به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

نمایش نتایج: از شماره 1 تا 8 , از مجموع 8
  1. #1
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 29 مرداد 93 [ 09:55]
    تاریخ عضویت
    1392-2-19
    نوشته ها
    92
    امتیاز
    1,339
    سطح
    20
    Points: 1,339, Level: 20
    Level completed: 39%, Points required for next Level: 61
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience PointsTagger First Class
    تشکرها
    101

    تشکرشده 64 در 37 پست

    Rep Power
    0
    Array

    Posticon (5) جدا بشم؟برگردم؟به خانواده ام اعتماد کنم یا شوهرم؟بلاتکلیفم.....

    دوستای عزیزم سلام.
    من دوباره یه تاپیک جدید زدم.دارم دیوونه میشم.به کمکتون احتیاج دارم.
    به طور خلاصه:
    من 32 و شوهرم 37 ساله هستیم.شوهرم به شدت از همه نظر به خانوادش خصوصا مادرش و خواهرهاش وابسته است و همیشه خواست اونا رو به خواست من ترجیح میده و اونها هم همیشه نظرشون رو توی زندگی ما اعمال میکنند.خدا رو شکر من از نظر تحصیلات-در امد و جایگاه شغلی و اجتماعی در سطح بالایی قرار دارم و نسبت به شوهرم موقعیتم خیلی بهتره. بعد از دعوای تلفنی من و مادر شوهرم وتوهینهای اون به خانواده ام ,شوهرم منو با فرشهای جهازم گذاشت در خونه بابام و رفت.این رفتار و کلا رفتارهای شوهر و خانوادش-قولهای دروغی که موقع خواستگاری دادن-رابطه نداشتن دو تا خانواده به خاطر همین دروغعا و یک سری بی احترامیها که بیشترش از طرف اونا بوده و....... باعث شد که من تصمیم جدایی بگیرم و خانوادهام هم شدیدا مصر هستند.
    حالا بعد از یک ماه شوهرم اومده محل کارم و با من صحبت کرد و معذرت خواهی کرد و قول داد خونمون رو جابجا کنه حتی بریم یه شهر دیگه و یکسری رفتارهاشو تغییر بده و البته از منم همینو خواست.البته خانوادش هنوز هیچ قدمی برنداشتند.فقط یه با با پدرش اومد محل کارم که فقط ناظر بود.
    گاهی هم اس ام اس میده که پدرتو آماده کن بیام معذرت خواهی.
    اینم لینک تاپیکم برای اطلاعات بیشتر:
    در یک قدمی طلاق.....از آینده و پشیمانی میترسم.


    و اما مشکل من که داره دیوونم میکنه:

    1-خانواده ام :به شدت مخالف برگشت من هستند.حتی پدرو مادرم نمیخوان شوهرم برای معذرت خواهی بیاد.با توجه به وعده های دروغ قبلی اصلا به شوهرم اطمینان ندارند و میگن که همه وعده هاش دروغه و حتی اگه عمل کنه بعد از یه مدت دوباره آش همون آشه و....
    در ضمن میگن تو دیگه نمیتونی برگردی توی خانواده ای که همشون به راحتی بهت توهین کردن و پسرشون هم با بیرون کردن تو ازشون حمایت کرده
    (اینو خودمم موافقم).و به شدت عاقبت زندگی من با شوهرم و خصوصا خانوادش بد میدونن.میگن اگه خودتو میخواست این رفتارو نمیکرد.اون درآمدتو میخوادو.....

    2-شوهرم : نمیتونم منکر احساساتم نسبت به اون بشم و وقتی میبینم داره تلاش میکنه
    که دوباره باهم زندگی کنیم دلم میخواد یه فرصت دیگه به هردومون بدم.

    3-خودم : بین دو مورد بالا موندم. مخصوصا اینکه هنوز خانوادش هیچ اقدامی نکردن.نمیخوام همه جور حرفی که شنیدمو به راحتی ازشون بگذرم.

    در ضمن من بدون اطلاع خانواده ام یه قرار بیرون با شوهرم گذاشتم به این دلیل که حرفهامون رو به هم بزنیم.اما خانوادم بطور اتفاقی متوجه این کار شدن و کلی منو سرزنش کردن که خودتو کوچیک کردی و نباید اینکارو میکری-دیگه تو رو جدی نمیگیرن و ......
    ولی من هدفم این بود که حتی اگه قرار بر جدایی باشه هم باید حرف هم رو شنید.
    به نظر شما کارم اشتباه بوده؟؟؟
    ببخشید اینقدر طولانی شد.
    منتظر کمکتون هستم.ممنون.

