به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 3 از 3 نخستنخست 123
نمایش نتایج: از شماره 21 تا 29 , از مجموع 29
  1. #21
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 24 تیر 94 [ 05:14]
    تاریخ عضویت
    1391-10-04
    نوشته ها
    284
    امتیاز
    3,610
    سطح
    37
    Points: 3,610, Level: 37
    Level completed: 74%, Points required for next Level: 40
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class1000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    517

    تشکرشده 294 در 168 پست

    Rep Power
    40
    Array
    زندگیمو درست نکردم اما این موضوعو حل کردم . شدت این موضوع مخصوصا تو دوران عقد و زمانای تنهایی بیشتره . انگاری که علاقه ات تماما به همسرته و هیچ کسو دوس نداری جز اون .

    یه نمونش مثلا الان که هوا خوبه صبحا با دوستات مامانت یا هرکسی که میدونی بری پیاده روی صبحانه بردارید برید بیرون بخورید .

    اگه علاقه به کار خاصی داری برو کلاس و یادش بگیر

    با دوستای خوبت تماس داشته باش حتی دوستای قدیمیت .

    به خونوادت ابراز علاقه و دلتنگی کن این خیلی مهمه . بهترین استفاده رو از بودن کنارشون ببر که بعدنا دلت خیلی براشون تنگ میشه

    گاهی برو سرتو بذار رو پای مامانت تا نازت کنه

    اینا رو من بعد از دوسال فهیدم که اگه خیلی کارارو میکردم یا نمیکردم اوضاعم خیلی خیلی بهتر بود

    روززی یکی دو بار یا بیشتر به همسرت زنگ بزن بهش بگو دلت خیلی براش تنگ شده و هر وقت که بتونه منتظر دیدنش هستی و دلت میخواد هروقت تونست و وقتشو داشت ببینیش حتی برای یه ربع! و بگو که خیلی دوسش داری . اما نگو که الزاما همین الان باید بیاد برای دیدنت .

    توی ذهنت تصور نساز که اگه نتونست بیاد برای دیدنت یا بهت نگفت دوستت دارم و یا هرچیزی حتما دوستت نداره یا فراموشت کرده . از رفتارش برداشت های ذهنی منفی نکن . برداشت هات رو هم به اون انتقال نده هرگز . همیشه به این فکر کن که داره برای زندگیتون همه تلاشش رو میکنه

    خیلی مهمه که هر وقت افکار منفی خواست از همسرت بیاد سراغت به هر روشی که میدونی متوقفش کنی

    یه فکر از یه زنگ نزدن یا یه مقایسه کوچیک شروع میشه و انقدر بال و پر میگیره تو ذهنت که یهو میشه یه دعوای اساسی که همسرت نمیدونه از کجا خورده!!

  2. کاربر روبرو از پست مفید ساحل75 تشکرکرده است .

    hasti25 (چهارشنبه 23 مرداد 92)

  3. #22
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 01 اسفند 92 [ 19:28]
    تاریخ عضویت
    1392-5-09
    نوشته ها
    42
    امتیاز
    775
    سطح
    14
    Points: 775, Level: 14
    Level completed: 75%, Points required for next Level: 25
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class3 months registered500 Experience Points
    تشکرها
    57

