experience Points
    تشکرها
    0

    تشکرشده 27 در 11 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام آسمانی عزیز...

    از راهنمایی و شماره تماس ممنونم...
    منم گذاشتم به حساب اینکه نمیتونه احساساتش رو کنترل کنه و عدم پختگی لازم ...
    ولی ییشون میگه که دلیل این اصرار و رفتار احساسی شدنش بخاطر اینه که تا حالا عاشق هیچکس نشده و من عشق اولش هستم....
    الله اعلم...

    - - - Updated - - -

    سلام ساحل عزیز...
    دقیقا منم همین فکرا رو میکردم. برای همین سعی و تلاشم این بود که خودم رو درگیر بدبینی های دوستان و غیره نکنم. حتی تو آشنایان و فامیل هم که بخاطر نزدیکی در جریان بودن خیلی محدود شدم و خیلی هم معذب شدم...
    حرفهایی پشت سرم زدن بخاطد ادامه تحصیلم که نمیتونم بگم...
    برای همین دوست داشتم همیشه تو غربت باشم تا به زندگی عادی و تحصیلم بپردازم...

  3. کاربر روبرو از پست مفید تبسم سپیده تشکرکرده است .

    asemani (سه شنبه 05 شهریور 92)

  4. #23
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    شنبه 06 اردیبهشت 93 [ 16:33]
    تاریخ عضویت
    1391-10-27
    نوشته ها
    70
    امتیاز
    806
    سطح
    15
    Points: 806, Level: 15
    Level completed: 6%, Points required for next Level: 94
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    3 months registered500 Experience Points
    تشکرها
    55

    تشکرشده 122 در 55 پست

    حالت من
    Sepasgozar
    Rep Power
    0
    Array
    سلام
    سپیده تبسم موضوع تو رو با یه آقایی در میون گذاشتم. حرفهاشو برات اینجا کپی پیست می کنم. خواستم نظر اونو به عنوان یه آقا بدونی. ولی تبسم سپیده ببخش که حرفهاش اینقده رک و بی پرده است. من عینا برات در ادامه میارم.

    سایرین راهنمایی های خوبی کردن. تمام حرفای عاشقانه چند صباحی دوام نمیاره چند شبانه روز که از زندگی مشترکشون بگذره کم کم عطش عشق آقا پسر می خوابه،‎ اونوقت تازه دو طرف به خودشون میان و زندگی رو از ابعاد دیگه میبینن، توسری ها همه شروع میشه، حالا شاید دختره به خاطر نوع زندگیش یا شرایطش تو سر پسره نزنه ولی اگه ازداج اولش بود این اتفاق می افتاد. گذشته از این، اگه پسره چند بار احساس کمبود نسبت به دختره بکنه تحملش براش سخته بنابراین به نوعی برای جبرانش تو سر خانمه میزنه.
    ولی برای اینا این اتفاق حتما می افته، ‎ چون دختره هم خونه داره و هم تحصیلات. ‎ پسره بطور ناخواسته تو سری می خوره. حتی اگه دختره تلاش کنه که این اتفاق نیافته. ‎ تحقیری که پسره ناخواسته دچارش میشه به نوعی در رفتارش بروز میکنه‎ و من دید مثبتی از ارتباطشون ندارم .الان پسره عطش داره حواسش به این چیزا نیست.‎ احساسات یعنی همین. احساس زود گذری که در اصطلاع بهش میکن عشق همینه.
    ‎ در حالی که وقتی این عطش خوابید .‎ باید تلاش کنن تا همدیگرو دوست داشته باشن:‎ ولی با این شرایط پسره کم میاره:‎ گذشته از اون پسره ناخواسته تحقیر میشه. مردی که تحقیر شد زندگی رو جهنم میکنه:‎ اون زندگی دوام نداره
    بنظرم خانم خیلی اشتباه میکنه.:‎ مردا همه یه زمانی احساساتی و لطیف میشن :‎ اونم زمانیکه عطش دارن.
    ولی بعدش میشن همون مردی که باید مرد باشه.
    ‎ همون مرد دیگه ابراز احساسات براش مزخرف میشه. ‎ از لحاظ مردا بیان احساسات یعنی لوس بازی و به همین خاطر براشون سخت میشه دوباره مثل دوران نامزدی فیلم هندی بازی کنن.

