به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

نمایش نتایج: از شماره 1 تا 5 , از مجموع 5
  1. #1
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    جمعه 02 اسفند 92 [ 23:35]
    تاریخ عضویت
    1392-5-14
    نوشته ها
    25
    امتیاز
    578
    سطح
    11
    Points: 578, Level: 11
    Level completed: 56%, Points required for next Level: 22
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class3 months registered500 Experience Points
    تشکرها
    13

    تشکرشده 3 در 2 پست

    Rep Power
    0
    Array

    نه میتونم ادامه بدم نه جدا بشم

    سلام دوستهای گلم من تازه عضو شدم اما خیلی از تاپیکهارو خوندم و تصمیم هم جدی شد مشگل خودمو بگم شما هم منو راهنمایی کنید.32 ساله هستم و یه جورایی به کسی متکی نیستم یا نبودم قبلا شکست بدی خوردم و تو اون زمان با یه اقایی که 30 ساله هست دوست شدم و ایشون از فامیلهای دور من هستن اما رفت و امدی با خانواده اش نداریم روز اول اشنایی قرارمون فقط یه دوستی بود اونم کسی که 9 سال میخواست از ذست داده بود و دختره ازدواج کرده و خانواده ایشون یه جور خاصی هستن ما بعد چند ماه خیلی باهم گرم شدیم و این وسط حرمتها احترام ها همه این موارد رعایت میکنیم این اقا چندین مرتبه منزل ما اومده تا اینکه از مهر ماه یدفعه تغییر رفتار داد قبلا اگر تو خیابون میرفتیم محال بود دستم نگیره اما ذیگه حتی اینکارم نمیکرد ولی با حرفهاش میگفت تورو شناختم تو ارزشت مثل این دخترای جلف نیست برام با ارزشی نمیخوام پاک بودنتو خراب کنم با صمیمی ترین دوستم حرف زده بود گفته بود خیلی دوستش دارم نگرانش زیاد میشم تورو خدا تو مواظبش باش این با کسی درد و دل نمیکنه من رفتم پیش مشاور بهم گفتن ایشون از لحاظ جنسی هم با هم بودید گفتم فقط دو بار و دیگه اصلا گفتن ابایذ با خود این اقا حرف بزنن وگرنه محاله یا اقا تو این سن نیاز جنسی نداشته باشه ولی نتونستم بهش بگم هم فامیل بود هم خودم زشت میشدم چه فکری میکرد در موردم اما قبلا ها خیلی مسیج های عاطفی میداد تا 2 الی 3 شب بعد بر اثر صانحه ایی دوستم فوت شد خیلی داغون شدم تو اون مدت همش دلداریم میداد وادارم کرد گریه کنم برام لباس خرید مشکیمو در بیارم بغلم میکرد اما کار خطایی نمیکرد تا همین الان قسم میخوره که خیلی دوستم داره و هدیه زیاد میخره برام بهم خیلی فکر میکنه یکی از هم کلاسیام گفت بریم پیش دعا نویس کمک میکنه کتاب باز میکنه همه چیو بهت میگه رفتم بهم گفت طلسمش کردن یه مشت دعا بهم داد اول استفاده کردم بعد پشیمون شدم همرو ریختم تو اب روان فقط از قبل یه مهره مار داشتم که میدونستمم اصله اونو انداختم گردنم ولی دیدم اصل کار خدا اون تمام روزه هاشو گرفت منو تشویقم کرد به گرفتن منم گرفتم مطمنم با کسی دوست نیست ولی الان چندتا چی خیلی اذیتم میکنه اولیش اینکه پارسال بهم گفت یه شب تولد دوستش بوده و اون شب برای اولین بار مشروب خورده و وقت به خودش اومده که تا صبح تو بغل یه زن خوابیده بود بعد من بهش گفتم برو ازمایش خون بده کامل کامل بدون هیچ حرفی قبول کرد و رفت داد گفت فقط کم خونم دومیش اینه که بهش میگم تو چرا نسبت به اون وقتها عوض شدی اونم خیلییییی میگه اخه مشغله کاری مادرم خواهرم خونه ریس منو میکشه شاید یه روز با تو هم کات کنم اما نه بخاطر کسی بخاطر اینکه تو داری اذیت میشی دلم لرزید و دیگه هیچی نگفتم و همیشه وانمود میکنم راضیم اما یه جور عجیبه یه روزایی خیلی خوبه تند تند مسیج میده یه موقع هایی هم نه یدونه صبح میده میره تا عصر بعد زنگ میزنه میگه ببخشید عزیزم خیلی سرم شلوغ بود نمیدونم خیلی خسته شدم به بن بست رسیدم از طرفی خودم اصلا خیال ازدواج ندارم و شرایط جوری که فعلا به ازدواج هم نمیتونم فکر کنم اما خواهر بزرگم در جریانه از اونورم دوست دارم با کسی دوست بمونم تا ازدواج کنم و میگم بزار کات کنم راحت میشم ولی واقعا نمیتونم یاد کمکهاش که میافتم گریه هایی که پا به پای من میکرد و دلم که هنوز دوستش داره و اگر یه روز مسیج نده کلافه میشم میافتم میگم نه اما دلم میخواد بدونم این ادم چرا این مدلی؟ چرا مثل همه نیست و به پاکی قلبش ایمان دارم در ضمن پدرش سال 88 ول کرده رفته تورو خدا بهم بگید چیکار کنم