    تشکرشده 25 در 18 پست

    Rep Power
    0
    Array
    توی ذهنت تصور نساز که اگه نتونست بیاد برای دیدنت یا بهت نگفت دوستت دارم و یا هرچیزی حتما دوستت نداره یا فراموشت کرده . از رفتارش برداشت های ذهنی منفی نکن . برداشت هات رو هم به اون انتقال نده هرگز . همیشه به این فکر کن که داره برای زندگیتون همه تلاشش رو میکنه
    آره ساحل جون مشکل من همین جاست که نمیتونم فکر کنم که داره همه تلاشش رو میکنه!! راستش اینقدر خودش اعتماد به نفسشو از دست داده و همیشه خودشو دست کم گرفته که من دیگه باورش ندارم...
    راستش من همیشه تو تصوراتم به یقین میرسم که حتما یه آدم مهم میشم و کلی پیشرفت میکنم و خودمو خیلی باور دارم... ولی هیچوقت نمیتونم تصور کنم که همسرم به یه مقامی رسیده... این منو خیلی آذار میده. هر چه قدرم سعی میکنم حداقل توی ذهنم کم کم قبولش کنم و حس کنم باهاش تو آینده به جاهای خوب میرسم خودمو میتونم در هر حالی تصور کنم ولی همسرمو نمیتونم... این ملکه ی ذهنم شده که اون به هیچ جایی نمیرسه و داره عذابم میده!!!
    امروز با خانواده رفتیم دیدن بعضی از اقوام و خیلی خوش گذشت. ولی آخرش که برگشتم همسرم همه چیزو زهرمار کرد... گفت حالش خوب نیست. واسش قرص پیدا کردم ولی هرچی زنگ زدم جواب نداد، بعد پیام داد که من نمیتونم حرف بزنم و حالم خیلی بد هست. منم بیشتر نگرانش شدم و خواهش کردم جواب بده و بهش گفتم تنهایی یا نه؟؟ و اینکه میخواد بره دکتر یا نه؟؟ ولی اون جواب نداد. به مامانم گفتم براش نگرانم و مامانم خونشون زنگ زد و از مادرش حالشو پرسید و مادرش گفت قرص خورده و الانم بیرون تو حیاط پیش پسرعمه اش و داداشاشه... خیلی ناراحت شدم که بخاطر اونا منو نگران کرده و جواب نداده و کلی نیش و کنایه براش فرستادم.. اخرش فقط فرستاد حالم خوب میشه اگه بذاری بخوابم و زیر پتو هستم
    خیلی ناراحتم و همین موضوع همه ی روز رو که بهم خوش گذشته بود رو از بین برد...

  4. #23
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    دوشنبه 30 تیر 99 [ 14:44]
    تاریخ عضویت
    1392-5-13
    نوشته ها
    172
    امتیاز
    7,678
    سطح
    58
    Points: 7,678, Level: 58
    Level completed: 64%, Points required for next Level: 72
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran5000 Experience Points
    تشکرها
    46

    تشکرشده 116 در 79 پست

    Rep Power
    29
    Array
    سلام مردا وقتی مریض میشن نمیخوان دورو برشون باشی نمیخوان زیاد کارشون باشی و دست رو سرش بکشید تا خواب برن برعکس زنا اونا میخوان تمام شرایطشو آماده کنی(مثلا غذاش بدی، قرص یا داروش بیاری) و شرایط را برای تنهایشون آماده کنی ببین. پس باید مسیج میدادی خیلی نگران شدم جواب ندادی. زنگ زدم فهمیدم مهمان داشتی؟ شب خوش نه به خاطر بی محلی که کرده قربون صدقش کردی و نه طوری که فک کنه ناراحتی تازه اونوقت شاید با خودش نگران بشد که بخاطر جواب ندادنش ناراحتی ببین هستی مردا وقتی خیلی بهشون نزدیک بشی حتی برا محبت یه حالت خفگی بهشون دست میده و میخوان خودشون نجات بدن حتی شده با راه انداختن یه تنش. سر کارش. هم اگه دو سه بار زنگ میزدی قبلا، چند لوژ. وقتی با هم خوب بودید نه دلخور نزن بذار دلش تنگ بشه و بخواد احوالت بپرسه هم تو احساس خوبی بهت دست میده هم اون میفهمم که دلتنگت میشه

  5. کاربر روبرو از پست مفید hana 68 تشکرکرده است .

    hasti25 (چهارشنبه 23 مرداد 92)