  5. کاربر روبرو از پست مفید ساحل 63 تشکرکرده است .

    asemani (چهارشنبه 06 شهریور 92)

  6. #24
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 03 مهر 92 [ 22:37]
    تاریخ عضویت
    1392-5-31
    نوشته ها
    24
    امتیاز
    142
    سطح
    2
    Points: 142, Level: 2
    Level completed: 84%, Points required for next Level: 8
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class7 days registered100 Experience Points
    تشکرها
    0

    تشکرشده 27 در 11 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام ساحل جان...
    چقدر خوب شد که این موضوع از دید یک مرد هم مورد بحث قرار گرفت.
    دیگه دارم مباحث رو جمع بندی میکنم و امروز فردا
    تصمیم قطعی رو میگیرم...
    عزیزم هر چند زندگی با این شرایط الان و تنهایی خیلی برام داره سخت میگذره ولی توکل به خدا سعی میکنم تصمیم درست رو بگیرم.
    برام دعا کن...
    بازم از همراهیت و راهنماییهات ممنونم
    اگه چیزی دیگه ای هم به ذهنت رسید بهم بگو...
    منتظرم...
    موفق باشی گلم...

  7. #25
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 03 مهر 92 [ 22:37]
    تاریخ عضویت
    1392-5-31
    نوشته ها
    24
    امتیاز
    142
    سطح
    2
    Points: 142, Level: 2
    Level completed: 84%, Points required for next Level: 8
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class7 days registered100 Experience Points
    تشکرها
    0

    تشکرشده 27 در 11 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام خدمت تموم دوستان عزیز...
    بعد از کلی فکر کردن و مشورت گرفتن بالاخره بعد از چند روز دیشب تصمیم خودم رو گرفتم و جواب منفی دادم.
    هر چند سبک شدم ولی خیلی دلم گرفته و گریه کردم.میدونید چرا؟
    گفتم که پدرش ناراضی بود، اینقدر فرهنگش پابینه که فکر کرده من صرفا فقط بخاطر عدم رضایت او جواب منفی دادم. نمیدونم یت اینکه خواست شخصیت من رو خرد کنه...گفت که اگر پسرش بخواد دخترم رو بگیره اجازه میده. این حرف خیلی برام گرون تموم شد از درون خرد شدم...
    بازم از دوستان عزیزم به خصوص: ساحل. پردیس، فرشته مهربون، آسمونی،نیلا، شیدا، رز، ساناز و ....
    که به طور مستفیم و غیر مستقیم من رو راهنمایی کردن تشکر میکنم.
    برام دعا کنید که یکی با شرایط خودم به خواستگاریم بیاد دیگه طاقت گوشه کنایه شنیدن رو ندارم...
    با آرزوی بخت و اقبال خوب برای همه شما همدردی های عزیز و مهربان...
    راهتان همیشه هموار و خدا یار و همراهتان...

  8. 2 کاربر از پست مفید تبسم سپیده تشکرکرده اند .

    asemani (جمعه 08 شهریور 92), شیدا. (جمعه 08 شهریور 92)

  9. #26
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    جمعه 03 مهر 94 [ 16:31]
    تاریخ عضویت
    1391-10-27
    نوشته ها
    991
    امتیاز
    7,073
    سطح
    55
    Points: 7,073, Level: 55
    Level completed: 62%, Points required for next Level: 77
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class1 year registered5000 Experience Points
    تشکرها
    2,771

    تشکرشده 1,881 در 749 پست

    Rep Power
    112
    Array
    سلام عزیزم .
    اصلا ناراحت نباش.
    خوشحالم که تصمیمت رو گرفتی
    اتفاقا به نظر من به این حرف پدرش با دید بازتری هم می تونی نگاه کنی
    و اون اینه که این حرف پدرش یعنی تصمیم تو صد در صد درست بوده
    شک نکن.
    این دید اون ها رو نسبت به تو نشون میده و این دید اصلا خوب نبوده
    تو نباید وارد خانواده ای می شدی که این موضوع براشون این همه سخته و به اصطلاح قرار باشه تو رو تحمل کنن!!
    نباید یه بار شکست تو رو یه عیب برای تو بدونن

    ببین عزیزم ممکنه یه ماه بعد یا چند ماه بعد یا .... یه روزی به رد کردن امروزت شک می کردی
    ممکن بود این تفاوت ها در نظرت کمرنگ بشن
    ممکن بود یه روزی دلت هوای ایشونو کنه و فکر کنی که اشتباه کردی

    اما این حرف اون پدر باعث شد دیگه هرگز به کاری که کردی شک نکنی .
    پس خوشحال باش.
    به نظر من خدا خواست تو رو روی تصمیمت مطمئن کنه
    موفق باشی.