  2. #2
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    دوشنبه 25 شهریور 92 [ 07:45]
    تاریخ عضویت
    1392-6-20
    نوشته ها
    12
    امتیاز
    54
    سطح
    1
    Points: 54, Level: 1
    Level completed: 8%, Points required for next Level: 46
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class
    تشکرها
    0

    تشکرشده 5 در 4 پست

    Rep Power
    0
    Array
    من موصوعات قبلی شما رو وقت نکردم بخونم مشاور هم نیستم. فقط از آنحایی که پیداشت مشکل شما با شوهرتون نیست با خانواده شوهرتونه. یعنی اگر آنها آدم بشن و درست رقتار کنن زندگی شما و همسرتون خوب میشه. به همین دلیل من پیشنهادم اینه که برای نفر سومی این وسط زندگی خودتو خراب نکن . سعی کن تو با شوهرت حرف بزنی . تو به عنوان زن الان به شوهرت از مادر و خواهرش نزدیکتریو پس فرصت های بیشتری داری تا روش تاثیر بگذاری. فقط با عچله تصمیم نگیرید. اجازه بدید بیا معذرت خواهی و دلیلی برای رفتارهاش ازش بخواهید.

  3. کاربر روبرو از پست مفید atiye2004 تشکرکرده است .

    tabasom321 (پنجشنبه 21 شهریور 92)

  4. #3
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    یکشنبه 24 شهریور 92 [ 10:48]
    تاریخ عضویت
    1392-6-21
    نوشته ها
    7
    امتیاز
    35
    سطح
    1
    Points: 35, Level: 1
    Level completed: 70%, Points required for next Level: 15
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class
    تشکرها
    1

    تشکرشده 3 در 2 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام از نظر من معیارهاتو بسنج اگه طلاق بگیری چی میشه اگه نگیری چی میشه ببین با کدوم راحت تری ولی میتونی دوباره یه شانس به زندگی ات بدی برگردی پیش شوهرت والبته اگه برگشتی حتما برین یه شهر دیگه اینطوری ارامش بیشتری داری وکمتر اونارومیبینی ولی مهم خودتی فکر کن به همه چیز فکر کن موقعیت خوبی هم که داری پس مشکلی هم نیست اگرم طلاق بگیری

  5. کاربر روبرو از پست مفید venooos تشکرکرده است .

    tabasom321 (پنجشنبه 21 شهریور 92)

  6. #4
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    یکشنبه 31 شهریور 92 [ 14:15]
    تاریخ عضویت
    1391-12-08
    نوشته ها
    44
    امتیاز
    537
    سطح
    10
    Points: 537, Level: 10
    Level completed: 74%, Points required for next Level: 13
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    3 months registeredTagger Second Class500 Experience Points
    تشکرها
    0

    تشکرشده 22 در 17 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام. به نظز من یک فرصت دیگه بده اما شرط بذار.یکم هم سر سنگین تر باش.مثلا امروز همسرت اومد پانشی همراش بری خونتون.بگو فعلا باید فکر کم تازه باهم حرف زدیم.به شوهرت بگو خودش بره پیش پدرت دون هماهنگی قبلی باهاش صحبت کنه پدرت هم همه حرفتشو شرایطو بگه و. ینید چی میشه.سخته میفهمم.من بااینکه ا خانواده همسرم رابطه ندارم و همینطور همسرم اما هرروز خواهر شوهرم اما همه چیزو به شوهرم تلفنی میده.حتی اتفاقاتی که قرار تو خونه ما یعنی مادرمینا بیافته ما قرار بود رای برادرم مراسم بگیریم اونا زودتر ازما باخبر بودن خیلی زور داره و ایمان هم دارم که همسرم نه حرف میبره نه گوش میده به حرفشون ن کاری داره باهاشون . یکبار خودت هم تنهایی با پدرت حرف بزن بگو یک فرصت دیگه میدم. بگو بذار همه کار من انجام بدم دیگه مقصر نباشم اون موقع بتونم تصمیم راحت بگیرم.خدا نگذرد از این خانواده شوهرها بخدا عذاب میدن خداروشکر خودشون هم دختر دارن هم پسر اما بازم روشون زیاده

