حدود یکسال و دوماه است ازدواج کرداه ایم ولی مدام درگیری و دعوا داشته ایم.خانواده شوهرم اصلا در هنگام عقد ما را کمک مالی نکرده اند و من وهمسرم باکمک من و خانواده ام عروسی و خانه گرفت ولی هیچ وقت قدر زحمات من و خانواده ام را نمیداند .هر وقت من راجع به مشکلاتی که خانواده اش برایمان پیش آوردند صحبت میکنم عصبانی می شود من را کتک می زند بارها من را جلوی خانواده اش کتک زده.بسیار شکاک و تعصبی است دوست ندارد من تنها جای بروم وقتی دوستم خانه ما می آید اجازه نمی دهد من به خانه اشان بروم.من خانواده ام را بسیار دوست دارم ولی او حتی به رابطه من با خواهر و مادر و پدر و برادرم حسادت می کند.من در حال حاضر بدلیل مشکلات مالی سر کار میروم وبه کمک زیادی میکنم از نظر مالی ولی او خیلی زود کارهای من را فراموش می کند .وقتی عصبانی می شود به شدت من را کتک می زند ولی بعد پشیمون میشه و میگه باشه هر چی تو بگی و انتظار داره بعد از اون همه کتک من همون آدم سابق بشم و باهاش خوب باشم.وقتی دعوامون میشه زنگ می زنه به مادرش و هر حرفی شده بهشون میگه وکلی پشت سرم حرف میزنه وتقصیرارو میندازه گردن من .اون فقط هم حرفای مادرشو قبول داره وحرفای اونو قبول میکنه و حرفای من بنظرش چرت و پرت هستن میگه من هیچی نمیفههم و عقلم نمیرسه.مادرشم زنگ میزنه هر چی دوس داره بمن میگه وقتی بهش میگم حرفامو قبول نمیکنه و حرفای اونو قبول داره نمیخواد حرفای منو بشنوه میگه خوب کاری کرده.من با این مرد چیکارکنم
نوشته اصلی توسط afsooon
علاقه مندی ها (Bookmarks)