  6. #24
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 01 اسفند 92 [ 19:28]
    تاریخ عضویت
    1392-5-09
    نوشته ها
    42
    امتیاز
    775
    سطح
    14
    Points: 775, Level: 14
    Level completed: 75%, Points required for next Level: 25
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class3 months registered500 Experience Points
    تشکرها
    57

    تشکرشده 25 در 18 پست

    Rep Power
    0
    Array
    حنا جون! آخه برام سخته ازش خبر نگیرم.. من توی این تاپیک قصدم همینه که این رفتارمو اصلاح کنم تا بتونم گاهی تنهاش بذارم و زیاد بهش نچسبم و ازین وابستگی زیاد در بیام...
    کارهای بالهای صداقت عزیز رو هم انجام دادم و یه دفتر برداشتم و همین الان کارهای امروزمو بررسی کردم و فقط همین آخر شب همه چیزو زده بودم خراب کرده بودم و در کل امروز روز خوبی بود.
    به کمک همتون و تجربه هاتون نیاز دارم تا بتونم خودمو اصلاح کنم. فکر میکنم این دفترچه هم خیلی کمکم کنه ممنونم بالهای صداقت عزیز

  7. #25
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    دوشنبه 30 تیر 99 [ 14:44]
    تاریخ عضویت
    1392-5-13
    نوشته ها
    172
    امتیاز
    7,678
    سطح
    58
    Points: 7,678, Level: 58
    Level completed: 64%, Points required for next Level: 72
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran5000 Experience Points
    تشکرها
    46

    تشکرشده 116 در 79 پست

    Rep Power
    29
    Array
    هستی ببینببین میدونم تو دوست داشتی با یه شب بخیر از اون یا امشب خوش گذشت خداحافظی میکردی ولی اون مرده با خودش میگه امروز خوش گذشت برا امروز بسته. دیگه اونقدر ظریف نگاه نمیکنه که تا کاری کنم همسرم با راحتی بخوابه نه ج.. و وقتی سر کاره اصلا و اصلا نمیتونه عشق ورزی کنه چون در فاز جدی هست به خاطر همین اکثرا اگه سر کار باشه شاید وقتی داری تلفنت قطع مکنی احساس خوبی که میخواستی نداری همه مردا اینطورن

    - - - Updated - - -

    هستی با پاسخ سریع جواب بدی تایپیک زود پر میشه ببین باهاش حرف بزن بگو میدونم وقتی عصبی میشم حرفهایی میزنم که در صورتی کهرشاید از دلم نباشه ولی خوب ترو ناراحت میکنه من زنم دوست دارم همیشه بفهمم برات مهمه ارزش دارم تجمع توجه ت میخوام احترامت خودمون تنها میزان دوست داشتنت عشقت. وقتی حتی شک میکنم که بهم توجه داشتی یا نه همه چیز را ناخود آگاه خراب میکنم انگار با خودم میگم هیچ محبت و توجه و.. نبینم بهتر از کم دیدن و با کاران کاری میکنم برنجی تو منو تحمل میکنی از صبرت ممنونم اما تو هم بدون من زنم و بیشتر دوست دارم درمورد کارهای روز و حتی اینده حرف بزنم تو بپرسی اگه من تند رفتم بهم بگو دارم اشتباه فکذمیکنم نه اینکه ناراحت میشی و جواب نمیدی همدردم باش بگو احساسم و درک میکنی بهش بگو که خیلی وقتا الکی بهانه جویی کردم که نازم بکشی اما متوجهرنشدی و کار به دعوا و شاید هم قهر کشد