    - - - Updated - - -

    سلام. به نظز من یک فرصت دیگه بده اما شرط بذار.یکم هم سر سنگین تر باش.مثلا امروز همسرت اومد پانشی همراش بری خونتون.بگو فعلا باید فکر کم تازه باهم حرف زدیم.به شوهرت بگو خودش بره پیش پدرت دون هماهنگی قبلی باهاش صحبت کنه پدرت هم همه حرفتشو شرایطو بگه و. ینید چی میشه.سخته میفهمم.من بااینکه ا خانواده همسرم رابطه ندارم و همینطور همسرم اما هرروز خواهر شوهرم اما همه چیزو به شوهرم تلفنی میده.حتی اتفاقاتی که قرار تو خونه ما یعنی مادرمینا بیافته ما قرار بود رای برادرم مراسم بگیریم اونا زودتر ازما باخبر بودن خیلی زور داره و ایمان هم دارم که همسرم نه حرف میبره نه گوش میده به حرفشون ن کاری داره باهاشون . یکبار خودت هم تنهایی با پدرت حرف بزن بگو یک فرصت دیگه میدم. بگو بذار همه کار من انجام بدم دیگه مقصر نباشم اون موقع بتونم تصمیم راحت بگیرم.خدا نگذرد از این خانواده شوهرها بخدا عذاب میدن خداروشکر خودشون هم دختر دارن هم پسر اما بازم روشون زیاده

  7. کاربر روبرو از پست مفید ساینا م تشکرکرده است .

    tabasom321 (پنجشنبه 21 شهریور 92)

  8. #5
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 29 مرداد 93 [ 09:55]
    تاریخ عضویت
    1392-2-19
    نوشته ها
    92
    امتیاز
    1,339
    سطح
    20
    Points: 1,339, Level: 20
    Level completed: 39%, Points required for next Level: 61
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience PointsTagger First Class
    تشکرها
    101

    تشکرشده 64 در 37 پست

    Rep Power
    0
    Array
    ممنون از راهنماییتون آتیه,ونوس و ساینا جون.
    به خدا خودمم موندم توی این وضعیت چکار کنم.
    دیروز با شوهرم رفتم بیرون امروز برای اینکه کار دیروزو جبران کنم ,اس ام اس داده حالمو بپرسه, گفتم که دیگه با من تماس نگیر تا وقتی که بریم دنبال کارامون.
    اینکه ونوس میگه فکراتو بکن ببین بعد طلاق چه اتفاقی میفته : احتمال داره یا دوباره ازدواج کنم که مسلما میتونم با کسی که موقعیت شغلیش از شوهرم بهتره ازدواج کنم اما از نظر اخلاقی مطمئن نیستم.ممکنه بهتر باشه یا بدتر.
    یا اینکه تا آخر عمر تنها بمونم.
    راستش من میتونستم با کسانی که از نظر در آمد-شغل و تحصیلات خیلی بالاتر از شوهرم بودند ازدواج کنم ولی نمیدونم چرا از اونا ایرادای عجیب میگرفتم ولی دهن خودم و همه برای شوهرم بسته بود؟؟!!ما سنتی ازدواج کردیم ولی من دوستش داشتم و دارم هنوز.اما وقتی فکر میکنم هم از نظر شرایط زندگی باختم هم از نظر اخلاق و رفتار شوهرم با من احساس شکست میکنم.
    شاید هم امیدی باشه هنوز.
    میخوام کاری کنم که شوهرم کاملا احساس کنه که داره منو از دست میده و یه تلنگری بخوره (البته اگه براش مهم باشه)
    به نظزتون تا کی ادامه بدم این ماجرا رو و چطور باهاش برخورد کنم؟اگه دوباره تماس گرفت چی بگم؟وقتی اس ام اس میده و میگه دوستم داره و ...... احساس خفگی میکنم و کلی گریه میکنم.دلم براش تنگ میشه.زیادی احساساتیم,نه؟
    احساس حماقت میکنم از اینکه 3 سال برای من ارزش قائل نشد اما من هنوز دوستش دارم.
    چطور یه کاری کنم که حسابی تکون بخوره؟