  10. 2 کاربر از پست مفید asemani تشکرکرده اند .

    ساحل 63 (شنبه 09 شهریور 92), شیدا. (جمعه 08 شهریور 92)

  11. #27
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 03 مهر 92 [ 22:37]
    تاریخ عضویت
    1392-5-31
    نوشته ها
    24
    امتیاز
    142
    سطح
    2
    Points: 142, Level: 2
    Level completed: 84%, Points required for next Level: 8
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class7 days registered100 Experience Points
    تشکرها
    0

    تشکرشده 27 در 11 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام دوست آسمانی من...
    ممنونم که دید من رو بازتر کردی. واقعا دلم رو شکوند من که خودم این تفاوتها رو گفتم و کشیدم کنار... دیگه چه نیازی به این زخم زبون بود من دخترم بچه هست. بچه اون حساب میشه...
    تنها دلیلش همونطور که تو گفتی فقط بزرگ کردن مطلقه بودن و عیب بیوه گی من رو نشون دادن بود. خواسته من رو تحقیر کنه...
    حالا دیگه کاملا مطمعن شدم و ازشون تنفر پیدا کردم...
    ان الله مع الصابرین...
    پیروز و سربلند باشی دوست عزیزم شما خیلی تو این زمینه کمکم کردی....

    التماس دعا... خدانگهدار...

  12. 2 کاربر از پست مفید تبسم سپیده تشکرکرده اند .

    asemani (جمعه 08 شهریور 92), شیدا. (جمعه 08 شهریور 92)

  13. #28
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    جمعه 03 مهر 94 [ 16:31]
    تاریخ عضویت
    1391-10-27
    نوشته ها
    991
    امتیاز
    7,073
    سطح
    55
    Points: 7,073, Level: 55
    Level completed: 62%, Points required for next Level: 77
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class1 year registered5000 Experience Points
    تشکرها
    2,771

    تشکرشده 1,881 در 749 پست

    Rep Power
    112
    Array
    ولش کن دختر خوب
    برا چی حرص می خوری؟
    اصلا به حرفشون فکر نکن
    شخصیت خودشون رو بیشتر نشون دادن
    ایشالا اونی که شایستت باشه و لیاقتت رو داشته باشه قسمتت بشه

  14. کاربر روبرو از پست مفید asemani تشکرکرده است .

    شیدا. (جمعه 08 شهریور 92)

  15. #29
    عضو پیشرو

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 07 خرداد 99 [ 14:53]
    تاریخ عضویت
    1391-12-22
    نوشته ها
    4,428
    امتیاز
    70,050
    سطح
    100
    Points: 70,050, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    OverdriveSocialTagger First ClassVeteran50000 Experience Points
    تشکرها
    14,753

    تشکرشده 14,732 در 3,979 پست

    حالت من
    Khonsard
    Rep Power
    790
    Array
    تبسم جان،

    خوشحالم که قبل از این که تصمیمی بگیری که در آینده باعث اذیت و برهم خوردن آرامشت بشه، متوجه شدی که مسیری که می خواستی بری به احتمال زیاد راه درستی نیست و نبود.

    من جای شما بودم خوشحال می شدم که خدا کمکم کرد که راهم را پیدا کنم.

    عزیزم
    اون آقا اگر شما را دوست داشت، حداقل حرف پدرش را منتقل نمی کرد و با خاطره بهتری این موضوع را تمام می کرد.

    باز هم توصیه می کنم علیرغم سختی ای که این مساله داره، اما شرایطت را کاملا مخفی نکن.
    این باعث می شه کیس های مناسب را بهت معرفی نکنند.
    شما چون زود جدا شدی و سالها هست مجردی، احتمالا ظاهرت اصلا نشون نمی ده و همین باعث می شه پسرهای مجرد
    به شما نزدیک بشن و بعد از مدتی هم به بهانه های این چنینی کنار بکشند.

    بهتره در محیط هایی که سالم و مطمئن تر هست، شرایطت را پنهان نکنی.
    امیدوارم یک همسر مناسب با تحصیلات و شرایط خودت به زودی سر راهت قرار بگیره و در کنار هم به آرامش برسید.