    - - - Updated - - -

    هستی با پاسخ سریع جواب بدی تایپیک زود پر میشه ببین باهاش حرف بزن بگو میدونم وقتی عصبی میشم حرفهایی میزنم که در صورتی کهرشاید از دلم نباشه ولی خوب ترو ناراحت میکنه من زنم دوست دارم همیشه بفهمم برات مهمه ارزش دارم تجمع توجه ت میخوام احترامت خودمون تنها میزان دوست داشتنت عشقت. وقتی حتی شک میکنم که بهم توجه داشتی یا نه همه چیز را ناخود آگاه خراب میکنم انگار با خودم میگم هیچ محبت و توجه و.. نبینم بهتر از کم دیدن و با کاران کاری میکنم برنجی تو منو تحمل میکنی از صبرت ممنونم اما تو هم بدون من زنم و بیشتر دوست دارم درمورد کارهای روز و حتی اینده حرف بزنم تو بپرسی اگه من تند رفتم بهم بگو دارم اشتباه فکذمیکنم نه اینکه ناراحت میشی و جواب نمیدی همدردم باش بگو احساسم و درک میکنی بهش بگو که خیلی وقتا الکی بهانه جویی کردم که نازم بکشی اما متوجهرنشدی و کار به دعوا و شاید هم قهر کشد

  8. کاربر روبرو از پست مفید hana 68 تشکرکرده است .

    hasti25 (چهارشنبه 23 مرداد 92)

  9. #26
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 24 تیر 94 [ 05:14]
    تاریخ عضویت
    1391-10-04
    نوشته ها
    284
    امتیاز
    3,610
    سطح
    37
    Points: 3,610, Level: 37
    Level completed: 74%, Points required for next Level: 40
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class1000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    517

    تشکرشده 294 در 168 پست

    Rep Power
    40
    Array
    اگه میخوای اوضاعت خوب بشه باید روی خودت کار کنی که افکار منفی رو به ذهنت راه ندی

    اگه تو به همسرت اعتماد به نفس ندی و بزرگش نکنی اون هیچ وقت نمیتونه موفق بشه یعنی واقعا همسرت هیچ خصلت خوبی نداره که بهش بنازی؟ پس واقعا به چیش جواب مثبت دادی؟

    درمورد حالش که گفتی اون فقط میخواسته توجه تورو جلب کنه به روش خودش . میدونم چقدر نگران شدی و خیلی حالت بد شد اما بجای اینکه نگرانیتو اینجوری نشون بدی میتونستی بهش فقط حرفای محبت امیز بزنی و بگی اگه پیشت بودم خوبت میکردم یا اینکه بیام باهم بریم دکتر؟در همین حد

    اینکه حرفای دیگرانو براخودت بزرگ کنی خیلی چیز بدیه . مثلا وقتی مامانش گفته بیرونه با پسرخاله هاش شاید واقعا حالش خوب نبوده و چون مهمون داشتن رسم مهمون نوازیو بجا آورده همین ! چرا واسه خودت انقدر مسائلو بزرگ میکنی؟

    این حرفایی که الان تو عصبانیت بهش میزنی بعدنا میشه یه پتک برای خودت و حتی ممکنه دیگه هیچ وقت ناراحتیشو بهت بروز نده . یجوری باهاش برخورد کن که اگه هرمشکلی چه جسمی چه ناراحتی فکری داشت فقط و فقط خودت درمانش باشی . یکم صبور بودن یکم گذشت کردن خیلی خیلی شیرین میکنه زندگیتون رو

    حرفات رو که میخونم چقدر یاد خودم میفتم تو دوران عقد.

    هروقت خواست فکر منفی بیاد سراغت برو یه کاری انجام بده و اصلا بهش فکر نکن اولش سخته اما ممکنه . مثلا برو شعر بخون ظرف بشو به خودت برس درس بخون یا هرکاری که آرومت میکنه حتی میتونی بری دوش بگیری . هروقت افکار مزاحم اومدن سراغت توی ذهنت بلند و محکم فریاد بزن Stop Thinks!

