به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 2 از 3 نخستنخست 123 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 11 تا 20 , از مجموع 24
  1. #11
    Banned
    آخرین بازدید
    چهارشنبه 01 آبان 92 [ 09:48]
    تاریخ عضویت
    1392-5-19
    نوشته ها
    134
    امتیاز
    597
    سطح
    11
    Points: 597, Level: 11
    Level completed: 94%, Points required for next Level: 3
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassOverdrive31 days registered500 Experience Points
    تشکرها
    14

    تشکرشده 194 در 88 پست

    Rep Power
    0
    Array
    من زیاد حوصله نکردم مطالب رو بخونم بخصوص پستها ماشاالله! همه طویل هستن

    دوست عزیز بزارید تجربه خودم رو براتون شرح بدم که تغریبا مشابه شماست

    من از همون سنین کودکی کنجکاو و پرسشگر بودم و با رسیدن به سن نوجوانی که انسان به مرحله خودشناسی و جهانشناسی وارد میشه هزاران سوال برام ایجاد شده بود که هیچ پاسخ دهنده اطرافم وجود نداشت
    تنها پاسخ دهنده به اینطور سوالات معلمهای دینی و مسجد اینجور جاها بود که من طبعا فقط به همین جاها پناه بردم و دنبال جواب سوالاتم میگشتم
    تا یک مرحله ایی یکسری جواب به سوالاتم داده میشد ولی چون در اون سنین انسان رشد عقلی و منطقی نداره طبعا فقط پذیرنده مطالب میشه و من هم فقط پذیرنه بودم و تمام و کمال میشه گفت یک مومن راستین بودم
    ولی از وقتی که قدرت تجزیه و تحلیل پیدا کردم دیدن که این جوابها که به من ارائه شده خودشون باعث ایجاد سوالات جدید میشن و ایراد و اشکال درشون فراوان هست ولی وقتی از معلم دینی یا علامه مسجد سوالات جدید رو مطرح میکردی یا جوابشون این تو نمیفهمی و از این سوالات نکن و فقط معتقد باش یا از کلاس بیرون مینداختن من رو

    خلاصه میکنم که هرگز و هرگز من موارا و خدایی رو احساس نکردم و تماما برام بی معنی و پوچ جلوه میکردم این مسائل
    ولی توی اون مرحله چون هیچکس این مطالب رو به من نگفته بود و دقیقا برعکس همه از احساس و دید مسائلی حرف میزدن که برای من پوچ بود به این مرحله رسیده بودم که این منم که مشکل دارم و ایرادی درون من وجود داره
    و بعد در یک خلاء فلسفی سخت فرو رفتم چندین سال تا با ورود به محیطهای جدید و اشنایی با کتابها و نوشته هایی دیدم که اولا سوالات من فقط برای من نیست و این سوالات در ذهن خیلیها شکل گرفته و دیدم خیلیها هم جوابهای منطقی و درستی تونستن بدن و کم کم فهمیدم و دیدم که اعتقادات و احساسات من درست بوده و من هیچ مشکلی که نداشتم بلکه بسیار هم درست فکر میکردم
    بهرحال گذشت تا اینکه من به اینجا رسیدم که اگر جواب سوالاتی رو ندارم ولی حداقل میدونم کدوم جوابها پوچ و بی معنی هست جز دروغ و دکان دین فروشان چیزی نیست و جواب خیلی از سوالات رو هم دارم طبعا

    اینها رو در جواب اون دوستانی گفتم که میگن کسانی که مومن نیستن یا اتفاق ناگواری براشون افتاده و از خدا ناراحتن یا میخوان بی بندوبار باشن و میگن اعتقاد ندارن و ....
    بنده به صراحت میگم از 99.9درصد مومنین با اخلاقتر و درستکارتر هستم پس اینها دلیل نمیشه برای انگ زدن به افراد غیر معتقد و بسیار هم به عقاید و افکارم اطمینان دارم که درست هستن و افکار و این اعتقادات و افکار اکثریت که هرگز فکر نکردن و مطالب رو پذیرفتن اشتباه هست

    من اسم خودمو اتئیست نمیزارم چون فلسفه اتئیسم هم دقیقا تبدیل به یه دین شده و کلا اسم گذاری رو اعتقادات بی معنی هست از نظرم
    لزومی نداره اعتقادات خودم رو باز کنم اینجا و فقط اینها رو گفتم که هم دوستانی که بدون شناخت نظر میدن یکم فکر کنن و استارتر تاپیک هم بدونه که شرایطش برام قابل درکه

    ولی برای اثر راشومون
    من خوشبخاته یا بدبختانه خانواده بدون فشاری دارم و کلا توی مسائل ما هرگز دخالت نکردن و فشاری از هیچ سمتی وجود نداشته از این لحاظ
    موقعه ای که نماز و روزه و مسجد میرفتم فقط مادرم میگم فدات بشم چه نورانی شدی
    موقعی هم بیدین و رها شدم پدرم فقط میگفت جایی اینارو نگو نبرن بلایی سرت بیارن

    ولی شرایط بیرونی خیلی فرق داشت

    به شما میتونم اینطور توصیه کنم از تجربیات خودم که اصلا دلیلی نداره سرمسائل درونی و شخصی خودتون با کسی بحث کنید وقتی لزومی نداره
    مثلا لازم نیست شما ایرادات و اشکالات و دروغها دین رو جلوی پدر مادر چه با حرف چه رفتار بروز بدین

    مثلا مادرتون میگن روزه بگیر وگرنه باید 2ماه بجاش بگیری فقط با لبخند بگید اگر وقتش شد باشه 2ماه میگریم ولی لازم نیست ماه رمضان که خونه مادرتون هستین جلوش غذا بخورید یا بگید این مسخره بازیها چیه

    مثلا کسی نذری میده بگیرید و بخورید و بگید قبول باشه و اینو یه هدیه میشه دید و لازم نیست چیزی ابراز کنید که نشون بده اعتقادی ندارید

    به عقاید انسانها احترام نزارید بلکه به شخصیت انسانها احترام بزارید

    در کل بنظرم زیاد سخت نیست کنار اومدن با این مسائل و خوده من این مراحل رو گذروندم و چه داد وبیدادها و درگیریها که نداشتم سر این مسائل

    ولی اینو یاد گرفتم جایی که ارزش داشته باید سفت ایستاد و حتی دعوا کرد در دفاع از خودت و عقل و شعورت
    و جایی که ارزش نداره به سخره گرفت و با پوزخند گذشت و رفت تا زندگی به کام ما تلخ نشه
    ویرایش توسط Estaf : دوشنبه 21 مرداد 92 در ساعت 16:13

  2. کاربر روبرو از پست مفید Estaf تشکرکرده است .

    اثر راشومون (چهارشنبه 23 مرداد 92)

  3. #12
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 14 دی 00 [ 03:07]
    تاریخ عضویت
    1391-12-05
    نوشته ها
    214
    امتیاز
    12,870
    سطح
    74
    Points: 12,870, Level: 74
    Level completed: 5%, Points required for next Level: 380
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    1,421

    تشکرشده 552 در 189 پست

    Rep Power
    55
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط Estaf نمایش پست ها
    من زیاد حوصله نکردم مطالب رو بخونم بخصوص پستها ماشاالله! همه طویل هستن

    دوست عزیز بزارید تجربه خودم رو براتون شرح بدم که تغریبا مشابه شماست

    من از همون سنین کودکی کنجکاو و پرسشگر بودم و با رسیدن به سن نوجوانی که انسان به مرحله خودشناسی و جهانشناسی وارد میشه هزاران سوال برام ایجاد شده بود که هیچ پاسخ دهنده اطرافم وجود نداشت
    تنها پاسخ دهنده به اینطور سوالات معلمهای دینی و مسجد اینجور جاها بود که من طبعا فقط به همین جاها پناه بردم و دنبال جواب سوالاتم میگشتم
    تا یک مرحله ایی یکسری جواب به سوالاتم داده میشد ولی چون در اون سنین انسان رشد عقلی و منطقی نداره طبعا فقط پذیرنده مطالب میشه و من هم فقط پذیرنه بودم و تمام و کمال میشه گفت یک مومن راستین بودم
    ولی از وقتی که قدرت تجزیه و تحلیل پیدا کردم دیدن که این جوابها که به من ارائه شده خودشون باعث ایجاد سوالات جدید میشن و ایراد و اشکال درشون فراوان هست ولی وقتی از معلم دینی یا علامه مسجد سوالات جدید رو مطرح میکردی یا جوابشون این تو نمیفهمی و از این سوالات نکن و فقط معتقد باش یا از کلاس بیرون مینداختن من رو

    خلاصه میکنم که هرگز و هرگز من موارا و خدایی رو احساس نکردم و تماما برام بی معنی و پوچ جلوه میکردم این مسائل
    ولی توی اون مرحله چون هیچکس این مطالب رو به من نگفته بود و دقیقا برعکس همه از احساس و دید مسائلی حرف میزدن که برای من پوچ بود به این مرحله رسیده بودم که این منم که مشکل دارم و ایرادی درون من وجود داره
    و بعد در یک خلاء فلسفی سخت فرو رفتم چندین سال تا با ورود به محیطهای جدید و اشنایی با کتابها و نوشته هایی دیدم که اولا سوالات من فقط برای من نیست و این سوالات در ذهن خیلیها شکل گرفته و دیدم خیلیها هم جوابهای منطقی و درستی تونستن بدن و کم کم فهمیدم و دیدم که اعتقادات و احساسات من درست بوده و من هیچ مشکلی که نداشتم بلکه بسیار هم درست فکر میکردم
    بهرحال گذشت تا اینکه من به اینجا رسیدم که اگر جواب سوالاتی رو ندارم ولی حداقل میدونم کدوم جوابها پوچ و بی معنی هست جز دروغ و دکان دین فروشان چیزی نیست و جواب خیلی از سوالات رو هم دارم طبعا

    اینها رو در جواب اون دوستانی گفتم که میگن کسانی که مومن نیستن یا اتفاق ناگواری براشون افتاده و از خدا ناراحتن یا میخوان بی بندوبار باشن و میگن اعتقاد ندارن و ....
    بنده به صراحت میگم از 99.9درصد مومنین با اخلاقتر و درستکارتر هستم پس اینها دلیل نمیشه برای انگ زدن به افراد غیر معتقد و بسیار هم به عقاید و افکارم اطمینان دارم که درست هستن و افکار و این اعتقادات و افکار اکثریت که هرگز فکر نکردن و مطالب رو پذیرفتن اشتباه هست

    من اسم خودمو اتئیست نمیزارم چون فلسفه اتئیسم هم دقیقا تبدیل به یه دین شده و کلا اسم گذاری رو اعتقادات بی معنی هست از نظرم
    لزومی نداره اعتقادات خودم رو باز کنم اینجا و فقط اینها رو گفتم که هم دوستانی که بدون شناخت نظر میدن یکم فکر کنن و استارتر تاپیک هم بدونه که شرایطش برام قابل درکه

    ولی برای اثر راشومون
    من خوشبخاته یا بدبختانه خانواده بدون فشاری دارم و کلا توی مسائل ما هرگز دخالت نکردن و فشاری از هیچ سمتی وجود نداشته از این لحاظ
    موقعه ای که نماز و روزه و مسجد میرفتم فقط مادرم میگم فدات بشم چه نورانی شدی
    موقعی هم بیدین و رها شدم پدرم فقط میگفت جایی اینارو نگو نبرن بلایی سرت بیارن

