به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 2 از 3 نخستنخست 123 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 11 تا 20 , از مجموع 22
  1. #11
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    سه شنبه 26 بهمن 95 [ 01:37]
    تاریخ عضویت
    1392-3-28
    نوشته ها
    191
    امتیاز
    3,793
    سطح
    38
    Points: 3,793, Level: 38
    Level completed: 96%, Points required for next Level: 7
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    146

    تشکرشده 406 در 140 پست

    Rep Power
    30
    Array
    عزیزم این چیزا مد شده یه سر به تاپیکهای مشابه بزن متوجه میشی
    به زندگیت برس
    برای کسی دلتنگ مشو,کسیکه تورو دوست داشته باشد با تو می ماند و برای داشتنت میجنگد ولی اگرنخواهد به بهانه ای میرود
    چرا بعد 4 سال فهمیده واسش مثل برادری؟چرا تازه فهمیده ازدواج فامیلی رو نمیپسنده؟

  2. #12
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 18 دی 93 [ 14:01]
    تاریخ عضویت
    1391-6-02
    نوشته ها
    25
    امتیاز
    2,042
    سطح
    27
    Points: 2,042, Level: 27
    Level completed: 28%, Points required for next Level: 108
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    3

    تشکرشده 9 در 6 پست

    Rep Power
    0
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط leila afshari نمایش پست ها
    عزیزم این چیزا مد شده یه سر به تاپیکهای مشابه بزن متوجه میشی
    به زندگیت برس
    برای کسی دلتنگ مشو,کسیکه تورو دوست داشته باشد با تو می ماند و برای داشتنت میجنگد ولی اگرنخواهد به بهانه ای میرود
    چرا بعد 4 سال فهمیده واسش مثل برادری؟چرا تازه فهمیده ازدواج فامیلی رو نمیپسنده؟

    اینها همین سوالهایی هست که من همیشه از خودم می پرسم و هیچ وقت به نتیجه نمیرسم...
    ممنونم که هنوز کسانی هستند که پای درد دل آدمهایی مثل من میشینن.

  3. #13
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    یکشنبه 10 شهریور 92 [ 10:48]
    تاریخ عضویت
    1392-5-15
    نوشته ها
    14
    امتیاز
    79
    سطح
    1
    Points: 79, Level: 1
    Level completed: 58%, Points required for next Level: 21
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    7 days registered
    تشکرها
    15

    تشکرشده 12 در 7 پست

    Rep Power
    0
    Array
    من کاملا حق رو به شما میدم متاسفانه علاقه ما آدمها به یک شخص همیشه مانع از شنیدن حرفهای واقعی اون شخص میشه.حالا که به اینجا رسیده راه حلهایی برای فراموش کردنش هست. یکی اینکه به فکر یک موقعیت دیگه برای خودتون باشید. مطمین باشید نسل دخترهای خوب در نبود این خانم منقرض نمیشه و وقتی شخص دیگه ای رو پیدا کردین بهتون ثابت میشه که آدمی رو که جای اون خانم انتخاب کردین چقدر بهتر و مناسبتر و البته علاقه مندتر به شما بوده. نمیتونم به شما بگم که بدیهای ایشان رو ببینید چون اگر میدیدید تا الان رهاش میکردید و از نظر عاشق معشوق همیشه بی عیب و نقصه و صدالبته که از نظر عاشق خیانت معشوق عیب نیست !بلکه عاشق به خودش شک میکنه که من چی کم دارم که اون اینکارو کرد((و مشکل از شما نیست ، از گیرنده است)) ... پس : یه راه اورژانسی : طبق فرمولی که استاد فرانسوی دکتر شریعتی در مبحث دوست داشتن برتر از عشق است در کتاب کویر ایشان داده، میشه شما جسم ایشان رو در تصورتون یه سطل آشغال و کثیفی روش خالی کنید و همیشه با این شکل این خانم رو تصور کنید! بعد میبینید خیلی زود بوی کثیفی ناشی از تصورتون همیشه با تصویرش به ذهنتون میاد و زودتر از چیزی که فکرش رو کنید فراموش میشه!... و البته تو این دنیا زمان و عنصر قیمتی فراموشی بسیار بسیار کاربردی هستن... زمان هم یار شماست.