  16. 2 کاربر از پست مفید شیدا. تشکرکرده اند .

    asemani (جمعه 08 شهریور 92), ساحل 63 (شنبه 09 شهریور 92)

  17. #30
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 03 مهر 92 [ 22:37]
    تاریخ عضویت
    1392-5-31
    نوشته ها
    24
    امتیاز
    142
    سطح
    2
    Points: 142, Level: 2
    Level completed: 84%, Points required for next Level: 8
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class7 days registered100 Experience Points
    تشکرها
    0

    تشکرشده 27 در 11 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام شیدا جان...
    بله حق با شماست،میتونست این حرف رو نزنه اون باید میفهمید من ناراحت میشم ولی حرف زدن هر کس در حد خودشه...
    من تا دانشگاه بودم مخفی کردم چون هدفم درسم بود میخواستم مزاحم پیدا نکنم یکی از دلایلشم فرار خودم از گذشتم بود به دلیل بحران روحی که اونروزها داشتم...
    ولی این آقا از همشهری و آشنایان بود و من هیچ مخفی کاری براشون نکرده بودم و با شناخت و آگاهی کامل قدم جلو گذاشته بود...
    امروز روز سختی داشتم . چقدر کار خوبی کردی که با حرفات آرومم کردی...خوشحالم که تو این سایت مطلبم رو گذاشتم و دوستای خوبی مثل تو پیدا کردم...
    دوست عزیزم از محبتت ممنونم از اینکه آب سردی بر شعله درونم ریختی و آنرا سرد کردی...
    میخوام شروع کنم و جدی برای دکترا بخونم...برام دعا کن...
    آرزوی بهترینها رو برات دارم ....
    شبت به خیر و فردایت بهتر از تموم فرداهای سپری شده ات باد....
    شیدا خدانگهدار...

    - - - Updated - - -

    سلام شیدا جان...
    بله حق با شماست،میتونست این حرف رو نزنه اون باید میفهمید من ناراحت میشم ولی حرف زدن هر کس در حد خودشه...
    من تا دانشگاه بودم مخفی کردم چون هدفم درسم بود میخواستم مزاحم پیدا نکنم یکی از دلایلشم فرار خودم از گذشتم بود به دلیل بحران روحی که اونروزها داشتم...
    ولی این آقا از همشهری و آشنایان بود و من هیچ مخفی کاری براشون نکرده بودم و با شناخت و آگاهی کامل قدم جلو گذاشته بود...
    امروز روز سختی داشتم . چقدر کار خوبی کردی که با حرفات آرومم کردی...خوشحالم که تو این سایت مطلبم رو گذاشتم و دوستای خوبی مثل تو پیدا کردم...
    دوست عزیزم از محبتت ممنونم از اینکه آب سردی بر شعله درونم ریختی و آنرا سرد کردی...
    میخوام شروع کنم و جدی برای دکترا بخونم...برام دعا کن...
    آرزوی بهترینها رو برات دارم ....
    شبت به خیر و فردایت بهتر از تموم فرداهای سپری شده ات باد....
    شیدا خدانگهدار...

  18. کاربر روبرو از پست مفید تبسم سپیده تشکرکرده است .

    شیدا. (جمعه 08 شهریور 92)


 
صفحه 3 از 4 نخستنخست 1234 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. دست دادن دختر به پسر عمو و پسر خاله ها
    توسط Amir ali1234 در انجمن دو دلی در انتخاب همسر
    پاسخ ها: 10
    آخرين نوشته: سه شنبه 28 فروردین 97, 12:35
  2. تیکه انداختن پسرم وسط کلاس درس...بازیگوشی بی اندازه پسرم
    توسط آرام دل در انجمن طــــرح مشکلات کودکان: ارتباط مراجعان-مشاوران
    پاسخ ها: 20
    آخرين نوشته: جمعه 18 مهر 93, 00:57
  3. پاسخ ها: 8
    آخرين نوشته: سه شنبه 28 خرداد 92, 09:21
  4. علاقه ی شدید پسر به پسر از نوع دیوانه وارش
    توسط hadimoradi38 در انجمن روانشناسی عمومی و طرح مشکلات فردی
    پاسخ ها: 3
    آخرين نوشته: چهارشنبه 18 آبان 90, 10:09

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 05:21 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.