  2. #2
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    یکشنبه 21 دی 93 [ 23:45]
    تاریخ عضویت
    1391-5-23
    نوشته ها
    535
    امتیاز
    3,418
    سطح
    36
    Points: 3,418, Level: 36
    Level completed: 46%, Points required for next Level: 82
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience PointsTagger First Class
    تشکرها
    573

    تشکرشده 935 در 360 پست

    Rep Power
    65
    Array
    سلام دوست عزیز
    شماچرااین همه به این اقاوابسته شدید؟اولین باری که دراین سایت تاپیک زدم همه گفتن وابسته نشوگفتم وابسته نمیشم ولی شدم چون همیشه بهم پیامک میزدزنگ میزدولی اواخراسمسهاکمترشدزنگهاکمت رشدطوریکه من بایستی زنگ میزدم یاایشون پیام میدادندبامن تماس بگیریدوکم کم دیگه ازاونهاهم خبری نشدباهم خوب بودیم مشکلی نداشتیم ولی فکرمیکنم اقایونی که به فکرجدایی می افتندهمچین حرفی میزنندنمیتونم اذیت شدنت روببینم چون خودم هم این حرف روشنیدم
    سعی کنیدمحکم باشیدمنطقی به قضیه نگاه کنیداجازه ندیداحساسات جلوی چشمتون روبگیره برای خودمن هم سخت بودمیگفتم نمیتونم میمیرم ولی خداروشکرتونستم خداروشکرمیتونم تحمل کنم هرچندگریه به سراغم میادمیشینم گریه میکنم به همه محبتهاش به همه حرفهاش فکرمیکنم به اینکه چطوری دلم روبدست اوردولی بازم خداروشکرمیکنم که واقعیت رومیبینم شماهم روخودتون کارکنیدسعی کنیدواقعیت روببینیددرسته ادم مدام منتظرتماس واسمسهاشه به گوشی نگاه میکنه سعی کنیداین وابستگی هاروکمترکنیدتااگه خدای نکرده جداشدید بتونیدتحمل کنیدنشکنید
    کم کم ازوابستگیهاتون بکاهیدهرچندکه گفتنش راحته ولی عمل کردن بهش سخته ولی شدنیه
    بخودتون بگیدوقتی ایشون بامن تماس نمیگیرندبه فکرمن نیستندوبه فکرکارهای خودشونندمن چرابایدخودمواذیت کنم وتمام فکرم ایشون باشه هرچندسخته ادم حتی اگه نخوادبازم ناخوداگاه بهش فکرمیکنه ولی بازم تلاشتون روبکنید

  3. 3 کاربر از پست مفید roseflower تشکرکرده اند .

    sanjab (سه شنبه 15 مرداد 92), sheidajojo (سه شنبه 15 مرداد 92), t.m.r.am (یکشنبه 04 بهمن 94)