  4. #14
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 18 دی 93 [ 14:01]
    تاریخ عضویت
    1391-6-02
    نوشته ها
    25
    امتیاز
    2,042
    سطح
    27
    Points: 2,042, Level: 27
    Level completed: 28%, Points required for next Level: 108
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    3

    تشکرشده 9 در 6 پست

    Rep Power
    0
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط حساس نمایش پست ها
    من کاملا حق رو به شما میدم متاسفانه علاقه ما آدمها به یک شخص همیشه مانع از شنیدن حرفهای واقعی اون شخص میشه.حالا که به اینجا رسیده راه حلهایی برای فراموش کردنش هست. یکی اینکه به فکر یک موقعیت دیگه برای خودتون باشید. مطمین باشید نسل دخترهای خوب در نبود این خانم منقرض نمیشه و وقتی شخص دیگه ای رو پیدا کردین بهتون ثابت میشه که آدمی رو که جای اون خانم انتخاب کردین چقدر بهتر و مناسبتر و البته علاقه مندتر به شما بوده. نمیتونم به شما بگم که بدیهای ایشان رو ببینید چون اگر میدیدید تا الان رهاش میکردید و از نظر عاشق معشوق همیشه بی عیب و نقصه و صدالبته که از نظر عاشق خیانت معشوق عیب نیست !بلکه عاشق به خودش شک میکنه که من چی کم دارم که اون اینکارو کرد((و مشکل از شما نیست ، از گیرنده است)) ... پس : یه راه اورژانسی : طبق فرمولی که استاد فرانسوی دکتر شریعتی در مبحث دوست داشتن برتر از عشق است در کتاب کویر ایشان داده، میشه شما جسم ایشان رو در تصورتون یه سطل آشغال و کثیفی روش خالی کنید و همیشه با این شکل این خانم رو تصور کنید! بعد میبینید خیلی زود بوی کثیفی ناشی از تصورتون همیشه با تصویرش به ذهنتون میاد و زودتر از چیزی که فکرش رو کنید فراموش میشه!... و البته تو این دنیا زمان و عنصر قیمتی فراموشی بسیار بسیار کاربردی هستن... زمان هم یار شماست.

    خوبه یک نفر حق رو به من داد. البته من خودم رو هم مقصر میدونم که ای کاش احساساتم رو اینقدر زود بیان نمی کردم ، تا به اینجا نکشه .
    حالا یه چند روز دیگه قراره بیان شهرمون ، و قراره مادرم اون موقع با داییم که باباش باشه راجع به من صحبت کنن. که حداقل اگه قرار جواب منفی بگیرم بصورت رسمی باشه، تا خیالم پیش خودم راحت باشه.

    حالا به نظر شما با توجه به جوابی که خودش به من داده ، من وقتی ببینمش چه واکنشی نشون بدم ؟؟؟؟؟؟ چیکار کنم ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ لطفا خانمها هم کمک کنن...
    ویرایش توسط a.r : پنجشنبه 17 مرداد 92 در ساعت 10:34

  5. #15
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 18 دی 93 [ 14:01]
    تاریخ عضویت
    1391-6-02
    نوشته ها
    25
    امتیاز
    2,042
    سطح
    27
    Points: 2,042, Level: 27
    Level completed: 28%, Points required for next Level: 108
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    3

    تشکرشده 9 در 6 پست

    Rep Power
    0
    Array
    حالا پدرم میگه حالا که خودش بعد این مدت بهت جواب منفی داده دیگه نیازی نیست که با پدرش صحبت کنیم ، اگه خودشون این حرفو پیش کشیدن اونوقت صحبت میکنیم، البته پدرش از این قضیه خبر نداره، ولی خواهرش که خانم داداشم هست درجریان ماجرا هست. منم تقریبا موافق حرف های پدرم هستم.

    حالا به نظر شما با توجه به جوابی که خودش به من داده ، من وقتی ببینمش چه واکنشی نشون بدم ؟؟؟؟؟؟ چیکار کنم ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ لطفا خانمها هم کمک کنن

  6. #16
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    یکشنبه 10 شهریور 92 [ 10:48]
    تاریخ عضویت
    1392-5-15
    نوشته ها
    14
    امتیاز
    79
    سطح
    1
    Points: 79, Level: 1
    Level completed: 58%, Points required for next Level: 21
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    7 days registered
    تشکرها
    15

    تشکرشده 12 در 7 پست

    Rep Power
    0
    Array
    باز هم سلام. مطمئنا خانواده دختر خانم صحبتی از این موضوع نمیکنن چون هم از قضیه شما مطمئن نیستن و هم همیشه خانواده پسر باید مبحث رو شروع کنن. شما وقتی با یک خانم معمولی برخورد میکنید عکس العملتون چطوریه ؟ وقتی با این خانم برخورد کردین همینطور برخورد کنین. یک آداب معاشرت معمولی داشته باشین. اما پدرتون درست میگن ولی اگر خودتون میخواین جواب قطعی بگیرید بهتره بزرگترا مطرح کنن.ولی اگر جواب سربالا داد یعنی از حرفش معلوم نمیشه بالاخره میخواد یا نه از خیرش بگذرید و دیگه اجازه ندین شما رو توی آب و نمک نگه داره تا ببینه موقیتی بهتر گیرش میاد یا نه!