    - - - Updated - - -

    ممنون از راهنماییتون آتیه,ونوس و ساینا جون.
    به خدا خودمم موندم توی این وضعیت چکار کنم.
    دیروز با شوهرم رفتم بیرون امروز برای اینکه کار دیروزو جبران کنم ,اس ام اس داده حالمو بپرسه, گفتم که دیگه با من تماس نگیر تا وقتی که بریم دنبال کارامون.
    اینکه ونوس میگه فکراتو بکن ببین بعد طلاق چه اتفاقی میفته : احتمال داره یا دوباره ازدواج کنم که مسلما میتونم با کسی که موقعیت شغلیش از شوهرم بهتره ازدواج کنم اما از نظر اخلاقی مطمئن نیستم.ممکنه بهتر باشه یا بدتر.
    یا اینکه تا آخر عمر تنها بمونم.
    راستش من میتونستم با کسانی که از نظر در آمد-شغل و تحصیلات خیلی بالاتر از شوهرم بودند ازدواج کنم ولی نمیدونم چرا از اونا ایرادای عجیب میگرفتم ولی دهن خودم و همه برای شوهرم بسته بود؟؟!!ما سنتی ازدواج کردیم ولی من دوستش داشتم و دارم هنوز.اما وقتی فکر میکنم هم از نظر شرایط زندگی باختم هم از نظر اخلاق و رفتار شوهرم با من احساس شکست میکنم.
    شاید هم امیدی باشه هنوز.
    میخوام کاری کنم که شوهرم کاملا احساس کنه که داره منو از دست میده و یه تلنگری بخوره (البته اگه براش مهم باشه)
    به نظزتون تا کی ادامه بدم این ماجرا رو و چطور باهاش برخورد کنم؟اگه دوباره تماس گرفت چی بگم؟وقتی اس ام اس میده و میگه دوستم داره و ...... احساس خفگی میکنم و کلی گریه میکنم.دلم براش تنگ میشه.زیادی احساساتیم,نه؟
    احساس حماقت میکنم از اینکه 3 سال برای من ارزش قائل نشد اما من هنوز دوستش دارم.
    چطور یه کاری کنم که حسابی تکون بخوره؟


  9. #6
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 29 مرداد 93 [ 09:55]
    تاریخ عضویت
    1392-2-19
    نوشته ها
    92
    امتیاز
    1,339
    سطح
    20
    Points: 1,339, Level: 20
    Level completed: 39%, Points required for next Level: 61
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience PointsTagger First Class
    تشکرها
    101

    تشکرشده 64 در 37 پست

    Rep Power
    0
    Array
    من مزایا و معایب هر تصمیمی رو برای خودم لیست کردم.

    جدا شدن :

    معایب : آینده مبهم - احتمال تنها ماندن - صدمات روحی - مشکلات اجتماعی (برام چندان مهم نیست) - هدر رفتن 3 سال زندگی مشترک - ترس از ازدواج مجدد

    مزایا : احتمال ازدواج مجدد موفق - فرصت بیشتر جهت ادامه تحصیل و پیشرفت - حمایت خانواده از من و من از خانواده


    ادامه زندگی :

    معایب : ادامه رفتارهای خانواده شوهرم به صورت موزیانه تر و شاید شدیدتر - قطع رابطه من با خانواده شوهرم یا روابط سرد به دلیل شکسته شدن حریمها - تنفر من از خانواده شوهرم به دلیل بی احترامیهایی که به من کردند - قطع رابطه خانواده خودم با شوهرم

    مزایا :بهبود شرایط در صورت عمل کردن به تعهدات و تغییرات از طرف من و شوهرم - جلوگیری از صدمات روحی

    بیشتر از این چیزی به ذهنم نمیرسه.
    اینا رو با فرض اینکه شوهرم به قولهاش در مورد جابجایی به یه شهر دیگه-اختصاص وقت و انرژی بیشتر به زندگی خودش - اجازه دخالت به دیگران ندادن و .... عمل کنه , نوشتم.
    خواهش میکنم اگه شما موارد دیگه ای به نظرتون میرسه که باید در موردش بررسی کنم ,بهم بگید.
    ممنون

  10. #7
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    یکشنبه 27 بهمن 92 [ 22:29]
    تاریخ عضویت
    1392-5-28
    نوشته ها
    18
    امتیاز
    423
    سطح
    8
    Points: 423, Level: 8
    Level completed: 46%, Points required for next Level: 27
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class3 months registered250 Experience Points
    تشکرها
    1

    تشکرشده 21 در 10 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام عزیزم.چقدر به برتری خودت نسبت به همسرت فکرمی کنی .برتری رو تو چی می بینی.زندگی آنقدر ساده نیست که سر هر چیزی به جدایی فکر کنید.همسرتان کار خیلی اشتباهی کرده ولی خوشبختانه از کارش پشیمان شده وابن یعنی یه فرصت دیگه برای زندگی شما.
    شما همان طور که انتظار دارید خانواده شما در زندگیتون دخالت نکنه پس به خانواده خودتان هم اجازه دخالت ندهید.می توانید شنونده خوبی باشید ولی تصمیم نهایی با شماست.آنها پس از گذشت زمان تصمیم شما را می پذیرند.
    با همسرتان صحبت کنید اگر به صورت جدی از رفتارش پشیمان است به او فرصت دوباره بدهید ومنتظر پشیمانی خانواده همسرت نباش .آنها شاید هیچ وقت پشیمان نشوند.واینکه همسرتان جلو آمده نشان دهنده این است که می خواهد خودش تصمیم بگیرد و نظر آنها برایش مهم نیست .
    وقتی می گویی همسرت را دوست داری پس چطور می توانی به جدایی فکر کنی تو شرط اصلی برای یک زندگی موفق را داری و
    وقتی می گویی در ازدواج مجددت شاید همسرت حصوصیات احلاقی اش به خوبی همسر فعلیت نباشد پس اعتراف می کنی که خصوصبات اخلاقی همسرت خوب است.پس شکیبا باش و به خودت واو فرصت دوباره بده.

  11. کاربر روبرو از پست مفید شمیلا تشکرکرده است .

    tabasom321 (جمعه 22 شهریور 92)

  12. #8
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 29 مرداد 93 [ 09:55]
    تاریخ عضویت
    1392-2-19
    نوشته ها
    92
    امتیاز
    1,339
    سطح
    20
    Points: 1,339, Level: 20
    Level completed: 39%, Points required for next Level: 61
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience PointsTagger First Class
    تشکرها
    101

    تشکرشده 64 در 37 پست

    Rep Power
    0
    Array
    دوستان عزیز سلام.
    بعد از یه مدت دوباره برگشتم که نتیجه کارمو بگم.البته توی این مدت توی سایت میومدم ولی تاپیک خودمو ادامه ندادم.
    توی این مدت 48 روزه هیچ کسی از طرف خانواده شوهرم برای واسطه شدن یا دلجویی با ما تماسی نگرفت.فقط من طی چند جلسه صحبت با شوهرم که با هم بیرون رفتیم (به پیشنهاد خودش )درخواستهامو بهش گفتم که 1-حق طلاق 2-تغییر محل زندگی 3-تغییرات رفتاری 4-جدا شدن مسائل کاریش از خانوادش بود.
    همه رو قبول کرد (البته من هنوزم بهش اطمینان ندارم ) به جز حق طلاق.خیلی براش سنگین بود.در صورتی که حق طلاق برای من از بقیه مهم تره.
    ازتون خواهش میکنم (خصوصا آقایون ) نظرتون رو بگید که این خواسته من غیر منطقیه؟برای همه مردا همین قدر سنگینه؟لازمه اینقدر روش پافشاری کنم؟
    ممنون.


 

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. بی اعتمادی به شوهر
    توسط sayeh_m در انجمن درگیری و اختلاف زن و شوهر
    پاسخ ها: 11
    آخرين نوشته: سه شنبه 30 آبان 91, 11:47
  2. چه طور دوباره اعتماد کنم؟
    توسط a.a در انجمن تعدد زوجات، چند همسری، صیغه موقت
    پاسخ ها: 9
    آخرين نوشته: یکشنبه 07 آبان 91, 14:43
  3. چگونه به همسرتان اعتماد کنید
    توسط eghlima در انجمن شوهران و زنان از یکدیگر چه انتظاراتی دارند
    پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: شنبه 31 تیر 91, 13:58
  4. بي اعتمادي و بدبيني نسبت به ديگران (شناخت، اعتماد)
    توسط parse در انجمن سایر سئوالات مربوط به ازدواج
    پاسخ ها: 14
    آخرين نوشته: پنجشنبه 29 مهر 89, 19:16

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 12:56 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.