  4. #3
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    جمعه 02 اسفند 92 [ 23:35]
    تاریخ عضویت
    1392-5-14
    نوشته ها
    25
    امتیاز
    578
    سطح
    11
    Points: 578, Level: 11
    Level completed: 56%, Points required for next Level: 22
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class3 months registered500 Experience Points
    تشکرها
    13

    تشکرشده 3 در 2 پست

    Rep Power
    0
    Array
    ﺳﻼ ﻡ ﺩﻭﺳﺖ ﮔﻠﻢ
    ﺍﻭﻝ ﺍﻳﻨﻜﻪ ﻳﻪ ﮔﻠﻪ ﺩﺍﺭﻡ ﭼﺮﺍ ﻛﺴﻲ ﺑﻪ ﻣﻦ ﺭﺍﻫﻜﺎﺭﻱ ﻧﺸﻮﻥ ﻧﻤﻴﺪﻩ ﺟﺰ ﺍﻳﻦ ﺩﻭﺳﺖ ﻋﺰﻳﺰ ﻭ ﺑﻌﺪ ﺍﻳﻨﻜﻪ ﮔﻠﻢ ﺗﻔﺎﻭﺕ ﺩﻭﺳﺘﻲ ﺗﻮ ﻭ ﻣﻦ ﺍﻳﻨﻪ ﻛﻪ ﺍﻳﻦ ﺍﻗﺎ ﻣﺪﺍﻡ ﺑﻪ ﻣﻦ ﻣﻴﮕﻪ ﻧﻤﻴﺨﻮﺍﻡ ﺗﻮﺭﻭ ﺍﺯ ﺩﺳﺖ ﺑﺪﻡ ﺗﻮ ﺑﻪ ﻣﻦ ﺁﺭﺍﻣﺶ ﻣﻴﺪﻱ ﻣﻦ ﺩﻭﺳﺘﺖ ﺩﺍﺭﻡ ﻭ ﺍﮔﺮ ﻣﻦ ﻛﺴﻴﺞ ﻧﺪﻡ ﺍﻭﻥ ﻣﻴﺪﻩ ﺍﻣﺎ ﺑﺎ ﻛﻠﻲ ﺗﺎﺧﻴﺮ ﻭﻟﻲ ﻗﺒﻼ ﻧﻪ ﻣﺎ ﺭﻭﺯﺍﻧﻪ ﺑﺎﻻ ﻱ 100ﺗﺎ ﻣﺴﻴﺞ ﻣﻴﺪﺍﺩﻳﻢ ﻭ ﺍﻭﻥ ﻣﺪﺍﻡ ﻣﻴﮕﻔﺖ ﺗﻮ ﺷﻜﺴﺖ ﻗﺒﻠﻲ ﺗﻮ ﻣﻘﺼﺮ ﻧﻴﺴﺘﻲ ﺍﻭﻥ ﺍﺩﻡ ﻫﺮﺯﻩ ﺑﻮﺩﻩ ﻭ... ﺍﻻ ﻧﻢ ﺍﮔﺮ ﻣﺸﮕﻠﻲ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﻢ ﻧﺎﺭﺍﺣﺖ ﻣﻴﺸﻪ ﻭﻟﻲ ﺑﻬﻢ ﻣﻴﮕﻪ ﺧﻮﺩﺕ ﻫﺮﺟﻮﺭ ﺻﻼ ﺡ ﻣﻴﺪﻭﻧﻲ ﻣﻦ ﺍﻻ ﻥ ﺧﻴﻠﻲ ﻣﻴﺘﺮﺳﻢ ﺗﻨﻬﺎ ﺳﻨﮓ ﺻﺒﻮﺭ ﻣﻦ ﻳﻪ ﺳﻨﮓ ﺗﻮ ﺑﻬﺸﺖ ﺯﻫﺮﺍ ﺻﻤﻴﻤﻲ ﺗﺮﻳﻦ ﺩﻭﺳﺘﻢ ﻣﺎﺩﺭﻡ ﻣﺮﻳﻀﻲ ﺍﻋﺼﺎﺏ ﺩﺍﺭﻩ ﻣﺎﺩﺭ ﺑﺰﺭﮔﻢ ﺩﺍﺭﻩ ﻓﻮﺕ ﻣﻴﻜﻨﻪ ﻣﺎﻣﺎﻧﻢ ﺑﻴﺶ ﺍﻭﻧﻪ ﺧﻮﺍﻫﺮﻡ ﺳﺮ ﺯﻧﺪﮔﻲ ﺧﻮﺩﺵ ﺑﺎﺑﺎﻡ ﻛﻪ ﺍﻧﻘﺪﺭ ﺗﻌﺼﺒﻲ ...