به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 7 از 7 نخستنخست 1234567
نمایش نتایج: از شماره 61 تا 68 , از مجموع 68
  1. #61
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 14 اسفند 97 [ 07:26]
    تاریخ عضویت
    1392-4-27
    نوشته ها
    78
    امتیاز
    4,969
    سطح
    45
    Points: 4,969, Level: 45
    Level completed: 10%, Points required for next Level: 181
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class1000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    149

    تشکرشده 40 در 22 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام دوستان وکارشناسان عزیز
    ازهمراهی وهمدلی همه شماکه برایم وقت گذاشتیدبسیاربسیارتشکرمی کنم
    ازگل آرای عزیزبابت راهنمایی هاو دعوت کارشناسان دیگربسیارممنونم مشتاقانه وبی صبرانه منتظرشون هستم
    سوالات بسیاری درذهنمه که باهاتون درمیون میزارم وبه شدت نیازدارم که همگی بهم کمک کنید
    نوپوی عزیزباتوجه به شناختی که به موضوع عدم ثبات ایشون دربحث روانشناسی داریدچقدرفکربرگشت رابه صلاح میدونی؟

    این چندروزه همانطورکه گفتم به خاطرتماسهایی که باهمسرم داشتم یه مقدارحال وروزم عوض شده یک مقدارازجدیتم برای طلاق کم شده البته فقط یک مقدارکم .
    البته حال وروزم درنوسانه گاهی مصمم میشم برای جدایی وگاهی به برگشت هم فکرمی کنم
    همچنان دلم می خواهدپیش مشاوروروانپزشک بروم حتی اگرتصمیم عاقلانه این باشدکه طلاق بگیرم.

    دراین اوضاع که کاملاخانواده ام باطلاق موافق هستندومن جرات اینکه حتی بگویم پیش مشاوربرویم راندارم واصلانمی توانم تنهابیرون بروم به نظرتون چطوراین مشکل راحل کنم و به خانواده ام اطمینمان بدم که فقط می خوام کمی صبرکنم وبامشاوره تصمیم نهایی رابگیرم یعنی چطورراضی شون کنم که این به معنای راضی شدن برای برگشت نیست؟(باتوجه به نوسانات رفتاری وگفتاری همسرم خانواده ام اصلادیدمثبتی روایشون ندارنددوبه صلاحم نمی دونن حتی خیلی می ترسن که ایشون قصدتلافی واسیب به منوداشته وآسیب بدنی وروحی شدیدتری وارد کنه همسرم به شدت ازچشمشون افتاده وبه چشم یه بچه نابالغ بهش نگاه می کنن)

    اگرمسیرمشاوره وروانپزشک رارفتم باهمسرم چگونه شروع کنم یعنی حرف خودم وشرط خودم چی باشه درچه مسیری حرکت کنم برای شناخت وتصمیم درست وحل مشکلاتم؟(همسرم هیچ مشکلی بابت اومدن پیش روانپزشک ومشاورنداره واستقبالم کرده)

    تنهابرم واون هم تنها یادوتایی ؟چه تعدادجلسه خوبه ؟

    دراین مسیربه چه نکاتی توجه کنم؟به چه نکاتی بیشترتوجه کنم؟تمرکزم راروی چی بذارم؟حل چه مسایلی ؟چه تعهدی؟چه تضمینی؟


    راستی چطورهمسرم روامتحان کنم ازلحاظ دوست داشتن واقعی وعشقی که ابرازمی کنه؟(واقعاچطورمیشه عشق همسرروامتحان کردومطمین شد؟)
    ازلحاظ اینکه واقعااششتباهاتش روجبران می کنه یانه؟زندگی دوباره مون بهترمیشه؟

    نظرتون رودرموردشرط هایی که گذاشتم وایشون به حالتهای زیزحاضربه پذیرش هستندرابهم بگید
    (جداازاینکه به من بگیدپذیرفتن کدام حالت به نظرتون بهتره وبیشتربه صلاحمه فکرمی کنم پیشنهادات ایشون براتون یه شناختی ازایشون روهم سبب بشه طرزفکرشون واولویت هاشون)
    درموردشروط حق طلاق ومهریه ایشون اینطوری حاضربه پذیرش هستند:
    حالت اول :میگه مهریه توببخش(درحد خیلی کمی ازمهریه مومیده چه برگردم و چه طلاق بگیرم) حق طلاق قطعی ومطلق رومیدم وچون دیگه مهریه ندارم تمام اموالشونو بنامشون می کنن تامستقل باشن وسریه کاری هم مشغول هستندالان یک هفته است.