    ولی شرایط بیرونی خیلی فرق داشت

    به شما میتونم اینطور توصیه کنم از تجربیات خودم که اصلا دلیلی نداره سرمسائل درونی و شخصی خودتون با کسی بحث کنید وقتی لزومی نداره
    مثلا لازم نیست شما ایرادات و اشکالات و دروغها دین رو جلوی پدر مادر چه با حرف چه رفتار بروز بدین

    مثلا مادرتون میگن روزه بگیر وگرنه باید 2ماه بجاش بگیری فقط با لبخند بگید اگر وقتش شد باشه 2ماه میگریم ولی لازم نیست ماه رمضان که خونه مادرتون هستین جلوش غذا بخورید یا بگید این مسخره بازیها چیه

    مثلا کسی نذری میده بگیرید و بخورید و بگید قبول باشه و اینو یه هدیه میشه دید و لازم نیست چیزی ابراز کنید که نشون بده اعتقادی ندارید

    به عقاید انسانها احترام نزارید بلکه به شخصیت انسانها احترام بزارید

    در کل بنظرم زیاد سخت نیست کنار اومدن با این مسائل و خوده من این مراحل رو گذروندم و چه داد وبیدادها و درگیریها که نداشتم سر این مسائل

    ولی اینو یاد گرفتم جایی که ارزش داشته باید سفت ایستاد و حتی دعوا کرد در دفاع از خودت و عقل و شعورت
    و جایی که ارزش نداره به سخره گرفت و با پوزخند گذشت و رفت تا زندگی به کام ما تلخ نشه
    از اینکه تجربه خودتان را به اشتراک گذاشتید ممنونم.
    تمام این تجارب بسیار برایم ملموس بود و انگار که از زبان بنده نوشتید.
    اما در مورد مخالفتتان با کلمه آتئیست, اینکه آتئیسم را نوعی دین دانستید جای بحث دارد که در حوصله و علاقه خوانندگان این فروم نیست, فقط اینکه به هر حال افرادی که اعلام خداناباوری میکنند طیف خیلی گسترده ای را شامل میشوند, حتی آن موارد را که مثال زدید و شاید خواستید از خداناباوران به طور مطلق جدا کنید, یعنی تجربه کنندگان یک اتفاق ناگوار و یا بی بند و باران. شاید مخالف باشید ولی موارد دیگری مانند پوچ گراها, طرفداران بی نظمی و بی قانونی و اصالت لذت و ... نیز در همین طیف وجود دارند.
    به همین دلیل برای اینکه فرد بیخدا نحله فکری خود را بیان کند در کشورهای از نظر فکری و عقیدتی آزاد, تعلق خود را به یکی از موارد بالا به طور مشخص اعلام میکند و اشخاص مشهور زنده و درگذشته ای را میشناسیم که همین کار را کرده اند.
    از طرفی برای اینکه میزان تفاوت فکری خود را با اعضای خانواده بیان کنم تا بتوانم راهنمایی بهتری بگیرم لازم دانستم که از کلمه آتئیست نیز در مورد خود استفاده کنم تا عزیزانی که قصد راهنمایی دارند ناغافل افکار خیلی منفی در موردم به ذهنشان خطور نکند.
    اما از بابت اینکه فشارهای خانوادگی که من با آن مواجه هستم را تجربه نکرده اید و نمیکنید تبریک میگویم.
    مواردی را که برای عکس العمل در برابر رفتار خانواده ام فرمودید را شبیه به توصیه های همان فروم خارجی که عرض کردم چند سال پیش در آن عضو بودم دیدم یعنی ظاهر سازی وصبر, ولی نمیدانم چرا آنقدرها از پس این کار برنمی آیم و موارد معدودی که علیرغم میل باطنی, چنان روشی در پیش گرفته ام, به قول امروزیها خیلی تابلو شده است. دوستان دیگر نیز که در این تاپیک راهنماییهایشان را ارائه دادند, از این کار نهی کردند.

  4. #13
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    جمعه 29 اسفند 93 [ 18:29]
    تاریخ عضویت
    1392-4-03
    نوشته ها
    116
    امتیاز
    1,917
    سطح
    26
    Points: 1,917, Level: 26
    Level completed: 17%, Points required for next Level: 83
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    106

    تشکرشده 219 در 87 پست

    Rep Power
    22
    Array
    سلام دوست عزیز

    تا جایی که من میدونم سیاست و خط مشی این سایت مشاوره و راهنمایی با در نظرگرفتن ملاحظات دین اسلام بوده و هست و اعتقاد به وجوده خدا در این سایت جریان دارد .
    یعنی در خیلی از نظرات مدیر همدردی و فرشته مهربان پایبندی به اصوله دین اسلام و خدا مشهوده .
    سوال مطرح شده توسط شما و درخواست راهنمایی در رابطه با چطور به والدینم بقبولانم که حق دارم اعتقاداتی متفاوت با آنها داشته باشم؟

    کاملا در رابطه با عملکرده این سایت هست ولی من احساس میکنم غیر از یکی دو تا از دوستان که جواب سوال شما رو دادن بقیه صحبت ها حول محور اعتقادات شما و دوستان داره پیش میره و ربطی به سوال شما و موضوع مطرح شده نداره .
    به نظرم اینجا جایی نیست که ما پیرامون اعتقاد به خدا و بی خدایی (
    آتئیست)
    حرف بزنیم !

    اما نظره منه حقیر :
    من خودم بر عکسه شما برام اتفاق افتاد ، یعنی در سنین 17 تا 21 سالگی با وجوده اینکه در خانواده نسبتا مذهبی ( انجام واجبات فقط) بودم اما اصلا اهله نماز و روزه و ... نبودم و اعتقادی نداشتم و خب همیشه از سمته مادر و پدرم این نصیحت ها بود که نماز بخوانم ، و این طبیعی هست اما من بدونه بحث کردن ردش میکردم ، ولی خب به خاطره اتفاقی در در زندگیم افتاد من خودم به شناختی رسیدم و به خواسته خودم کاملا به خدا و اسلام مقید شدم و از این تصمیم کاملا راضی هستم .
    شما هم الان قطعا از تصمیمی که گرفتی راضی و خشنود هستی و به نظرم چیزی بالاتر از این نیست که انسان خودش راهشو انتخاب کنه واقعا حسه خوبی داره و چیزی هم بدتر از این نیست که انسانی کورکورانه از دیگران تقلید کنه .

    به نظرم شما که راهتو انتخاب کردی و حداقل در حال حاضر از این انتخاب راضی و خشنودی و از طرفی به هیچ عنوان نمیتونی خانوادت رو تغییر بدی چون همون طور که شما حقه انتخاب داشتی و انتخاب کردی اونا هم دارن و به هر تقدیر اعتقادات شما مقابل هم و متضاده هم هست و برای حل این مشکل نمیتوان بی احترامی و ترکه خانواده رو پیشنهاد داد .

    به نظرم شما میتونید با بیان حدیث هایی هم چون : اگر دین ندارید آزاد مرد باشید ، و صحبت منطقی مبنی بر این که در دین هیچ اجباری نیست یکم خانواده رو نرم کنید و از بحث کردن پیرامون درست یا غلط بودن اعتقادات همدیگر جدا پرهیز کنید .
    سعی کنید حداقل زمان حضور در خانواده به حرمته پدر و مادر کار یا حرفی که خلافه اعتقادات آن ها هست رو انجام ندید تا یه وقت حرمت ها از بین نره .
    موفق باشید


  5. کاربر روبرو از پست مفید sobhan13 تشکرکرده است .

    اثر راشومون (پنجشنبه 24 مرداد 92)

  6. #14
    Banned
    آخرین بازدید
    چهارشنبه 01 آبان 92 [ 09:48]
    تاریخ عضویت
    1392-5-19
    نوشته ها
    134
    امتیاز
    597
    سطح
    11
    Points: 597, Level: 11
    Level completed: 94%, Points required for next Level: 3
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassOverdrive31 days registered500 Experience Points
    تشکرها
    14

    تشکرشده 194 در 88 پست

    Rep Power
    0
    Array
    در مورد اتئیست و این کلمه نظر شخصی خودم هست و اینو به همه بست نمیدونم
    شخصا درسته اعتقاد خداناباوری و کلا زد متافیزیک دارم و تا 99درصد نزدیک به اتئیسم ندانمگرا هست ولی از جنبه شخصیتی عضویت در گروه و دسته خاص با روحیم سازگار نیست بهمین خاطر میگم خودمو اتئیست نام نمیدم.

    ولی در مورد اینکه در مقابل عقاید دیگران چه درست چه غلط توصیه میکنم موضع نگیریم بهیچ وجه اینو ظاهر سازی و صبر نمیدونم بلکه برعکس مخالفت و میل به حقیقت باید همیشه وجود داشته باشه
    ولی بحث اینجاست جایی که لزومی نداره چرا باید بحث کرد؟
    مثلا مادر من نذری درست میکنه میگه بیا کمک کن....من هیچ اعتقادی به نذری و مسائلش ندارم ولی فقط به مادرم احترام میزارم و میرم به مادرم کمک میکنم و بحثی نمیکنم چی درسته چی غلط
    ولی اگر بگه حاجت بگیر رک و راست بهش میگم اعتقادی ندارم و حاجتی نمیگیرم و فقط دارم به تو کمک میکنم همین

    جایی که لازم باشه بحث میکنم و حتی از جونمم مایه میزارم برای اعتقادم و اینو هم انجام دادم توی زندگیم
    کسی ببینیم مشتاق شنیدن حقیقت هست باهاش بحث میکنم تا روشن بشه
    کسی ببینم داره به شعور و اعتقاد من توهین میکنه محکم جلوش می ایستم و هرگز کوتاه نمیام

    ولی جایی که حرف من ارزش و برشی نداره و لازم نمیبینم بحثی نمیکنم
    مثلا دلیلی نداره من با مادر پیرم سر وجود خدا نبودش بحث کنم
    لازم نمیبینم کسی یه ظرف نذری برای من میاره بگم اینا همش مسخرست و من نمیگیریم
    بلکه من درسته احترام و علاقه ای برای اعتقادشون قائل نیستم ولی برای شخصیت این ادمها ارزش قائل میشم و وقتی لزومی نداره بحثی انجام نمیدم

    این با ظاهرسازی و صبر خیلی متفاوته
    ویرایش توسط Estaf : چهارشنبه 23 مرداد 92 در ساعت 14:08

  7. #15
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 18 مهر 92 [ 12:47]
    تاریخ عضویت
    1392-2-29
    نوشته ها
    140
    امتیاز
    645
    سطح
    12
    Points: 645, Level: 12
    Level completed: 90%, Points required for next Level: 5
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class500 Experience Points3 months registered
    تشکرها
    8

    تشکرشده 202 در 91 پست

    Rep Power
    25
    Array
    سلام بر اثر راشومون عزیز.