ﻣﻦ ﻫﺴﺘﻢ ﭼﻨﺪﺗﺎ ﺩﻭﺳﺖ ﻫﻢ ﺩﺍﻧﺸﮕﺎﻫﻲ ﺍﻻ ﻥ ﻧﮕﺮﺍﻥ ﺩﻭﺗﺎ ﭼﻲ ﻫﺴﺘﻢ ﺍﻭﻝ ﺍﻳﻨﻜﻪ ﺍﻳﻦ ﺍﻗﺎ ﻣﺪﺗﻲ ﻣﻴﮕﻪ ﺿﻌﻴﻒ ﺷﺪﻡ ﺑﺨﺎﻃﺮ ﻛﻢ ﺧﻮﻧﻴﻢ ﺍﻣﺎ ﻣﻦ ﻳﺎﺩﻣﻪ ﻭﻗﺘﻲ ﺍﺯ ﺭﺍﺑﻄﻪ ﺟﻨﺴﻴﺶ ﺑﺎ ﺍﻭﻥ ﺧﺎﻧﻢ ﻛﻪ ﻛﺎﻣﻞ ﻫﻢ ﺑﻮﺩ ﮔﻔﺖ ﺭﻓﺖ ﺍﺯﻣﺎﻳﺶ ﺩﺍﺩ ﺍﻣﺎ ﻓﻘﻂ ﺑﻪ ﻣﻦ ﮔﻔﺖ ﻫﻤﻪ ﭼﻲ ﻣﻨﻔﻲ ﺑﻮﺩ ﻭﻟﻲ ﺑﻌﺪ ﺍﻭﻥ ﻣﻴﮕﻪ ﻣﻴﻞ ﺟﻨﺴﻲ ﻛﻤﻲ ﺩﺍﺭﻡ ﻛﻪ ﻣﻴﺸﻪ ﻛﻨﺘﺮﻝ ﻛﻨﻢ ﻣﻴﮕﻢ ﺍﺯﺩﻭﺍﺝ ﻛﻦ ﻣﻴﮕﻪ ﻓﻌﻼ ﺍﺻﻼ ﻭ ﺍﺑﺪﺍ ﻭ ﺑﻌﺪ ﺗﺮﺳﻴﺪﻩ ﺗﺮ ﺷﺪﻡ ﺧﻮﺩﻡ ﻫﺮ ﺍﺯ ﮔﺎﻫﻲ ﮔﺮﻣﻢ ﻣﻴﺸﻪ ﻭ ﺑﺪﻧﻢ ﺧﻴﺲ ﻋﺮﻕ ﻣﻴﺸﻪ ﺍﻣﺎ ﺍﺯ ﺩﻛﺘﺮ ﺭﻓﺘﻦ ﻭﺍﻫﻤﻪ ﺩﺍﺭﻡ ﻣﻴﺘﺮﺳﻢ ﻭ ﺩﻭﻣﻴﻦ ﻣﺸﮕﻠﻢ ﺍﻳﻨﻪ ﻛﻪ ﺍﮔﺮ ﺑﺨﻮﺍﻡ ﺍﺩﺍﻣﻪ ﺑﺪﻡ ﻛﻪ ﺑﺎ ﺍﻳﻦ ﺷﺮﺍﻳﻂ ﺧﻮﺩﻣﻮ ﺍﺫﻳﺖ ﻣﻴﻜﻨﻢ ﺍﮔﺮ ﻛﺎﺕ ﻛﻨﻢ ﺧﺎﻃﺮﺍﺗﻢ ﺧﻮﺭﺩﻡ ﻣﻴﻜﻨﻪ ﭼﻨﺪ ﺑﺎﺭ ﺑﺎﻫﺎﺵ ﺻﺤﺒﺖ ﻛﺮﺩﻡ ﻳﻪ ﻣﺪﺕ ﺧﻮﺑﻪ ﻳﻪ ﻣﺪﺕ ﻧﻪ ﺑﺪﺟﻮﺭ ﮔﻴﺮ ﺍﻓﺘﺎﺩﻡ ﻳﺎﺩﻣﻪ ﻳﻪ ﺑﺎﺭ ﺣﺮﻑ ﺟﺪﺍﻳﻲ ﺷﺪ ﺑﺨﺪﺍ ﺍﺷﻚ ﺗﻮ ﭼﺸﻤﺎﺵ ﺟﻤﻊ ﺷﺪ ﻣﺪﺍﻡ ﺗﺸﻮﻳﻘﺶ ﻣﻴﻜﻨﻢ ﻫﻮﺍﻱ ﻣﺎﻣﺎﻥ ﻭ ﺧﻮﺍﻫﺮﺕ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺵ ﺑﺎﺯ ﻭﻗﺘﻲ ﻣﻴﺮﻩ ﺧﻮﻧﻪ ﺍﻛﺮ ﺗﻮ ﺧﻮﻧﻪ ﻛﺎﺭ ﺗﻌﻤﻴﺮﺍﺗﻲ ﻧﺪﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﻦ ﻣﻴﺮﻩ ﺗﻮ ﺍﺗﺎﻗﺶ ﻭﻟﻲ ﺷﺎﺩﻩ ﺍﻓﺴﺮﺩﻩ ﻧﻴﺴﺖ ﻧﻤﻴﺪﻭﻧﻢ ﺗﻮﺭﻭ ﺑﺨﺪﺍﺍﺍﺍﺍﺍﺍﺍﺍﺍﺍﺍﺍ ﺍﺍﺍﺍﺍﺍﺍﺍﺍﺍﺍﺍﺍﺍﺍﺍ ﺍﺍﺍﺍ ﺑﻬﻢ ﺑﮕﻴﺪ ﺑﺎ ﺍﻳﻦ ﻋﺸﻖ ﺧﺎﺭﻕ ﺍﻟﻌﺎﺩﻩ ﭼﻴﻜﺎﺭ ﻛﻨﻢ ﻭ ﺍﻳﺎ ﻣﻤﻜﻦ ﻣﺮﻳﻀﻲ ﮔﺮﻓﺘﻪ ﺑﺎﺷﻪ ﻭ ﻳﺎ ﻣﻦ ﺍﻟﺒﺘﻪ ﻣﻦ ﺗﻴﺮﻭﻳﺌﺪ ﺩﺍﺭﻡ ﻭ ﻣﺪﺍﻡ ﭼﻜﺎﺏ ﻣﻴﻜﻨﻢ ﻭ ﻳﻪ ﺑﺎﺭﻡ ﺍﺯﻣﺎﻳﺶ ﻫﺒﺎﺗﻴﺖ ﺩﺍﺩﻡ ﺍﻣﺎ ﻳﺎﺩﻡ ﻧﻴﺴﺖ ﺑﻌﺪ ﺍﻭﻥ ﺭﺍﺑﻄﻪ ﺍﺷﺘﺒﺎﻩ ﻣﺎ ﺑﻮﺩ ﻳﺎ ﻗﺒﻠﺶ ﺗﻮﺭﻭ ﻭﻭﻭﻭﻭﻭﻭﻭﻭﻭ ﺧﺪﺍ ﻛﻤﻜﻢ ﻛﻨﻴﺪ ﺧﻮﺍﻫﺶ ﻣﻴﻜﻨﻢ

