به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 1 از 2 12 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 11
  1. #1
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 24 خرداد 93 [ 20:36]
    تاریخ عضویت
    1392-5-17
    نوشته ها
    36
    امتیاز
    866
    سطح
    15
    Points: 866, Level: 15
    Level completed: 66%, Points required for next Level: 34
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    3 months registered500 Experience PointsTagger First Class
    تشکرها
    0

    تشکرشده 17 در 13 پست

    Rep Power
    0
    Array

    از وقتی پام به همدردی باز شده مشکلات زندگیم هم بیشتر و جدی تر شدن

    حدود دو هفته پیش یه تاپیک زدم و خواستم بدونم ایا تو دعواهای شدید زن و شوهری که بخشیش مربوط به خانواده هاست باید اونا رو در جریان گذاشت یا خیر؟میدونید لحظه ای که اون تاپیک رو زدم مشکل جدیدی بین خودم و شوهرم اتفاق نیفتاده بود فقط تو فکر دعواها و زد و خوردهای گذشته بودم که بینمون اتفاق افتاده بود و مدام به این مساله فکر میکردم که ایا من اشتباه میکنم که خانوادمو در جریان نمیذارم؟؟؟شاید اگه در جریان باشن روی رفتار شوهرم نسبت بهم تاثیر میذاشت و گستاخ نمیشد و اجازه خیلی برخوردها رو به خودش نمیداد.خلاصه ما این تاپیک رو زدیم ولی از اونجایی که جوابش خیلی واسم فوریتی نداشت پیگیرش نشدم اما باورتون نمیشه ظرف مدت تنها 10روز که از زدن اون تاپیک گذشت چنان دعوای شدیدی بینمون رخ داد '""""که اگه خواستین بدونین تو تاپیک بعدیم نوشتم همه چیو.."""که مجبور شدم بر خلاف میلم سریعا به خانوادم رجوع کنم برای اووووولین بار تا بلکه شوهرم ادب بشه.حالا همش دارم به این می اندیشم که چرا این قده زود این قضیه رو جذب کردم تو تالار همدردی.و هر چی بیشتر تو مشکلات زندگی دیگران کنکاش میکنم بیشتر اون مشکلات به زندگیم وارد میشن.....خلاصه بسیار در عجبم که چرا قانون جذب فقط و فقط در جهت ضد حال زدن شدید به اینجانب عمل میکنه و نه در جهت براورده شدن آرزوهام......واقعا موندم توش....خیلی وقتا از همدردی فراری ام تا ی اینکه دچار یه مشکل بزرگ بشم و مجبور شم ازش کمک بخوام که البته اونم باید هزار جور آه و فغان و التماس کنی تا اقلا یکی بیاد بخوندت و تازه طرف باتجربه هم باشه که واقعا بهت راهکار بده....خلاصع خدا هیچ کس رو محتاج همدردی نکنه انشالله و مشکلات همه رو حل کنه....البته انجمن ها و مطالب اموزندش که خوبن منظورم بیشتر قمست طرح مشکلاته.....
    ویرایش توسط بقا : چهارشنبه 30 مرداد 92 در ساعت 08:13

  2. #2
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    سه شنبه 04 شهریور 93 [ 15:05]
    تاریخ عضویت
    1392-1-26
    نوشته ها
    67
    امتیاز
    1,125
    سطح
    18
    Points: 1,125, Level: 18
    Level completed: 25%, Points required for next Level: 75
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    178

    تشکرشده 114 در 51 پست

    Rep Power
    0
    Array
    یعنی منظورتون اینه که اینجا مشکلات دیگران رو می خونید و بهش فکر می کنید بعد همون مشکل واسه خودتون پیش میاد؟ یا نه راهکارهایی که اینجا ارائه میشه رو میرین تو زندگی مشترک پیاده میکنید و نتیجه ی عکس میگیرید؟ کدومش؟

  3. #3
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 24 خرداد 93 [ 20:36]
    تاریخ عضویت
    1392-5-17
    نوشته ها
    36
    امتیاز
    866
    سطح
    15
    Points: 866, Level: 15
    Level completed: 66%, Points required for next Level: 34
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    3 months registered500 Experience PointsTagger First Class
    تشکرها
    0