    دوتا خاسته دارم به دلیل اهمیتشون جسارت میکنم اول می گم اینها رو و البته از دوستان دیگه مثل خانم نوپو و اقای امین هم کمک میخام:

    1)نمی دونم متوجه شدین یا نه دوستمون اقای پژمان در امتحان ورودی شرکت نفت قبول شدن . با توجه به مشکلات زیادی که دوستمون داشتن و نیاز شدید ایشون به استقلال ازتون خواهش می کنم که مراحل استخدام و راهکارها رو نشون ایشون بدین بلکه ایشون بتونن طعم زیبای استقلال رو بچشن.
    شما می تونین از طریق "لینک تماس با ما" با زدن ای میل به جناب مدیری همدردی ای میل ایشون رو بگیرین و یا پیشنهادهاتون رو به ایشون بگین تا به پژمان منتقل کنن. من اصلا نمی دونم شما مراحل گزینش رو دارین یا نه. از دوتا از دوستام که استخدام شرکت نفت بودن پرسیدم نداشتن!!


    2)و البته روی خطابم در این پست هم با شماس هم با اقای امین هم با خانم نوپو. لطفا به تاپیک زیر سری بزنین. می تونین شخصیت ایشون رو تا حدی از پستهاشون متوجه بشین.

    ایشون مشکل زیاد دارن و بسیار انسان موفقی هستن( می تونن باشن. قابلیت زیاد دارن. اگه راهکاری به دهنتون خطور می کنه خ عالی خواهدبود )

    و اما شما راشومون عزیز:

    دوست عزیز تمام خطوط پست من را با لحن مهربانانه و خالی از هرگونه انتقادو.. بخونین تا به انچه مدنظر من بوده نزدیک تر باشین. هدفم فقط یک گفتگوی ساده بوده است نه اثبات نه رد نه نقد چیزی.یا شاید هم فقط بیان تجربیات خودم که هیج دلیلی برای درست بودنش نیست. و یا شایدم بیان یک درد و دل که فقط در مورد خودم صدق می کرده.


    ابتدا باید عرض کنم علت تاخیر در پاسخ به این پست شما اتمام مرخصی مربوط به عید فطر بود که باید به شهر محل کارم برمیگشتم و یکی دو روز به علت جابجایی خیلی گرفتار بودم اما فردای شب ارسال آن را خواندم و پرینت گرفتم.

    بله دوست عزیز قابل حدس بود. توقعی نبود.

    پست ارسالی شما قطعا ……… آیا موافق نیستید؟

    این لطف شماست

    به هر حال نمیشه اثر بیان رو نادیده گرفت. مسلما اگه من بیانم بهتر می بود اثرپذیری بیشتر

    بوود. باید هدف رو مشخص کرد: ایا من دنبال متهم کردن مراجع بودم؟ ایا با متهم کردن

    مراجع اوضاع تغییر می کرد؟

    یا ایا من دنبال بهبود زندگی یک انسان بودم ؟ قدر مسلم سوال سوم هدف من بود! اما

    می تونستم با کمی صبر و ویرایش بیشتر آن و پررنگ کردن محتوای دوستی و کم رنگ

    کردن متن انتقادی اون به نتیجه بهتری برسم. متاسفانه در خیلی از بحثها هدف گم میشه و

    ناخاسته "احساس " میشه محور اصلی. حالا اگه تاپیک دوم همون خانم رو ادامه بدین

    متوجه میشین که مشاورین هم همون حرفها رو

    می زنن اما پذیرش از جانب مراجع بیشتر. هر چند هدف "پذیرش " شاید از یه دید مهم نباشه اما باید

    توجه کرد که به ازای این پذیرش، یه خانواده و یه انسانی که شایستگی های زیادی دارن می تونن بهره

    مند بشن.

    "این نوع پستهای رک معمولا برای انسانهای دنبال حقیقت رضایت بخشه اما متاسفانه خ از ما ادمها ترجیح می دیم که کلمات استفاده شده خوب باشه هر چند محتوا نداشته باشه!!! هر چند من منکر تقصیر خودم نمی شم من با ارسال ایمیل از مدیر همدردی خاستم که نظرشون رو بگن . ایشون البته این پست رو تایید کردن و به عیب بزرگ من اشاره کردن که من به جای سنگ صبور بودن پنبه صبور هستم. و این کاملا درست بود. و کلا مثل همیشه زدن به هدف"


    دقیقا این اتفاقی که در بحث های شما و خانواده محترموتون رخ می ده. "احساس محور شدن و گم

    شدن اهداف اصلی
    . البته از دید من"

    پدر ومادری که فرزندشون رو دوست دارن حتی از خودشون بیشتر، و فرزندی که که به راهش خ

    مطمینه و این اطمینان رو از روی تعصب هم کسب نکرده. شما اعتقادات رو از روی عقل بدست اوردی و

    اونها از روی احساس. و عمق هر دو هم خ زیاد. ( هر چند نتونن اثباتش کنن ) و نگرانیها به جای اینکه

    منجر به نزدیکی فرزند بشه و حتی متقاعد کردن اون ، منجر به دوری اون میشه و آرامش دو طرف از بین

    می ره تا جایی که تا دورین باهم دوستین . یه جورایی نه تحمل دوری هم رو دارین نه تحمل نزدیکی هم

    رو. و از اینکه نمی تونین هم رو درک کنین و از اینکه روزبه روز از هم دور تر می شین ناراحتین و کاری هم

    از دستتون بر نمی اد( علی الظاهر) .

    من مطمینم که شما نمی خای به اونها بقبولانین باورهاتو ن رو ( علی رغم انچه گفتین) چون ادم عقل

    محوری هستین بدون تعصب و فقط می خاین که "تظاهر نکنین و پذیرفته شین". (که حق طبیعی هر

    انسانی) و" در کل خودتون باشین" .

    بله اینکه ادم خودش نباشه خ سخته. اما بهتر یه جوره دیگه نگاه کنیم:

    "با خودمون نبودن اونم فقط برای والدین "چه چیزی بدس می آریم:

    1)حداقل حداقلش بحث نمی کنیم با هم و آرامش آدمهایی رو که قطعا خ دوسشون داریم و خودمون رو بهم نمی ریزیم(مگه کلا قرار است چند سال پدر مادرمون رو داشته باشیم حداکثر 1 سال دوسال و 100 سال... البته برای همه والدین ارزوی سلامتی دارم. اصلا شما قرار چند ساعت در طول سال خانواده رو ببینین. دوست عزیز من م یفهمم شما چه احساسی دارین. یعنی تجربه داشتم...)

    2)کسی منکر امتیازات مثبتی که خانواده برای ادم دارن نیست .اما از یه دید دیگه روابط صمیمانه داشتن با والدین با تمام امتیازهایی که برای خودتون داره یه امتیاز + برای شماس در قبال همسرتون. یه پوین مثبت برای فرزندتون. ( من بارها دیدم که خ اقایون راحت تر خانواده خودشون رو کنار می زارن تا خانمها!!! و این هم نوعی ظلم هستش به خانواده؟ اینطور نیس؟ چرا خانمها این کارو نمیکنین؟ !!)

    و اما با خود واقعی مون بودن چی بدس می اریم:

    1)بحث های همیشگی . این بحث ها انرژی بر هستن. این انرژی که میتونه صرف مطالعه تفریح و.. بشه
    هدر می ره. از یه طرف خستگی مفرط می اره. میشه یه درد مزمن. این نظر تجربه شده من هستش: اگه همیشه
    خ احساس خرج کنین .بانک احساسیتون کم می اره و ورشکسته میشه. می رسیم به جایی که شاید خ مهم

    نباشه داره چی رخ میده. مثلا همسری که همیشه خ احساس خرج می کنه و در عوض چیزی کسب نمی کنه

    شاید یه روزی از ندیدن یارش تب می کرد اما کم کم رغبتش رو از دست می ده و خودش شاید خاتمه دهنده رابطه

    باشه( البته نمی دونم شما موافق هستین یا نه. شاید نتونستم انچه مد نظرم هست رو بگم. این اتفاق می تونه

    برای هر هدفی باشه مثلا خ احساس خرج کردن برای رفتن ( از ایران. این مثال برای خودمه. توضیح می دم

    خدمتتون)


    2)متقاعد نشدن خودمون و والدینمون. که البته در حالت اول هم ما قادر به متقاعد کردن نبودیم.

    3)دور شدن از خانواده. و فکر کنین اقدام می کنین واسه ازدواج . خانمتون هر روز پیش خانوادشه اما

    شما...اگه اتفاقی بیفته خانمتون مدافع داره اما شما...اصلا نمی تونی مطرح کنی. یه قسمتی از وجودت

    همیشه احساس خلا داره. من نمیخام که بگم تظاهر خوبه ! یا حتی کار راحتی. می خام بگم :

    جز راست نشاید گفت اممممما هر راست نباید گفت
    ( با عذرخاهی از شاعرش اگه اشتباه گفتم.در ضمن شما همون اما بخون )

    قضیه بحث با دوستان خ متفاوت هستش با بحث با خانواده. یه دوستی می تونه تمام شه و اثرات زیادی

    نداشته باشه اما قضیه خانواده متفاوته. هر چند برای خ از ادمها این قضیه اصلا مهم نیست یعنی اصلا


    اهمیت نمیدهن. و شاید با خانواده حتی در یک خانه زندگی کنن اما 6 ماه یه بار هم هم رو نبینن.( دیدم این مورد رو) اما این



    قضیه برای شما فرق داره. چون اگه روابط براتون مهم نبود تاپیک نمی زدین. مشخصه که شما علاوه بر


    منطقی بودنتون خانواده هم براتون خیلی مهم روابط انسانی براتون مهمه.


    البته من خودم نمیتونم در قبال خانوادم خودم نباشم از شما و هیچ انسان دیگه ای هم این توقع نمی ره.


    اما می خام بگم میشه این رو تعدیل کرد: یعنی وقتی با تیرهای بی امان خانواده مواجه میشیم نیاز



    نیست ما هم شمشیر بکشیم کافیست که یه سپر بیاریم بیرون. شاید با دوتا شوخی و عوض


    کردن بحث ماجرا تمام شه بره.


    و اما در در مورد والدین ؛ من فکر م یکنم هم باید ببینیم دنبال چی هستیم :


    متقاعد کردنشون، عصبی کردنشون و شدنمون ، ارامش خودمون و همراهی اونها.

    ارامش هر دوطرف که فکر می کنم این مهمترین گزینه است. دوست دارم تجربه شخصی رو عرض کنم خدمتتون.

    دوست من، من قرار بود که دو سال پیش اقدام کنم برای یو اس ای. که متاسفانه با مخالفت شدید خانواده مواجه شدم. تمام تلاش برای متقاعد کردنشون فقط منجربه عصبانی شدن بنده و اونها میشد. طوریکه مکالمات خ ادامه پیدا نمی کرد.

    و منی که متاسفانه از چند جای دیگه هم دچار مشکل شده بودم .واقعا کممممممممم اوردم( شما همون کم بخون) و انقدر برام مهم بود که سعی کردم یه مدت همه چز رو رها کنم. تا الان که پدرم انقدر از وضعیت من ناراحت هستن که خودشون به من پیشنهاد رفتن می دن و مقدماتش رو می خان اماده کنن. هر چند من متاسفانه طوری شدم که اون انرژی سابق رو در خودم نمی بینم وعلت مهم این مساله رو کل کل کردنهای زیادم با خانواده و دیگران می دیدم. آخه چقدر تلاش برای فهماندن . وقتی دقیقا ادم از دوکره متفاوته چه انتظاری میشه داشت ! بهتر نیست توقع درک نداشته باشیم اصلا!