  5. #4
    عضو فعال

    آخرین بازدید
    سه شنبه 28 فروردین 03 [ 01:56]
    تاریخ عضویت
    1390-10-11
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    2,483
    امتیاز
    37,786
    سطح
    100
    Points: 37,786, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1000 Experience PointsRecommendation Second ClassVeteranOverdriveTagger Second Class
    تشکرها
    8,332

    تشکرشده 10,023 در 2,339 پست

    حالت من
    Ashegh
    Rep Power
    372
    Array
    سلام شیدا جان

    این نوع روابط به شدت آسیب زاست و توصیه میشه به موضوع منطقی و عقلانی نگاه کنی و نه احساسی.

    همدردی از انجاییکه با این نوع دوستیها مخالفه ، در رابطه با دوستی های این چنینی که اخر و عاقیت خوبی نداره مشاوره نمیده

    موفق باشی
    گاهی برای رشد کردن باید سختی کشید،گاهی برای فهمیدن باید شکست خورد،گاهی برای بدست آوردن باید از دست داد،چون برخی درسها در زندگی فقط از طریق رنج و محنت آموخته میشوند.


  6. #5
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    جمعه 02 اسفند 92 [ 23:35]
    تاریخ عضویت
    1392-5-14
    نوشته ها
    25
    امتیاز
    578
    سطح
    11
    Points: 578, Level: 11
    Level completed: 56%, Points required for next Level: 22
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class3 months registered500 Experience Points
    تشکرها
    13

    تشکرشده 3 در 2 پست

    Rep Power
    0
    Array
    [QUOTE=maryam123;286517ﺳﻼﻡ ﺷﯿﺪﺍ ﺟﺎﻥ

    ﺍﯾﻦ ﻧﻮﻉ ﺭﻭﺍﺑﻂ ﺑﻪ ﺷﺪﺕ ﺁﺳﯿﺐ ﺯﺍﺳﺖ ﻭ ﺗﻮﺻﯿﻪ ﻣﯿﺸﻪ ﺑﻪ ﻣﻮﺿﻮﻉ ﻣﻨﻄﻘﯽ ﻭ ﻋﻘﻼﻧﯽ ﻧﮕﺎﻩ ﮐﻨﯽ ﻭ ﻧﻪ ﺍﺣﺴﺎﺳﯽ.

    ﻫﻤﺪﺭﺩﯼ ﺍﺯ ﺍﻧﺠﺎﯾﯿﮑﻪ ﺑﺎ ﺍﯾﻦ ﻧﻮﻉ ﺩﻭﺳﺘﯿﻬﺎ ﻣﺨﺎﻟﻔﻪ ، ﺩﺭ ﺭﺍﺑﻄﻪ ﺑﺎ ﺩﻭﺳﺘﯽ ﻫﺎﯼ ﺍﯾﻦ ﭼﻨﯿﻨﯽ ﮐﻪ ﺍﺧﺮ ﻭ ﻋﺎﻗﯿﺖ ﺧﻮﺑﯽ ﻧﺪﺍﺭﻩ ﻣﺸﺎﻭﺭﻩ ﻧﻤﯿﺪﻩ

    ﻣﻮﻓﻖ ﺑﺎﺷﯽ[/QUOTE]