    تشکرشده 17 در 13 پست

    Rep Power
    0
    Array
    ایسو جان بیشتر مورد اول بوده....اوایل ازدواج که همه چی خوب بود اما عصبانیتهای گاه و بیگاه همسر منو با اینجا آشنا کرد.و تاپیک های زنانی رو خوندم که همسران خشن داشتن و مورد آزار فیزیکی قرار میگرفتن.بعد یه مدت خودم هم شدم شکل یکی از اون زنا....من ذاتن آدم بدبینی هستم مث مردایی که بی دلیل به زناشون شک دارن.تا اینکه تاپیکهای خیانت رو میخوندم و بعدش حس میکردم همسرم ممکنه سر کار با همکارای خانم مجردش رابطه صمیمانه برقرار کنه.شدم بپا و با چک کردن گوشی و ....خیلی وقتا اعصابشو خورد میکردم چون میدید بهش بدبینم.نمیگم درسته کارم اما میگم نکنع بعدا کار به اینجاها هم بکشه و مجبور بشم منم یه تاپیک راجع به خیانت شوهر باز کنم.و البته خیلی مسایل دیگر.میگن ادم هرچی بترسه سرش میاد....خدا نکنه

  4. #4
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    سه شنبه 04 شهریور 93 [ 15:05]
    تاریخ عضویت
    1392-1-26
    نوشته ها
    67
    امتیاز
    1,125
    سطح
    18
    Points: 1,125, Level: 18
    Level completed: 25%, Points required for next Level: 75
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    178

    تشکرشده 114 در 51 پست

    Rep Power
    0
    Array
    عزیزم قبول دارم که بعضی از مشکلات دیگران رو که آدم اینجا میخونه ممکنه به خیلی چیزای اطرافش بدبین بشه ولی اینا رو نباید بخونیم که بدبین بشیم بلکه باید از اینا درس بگیریم و چشمو گوشمونو باز کینم. قبل از وقوع یه اتفاق جلوی اون رو بگیریم. شما داری قصاص قبل از جنایت در حق شوهرتون میکیند. اینجا راهکارهای خوبی دوستان ارائه میدن تا اینکه همسرتون رو طوری جذب بکنید که چشمشون دنبال دیگری نباشه اونوقت شما با دست خودت ایشون رو به سمت دیگران سوق میدی؟ من تو اکثر تاپیکهای خیانت دیدم که همه تاکید میکنند از کنجکاوی و تجسس در کارهای همسرتون جلوگیری کنید و به حریم شخصیشون احترام بذارین. مطمئنا اگه همسرتون هم تو کارهای شما سرک بشه ناراحت میشین. بهتره خیلی زود تغییر رویه بدی قبل از اینکه دیر بشه و کار از کار بگذره. بعضی از آقایون وقتی ببینند که همسرشون بی جهت به ائنا شک داره میرن از روی لجبازی همون کار رو میکنند.
    ممکنه کمی در مورد خصوصیات خودتون و همسرتون کمی توضیح بدین تا دوستان دیگه هم بتونند راهنماییتون بکنند؟ شما مشکل خاصی هم با همسرتون دارین؟
    چند ساله ازدواج کردین؟
    راستی بهتره عنوان تاپیکتون رو عوض کنید تا دوستان بیشتری مراجعه کنند و شما رو تو این زمینه راهنمایی کنند.

  5. کاربر روبرو از پست مفید aysu تشکرکرده است .

    achilis (چهارشنبه 30 مرداد 92)

  6. #5
    Banned
    آخرین بازدید
    شنبه 22 فروردین 94 [ 08:22]
    تاریخ عضویت
    1392-5-09
    نوشته ها
    139
    امتیاز
    2,362
    سطح
    29
    Points: 2,362, Level: 29
    Level completed: 42%, Points required for next Level: 88
    Overall activity: 16.0%
    دستاوردها:
    1000 Experience PointsTagger First Class1 year registered
    تشکرها
    60

    تشکرشده 184 در 87 پست

    Rep Power
    0
    Array
    دوست عزیز از لحاظ فلسفی اگه به یک موضوع خاص زیاد فکر کنی و ذهنتو درگیرش کنی باعث میشه اون موضوع هم بهتون جذب بشه.در این مورد کتاب ها و مستند های زیادی هست.
    شاید هم بنا به گفته دوستان شما با خوندن این مطالب نسبت به خانواده خودتون بدبین شدین که نباید بشین.