    در مورد شما هم همین رو می گم. دوست عزیز جر و بحث با خانواده نیمدونم چطوری عمل میکنه که بعد از یه مدت تکرار، تبدیل به درد مزمن میشه دیگه مثل قبل بحث نمی کنی حتی ناراحت نمی شی اما بینتون فاصله ایجاد میشه ممکنه که شما رو از اونطرف سرد کنه (نسبت به اهدافتون حتی )یه جورایی سر انرژی ای که می تونه مثبت باشه و صرف چیزای خوب بشه بلاهای عجیب غریب می اد.

    خاطرم هست تو یه پیام خصوصی به دوستمون که در گیر ودار مشاجرات با خانمش دچار قلب درد شده

    بود گفتم. انقدر احساساتی نشو مرحله بعد از این همه بذل احساس؛ سرد شدن خواهد بود. بی تفاوتی

    خواهد بود نه البته از نوع مثبتش. از نوعی که که کلا نسبت به خ چیزها ادم بی تفاوت میشه و بی

    انگیزه. ( البته ممکنه اصلا در مورد شما این قضیه صدق نکنه)

    من نمی تونم بطور قطع بگم ولی احساسم میگه: این تیزبینی و دقت بیش از حد شما با توجه به

    اشاره ای که به نحوه خوندن پستم کردین ( خ دقیقی شما خ خ خ زیاد ) دو تا جنبه داره یکی خوب یکی بد.

    جنبه خوبش که باعث افزایش درک عمیق شما از مسایل پیرامونتون شده و شما رو تبدیل به یه ادم

    فکور کرده ( که چی بهتر از این تو این دنیا)

    و اما جنبه بدش که شما رو درگیر می کنه. در گیر تنش یه جورایی شما تخصص عجیبی در عمیق دیدن

    دارین. همونطور که من تخصص عجیبی در بی دقتی دارم!!!!

    این می تونه یه جنبه از خصوصیات شخصیتی شما باشه و به نظر می اد شما احتملا بسیار کمالگرایی.


    من نقل قولی رو براتون می ارم از فرشته مهربان در توصیه به جناب امین خان.


    1. آقا امین

      چاره کار شما خاموشی توجه هست .

      به این حرفها و این مسائل بی توجه باش . تمرکز روی آنها نکن و ریز نشو . بی توجهی ، بی توجهی ..... تا جایی که خیلی وقتها

      این حرفها را نشنوی در حالی که گفته میشه .... و این شدنی هست .

      شما خیلی توجه و زوم می کنی روی همه چیز ، و همین را باید علاج کنی . حتی در مطالعه و تفکر کردن .... مدتی خودتان را وادار

      کنید که توجه به جزییات نکنید و زیاد زوم نکنید و وسعت توجه را مهار کنید

    و ادرس
    http://www.hamdardi.net/thread28806-5.html

    البته اصلا مشکل شما شبیه امین اقا نیست ولی به شخصه این قسمتش برام جالب بود

    حتی در مطالعه و تفکر کردن .... مدتی خودتان را وادار
    کنید که توجه به جزییات نکنید و زیاد زوم نکنید و وسعت توجه را مهار کنید


    همین باعث اسیب زیاد شما در بحثهاتون میشه. شاید لفظ سربه راه از دید مادرتون خ عمقی نداشته اما شما خ اسیب دیدی! خب مادرتون گفتن سر به راه نیستی که راستم گفتن شما سر به راهه اونها نیستی سر به راهه خودتونین!!! مگه غیر از اینه سر به راه جان؟؟ این اتفاقا یه تعریف محسوب میشه که



    همونطور که می دونین در عصبانیت معمولا حرفها خ پایه و اساس ندارن. البته من این حق رو به شما می دم که ناراحت شین ولی من با این نحوه خوندن پست من توسط شما و حتی . اون که فرمودین که تا ظهر نیومدین بیرون به خاطر اون هیییییییییچه برای من خ عجیب بود. من فکر می کنم شما فکر میکنین که دیگران که یه صحبت میکنن خ منظور در پس حرفشون نهفته است یا اون همکارتون این حرکت شما رو خ در خاطرشون نگه داشتن. به این خطا می گن: ببخشید خاطرم نیست( گشتم نیافتیدم) اما در کتاب از حال بد به حال خوب توضیح می دن که این یه خطای شناختی هستش

    من داستانی رو برای امین جان نقل کردم تو تاپیکشون که مایل نیستم دوباره بیان کنم( مقداری بی ادبی داره. البته با عرض پوزش
    http://www.hamdardi.net/thread28806-3.html)
    ولی دوست دارم بخونیدش. ولی لااقل برای من یکی خ خوب بود. دیگه همه جا اصرار بر دیده شدن و شنیده شدن حرفهام نداشتم. یه وقتایی بحث با عمو و .. که گاها 2 ساعت طول می کشید حالا با جوابهای سر بالا دادن و عوض کردن بحث و اصلا طولانی نکردن مدتهای بازدید و مشغول کردن خودمو...

    و البته من در مورد شما دچار یه تضاد شدم: اگه بخاین انقدر حساس باشین و حرفهای دیگران رو زیر میکروسکوپ ببرین اونم از نوع الکترونی:


    1. از خانوادتون دور میشین
    2. قطعا در زندگی اینده سوژه های زیادی برا دلخوری دارین. البته فکر می کنم من دارم خطا می کنم. چون شما منطقی هستین. کلا دارم گیج می زنم!!!

    البته مزایای زیادی داره این دقیق بودن شما:

    1. عمیق شدنتون
    2. تاثیر در دیگران
    3. شخصیت با ثبات داشتن.
    4. کمتر دچار خطا شدن
    5. و البته چپ و راست در تیر رس محبت دوستان زیراب زن قرار گرفتن
    6. ...

    در اینجا یک بار دیگر از خانم سنجاب باید تشکر کنم که لینک سایت دکتر هولاکویی را گذاشتند و چند نکته مهم و کاربردی را نیز گوشزد کردند که سعی خواهم کرد از این به بعد رعایت کنم. در مورد این آقای دکتر هولاکویی تحقیق فعلا مختصری کردم و به نظرم از معدود مشاوران مشهوری باشند که در پاسخ به مراجعانشان به سرعت استناد به ادیان و مذاهب و دستورات تعبدی آنها نمیکنند که شاید دلیل آن این است که در داخل کشور فعالیت نمیکنند.

    می تونین به راحتی سخنرانیهای ایشون رو تهیه کنین( دو دی ودی ها و..تو بازار هستش) . البته فکر میکنم میخاین مشاوره انلاین بگیرین.

    خلاصه اینکه با رجوع به پست پیشین شما بسیار خوشحال شدم که این بار بنده میتوانم از چنان رهنمودی بهره مند شوم و الحق و الانصاف که چنین نیز بود.
    باز شما لطف دارین و گرنه خودم خودم رو می شناسم.

    البته باید اعتراف کنم که با مطالعه حرفهای شما در چند جا با آشنا شدن با مشکلاتی که اصلا خودم به آنها واقف نبودم کمی تا قسمتی از خودم ناامید شدم. اما به هر حال راه هر درمانی از شناخت بیماری میگذرد.
    اصلا یادم نمی اد شما رو نقد کرده باشم دوست عزیز. یعنی اصلا فکر نمی کردم دارم همچین کاری رو میکردم. خ جدی نگیرین قضیه رو.هیچ کدوم از چیزایی که گفتم از یه زاویه دید نمی تونه اسیب زا باشه بلکه همگی جز خصوصیات خوبه شماس اما خب از جنبه ای می تونه زندگی رو واسه خود ادم سخت تر کنه. دیگه حق انتخاب با شماس

    ابتدا عرض کنم .... خواندنشان کمی از خودم ناامید شدم

    !!!! یکی به من می گفت این چیزا رو من ذوق می کردم.( امضا خود خود عقده حقارت) چرا؟

    از طرفی با خواندن بعضی قسمتها نیز بسیار احساس غرور کردم که از طرف شخص تیزبینی مانند شما مورد تشویق قرار گرفته ام. البته با این امید که این تشویقات تعارف نبوده باشد,
    قطعا تعارف نبوده و البته من شخص تیز بینی نبودم که کاش بودم و ضربه زیاد خوردم از این قضیه .

    اما یکی از بزرگترین دردها و مشکلات من در طول زندگی که نمیدانم برای رفع آن چه کنم و اصلا آیا قابل رفع هست یا نه؟ و آن اینکه هر بحثی را که درست میدانم در هر جایی و در مقابل هر فردی ایراد میکنم. الآن که این مطلب را مینویسم, به یاد بعضی از مشکلات و ضرباتی که به همین خاطر از اواخر دوران نوجوانی تا به امروز با آنها مواجه شده ام, افتاده ام, که نوشتن آنها, خود به اندازه یک تاپیک بسیار مفصل, فضا و زمان میخواهد.
    بله دوست عزیز. علت تاکید من رو ی هیچ هم همین ضربات بوده که به عینه شاهد بودم چطور دو تن از بزرگان رو
    ...البته خب فضا فرق می کنه.
    دوست عزیز من، من منکر اثرات خوب گفتگو نیستم. و محیطی که در اون همه مثل هم باشن قطعا خ
    کسل کننده است. اممممممممما به هر حال نباید نقش دوستانی که از طریق زیراب زنی ارتزاق می کنن نادیده گرفته شود. ( شما همون اما بخون)


    شاید من خ محافظه کارانه رفتار میکنم که شاید (البته اگه خودم شاهد یکی از آن دو اتفاق
    نبودم انقدر محافظه کار نشده بودم. هر چند که اینجانب نیز از تیررس تیرهای محبت امیز و دوستانه دوستان زیراب زن در امان نبودم. و همین جا از اینکه به یادم بودن تشکر می کنم
    اما اتفاق با مزه ای که یکشنبه افتاد اجازه دهید تعریف کنم. شما کلمه هییییییییییچ را با آن تاکید و رنگ متفاوت نگاشتید و بنده هم پرینت رنگی را که گرفته بودم از شب قبل در هتل چند بار خوانده بودم و این جمله را آن روز چند بار تکرار کردم تا روی زبانم بماند. یکبار برای خوردن آب به آشپزخانه پلنت رفتم و هیچ کس در ابتدا در آشپزخانه نبود, به همین دلیل من همان لحظه که دکمه آب سرد را فشردم با صدای کمی بلند و سرزنش آمیز نسبت به خودم, گفتم به هیییییییییچ عنوان ولی وقتی که ایستادم که لیوان آب را سر بکشم دیدم که رئیس پلنت دم در ایستاده است. از شدت خجالت تا موقع نهار داخل اتاق کنترل آفتابی نشدم.

    چرا
    !!! در این جور مواقع یه نفس عمیق بکشین و اصلا بروی خودتون نیارین.