    ﺳﻼ ﻡ ﻣﺮﻳﻢ ﺟﺎﻥ
    ﺑﺒﻴﻦ ﮔﻠﻢ ﺍﻳﻦ ﺍﺭﺗﺒﺎﻃﻬﺎ ﻏﻠﻂ ﻭ ﺑﻪ ﻗﻮﻝ ﺷﻤﺎﺍﺧﺮ ﻭ ﻋﺎﻗﺒﺖ ﻧﺪﺍﺭﻩ ﺍﮔﺮ ﻣﻦ ﻭ ﺍﻣﺴﺎﻝ ﻣﻦ ﺍﺯ ﻋﻬﺪﻩ ﺗﺸﺨﻴﺺ ﻭ ﻣﺸﮕﻠﻤﻮﻥ ﺑﺮﻣﻴﻮﻧﺪﻳﻢ ﻫﻴﭽﻮﻗﺖ ﺍﻳﻨﺠﺎ ﺗﺎ~ﻳﻚ ﻧﻤﻴﺰﺩﻳﻢ ﺍﮔﺮ ﻭﺍﻗﻌﺎ ﺳﺎﻳﺖ ﻫﻤﺪﺭﺩﻱ ﺳﺎﻳﺘﻲ ﻛﻪ ﻣﻴﺨﻮﺍﺩ ﺑﻪ ﻫﻢ ﻧﻮﻉ ﻫﺎﺵ ﻛﻤﻜﻲ ﻛﻨﻪ ﻧﺒﺎﻳﺪ ﻣﺸﮕﻞ ﺍﻭﻧﺎ ﻧﺠﺰﻳﻪ ﻭ ﺗﺤﻠﻴﻞ ﻳﻪ ﻃﺮﻓﻪ ﻛﻨﻪ ﺑﺎﻳﺪ ﺍﻧﻘﺪﺭ ﻗﺪﺭﺕ ﻛﻤﺎﻝ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﻪ ﻭ ﺑﺪﻭﻧﻪ ﻛﻪ ﻣﻦ ﻧﻮﻋﻲ ﻭﻗﺘﻲ ﺍﻳﻦ ﻣﺸﮕﻠﻤﻮ ﺯﺩﻡ ﻭ ﻛﻤﻚ ﺧﻮﺍﺳﺘﻢ ﻳﻌﻨﻲ ﺭﺍﻫﻤﻮ ﮔﻢ ﻛﺮﺩﻡ ﻧﻪ ﺍﻳﻨﻜﻪ ﻳﻪ ﻧﻔﺮ ﺑﻴﺎﺩ ﺑﮕﻪ ﭼﻮﻥ ﻣﺨﺎﻟﻔﻪ ﻭ ﻣﻴﺪﻭﻧﻪ ﺧﺮ ﻭ ﻋﺎﻗﺒﺖ ﻧﺪﺍﺭﻩ ﻛﻤﻜﻲ ﻧﻤﻴﻜﻨﻪ ﺧﻮﺏ ﺍﮔﺮ ﺍﻳﻨﺠﻮﺭﻱ ﺑﺎﺷﻪ ﺑﺲ ﻟﺰﻭﻣﻲ ﺑﻪ ﺳﺎﺧﺘﻦ ﻫﻤﭽﻴﻦ ﺳﺎﻳﺘﻲ ﻧﺒﻮﺩ ﻭ ﺍﮔﺮ ﺍﻣﺜﺎﻝ ﻣﺎﻫﺎ ﻣﻴﺘﻮﻧﺴﺘﻦ ﺧﻴﻠﻲ ﻣﺴﻴﻞ ﺧﻮﺩﺷﻮﻥ ﺍﺯ ﺑﺴﺶ ﺑﺮﺑﻴﺎﻥ ﺑﺲ ﭼﺮﺍ ﺍﺑﻦ ﻫﻤﻪ ﻣﺸﮕﻞ ﻫﺴﺖ ﺑﺒﻴﻦ ﻣﻦ ﺧﻴﻠﻲ ﺍﺯ ﻣﻮﺻﻮﻉ ﻫﺎﻱ ﺍﻳﻨﺠﺎﺭﻭ ﺧﻮﻧﺪﻡ ﻛﻪ ﻫﻤﺸﻮﻥ ﺍﻛﺜﺮﺍ ﺭﺍﻫﺸﻮﻥ ﻭ ﺟﻮﺍﺑﺸﻮﻧﻮ ﻣﻴﺪﻭﻧﻦ ﺍﻣﺎ ﻣﻄﻤﺌﻦ ﻧﻴﺴﺘﻦ ﻳﺎ ﮔﻢ ﺷﺪﻩ ﺭﺍﻫﻦ ﻭﻟﻲ ﺑﺎﺯ ﺍﻭﻣﺪﻥ ﻭ ﺣﺮﻑ ﺯﺩﻥ ﻣﻨﻢ ﺍﮔﺮ ﺣﺮﻓﻤﻮ ﺯﺩﻡ ﻧﻪ ﺍﻳﻨﻜﻪ ﺑﺨﻮﺍﻡ ﺑﮕﻢ ﻳﺎ ﺍﻳﻦ ﺍﻗﺎ ﻳﺎ ﻫﻴﭽﻜﺲ ﺩﻳﮕﻪ ﻓﻘﻂ ﺭﺍﻫﻤﻮ ﮔﻢ ﻛﺮﺩﻡ ﻭ ﺗﺮﺱ ﺍﺯ ﺗﻨﻬﺎﻳﻲ ﻭ ﺩﺍﺭﻡ ﺷﺎﻳﺪ ﮔﺮ ﻣﺎﺩﺭﻡ ﺑﻴﺸﻢ ﺑﻮﺩ ﻫﻴﭽﻮﻗﺖ ﺍﻳﻨﺠﺎ ﺗﺎ~ﻳﻜﻲ ﻧﻤﻴﺰﺩﻡ ﻛﻪ ﺟﺎﻱ ﺭﺍﻫﻨﻤﺎﻳﻲ ﺍﻳﻦ ﺟﻮﺍﺏ ﺑﮕﻴﺮﻡ
    ﺍﺯ ﻣﺪﻳﺮ ﺳﺎﻳﺖ ﻫﻢ ﺧﻮﺍﻫﺶ ﻣﻴﻜﻨﻢ ﺍﮔﺮ ﺑﺎ ﮔﻔﺘﻪ ﺷﻤﺎ ﻣﻮﺍﻓﻖ ﻻ ﻋﻘﻞ ﺍﺳﻢ ﻫﻤﺪﻟﻲ ﺍﺯ ﺳﺎﻳﺖ ﺑﺮﺩﺍﺭ ﺟﺎﺵ ﻳﻪ ﭼﻴﺰﻩ ﺩﻳﮕﻪ ﺍﻱ ﺑﺰﺍﺭﻩ
    ﺑﺒﺨﺸﻴﺪ ﺍﮔﺮ ﺑﺎ ﺻﺮﺍﺣﺖ ﺣﺮﻑ ﺯﺩﻡ ﻭ ﻫﻴﭽﻜﻮﻧﻪ ﻗﺼﺪﻱ ﻧﺪﺍﺷﺘﻢ ﻓﻘﻂ ﺣﺮﻑ ﺩﻟﻢ ﺯﺩﻡ ﻣﻦ ﻓﻜﺮ ﻛﺮﺩﻡ ﺍﻳﻨﺠﺎ ﻣﺤﻴﻂ ﺍﻣﻨﻲ ﻛﻪ ﻣﻴﺸﻪ ﺣﺮﻑ ﺩﻟﻢ ﻭﻣﺸﮕﻠﻲ ﻛﻪ ﻣﺪﺗﻲ ﺩﺍﺭﻡ ﻭ ﺑﮕﻢ ﺍﻳﻨﺠﺎ ﻛﻮﺭﺩ ﺍﻋﺘﻤﺎﺩ ﺩﻳﺪﻡ
    ﻣﻮﻓﻖ ﺑﺎﺷﻴﺪ