  7. #6
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 24 خرداد 93 [ 20:36]
    تاریخ عضویت
    1392-5-17
    نوشته ها
    36
    امتیاز
    866
    سطح
    15
    Points: 866, Level: 15
    Level completed: 66%, Points required for next Level: 34
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    3 months registered500 Experience PointsTagger First Class
    تشکرها
    0

    تشکرشده 17 در 13 پست

    Rep Power
    0
    Array
    مرسی از شما دوستان.حق با شماست.من گزیده ای از اساسی ترین مشکلانم رو توی تاپیک"بالاخره به خانوادم گفتم اما حالا احساس کوچیکی میکنم"عنوان کردم خوشحال میشم اگه بخونید و راهنماییم کنید

  8. #7
    کارشناس افتخاری

    آخرین بازدید
    [ ]
    تاریخ عضویت
    1390-1-25
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    1,231
    امتیاز
    15,345
    سطح
    79
    Points: 15,345, Level: 79
    Level completed: 99%, Points required for next Level: 5
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    SocialVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    4,934

    تشکرشده 5,973 در 1,154 پست

    Rep Power
    146
    Array
    سلام خانم،ببینید این قانون جذب نیست، اشتباه نکنید! شما چیزی رو جذب زندگی خودتون نکرده اید و چیزی رو حتی به زندگی خودتون وارد نکرده اید! مطالب همدردی شما رو تحت تاثیر قرار نداده و نیروهای شر و بد رو به زندگی شما وارد نکرده و پس خیالتون رو راحت می کنم که هیچ کدوم از این اتفاقات برای شما رخ نداده، و این قانون جذب نیست! قانون جذب فقط این نیست که به موضوعی فکر کنیم و آن موضوع جذب زندگی ما شود! قانون جذب کاملتر و مفصلتر از این موضوعهاما چه اتفاقاتی برای شما رخ داده؟ شما کمالگرا هستید و دوست دارید همه انچه اتفاق می افتد خوب و بدون نقص باشد، لذا این قابلیت را دارید که همچون یک دستگاه عیب یاب، فورا بر نواقص یک سیستم متمرکز شوید، پس به محض اینکه نقص در سیستم شما تعریف می شود، فورا انرا به پایگاه داده های خود وارد می کنید و بعد از ان همچون دستگاه عیب یاب حساسی، به محض مشاهده ان عیب، هشدار می دهید! که این هشدار بصورت جر و بحث، ناراحتی و پریشانی شما ظاهر می گرددبی شک باید روی خودتون کار کنید تا این وضعیت در شما به تعادل برسد و همذات پنداری شما با موضوعات به حداقل تقلیل یابدسوالی بود بپرسیدموفق باشید

  9. 2 کاربر از پست مفید sci تشکرکرده اند .

    ammin (جمعه 01 شهریور 92), asemani (جمعه 01 شهریور 92)

  10. #8
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 24 خرداد 93 [ 20:36]
    تاریخ عضویت
    1392-5-17
    نوشته ها
    36
    امتیاز
    866
    سطح
    15
    Points: 866, Level: 15
    Level completed: 66%, Points required for next Level: 34
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    3 months registered500 Experience PointsTagger First Class
    تشکرها
    0

    تشکرشده 17 در 13 پست

    Rep Power
    0
    Array
    ممنون از این که به تاپیک من هم سرزدید آقای sci.حق با شماست.اول از همه ازتون خواهش میکنم به تاپیک من که عنوانش رو در بالا ذکر کردم یه سری بزنید و در مورد مسایل پیش اومده منو راهنمایی کنید.خوشحال میشم.بعدش من یه خانم عصبی و پر استرس و بدبین و همیشه نگران هستم...و خیلی وقتا مث تو زندگیم احساس درماندگی میکنم میدونم که خیلیش به دوران کودکی و گذشتم مربوط میشه.اما چیزی که هست الان هم این دغدغه های بیمار گونه دست از سرم بر نمیدارم.پدر من هم آدم بدبینیه.نگرانیای الان من....نکنه شوهرم به من خیانت کنه نکنه اگه مادر شدم بلد نباشم مادری کنم و بچه های عصبی داشته باشم.نکنه بچه هام عهد و سالم نباشن؟نکنه پدر مادرم و خانوادم بچه منو دوس نداشته باشن نکنه شوهرم بمیره و من با داشتن بچه بیوه بشم.اصلا انگاری تو هر چیزی به دنبال یه نشونه میگردم واسه اتفاق افتادن.من موندم چطور میخوام با این اضطراب و افسردگیم مادر بشم...خلاصه یه همچین ادمیم من...همیشه ناراضی...از خودم از اطرافیانم...از کوچکترین حرفایی که میشنوم ناراحت میشم ...بخصوص اگه از طرف خانواده شوهر باشه.اونقد تو این مدت با شوهرم سر این حرفا دعوا داشتم که الان دیگه جرات ندارم اسمی از خانوادش ببرم و سریع گارد میگیره...من خیلی ضعف دارم...میدونم...آدم شادی نیستم.احساس خود کم بینی دارم.دلم نمیخواد تو جمع باشم...خصوصا خانواده همسر...تنبلم....شبا خوابم نمیبره ولی در عوض نیمی از روز رو خوابم...حسودم خیلی زیاد..احساس میکنم اون حمایت عاطفی و تجتماعی رو که باید دریافت نمیکنم.حس میکنم اضافیم..ولی با تموم اینا همسرمو دوس دارم. .گرچه خیلی وقتا ازش متنفر ودلسرد میشم...فقط تنها نقطه قوت زندگیم همینه..و در یک جمله تو زندگیم به انچه خواستم نرسیدم و فقط از بیرون وایسادم و دیگران رو تماشا و تشویق میکنم..فکرشو بکنید من با تمام این خصوصیاتی که از خودم برشمردم تمام دغدغم اینه که خداوند یه فرزند خوب نصیبم کنه زیبا سالم مودب درسخون و آرام...اخه بگو کدوم یکی از این ویژگیها توی خودت و شوهرت هست که انتظار داری خداوند بهت لطف کنه...یه همچین ادمیم من.....