    زندگی مگه چقدره که بخواد اینجوری تلخ بشه برا آدم؟انقدر زن و شوهرا مشکلای ریز و درشت و اخلاقی دارن که باید شوهرتو بذاری روسرت حلوا حلواش کنی

  10. کاربر روبرو از پست مفید ساحل75 تشکرکرده است .

    hasti25 (چهارشنبه 23 مرداد 92)

  11. #27
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    سه شنبه 02 مهر 92 [ 13:25]
    تاریخ عضویت
    1392-5-15
    نوشته ها
    29
    امتیاز
    174
    سطح
    3
    Points: 174, Level: 3
    Level completed: 48%, Points required for next Level: 26
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class100 Experience Points31 days registered
    تشکرها
    11

    تشکرشده 12 در 7 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام هستی جان.من هم در دوره عقدمون همین طور بودم.همش دوست داشتم شوهرم پیشم باشه. و بعد از عروسی هم تا یک سال همین طور بودم.اگر روزی جند بار باهام تماس نمی گرفت ناراحت میشدمو باهاش قهر می کردم.دائم بهش می گفت که من را دوست نداری و از این حرف ها. من فکر میکنم به خاطر وابستگی شدیدی هست که به ایشون پیدا کردی.سعی کن این وابستگی را کنترل کنی چون بهت ضربه میزنه.این وابستگی شدید شما به همسرتون باعث میشه انتظتر خیلی زیادی از ایشون داشته باشی.ایشون احساس میکنه دست و پاگیرش هستی و کم کم علاقشون به شما کم میشه. و از هم دور میشید.سعی کن این علاقه و وابستگی به همسرت را مدیریت کنی و برای تماس و دیدن ایشون زمان بندی کن تا کم کم وابستگی شما کم بشه و بتونید یک علاقه واقعی را درک کنید.هیچ وقت به همسرت نگو که شما را دوست نداره و به شما توجه نمیکنه چون با این تلقین ایشون را به سمت دوست نداشتن خودتون سوق میدید. همون کاری که من انجام دادم و الان چوبش را دارم میخورم.

  12. 2 کاربر از پست مفید zdl1367 تشکرکرده اند .

    hasti25 (چهارشنبه 23 مرداد 92), ساحل75 (چهارشنبه 23 مرداد 92)

  13. #28
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 01 اسفند 92 [ 19:28]
    تاریخ عضویت
    1392-5-09
    نوشته ها
    42
    امتیاز
    775
    سطح
    14
    Points: 775, Level: 14
    Level completed: 75%, Points required for next Level: 25
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class3 months registered500 Experience Points
    تشکرها
    57

    تشکرشده 25 در 18 پست

    Rep Power
    0
    Array
    ساحل جون واقعا ممنونم که میای کمکم میکنی وقتی میام حرفاتو میخونم واقعا آروم میشم و به زندگی امیدوار
    شوهرم خیلی نکات مثبت داره. ولی همینکه توی زندگیش واسه کارش مشکل داره و همیشه بدشانسی آورده و هرجا رفته با پارتی بازی ردش کردن، حتی توی یه آزمون بین چندین هزار نفر، جزو 10نفر اول شد ولی با پارتی بازی بازم ردش کردن!!! عزیزم خودش، خودش باور نداره چون اینهمه همیشه بدشانسی آورده. من همش میخواستم بهش اعتماد به نفس بدم ولی با این بدشانسیهای اخیر و اینکه کمرش درد گرفته و دیگه همون کاریکه میتونست انجام بده رو هم دیگه نمیتونه کلا ناامید شدم!!!!!!!!!!!!!!
    همسرم خیلی پسر خوبی بود برای همین انتخابش کردم. بخاطر ایمانش، اخلاقش، پاکیش، مهربونیش،....