    البته بعد از آن انذار غلیظ, مثل همیش راه حلهایی هم پیشنهاد کرده اید:
    که نباید سعی کنم که عقایدم را بقبولانم بلکه تلاش کنم صبورتر باشم, خیلی بر حرفهایشان تمرکز نکنم و خیلی واکنش نشان ندهم. اما مساله بنده اثرمندی همان تلاش است که میفرمائید. همانطور که عرض کردم, تابحال ضربات زیادی از این اخلاقم خورده ام و به همین دلیل خیلی تلاش در بهبود داشته ام ولی نشده است که نشده است و بارها از سوی اطرافیان دلسوز با این ضرب المثل یا جملات مشابه آن مواخذه شده ام که زبان سرخ سر سبز میدهد بر باد ولی کافی است که در یک جمع یک یا دو نفر متشابه العقیده در مورد نگاه به مذهب, سیاست, حکومت و ... پیدا کنم دیگر بدون توجه به مسلک بقیه افراد حاضر به راحتی هر چه در سینه دارم
    البته با توجه به کسوت این جانب در عرصه زیراب زده "شدن "( مفعول هستم نه فاعل" و سابقه ای که
    در این زمینه در خود می بینم باید عرض کنم زیراب زنی پدیده پیچیده ایست و لزوما توسط

    غیر همکیشان ادم رخ نمی ده. یه زیراب زن گاه در کسوت یه دوست جلوه م یکنه و اینگونه

    ضربه ای که می زنه مهلک تر خاهد بووووووووووود . ببخشید همان بود

    ... این که فرمودید بر حرفهایشان تمرکز نکنم هم شاید در گذشته برایم کارایی میداشت و اگر مهارتش را داشتم جلوی بعضی مشکلات را میگرفت ولی در حال حاضر برایم غیر ممکن به نظر می آید, آخر مگر میشود؟
    اصطلاحا به این فرایند می گویند پیر شدن. بله باید پذیرفت قبلا جوانتر بودین. گدشته از شوخی حتما میشه که روانشناسان می گن!!

    این توجه زدایی که فرمودید, حداقل در محیطی که بنده کار میکنم, باتوجه به وجهه علمی و اقتصادی و بعضا سیاسی همکارانم , به نظرم حمل بر بی ادبی خواهد شد.
    البته شاید در حیطه کاری شما صداقت حرف اول رو بزنه اما در حیطه کاری ما بی ادب
    جلوه کردن بسی بهتر از بیکار شدن است. هر چند دیگر جایی کارد به استخوان می رسد....

    فرمودید که راهی غیر از صبوری ندارم و اینکه بتوانم راهی میانبرتر و راحتتر را پیدا کنم, بعید دانستید, از خواندن این جمله هم کمی حس ناامیدی برایم ایجاد شده است ولی احتمالا حق با شماست.
    چرا برادر سر به راه (اونا) بشین ( البته ببخشید این یه شوخی بود چون میدونستم حساس هستین
    عرض کردم) ولی سعی کنین ساعتهای طولانی در کنار خانواده نباشین. یعنی تا بحث داره کشیده

    میشه بحث رو ارام ارام عوض کنین یا خودتونو مشغول کار دیگه ای کنین. کلا سعی کنین در عین حضور داشتن غایب باشین . اگه گرفتین من چی می گفتم!!

    اما همینجا در پرانتز باید این مطلب را عنوان کنم که گاهی مباحثی که بنده با همکاران و همقطاران داشته ام بر خلاف موارد مشابه در جمع خانواده, به آن اثری که مد نظرم بوده رسیده است یعنی ایجاد یک حس نیاز به مطالعه بیشتر در فرد مقابلم, و این مطالعه ی بیشتر تاکنون حداقل در 3 نفر که در حال حاضر به خاطر میاورم باعث تغییرات اساسی در افکار و عقایدشان به آن جهتی که بنده اعتقاد به درستی آن دارم شده است


    بله دوست عزیز. اگه قرار بشه همه در یه جمع مثل هم فکر کنن که نمیشه که. اصلا همرنگ جماعت
    شدن کار بسیار دونی هستش. و اساسا از دل این بحث ها حقیقتها نمایانگر می شن. بله علت مشکل دار شدن این بحثها در جمعهای خودمون هم متاسفانه یه جورایی تعصب و بی فرهنگیو.. است

    حالا با این تفاسیر بحث کردن خوبه یا بد؟!!! شما تونستین به نتیجه ای برسین؟ با این کامنتهای متناقض من.



    در مورد حساس و زودرنج بودن بنده فرموده بودید که راستش ابتدا خواستم با آن مخالفت کنم ولی وقتی کلاه خودم را قاضی کردم, دیدم حق باشماست, ولی باور کنید در آن پستی که در تاپیک مورد اشاره شما گذاشتم, اصلا این حس را نداشتم و در زندگی روزمره نیز همیشه سعی کرده ام مانع بروز ظاهری آن بشوم و در این کار هم معمولا موفق هستم.
    بله عذرخاهی من رو بپذیرین. اما مطمین باشین این حساسیت شما ناشی از تیزبینی و دقیق بودن شماس!(جالبه که حتی جایی می خوندم که معمولا زوجهایی که باهوش ترن عیبها و کاستیهای طرف مقابل رو بیشتر و سریعتر متوجه می شن و بیشتر هم احساس نارضایتی می کنن. و جایی دیگه هر چیزی رو زیر ذره بین بگیری بزرگ میشه!!!)

    اما در مورد اعتراضی که به غیر قابل تغییر دانستن اعتقاداتم داشتید............................ در نوع دوم قرار بگیرند و اگر در این کار موفق بوده باشم, این عجیب نخواهد بود که آنها را غیر قابل تغییر بدانم و اصولا هر شخص دیگری هم که اعقادات خود را به درست یا غلط از نوع دوم بداند آنها را غیر قابل تغییر خواهد دانست.
    اگه بخام نشون بدم که حرفتون رو فهمیدم دوتا مثال می زنم : شما و "پدر و مادرتون". جر گروه دوم هستین. خوب نتیجه گرفتم !!


    در مورد موسیقی و موزیک ویدیو, از ابراز همدردی شما ممنوم.
    خواهش میکنم.

    در مورد ازدواج اشاره کردید که قدرت تعامل افراد و پذیرش میزان تفاوتها خیلی اهمیت دارد که کاملا صحیح است.
    اما آن استثنائاتی که در پاسخ به پست خانم سنجاب بیان کردم, دقیقا همان بخش از مسلمانان شناسنامه ای که عقیده جزو اولویت های اصلی آنها نیست میباشند دیگر, مگر غیر از این است؟ شاید با این تعبیر من که آنها را استثنا نامیدم مخالف هستید, اگر اینطور است باید گفت که باز هم حق با شماست.
    بله حرف شما صحیح.

    در اینجا باید با این عبارتتان که نظر خود را غیر کارشناسی دانستید به شدت مخالفت کنم و اذعان کنم که حداقل من را به شدت به فکر فرو بردید و بسیاری از روحیات خودم را بهتر شناختم و خیلی از مواردی را نیز که قبلا تا حدودی حس میکردم, برایم دوباره گوشزد کردید مانند همان نکته 2 که از پست شما برداشت کردم.
    باز لطف شماس.

    من حدس میزنم که شما یا تحصیلات آکادمیک در رشته های مرتبط با علم مشاوره دارید و یا سوابق کاری در این زمینه ها.
    خیر اشتباه حدس زدین.

    در مورد سیر و منابع مطالعاتی بنده پرسش کرده بودید, با عرض معذرت پاسخ این پرسش را در پستی دیگر و به شکل مفصلتر عرض خواهم کرد. فعلا کمی مشکل کمبود وقت برایم پیش آمده است. امیدوارم بنده را عفو کنید.
    دوست عزیز راضی به ازار شما نیستم در حد بهترین هاش رو( حتی دوسه تا کافیه) که من متوجه بشم( در حد دیپلم و زیر اون. حقیقتش من فیزیک خوندم. اما جایی امین خان به من غیر مستقیم تذکر دادن که فلسفه خونم پایین. و من علی رغم علاقه نداشتن به "فلسفه" و "مباحثی که شما خوندین" . می خام اطلاعاتم رو بیشتر
    کنم.


    اما در انتها فقط یک نکته را میخواهم اضافه کنم و آن اینکه وجود افرادی چون شما ..........اثرات مفید و
    ماندگاری خواهید بود.
    شما لطف دارین. به دلیل :

    1. نداشتن قابلیت کافی
    2. بیش از حد درگیر شدن
    3. اعتیاد به نت
    خود را از همدردی محروم کردیم. و فقط به خوندن پستهای کارشناسان و برخی دوستان بسنده کردیم.

    در پناه حق باشین!! فکر کنم در مورد شما باید بگم والسلام.( نیاز به پاسخ نیست دوست عزیز. اگه خیلی درو از واقعیته فقط کافیست یه جیغ بزنین. تخلیه انرژی می شین. از طولانی شدن پستم عذر می خام. خدانگهدارتان )


    - - - Updated - - -
    هر قدیسی گذشته ای و هر گنهکاری آینده ای دارد.....اسکار جووون
    ویرایش توسط چنار : چهارشنبه 23 مرداد 92 در ساعت 15:06

  8. 2 کاربر از پست مفید چنار تشکرکرده اند .

    کامران (پنجشنبه 24 مرداد 92), اثر راشومون (پنجشنبه 24 مرداد 92)

  9. #16
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 18 مهر 92 [ 12:47]
    تاریخ عضویت
    1392-2-29
    نوشته ها
    140
    امتیاز
    645
    سطح
    12
    Points: 645, Level: 12
    Level completed: 90%, Points required for next Level: 5
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class500 Experience Points3 months registered
    تشکرها
    8

    تشکرشده 202 در 91 پست

    Rep Power
    25
    Array
    سلام دوباره. لازمه که یاد اوری کنم که ادم شوخی هستم هرجا شوخی ی کردم که ناراحتتون می کنه عذر می خام. و اساسا اگه صمیمی هستم عدر می خام. نمی تونم تغییر کنم دیگه خارج از کنترلم شده. در ضمن دوست عزیز اگه براتون چیزی نوشتم پاسخ شما من رو برای این کار جسور کرد. وگرنه من می دونم که شما بهتر از من م یدونین و عرض کردم و دوباره تاکید می کنم خیلیهاش یه درد و دل بود. و با این دیده بهش بنگرین. زندگی ارامی داشته باشین. والسلام( این یکی صرفا تقلید از شما بود)
    هر قدیسی گذشته ای و هر گنهکاری آینده ای دارد.....اسکار جووون

  10. 2 کاربر از پست مفید چنار تشکرکرده اند .

    کامران (پنجشنبه 24 مرداد 92), اثر راشومون (پنجشنبه 24 مرداد 92)

  11. #17
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    یکشنبه 20 خرداد 97 [ 07:57]
    تاریخ عضویت
    1391-2-16
    نوشته ها
    863
    امتیاز
    11,692
    سطح
    71
    Points: 11,692, Level: 71
    Level completed: 11%, Points required for next Level: 358
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    3,836

    تشکرشده 2,440 در 754 پست

    Rep Power
    0
    Array
    مدتی بود فقط میخوندم و دیگه از موضوعات تکراری روابط دختر و پسر و قهر و خیانت و .... خسته شده بودم تا تایپیک شما دوباره دستم را به نوشتن راه انداخت!

    اول اینکه میتونم بی دین بودن یک نفر را کاملا درک کنم و بپذیرم که از نظر اون شخص، دین واقعیت نداره! ولی واقعا (به معنای واقعی کلمه) نمیتونم بفهمم و درک کنم کسی با اصل خدا مشکل داشته باشه و منکرش باشه! من هم معتقدم لغط آتئیست در مورد شما صدق نمیکنه (یعنی در مورد هیچکسی صدق نمیکنه) و اساسا شما با چیزی به اسم دین و مذهبه که مشکل دارید و بهش اعتقادی ندارید وگرنه بدیهیه که هر عقلی فطرتا میتونه بفهمه از عدم نمیتونه اومده باشه!