  11. #9
    کارشناس افتخاری

    آخرین بازدید
    [ ]
    تاریخ عضویت
    1390-1-25
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    1,231
    امتیاز
    15,345
    سطح
    79
    Points: 15,345, Level: 79
    Level completed: 99%, Points required for next Level: 5
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    SocialVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    4,934

    تشکرشده 5,973 در 1,154 پست

    Rep Power
    146
    Array
    سلام خانم،
    به نظرم باید فورا به فکر خودتون باشید. شما باید در گام اول مشکلات خودتون رو از پیش رو بردارید و مسائلی که شما رو اذیت می کنه رو بر طرف کنید و بعد به مسائل دیگه بپردازید.
    به نظرم دوره های رفتار درمانی برای شما کاملا لازمه و احتیاج به چند جلسه مشاوره حضوری دارید
    اون تاپیک دیگر شما رو خوندم
    به نظرم نه پدر مادر خودتون رو درگیر این قصه کنید و نه شخص دیگری رو، مشکل شما نزدیک به 70 درصد توسط شخص شما و با تصمیم شما قابل حله و ریشه در نوع رفتار شما داره،
    پس اول خودتون!

  12. کاربر روبرو از پست مفید sci تشکرکرده است .

    ammin (جمعه 01 شهریور 92)

  13. #10
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 24 خرداد 93 [ 20:36]
    تاریخ عضویت
    1392-5-17
    نوشته ها
    36
    امتیاز
    866
    سطح
    15
    Points: 866, Level: 15
    Level completed: 66%, Points required for next Level: 34
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    3 months registered500 Experience PointsTagger First Class
    تشکرها
    0

    تشکرشده 17 در 13 پست

    Rep Power
    0
    Array
    ممنون از شما آقای sciمن قبلا یکی دو جلسه پیش یه مشاور رفتم و واقعا میخواستم به خودم کمک کنم اما به خاطر هزینه هاش و اینکه میدیدم خیلی روند درمان کند پیش میره از ادامه رفتن صرف نظر کردم.البته شوهرم هم چندان اعتقادی به روانشناس نداشت و نداره ....خلاصه خیلی نگران زندگی و آیندمون هستم.شوهرم همیشه بهم میگه تو وجودت پر از ترسه...که آخر جذب میکنی به زندگیت.حتی خیلی وقتا به شوخی و جدی بهم میگه تو روانی هستی......نمیدونم تکلیف من روانی تو این زندگی که قراره کلی هم پیچ و خم داشته باشه چیه.....ولی با تمام اینا به شوهرم حق نمیدم که موقع عصبانیتش مث وحشیا به جونم بیفته که مجبور شم به خانوادم پناه ببرم.به هر حال ممنون از شما
    ویرایش توسط بقا : جمعه 01 شهریور 92 در ساعت 01:57


 
صفحه 1 از 2 12 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. وقتی ناراحتم به سختی می تونم حرف بزنم(دوستان قدیمی لطفا باهام صحبت کنید)
    توسط ستاره آشنا در انجمن طــــــــرح مشکلات خانواده: ارتباط مراجعان-مشاوران
    پاسخ ها: 10
    آخرين نوشته: یکشنبه 01 مهر 97, 23:46
  2. پاسخ ها: 3
    آخرين نوشته: دوشنبه 09 بهمن 96, 14:47
  3. پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: یکشنبه 19 مهر 94, 23:08
  4. پاسخ ها: 3
    آخرين نوشته: یکشنبه 11 آبان 93, 00:32
  5. پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: جمعه 30 فروردین 92, 11:55

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 07:27 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.