    - - - Updated - - -

    zdl1367 عزیز
    منم از همین میترسم، واسه همین میخوام خودمو اصلاح کنم و امیدوارم موفق بشم و تبدیل به همون همسر مهربونی بشم که همسرم دوست داره
    ویرایش توسط hasti25 : چهارشنبه 23 مرداد 92 در ساعت 11:16

  14. کاربر روبرو از پست مفید hasti25 تشکرکرده است .

    zdl1367 (چهارشنبه 23 مرداد 92)

  15. #29
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 24 تیر 94 [ 05:14]
    تاریخ عضویت
    1391-10-04
    نوشته ها
    284
    امتیاز
    3,610
    سطح
    37
    Points: 3,610, Level: 37
    Level completed: 74%, Points required for next Level: 40
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class1000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    517

    تشکرشده 294 در 168 پست

    Rep Power
    40
    Array
    واقعا مسئله شغل خیلی مهمه ومتاسفانه این وضعیت گریبانگیر خیلی از زوج های جوونه. میدونم شرایط سختیه چون تا وقتی شغلش ثابت نشه قطعا ازدواجتون هم وضع مشخصی نداره .

    همسر من همیشه بهم میگه وقتی یه مشکلی برامون پیش میاد و بهت میگم فقط و فقط میخوام تو بشنوی و همدردی کنی باهام نه اینکه توهم بدتر ازمن خودتو ببازی و اعصابت بهم بریزه . عادت کن که توی مشکلاتتون اگه راه حلی هم به ذهنت نمیرسه فقط باهاش همدردی کنی و امید به آینده بدی بهش همین.

    یه قاعده ی کلی هست که میگه هر فکری داشته باشی و به زبونش بیاری وبهش پروبال بدی میره اون بالاها و تمام اجزای زمونه دست به دست هم میدن تا اون اتفاق بیفته(همون ابروبادومه و خورشید و فلک درکارند...) پس همیشه فکر خوب بکن تا خوب بشه

    میدونم سخته . مثلا ما الان یه ماهه به هر دری میزنیم یه وام 3تومنی جور کنیم نمیشه که نمیشه که نمیشه . منظورم اینه که میفهمم چقدر سخته وقتی یه چیزی هرکاری کنی نشه!

    همسرت بد شانس نیست . اینو اصلا بکار نبر چه جلوش چه پیش خودت . هروقتم صحبت شد بگو ایشالا که یه کار خوب خدا برات کنار گذاشته که بری همونجا . یا اینکه حتما به صلاحت نبوده اینجا کار کنی . شاید اون بگگه این حرفا چیه اما این جور توجیه کردنای مثبت واقعا برا روحیه ادم خوبه اما به منزله این نیست که بشینه دست روی درست بذارع تا براش کار پیدا بشه . باید تلاش خودشو بکنه و توهم کمکش کنی

  16. کاربر روبرو از پست مفید ساحل75 تشکرکرده است .

    hasti25 (چهارشنبه 23 مرداد 92)


 
صفحه 3 از 3 نخستنخست 123

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. " پیش به سوی زندگی بهتر " (زیر ساخت گارگاههای مشاوره ای )
    توسط فرشته مهربان در انجمن علمی و آموزشی
    پاسخ ها: 3
    آخرين نوشته: دوشنبه 16 تیر 99, 07:19
  2. ایا برای تامیین اینده ام…"""…… بیمه عمر ……"" تصمیم و گزینه درستی هست؟؟؟
    توسط عروس خوشبخت در انجمن سایر سئوالات مربوط به ازدواج
    پاسخ ها: 4
    آخرين نوشته: چهارشنبه 11 اسفند 95, 21:30
  3. توصیه نوروزی یک روانپزشک: نه "چاقی" خانمها را به روی شان بیاورید، نه "کچلی" مردها را
    توسط khaleghezey در انجمن مقالات و مطالب آموزشی در مورد خانواده
    پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: سه شنبه 05 فروردین 93, 13:16
  4. وصیت نامه زیبای " آلبرت اینشتین"
    توسط rozaneh در انجمن سخنان نغز و جملات قصار بزرگان
    پاسخ ها: 1
    آخرين نوشته: چهارشنبه 08 خرداد 92, 13:43

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 21:35 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.