    طبق اصل افزایش آنتروپی (که مثل قانون بقا جرم و انرژی اثبات شده و خلل ناپذیریه) کل انتروپی و بی نظمی جهان رو به افزایشه و حرکت مولکولها و اتمها کاتوره ای (نا منظم و تصادفیه!) خوب شما چطور میتونی(!؟) تقارن دو دستتو ببینی و لحظه دقیق طلوع و غروب خورشید را ببینیو و تنها عقل داشتن انسان (که خودش مقوله ای برتر از مادست) را ببینیو و ..... بعد بگی هدایت قدرت ماورایی از خارج وجود نداشته و این حرکت کاتوره ای منجر به خلقت این صورت زیبا با قرار گیری جوارح در بهترین پوزیشنشون شده و باز این حرکت خودبخودیه مولکولها ایجاد قدرت شعور و عقل در ما کرده و اتفاقاتی مثل خواب دیدن از آینده و ... را باز هم علم تصادفات رقم زده!! قبول نمیکنی ی مجسمه زیبا در بهترین و زیباترین صورت از وزش باد و فرسایش سنگها و اثر برخورد قطرات باران طی سالها بوجود اومده باشه و وقتی میبینیش حتما براش صانعی قائل میشی ولی قبول میکنی مجسمه صورت و سیرت انسان در حضور بی خدایی و صرفا طی حرکات تصادفی مولکولها به این صورت فعلی در اومده باشه!!!

    پس حالا که خوب فکر میکنی میبینی که شما هم آتئیست نیستی و نمیتونی باشی! ولی دین و اسلام قبول نداری که خوب اینجا جای بحثش نیست. در مورد ادعای اعتقاد به بی خدایی اینقدری برام سنگین اومد که ناچار شدم ی منبر بی ربط به طرح مشکلت برم!

    چون دیدم پایین بودن سطح تحصیلات والدینتونو را ملاکی بر درک نشدن حرفاتون اقامه کردید اینو میگم و قصد خود تعریفی ندارم و مطئن باشید با دلایل کوچه بازاری و کتاب دینی دبستان نمیام جلو!
    من رتبه تک رقمی ارشد و معدل ممتاز دانشکده فنی دارم و ی عمره دارم با باهوش ترین افراد دانشکده فنی رو همین چیزا بحث ها میکنیم! تجربیات جالبی تو این بحثها کسب شده که شاید شنیدن خیلی از تفکرات بزاتون جدید و جذاب و البته راهگشای افق فکری تازه باشه! به هر حال میخوام به بحث دعوتتون کنم. میتونید همینجا یا تو پیام خصوص با هم در مورد خدا (
    نه دین) بحث کنیم! قبلا نوشته هاتون رو خوندموم و میدونم آدم باهوش و منطقی هستید! پس ازتون میخوام بیاید و با قدرت از عقایدتون جلوی من دفاع کنید! اگه لازمه بریم عضویت انجمن ازاد بگیریم یا تو پیام خصوصی یا تو همین تایپیک ....

    ولی اگه نیومدید به بحث رو همون جملات بالام خوب فکر کنید! نه من از شما حب و بغضی دارم نه شما از من! با خودتون کلاهتو قاضی کنید و ببینید میشه من و شما باشیم و از عدم اومده باشیم یا خودمون اصالت وجودی داشتیمو خودمونو از صورتی در عدم به صورتی در جهان حاضر اوردیم؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟



    *به جادوی چشم تو شیدا شدم*
    *ز خود گم شدم در تو پیدا شدم*
    *من آن قطره بودم که با موج عشق*
    *در آغوش مهر تو دریا شدم
    *
    ویرایش توسط کامران : پنجشنبه 24 مرداد 92 در ساعت 01:34

  12. 2 کاربر از پست مفید کامران تشکرکرده اند .

    چنار (جمعه 25 مرداد 92), اثر راشومون (پنجشنبه 24 مرداد 92)

  13. #18
    Banned
    آخرین بازدید
    چهارشنبه 01 آبان 92 [ 09:48]
    تاریخ عضویت
    1392-5-19
    نوشته ها
    134
    امتیاز
    597
    سطح
    11
    Points: 597, Level: 11
    Level completed: 94%, Points required for next Level: 3
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassOverdrive31 days registered500 Experience Points
    تشکرها
    14

    تشکرشده 194 در 88 پست

    Rep Power
    0
    Array
    جناب کامروا سلام

    اولا فکر نمیکنم اینجا جای این نوع بحثها باشه و اینجا جای مشاوره هست نه مناظره

    دوما لطفا افکارتون رو بست به همه ندین و بپذرین که هر کس افکار شمارو نداشت قرار نیست دروغگو هم باشه
    شما با این نوع بیان در اصل دارید اتهام دروغگویی هم به کسانی که اعتقادی به خدایان و مذاهب ندارن میزنید
    برخلاف حرف شما 90درصد افرادی که میگن به خدایان باوری ندارن کاملا راستگو هستن و واقعا خدایی برشون وجود نداره و فقط شاید 10درصد باشن که بنا به دلایل مختلف باوجود اعتقاد داشتن به خدایان عنوان میکنن که اعتقاد ندارن
    پس لطفا یک مقدار ژرفنگر باشید و اینقدر سطحی و سست با مسائل برخورد نکنید

    اگر شما برهان علیت و برهان نظم و ... رو عنوان کنید و مثال میزنید بهتره برید صدها رد بر این براهین و صدها برهان بیخدایان رو هم مطالعه کنید تا یک مقدار شناخت بهتری بدست بیارید
    مطمعن باشید وقتی یکطرفه فقط مطالعه کنید هرگز نمیتونید وارد بحث بشید و از حقیقت همیشه دور خواهید بود

    توصیه میکنم ویکیپدیا رو سرچ کنید بسیار غنی هست و کافی کلمه بیخدایی یا آتئیسم رو سرچ کنید صدها مطلب و زیرمطلب کامل میتونید بدست بیارید


    یه مطلب دیگه هم باید عرض کنم اینکه بسیار باعث افتخار هست که شما مدارج دانشگاهی رو بسیار موفق پیمودید
    ولی در تعریف هوش تفاوت بسیار هست بین انواع هوش
    حتما اسامی دانشمدان بزرگی رو شنیدید که از مدرسه ایتدایی هم حتی اخراج شدن ولی بعدها نوع دیگه هوش رو بروز دادن

    پس هوش تحصیلی بسیار متفاوت هست بین هوش علمی و هوش منطقی و ...
    ویرایش توسط Estaf : پنجشنبه 24 مرداد 92 در ساعت 09:22

  14. 2 کاربر از پست مفید Estaf تشکرکرده اند .

    چنار (جمعه 25 مرداد 92), اثر راشومون (پنجشنبه 24 مرداد 92)

  15. #19
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 14 دی 00 [ 03:07]
    تاریخ عضویت
    1391-12-05
    نوشته ها
    214
    امتیاز
    12,870
    سطح
    74
    Points: 12,870, Level: 74
    Level completed: 5%, Points required for next Level: 380
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    1,421