  7. #17
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 18 دی 93 [ 14:01]
    تاریخ عضویت
    1391-6-02
    نوشته ها
    25
    امتیاز
    2,042
    سطح
    27
    Points: 2,042, Level: 27
    Level completed: 28%, Points required for next Level: 108
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    3

    تشکرشده 9 در 6 پست

    Rep Power
    0
    Array
    منظور من خواهرش بود ، که ممکنه این مسئله رو بیان کنه، معلومه که خانواده دختر هیچ وقت راجع به این موضوع حرف نمیزنن، من خودم هم هیچ اصراری روی گفتن قضیه به صورت رسمی ندارم، چون جوابمو گرفتم.
    میشه بدون اون هم زندگی کرد، درسته خیلی سخته ولی هیچ چیز غیر ممکن نیست...
    همه چی رو واگذار میکنم به خدا، هر چی قسمت باشه همون میشه، ولی من به خاطر کارش هیچ وقت ازش نمیگذرم.
    کلا فکر ازدواج رو دیگه ندارم، اینجوری احساس راحتر و بهتری دارم ،تنها بودن رو بیشتر دوست دارم، حالا احساس میکنم از همه چی رها شدم ...

    بعد این ماجرا دیدن دوبارش حس خوبی بهم نمیده، و واسم عذاب آوره ....دوست ندارم ببینمش، ولی چون ارتباط خانوادگیمون زیاد هست ،بعضی وقتها پیش میاد، نمیتونم به خودم بگم که هیچ مسئله ای نبوده ؛ اونم بعد 4 سال.... ، با این حس لعنتی چیکار کنم؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

  8. #18
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    یکشنبه 10 شهریور 92 [ 10:48]
    تاریخ عضویت
    1392-5-15
    نوشته ها
    14
    امتیاز
    79
    سطح
    1
    Points: 79, Level: 1
    Level completed: 58%, Points required for next Level: 21
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    7 days registered
    تشکرها
    15

    تشکرشده 12 در 7 پست

    Rep Power
    0
    Array
    متاسفم که ارتباط خانوادگیتون باعث میشه سخت تر فراموش بشه... درسته که الان در گرماگرم این احساس خیلی بد هستید وفکر میکنید اگر تنها باشید راحتترید ولی شاید بهتر باشه بعد از مدتی که کمی رنجش خاطرتون کمتر شد به فکر ازدواج به شکل جدی باشید چون شاید ورود شخص جدیدی به قلبتون بخصوص کسی که با ملاکهاتون همخوانی داشته باشه خیلی خیلی کمکتون کنه. توی این مدت میتونید سرتون رو به چیزایی که براتون خوشاینده و فکرتون رو مشغول خودش میکنه بپردازین. مثل تحصیل و مطالعه یا اگر شاغلید بیشتر به کارتون تمرکز کنید. این دوره مثل یه دوره نقاهت بعد از علاج هست که شما الان راه علاجش رو میدونید و شاید تصمیم به آغازش گرفتید و فقط این دوره نقاهت رو باید از هرچیزی که شما رو به یاد اون میندازه دوری کنید حتی اگر تونستید با بهانه درس و کار و غیره شخص شما رفت و آمدتون رو باهاشون کمتر کنید یا زمانی که حدس میزنید اون نیست برید و کلا تمرکزتون رو ازش بردارید.
    یه موضوع مهم هم اینه که عشق مثل مریضیه که هرقدر پخش بشه درمانش سختتره. سعی کنید از این موضوع و حتی از علاقتون و رفتارش با شما، دیگه با کسی حرف نزنید چون به تعداد نفراتی که میدونن در شما اثر میزاره و پخش میشه...
    ویرایش توسط حساس : پنجشنبه 17 مرداد 92 در ساعت 20:03

  9. #19
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 18 دی 93 [ 14:01]
    تاریخ عضویت
    1391-6-02
    نوشته ها
    25
    امتیاز
    2,042
    سطح
    27
    Points: 2,042, Level: 27
    Level completed: 28%, Points required for next Level: 108
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    3

