من تاپیک های دیگر شما را مطالعه کردم. شما چند مشکل را در تاپیک های قبلی مطرح کردید که لیست می کنم :
- احساساتی هستید. هم حس محبت و هم حس ناراحتی و... در شما قوی عمل می کند.
- حس می کنید که به اندازه کافی محبت دریافت نکرده اید و تشنه محبت هستید. شما از ارتباطات خود می خواهید محبت دریافت کنید و بانک احساسی را پر کنید.
- شما در ابراز احساسات خود مشکل دارید.
- شما حس کمبود اعتماد به نفس دارید و فکر می کنید کارها را خراب می کنید.
- حس تنهایی درونتان دارید و سعی می کنید با وابستگی احساسی به دیگران و حتی رایانه و موسیقی ، تنهایی درون خود را تسکین دهید.
- حس کمبود اراده دارید و کارهایتان را نصفه گذاشته اید و از این بابت ناراضی هستید.
بگذارید اول یک نکته را بگویم. فرشته مهربان تاکید داشت که احساسات خود را کنترل کنید و احساس محور نباشید. من از شما می خواهم به راه حل های فرشته مهربان ادامه دهید و سعی کنید از احساسات خود تمرکز زدایی کنید. شما یک سرچ در اینترنت بکن و راجع به کودک درون ، بالغ درون و والد درون یک مطالعه مختصر بکن تا منظور فرشته مهربان را عمیق متوجه شوی.
حالا یک نکته ای این است که ( احساسات ما تحت تاثیر افکار ما هستند و در واقع این افکار ما است که احساسات ما را شکل می دهد) . این اصل در روانشناسی نوین مورد توجه است و حتی مبحثی تحت عنوان ( برنامه ریزی عصبی - کلامی ) با توجه به این اصل ( تاثیر افکار بر احساسات ) پدید آمده است. خلاصه اش این است که شما با کنترل ، اصلاح و شکل دادن به افکار خود می توانید احساسات خود را تغییر دهید.
پس شما هم باید از ( احساس محوری ) خود بکاهید ( با توجه به توصیه های فرشته مهربان ) و هم با اصلاح و کنترل افکار خود شدت و کیفیت احساسات خود را شکل دهید.
من فکر می کنم قدم اول و البته اساسی ترین اقدام شما برای رفع مشکلاتی که ( براساس تاپیک های خودتان ) لیست کردم همین کار است. نگران هم نباش. کتاب های زیادی در این مورد نوشته شده و منابع زیادی در دسترس است.
حالا یک مثال می زنم. فرض کن شما پیشنهادی به دوست خود می دهید و او رد می کند.
شما این طور فکر می کنید ( او به من اهمیت نمی دهد و آدم بی منطقی است که قانع نمی شود) وقتی این فکر را می کنید یک احساس منفی بر اساس آن شکل می گیرد مثلا این احساس « حس کمبود محبت » و « حس خشم » و شاید « بی اعتمادی ».
حالا فرض کنیم شما این طور فکر می کنید ( دوستم برای نظر من ارزش قائل است. اگر پیشنهاد من را رد می کند دلیل دوست نداشتن من نیست. بلکه ممکن است علاقه نداشته باشد یا توانایی این کار را در خود حس نکند یا اصلا دلش نخواهد با دوستش این کار را بکند و ترجیح میدهد این کار را با یک آدم غریبه انجام دهد. به هر حال تفاوت نظر همیشه وجود دارد و همه مثل هم فکر نمی کنند. )
این فکر احساسات متفاوتی را در شما ایجاد می کند. مثلا « حس آرامش » بیشتری می کنید یا ممکن است حس کنید « شناخت بیشتری از سلیقه و علایق دوست خود به دست آورده اید» و به همین دلیل « حس رضایت » می کنید از آگاهی بیشتر.
علاقه مندی ها (Bookmarks)