    تشکرشده 552 در 189 پست

    Rep Power
    55
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط چنار نمایش پست ها
    سلام دوباره. لازمه که یاد اوری کنم که ادم شوخی هستم هرجا شوخی ی کردم که ناراحتتون می کنه عذر می خام. و اساسا اگه صمیمی هستم عدر می خام. نمی تونم تغییر کنم دیگه خارج از کنترلم شده. در ضمن دوست عزیز اگه براتون چیزی نوشتم پاسخ شما من رو برای این کار جسور کرد. وگرنه من می دونم که شما بهتر از من م یدونین و عرض کردم و دوباره تاکید می کنم خیلیهاش یه درد و دل بود. و با این دیده بهش بنگرین. زندگی ارامی داشته باشین. والسلام( این یکی صرفا تقلید از شما بود)
    با سلام مجدد خدمت خانم چنار
    من؟!!!
    از شوخی ناراحت شوم؟!!!
    فقط مقدار خیلی کمی اغراق لازم دارم تا بگویم شوخترین و با جنبه ترین آدمی که تا حالا دیده ام, در آینه بوده است.
    این شوخ طبعی متاسفانه در نوشتارم نمود زیادی ندارد.
    چون در انتهای پست شماره 15خواستید که پاسخ ندهم, در مورد راهنماییهای این پست به خودم مصدع شما نخواهم شد و از طرفی حق میدهم که این را خواستید چون به قول آقای Estaf پستهای بنده خیلی طولانی و خسته کننده هستند. با این وجود قطعا سعی میکنم که بیشترین استفاده را از این پست مفیدتان نیز مانند قبل ببرم. ولی درباره موارد دیگری که خواسته بودید چند عرض کوچک داشتم و البته چند کلمه هم اضافه بر آنها برای خود شما.
    خبر بسیار خوبی در مورد آقای پژمان دادید ولی به پستهایشان که رجوع کردم چیزی ندیدم, فقط در تاپیک خانم آکوا متوجه ماجرا شدم.
    واقعا خوشحال شدم, خیلی برایم عجیب بود و غیر قابل باور که با آن شرایطی که گذراندند در این آزمون موفق شوند. از شش هفت نفر از دوستان خود من که شرکت کردند, فقط یک نفر قبول شده بود.
    چیزی که از خواندن قوانین تالار متوجه شدم, این است که اگر کسی حق عضویت پرداخت کند میتواند به ایمیل بقیه کاربرانی که پرداخت کرده اند دسترسی داشته باشد و در غیر اینصورت مدیران سایت چنین اجازه ای را به بنده نمیدهند با این حال طبق خواسته شما سعی میکنم با مدیریت تماسی بگیرم, و اگر موافقت نشد صبر میکنم هرگاه ایشان فعال شدند پیغام دهم که پررنگ شوند و بعد خودم نیز پررنگ شوم تا به ایمیلشان دست یافته و در بعضی موارد که مد نظر دارم بدون واسطه کمکشان کنم. چون مواردی را که قصد دارم به ایشان انتقال دهم کمی تا قسمتی بین کارمندان شرکت محرمانه است و اجازه اطلاع یابی افراد خارج از مجموعه را تا حد ممکن نباید بدهیم.
    فعلا که ایشان غیر فعالند و از طرفی اول راه استخدامشان است و خیلی مانده است تا مراحل استخدام را به اتمام برسانند.
    در مورد آن دوست دوم هم نگاهی به تاپیکشان انداختم و نظر شما را در موردشان تایید میکنم ولی با توجه به حضور خود شما در تاپیک ایشان و مشاوران بسیار آگاه و دلسوز دیگر مانند آقای Estaf و از طرفی قراری که با خودم در تاپیک خانم آکوا گذاشتم, مجالی برای حضور امثال بنده نمیماند لطفا معاف کنید.
    حس میکنم با توجه به افکاری که ایشان خود را در گیر با آن اعلام میکنند, من آنقدرها نمیتوانم با ایشان همذات پنداری کنم و فکر میکنم احتیاج به یک روند خیلی طولانی و جدی روانشناسی و روانپزشکی دارند و جناب Estaf هم همین نظر را دادند.
    بالکل هر کس از عقاید خودش به شرطی که آنها را از همان نوع اول در پست قبلیم نداند, ناراضی است, متاسفانه نمیتوانم خوب درک کنم.
    با اینکه سخت است بتوانم فقط چند کتاب را از طیف کتابها و مقالاتی که مد نظر شماست نام ببرم ولی چون اینطور خواستید به چشم,
    فقط یک توضیح مختصر بدهم که حداقل سیر مطالعاتی شخص بنده منحصرا از کتابها فلسفی شامل نشده است بلکه مثلا اولین کتابی که اولین تکانها را در من بوجود آورد کتاب جهان در پوست گردو از استیون هاوکینگ بود و آشنایی با نظریه M که شما با توجه به اینکه فارغ التحصیل فیزیک هستید, قطعا با نام این نظریه و غایت آن و اینکه بالاخره اگر روزی به سرانجام و تدوین نهایی برسد, چطور ترکشهای آن به بسیاری از علوم انسانی نیز اصابت خواهد کرد, آشناتر هستید از بنده.
    علاوه بر مطالعه پیشرفتهای این نظریه در کتاب طرح بزرگ و احیانا کتب دیگری که شاید شما بهتر بشناسید کتابهای دیگری از زیر مجموعه تخصص شما, فیزیک, را برای آشنایی بیشتر با حقایق عالم, این کلمه حقایق را با تاکید بخوانید, مفید میدانم, کتابهایی از دانشمندان بزرگ معاصر مانند میچیو کاکو. یک اعتراف همینجا بکنم و آن اینکه من بارها در دانشگاه و پس از آن آرزو کردم و میکنم کاش به جای رشته خودم که مهندسی بود وارد رشته فیزیک میشدم و ادامه تحصیل میدادم. خصوصیت کتابهایی که اسم بردم و کتابهای همرده آنها از نویسندگان مذکور این است که مخاطب ثقیل ترین نظریات علمی و حتی فلسفی مندرج در این کتابها, دانشمندان و یا فارغ التحصیلان پی اچ دی در رشته های علوم و فنی و مهندسی نیستند بلکه مردم عادی با سوادهایی در حد دانشجویان دوره کارشناسی این رشته ها و حتی دیپلمه های رشته ریاضی فیزیک هستند.
    بعضی از عناوین این سری کتابها را یکی از موسسات نشر داخلی با تلخیص ها و ویرایشهای اجباری زیاد منتشر میکند که بهتر است نام نبرم. یک کتاب مفید دیگر, ساعت ساز نابینا از دانشمند علوم زیستی, ریچارد داوکینز است با آن جمله مشهورشان که داروین خدا را از زیست شناسی خارج کرد و هاوکینگ از فیزیک.
    در رده کتابهای فلسفی که عناوین مفید خیلی زیادند. کتاب چرا مسیحی نیستم را در پستهای قبلیم معرفی کردم. اما کتاب مفید دیگر در این رده کتاب پس از 1400 سال از زنده یاد شجاع الدین شفا میباشد که این کتاب را فقط در خیابان انقلاب و از دستفروشان به شکل افست و چند برابر قیمت عادی میتوانید تهیه کنید, ولی بدانید که ارزشش را دارد. توصیه میکنم بقیه کتابهای ایشان را نیز به همین طریق تهیه کنید. به عنوان آخرین کتاب نیز کتاب 23سال از علی دشتی را به شما معرفی میکنم که این یکی نیز به طریق فوق الذکر قابل تهیه است. این از کتابها. اما وقتی خواستم بعضی از مقالات اینترنتی را هم معرفی کنم به نظرم آمد که آقای Estaf در بخشی از پاسخ خود به آقای کامروا دقیقا موارد مد نظر بنده را اشاره کرده اند و همچنین روش دستیابی به آنها را. جا دارد دوباره از ایشان تشکر کنم. از پستهایشان متوجه شده ام که فرد با مطالعه و تیزبینی هستند و امیدوارم هر چه زودتر مشکل خاص خودشان از طریق روانشناسان و یا روانپزشکان مجرب حل شود.
    عرض دیگری که داشتم در مورد اقدامتان برای سفر به آمریکاست, اگر حمل بر دخالت بیجا نکنید توصیه میکنم این کار را انجام ندهید. دلیل این توصیه ام نیز بیشتر به شرایط فعلی زندگی و اقتصاد در آنجا و دیگر کشورهای پیشرفته و آزاد غربی برمیگردد و این شرایط برای شما که خانم هستید خیلی بیشتر مشکل ساز خواهد بود. یکی از همکلاسیهای قبلی خودم که در یکی از دانشگاههای غیر ایالتی ولی نسبتا معتبر آمریکا در حال تحصیل در مقطع دکترا بود, دو سال پیش و بعد از تحمل هزینه های زیادی که هم از طرف خانواده تامین شده بود و هم با انجام کارهای سخت توسط خودش به دست آمده بود, و بدون گرفتن مدرک به کشور بازگشت و الآن در حال تحصیل در یکی از دانشگاههای معتبر کشور است و بسیار هم راضی و امیدوار. من فکر میکنم با توجه به سهولتی که این اواخر برای تحصیل در مقاطع بالاتر از سوی دولت ایجاد شده, در تحصیل در داخل کشور بسیار موفق خواهید بود.
    پاورقی:
    وقتی که در تاپیکهای آقا پژمان دنبال پست مربوط به خبر قبولیشان میگشتم, متوجه سوالی شدم که یک بار پرسیده بودید و من در آن مقطع متاسفانه اصلا متوجه نشده بودم, اما پاسخ,
    فیلم راشومون یکی از زیباترین ساخته های آکیرا کوروساوا فیلمساز شهیر ژاپنی است و در آن این مطلب اثبات میشود که گاهی دیدن یک ماجرا از یک دیدگاه متفاوت از دیدگاه قبلی, بر روی قضاوت بیننده از آن ماجرا اثر ماهوی میگذارد. این فیلم چنان در دنیا معروف و معتبر شد که در علوم روانشناسی در غرب نیز وارد شد و اصطلاح Rashomon effect را به عنوان پدیده ای غیر قابل کتمان در معالجات و مشاوره های روانشناسی همواره مد نظر قرار میدهند.
    بنده به عنوان یک فیلم بیننده قهار! شما را به تماشای آن توصیه میکنم
    ای بابا! این بار هم متاسفانه طولانی شد.
    والسلام
    در دو پست قبلی این کلمه را نوشتم ولی در ویرایش پاک کردم ولی این بار میگذارم بماند

    - - - Updated - - -

    نقل قول نوشته اصلی توسط kamrava نمایش پست ها
    مدتی بود فقط میخوندم و دیگه از موضوعات تکراری روابط دختر و پسر و قهر و خیانت و .... خسته شده بودم تا تایپیک شما دوباره دستم را به نوشتن راه انداخت!

    اول اینکه میتونم بی دین بودن یک نفر را کاملا درک کنم و بپذیرم که از نظر اون شخص، دین واقعیت نداره! ولی واقعا (به معنای واقعی کلمه) نمیتونم بفهمم و درک کنم کسی با اصل خدا مشکل داشته باشه و منکرش باشه! من هم معتقدم لغط آتئیست در مورد شما صدق نمیکنه (یعنی در مورد هیچکسی صدق نمیکنه) و اساسا شما با چیزی به اسم دین و مذهبه که مشکل دارید و بهش اعتقادی ندارید وگرنه بدیهیه که هر عقلی فطرتا میتونه بفهمه از عدم نمیتونه اومده باشه!

    طبق اصل افزایش آنتروپی (که مثل قانون بقا جرم و انرژی اثبات شده و خلل ناپذیریه) کل انتروپی و بی نظمی جهان رو به افزایشه و حرکت مولکولها و اتمها کاتوره ای (نا منظم و تصادفیه!) خوب شما چطور میتونی(!؟) تقارن دو دستتو ببینی و لحظه دقیق طلوع و غروب خورشید را ببینیو و تنها عقل داشتن انسان (که خودش مقوله ای برتر از مادست) را ببینیو و ..... بعد بگی هدایت قدرت ماورایی از خارج وجود نداشته و این حرکت کاتوره ای منجر به خلقت این صورت زیبا با قرار گیری جوارح در بهترین پوزیشنشون شده و باز این حرکت خودبخودیه مولکولها ایجاد قدرت شعور و عقل در ما کرده و اتفاقاتی مثل خواب دیدن از آینده و ... را باز هم علم تصادفات رقم زده!! قبول نمیکنی ی مجسمه زیبا در بهترین و زیباترین صورت از وزش باد و فرسایش سنگها و اثر برخورد قطرات باران طی سالها بوجود اومده باشه و وقتی میبینیش حتما براش صانعی قائل میشی ولی قبول میکنی مجسمه صورت و سیرت انسان در حضور بی خدایی و صرفا طی حرکات تصادفی مولکولها به این صورت فعلی در اومده باشه!!!

    پس حالا که خوب فکر میکنی میبینی که شما هم آتئیست نیستی و نمیتونی باشی! ولی دین و اسلام قبول نداری که خوب اینجا جای بحثش نیست. در مورد ادعای اعتقاد به بی خدایی اینقدری برام سنگین اومد که ناچار شدم ی منبر بی ربط به طرح مشکلت برم!

    چون دیدم پایین بودن سطح تحصیلات والدینتونو را ملاکی بر درک نشدن حرفاتون اقامه کردید اینو میگم و قصد خود تعریفی ندارم و مطئن باشید با دلایل کوچه بازاری و کتاب دینی دبستان نمیام جلو!
    من رتبه تک رقمی ارشد و معدل ممتاز دانشکده فنی دارم و ی عمره دارم با باهوش ترین افراد دانشکده فنی رو همین چیزا بحث ها میکنیم! تجربیات جالبی تو این بحثها کسب شده که شاید شنیدن خیلی از تفکرات بزاتون جدید و جذاب و البته راهگشای افق فکری تازه باشه! به هر حال میخوام به بحث دعوتتون کنم. میتونید همینجا یا تو پیام خصوص با هم در مورد خدا (
    نه دین) بحث کنیم! قبلا نوشته هاتون رو خوندموم و میدونم آدم باهوش و منطقی هستید! پس ازتون میخوام بیاید و با قدرت از عقایدتون جلوی من دفاع کنید! اگه لازمه بریم عضویت انجمن ازاد بگیریم یا تو پیام خصوصی یا تو همین تایپیک ....