    تشکرشده 9 در 6 پست

    Rep Power
    0
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط حساس نمایش پست ها
    متاسفم که ارتباط خانوادگیتون باعث میشه سخت تر فراموش بشه... درسته که الان در گرماگرم این احساس خیلی بد هستید وفکر میکنید اگر تنها باشید راحتترید ولی شاید بهتر باشه بعد از مدتی که کمی رنجش خاطرتون کمتر شد به فکر ازدواج به شکل جدی باشید چون شاید ورود شخص جدیدی به قلبتون بخصوص کسی که با ملاکهاتون همخوانی داشته باشه خیلی خیلی کمکتون کنه. توی این مدت میتونید سرتون رو به چیزایی که براتون خوشاینده و فکرتون رو مشغول خودش میکنه بپردازین. مثل تحصیل و مطالعه یا اگر شاغلید بیشتر به کارتون تمرکز کنید. این دوره مثل یه دوره نقاهت بعد از علاج هست که شما الان راه علاجش رو میدونید و شاید تصمیم به آغازش گرفتید و فقط این دوره نقاهت رو باید از هرچیزی که شما رو به یاد اون میندازه دوری کنید حتی اگر تونستید با بهانه درس و کار و غیره شخص شما رفت و آمدتون رو باهاشون کمتر کنید یا زمانی که حدس میزنید اون نیست برید و کلا تمرکزتون رو ازش بردارید.
    یه موضوع مهم هم اینه که عشق مثل مریضیه که هرقدر پخش بشه درمانش سختتره. سعی کنید از این موضوع و حتی از علاقتون و رفتارش با شما، دیگه با کسی حرف نزنید چون به تعداد نفراتی که میدونن در شما اثر میزاره و پخش میشه...

    بله حق با شماست، باید تمام تلاشمو بکنم که هر چی خاطره ازش دارم رو سعی کنم که فراموش کنم یا حداقل کمتر بهش فکر کنم. خیلی سخته این حس ....

    من الانشم دانشجوی سال آخر ارشد هستم و دارم تحصیل میکنم و چند روز دیگه هم آزمون استخدامی و مصاحبه واسه کار دارم، که متاسفانه با این وضعیت تا حالا اصلا نتونستم تمرکزی روی آزمون داشته باشم، و مقالاتی که داشتم کار میکردم رو فعلا رها کردم. چون تمرکزی روی کارام ندارم.
    نمیدونم شاید یکم بدور از درس باشم یا یک سفر برم حالم رو بهتر کنه.

  10. کاربر روبرو از پست مفید a.r تشکرکرده است .

    حساس (یکشنبه 20 مرداد 92)

  11. #20
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 18 دی 93 [ 14:01]
    تاریخ عضویت
    1391-6-02
    نوشته ها
    25
    امتیاز
    2,042
    سطح
    27
    Points: 2,042, Level: 27
    Level completed: 28%, Points required for next Level: 108
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    3

    تشکرشده 9 در 6 پست

    Rep Power
    0
    Array
    امشب اومدن خونمون ، منم با همه احوال پرسی کردم به غیر از اون و اصلا بهش توجهی نکردم، و بعدش رفتم توی اتاق و اصلا از اتاق بیرون نیامدم ، تا اینکه رفتن
    به نظر شما کار خوبی کردم؟
    چون اصلا نمیتونم با این قضیه کنار بیام ، و دیدن دوبارش بعد این همه ماجرا برام خیلی سخته و اصلا تحملش رو ندارم ..... میخوام نبینمش تا شاید فکرش از سرم بیرون بره... هر چند خیلی سخته....


 
صفحه 2 از 3 نخستنخست 123 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. برای ارشد درس بخونم یا ؟؟؟؟؟؟؟؟
    توسط terme00 در انجمن ارتباط مراجعان - مشاوران
    پاسخ ها: 8
    آخرين نوشته: چهارشنبه 23 مهر 93, 13:48
  2. نمی دونم تا کجا ادامه بدم؟؟؟؟؟؟؟؟
    توسط sonia73 در انجمن سئوالات ارتباط دختر و پسر
    پاسخ ها: 14
    آخرين نوشته: شنبه 16 آذر 92, 09:26
  3. بر سر دوراهی ادمه زندگی و طلاق؟؟؟؟؟؟؟؟
    توسط mahshid61 در انجمن طــــــــرح مشکلات خانواده: ارتباط مراجعان-مشاوران
    پاسخ ها: 11
    آخرين نوشته: چهارشنبه 10 خرداد 91, 01:42
  4. اجازه می دهید مطالبم را اینجا بگذارم؟؟؟؟؟؟؟؟
    توسط parvaz2010 در انجمن روانشناسی عمومی و طرح مشکلات فردی
    پاسخ ها: 1
    آخرين نوشته: دوشنبه 21 تیر 89, 09:41

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 05:06 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.