 

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. نمیتونم از حق خودم دفاع کنم.
    توسط Pooh در انجمن روانشناسی عمومی و طرح مشکلات فردی
    پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: چهارشنبه 13 خرداد 94, 00:32
  2. رنجشم از پدر و مادرم رو نمیتونم فراموش کنم
    توسط fomira در انجمن روانشناسی عمومی و طرح مشکلات فردی
    پاسخ ها: 11
    آخرين نوشته: سه شنبه 23 مهر 92, 03:37
  3. چه طوری میتونم بخشی از حافظه مو پاک کنم
    توسط ribbon در انجمن روانشناسی عمومی و طرح مشکلات فردی
    پاسخ ها: 19
    آخرين نوشته: چهارشنبه 03 مهر 92, 17:59
  4. با خانواده افسرده ام چه کار میتونم کنم؟
    توسط pardis 1995 در انجمن روانشناسی عمومی و طرح مشکلات فردی
    پاسخ ها: 10
    آخرين نوشته: شنبه 15 مهر 91, 05:48
  5. هرچی به شوهرم میگم میگه نمیتونم!خوب منم نمیتونم چیکار کنیم؟؟؟؟؟؟
    توسط matra در انجمن طــــــــرح مشکلات خانواده: ارتباط مراجعان-مشاوران
    پاسخ ها: 19
    آخرين نوشته: شنبه 29 بهمن 90, 22:27

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 15:14 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.