    ولی اگه نیومدید به بحث رو همون جملات بالام خوب فکر کنید! نه من از شما حب و بغضی دارم نه شما از من! با خودتون کلاهتو قاضی کنید و ببینید میشه من و شما باشیم و از عدم اومده باشیم یا خودمون اصالت وجودی داشتیمو خودمونو از صورتی در عدم به صورتی در جهان حاضر اوردیم؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟



    سلام آقای کامروا
    از حضور دوباره شما خیلی خوشحالم. اگر تاپیک این حقیر همین یک اثر را داشته باشد که بعضی کاربران برجسته مانند خانم چنار و شما را دوباره با سایت آشتی دهد برای من کافی و باعث افتخار است.
    اما در خصوص فرمایشتان, من هم بدون اغراق از شخص هوشمند و موفقی چون شما بسیار بسیار تعجب کردم که منکر بودن اصل خدا را اینقدر غیرممکن تلقی میکنید و به راحتی این حکم را دادید که نه من و نه هیچ کس دیگر این عقیده را ندارد!!
    یعنی درصدی در حدود70 تا 80 از بین مردمان کشورهای اسکاندیناوی, حدود 60 از مردم کشور آلمان و ... به همین ترتیب درصدهای بسیار بالایی از تمام کشورهای پیشرفته و آزاد غربی و شرقی و حتی کشوری مانند چین در نظر شما به حساب نمی آیند یا عقایدشان را درست نمی شناسند؟ یا شاید دانشمندانی مثل آیزاک آسیموف یا هاوکینگ یا داروین یا فون نویمان یا فارغ التحصیل مشهور دانشگاه هاروارد مارک زاکربرگ, اصل افزایش آنتروپی و قانون دوم ترمودینامیک را که ما در ترم سوم دانشگاه در مقطع لیسانس پاس کردیم, نمیشناختند و نمیشناسند؟
    فرمودید که به کتابهای دینی دوران مدرسه کاری ندارید ولی, استدلالتان برهانهای نظم و علیت بودند و بس. بنده علاوه بر آنچه شما از نظم مثال زدید چند مورد دیگر را نیز اضافه میکنم, مثلا اگر نبود قمری برای کره زمین با این فاصله و نه کمتر و بیشتر و یا سیاراتی بسیار بزرگ در قسمتهای بیرونی منظومه شمسی مانند مشتری و زحل, و همچنین این که اگر هر رده از سلولهای لایه های مختلف بافتهای بدن انسان و جانوران ذره ای از کار و وظیفه ذاتی خود عدول میکردند دیگر نه حیاتی وجود داشت و نه انسانی که کلمه چرا را به کار ببرد.
    فرمودید که پس حالا که خوب فکر میکنی میبینی که آتئیست نیستی و نمیتوانی باشی! , باید عرض کنم که به تمام آنچه شما گفتید و خودم اضافه کردم و خیلی چیزهای فراتر و جالبتر از اینها هم فکر کرده ام و به اعتقادات و مواضع فعلی خود رسیده ام.
    اما در جایی فرمودید هر عقلی میتواند بفهمد از عدم نمیتواند آمده باشد! این نیز همان برهان علیت در کتابهای دوران مدرسه نیست؟
    از طرفی از همین ابتدا ما را بی عقل کردید گذاشتید کنار که! پس دیگر با یک فرد بی عقل چه بحثی میخواهید بکنید؟!
    جناب Estaf بسیاری از آنچه را که من میخواستم به عنوان پاسخ به شما بگویم به شکلی موجزتر و خیلی مفید گفتند و من شما را به مطالعه روی مواردی که ایشان پیشنهاد کردند و همچنین کتابهایی که بنده به خانم چنار پیشنهاد دادم ارجاع میدهم.
    امیدوارم به حضور موثر خود در تالار همدردی ادامه دهید.
    والسلام
    ویرایش توسط اثر راشومون : جمعه 25 مرداد 92 در ساعت 11:30

  16. 2 کاربر از پست مفید اثر راشومون تشکرکرده اند .

    کامران (جمعه 25 مرداد 92), چنار (جمعه 25 مرداد 92)

  17. #20
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 18 مهر 92 [ 12:47]
    تاریخ عضویت
    1392-2-29
    نوشته ها
    140
    امتیاز
    645
    سطح
    12
    Points: 645, Level: 12
    Level completed: 90%, Points required for next Level: 5
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class500 Experience Points3 months registered
    تشکرها
    8

    تشکرشده 202 در 91 پست

    Rep Power
    25
    Array
    سلام دوست عزیز. خدا روشکر که از شوخی ناراحت نمی شید.
    یک دنیا سپاس بابت پی گیری شما در مورد خاسته هام. از این که خاستم عدر می خام . چاره ای غ از این به ذهنم خطور نمیکرد. و پی گیری شما بزرگواری شما رو نشون میده . باز هم ممنون.
    از اونجایی که فرشته مهربان توصیه کردن به شوهر خانم اکوا ایشون دیگه همدردی نمی ان( اساسا هیچ کدوم نم یان) و من بطور قطع میتوانم بگویم که این فرصت یک فرصت استثنایی است برای ایشون ،که اگه از دست بره خ بد خاهد شد.
    پستهای شما طولانی اما پرمحتوا هستن! البته من روی پستهای طولانی بقیه رو چند وقتیست دارم سفید می کنم. علت اصلی که نخاستم پاسخ بدین اینکه با احتمال 99.9 درصد ممکنه تفکر من اشتباه باشه نخاستم زمان بزارین و برای من توضیح بدین( با توجه به دقت شما) همین! و گرنه خوشحال هم میشدم.( در اینجور مواقع می گن ذهن خوانی نکنین " منظورم در تاکید شما به حق دادن به من برای خسته کننده بودن پستتون. ")
    باز هم بابت کتابها ممنون. این خاسته ام خ گنده بود و خودم می دانم. ببخشید خ مشتاق بودم. چند تا از اونها رو خوندم و باز ادامه خاهم داد .
    ( هر چند این روزها بابت اتفاقات گذشته زدیم به فراموشی و رها کردن خ چیزها ...)
    خیلییییییییییییییییی لطف کردین!خیلییییییییییی زیاد.

    و اما ازاینکه فرمودین به نحوه تهیه کتابها :
    در تهیه فیلم ( زبان اصلی)که خیلی مشکل دارم( فکر کنم ظاهرم خ مثبته! میگم به خدا خ تناقض دارم ! گول این ظاهرو نخورین باور نمیکنن ) احتمالا بهتر است عاقل و سنگین اصلا پی گیری نکنم!!

    منهم امیدوارم مشکل خانم و اقا ( خوشحالم گزینه بعدی نیس) استف جان برطرف شه . یه نفر ایشون رو خانم یه نفر اقا خطاب میکنه !!! باز خداروشکر همه من رو از اول اقا خطاب کردن لااقل دچار سردرگمی نشدم!!

    اگه نظر من رو بخان میگم ایشون موقع استارت زدن یه سوال اقا و موقع جواب دادن به یه پست خ مهربون میشه و میشه خانووم! ولی حیف که کسی نطر من رو نخاست!!!


    و در مورد نطرتون راجع به تحصیل در ان طرف فکر کنم اشکال زیر بیان گر خوبی برای واکنش من در پاسخ به شما هستن



















    البته مچکرم از لطف شما اما دوست عزیز دوستان زیادی اونجان و همگی راضی.

    م یدونم مدینه فاضله نبوده برای ارامش هم نم یخاستم برم. اممما این یه حسرت همیشگی خاهد بود( البته شایدم رفتم )

    همین ارشدی که گرفتم بسیار پشیمان شدم. کار کردن 12 ساعته و بی وقفه در دانشگاه غ از ساعات مطالعه بدون کمک استاد و داشتن مقاله اما نمره نگرفتن در پایان نامه!! :تبعیض، دروغ، تظاهر و مثل تراکتور کارکردن و یه خستگی مفرط دست مزد زحمات من بودن. اما دوست خودم در ان طرف به قول خودش روم نشد کارم مقاله نشه استادم شبانه روز با من کار م یکرد!!! و شما فکر م یکنین استادان ما توانایی علمی ( انهم با فرض حس مسولیت!!!! ) ساپورت این همه دانشجوی ارشد و دکترا رو دارن؟ متاسفم که فقط به کمیت داره توجه میشه! این سهولت وارد شدن در مقاطع بالا معادل سختی کشیدن در حین تدریس هست
    دکتر شدن در ایران یعنی زجر و اما اثری ندیدن!

    اگه دوست دارین با شرایط واقعی تحصیل در اونطرف بیشتر اشنا شین من شما رو ارجاع م یدم به استاد بسیار بزرگوااااااااار جناب haydar عزیز. براتون لینک م یکنم دوست داشتین پستاشون رو بخونین.

    ببینین یه استاد یعنی چی! شما یه ایمیل به ایشون بزن ببین چند دقیقه بعد پاسخ شما رو میدن. این یه استاد ! کجا هستن برکلی! یه استادم میشن استادای ما! با ادعاهایی در حد تیم ملی! خالی از هر حس مسولیتی! با اینده بچه ها بازی م یکنن گویی دختر بچه ای داره با عروسکش بازی می کنه حتی کودک بیشتر مراقبه!
    با خوندن مطالب ایشون م یتونی به معنی واقعی کلمه بزرگوار پی ببرین! درسته این فقط یه مثاله. اما من میتونم 100 تا دیگرو هم مثال بزنم! ایشون با این بعد فاصله به من قول کمک دادن !!!!!!!


    بنده هم به عنوان یه فیلم بیننده قهار و البته معتاد باید عرض کنم تعجب کردم که این فیلم رو ندیدم. ممنون بابت پاسختون !

    راستی برای سرگرمی این داستان روبخونین !! می دونم که 100 تا ایراد میشه بهش گرفت اما بانمکه:


    يک روز سه نفر اشتباھی دستگير می شن و در نھايت ناباوری به اعدام روی صندلی الکتريکی محکوم می شن.
    نفر
    اول می نشينه روی صندلی و می گه: من توی دانشگاه رشته الھيات خوانده ام و به قدرت بی پايان خدا اعتقاد دارم... می دونم
    که
    خدا نميذاره آدم بی گناه مجازات بشه.
    کليد
    برق رو می زنن، ولی ھيچ اتفاقی نمی افته! به بی گناھيش ايمان ميارن و آزادش می کنند.
    نفر
    دوم می نشينه روی صندلی و می گه: من توی دانشگاه حقوق خوانده ام. به عدالت ايمان دارم و می دونم برای آدم بی گناه
    اتفاقی
    نمی افته.
    کليد
    برق رو می زنن، ولی ھيچ اتفاقی نمی افته! به بی گناھی اون ھم ايمان ميارن و آزادش می کنند.
    نفر
    سوم می نشينه روی صندلی و می گه: من توی دانشگاه رشته برق خوانده ام و به شما می گم که وقتی اين دو تا کابل به ھم
    وصل
    نباشن ھيچ برقی وصل نمی شه به صندلی.
    خوب
    بقيه داستان ھم مشخصه، مسوولين زندان متوجه مشكل شده و موفق به اعدام فرد ميشن!
    نتيجه: لازم نيست ھمه جا راه حل مشكلات رو عنوان كنيد.

    - - - Updated - - -

    من راه دیگری برای دادن اطلاعات به دوستون دارم. اگه مایل بودین در همون فرومی که براتون با عنوان هیدر فرستادم عضو شین ( با همین نام کاربریتون rashumun effect) . یادم رفت والسلام.
    هر قدیسی گذشته ای و هر گنهکاری آینده ای دارد.....اسکار جووون
    ویرایش توسط چنار : جمعه 25 مرداد 92 در ساعت 23:32

  18. کاربر روبرو از پست مفید چنار تشکرکرده است .

    اثر راشومون (شنبه 26 مرداد 92)


 
صفحه 2 از 3 نخستنخست 123 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. تفاوت اعتقادی با همسرم و مشکلاتی که ایجاد شد
    توسط anali در انجمن سایر مشکلات خانواده
    پاسخ ها: 3
    آخرين نوشته: شنبه 13 تیر 94, 13:01
  2. پاسخ ها: 3
    آخرين نوشته: یکشنبه 11 آبان 93, 00:32
  3. تفاوت اعتقادی و فرهنگی
    توسط اسکارلت در انجمن دو دلی در انتخاب همسر
    پاسخ ها: 16
    آخرين نوشته: یکشنبه 10 شهریور 92, 22:18
  4. تفاوت فرهنگی و اعتقادی خانواده خودم با همسرم
    توسط banoo1985 در انجمن طـــــــــــرح مشکلات ازدواج: ارتباط مراجعان-مشاوران
    پاسخ ها: 2
    آخرين نوشته: یکشنبه 24 اردیبهشت 91, 15:24

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 13:47 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.