    حالت دوم :مهریه ام همینطورباشه تعهدمحضری میدن وهرتعهدی که بخواهیم به جزحق طلاق واموالشون روتنهادرصورتی بنامشون می کنن که من تنهاازراه تقسیط مهریه بگیرم وتعهدبدهم که مالی ازایشون روتوقیف نمی کنم

    حالت سومی که مهریه موبدن کامل یعنی خونه بنامم کنن وحتی به جای حق طلاق تعهدبدن که تاحدودی مدنظرمنم بودبه هیچ عنوان قبول نمی کنن.چون میترسن من مهریه موکه گرفتم طلاق بگیرم وبرم
    کلاحاضرنیست مهریه موبده تابرگردم خیلی میترسه سرش کلاه بره



    (درمورردگرفتن حق طلاق من یک احساسی دارم واونم اینه که اگراختلاف وناراحتی پیش بیادکه مقصرایشون باشن وکوتاه نیان من به خاطرغرورم ازاین حق طلاق بایداستفاده کنم که این مایه عذابه یکم . مخصوصاکه ایشون اخلاق اینوداشتن که منوبیرون کنن ومدام تهدیدبه جدایی میکردن حالااگربعدیک دعوابگن اصلانمی خواهمت حق طلاقم که داری برواززندگیم بیرون من چکارکنم؟چطورمیتونم عزت نفسم رودراین شرایط حفظ کنم؟)

  2. کاربر روبرو از پست مفید sahelneshin تشکرکرده است .

    گل آرا (جمعه 04 مرداد 92)

  3. #62
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    یکشنبه 08 آذر 94 [ 06:20]
    تاریخ عضویت
    1391-10-04
    نوشته ها
    461
    امتیاز
    5,041
    سطح
    45
    Points: 5,041, Level: 45
    Level completed: 46%, Points required for next Level: 109
    Overall activity: 12.0%
    دستاوردها:
    1 year registeredTagger First Class5000 Experience Points
    تشکرها
    373

    تشکرشده 699 در 298 پست

    Rep Power
    59
    Array
    سلام عزیزم.

    خدایا !!! خودت بنداز به دل این کارشناس ها که بیان !!!

    من کارشناس نیستم. میترسم یه نظری بدم نادرست باشه آخه. اما نظرم رو میگم. فقط داشته باشش تا یه کارشناس بیاد.

    اولا !!! من گفتم بشین با خودت و تو خلوت فکر کن به این که میخوای برگردی یا نه ؟؟؟ کاش تماس نمیگرفتی... شخصیت شوهر شما اونطوری که من برداشت کردم جوریه که تا تو یه ذره قاطعیت برای جدایی نشون میدی ایشون میفته به دست و پات ! اما همین که میبینه یه ذره نرم شدی، دوباره طاقچه بالا میذاره و از موضع بالا و مغرورانه باهات برخورد میکنه. درسته؟
    خب چرا از همین نقطه ضعفش استفاده نمیکنی؟؟؟ چرا تو تمام روابطت محکم و قاطع باهاش حرف نمیزنی که احساس خطر کنه؟ بترسه؟
    اون شما رو زده، آزار داده، اینا کم نیست...
    باید از جایگاه کسی باهاش برخورد کنی که کاملا حق داره !!! و تا گرفتن حقوق پایمال شده اش کنار نمیکشه... و در صورتی حاضر به ادامه ای که ایشون رفتارش رو اصلاح کنه !!! اگر نه طلاق میگیری، اونم با گرفتن همه حق و حقوقت !!! نه اینکه زنگ بزنی اظهار دلتنگی کنی و ...
    اینکه شما تصمیم گرفتی بمونی و بسازی خیلییییییی عالیه. اما سیاست داشته باش. نباید شوهرت این تصمیمت رو بفهمه! اون باید کماکان بمونه تو استرس این موضوع که شما رو از دست خواهد داد !!!! تا براش بشه یه محرک قوی که خودش رو اصلاح کنه !!! پس احساسات مثبتت رو تو دلت نگه دار.

    قاطع باش و نترس !!!!!

    کسی که بخواد بره خارج، طلاقت میده و میره !!! والسلام.
    اعلام نمیکنه من دارم میرم ها....جلوی من رو بگیرید....عزیزم ترسونده تورو. داره تهدید میکنه که از موضعت بیای پایین. نقطه ضعف نده دستش. شجاع باش.

    من قهر کرده بودم، شوهرم تمام اموالش رو با وسایل خونه لیست کرده بود که فلانی اینا برای تو، من دارم میرم سوئد. و حتی مشخص کرده بود که از کجا پول تهیه میشه و اونجا پیش کی میره برای چه کاری !!! منم گفتم به سلامت.
    در صورتیکه این کارش نقشه بود که من بترسم و بگم نه !!! باشه باشه ... برمیگردم...هرچی تو بگی....

    تماااااام راهها رو به روش ببند تا از هییییییییچ راهی نتونه تو دلت رو خالی کنه، تا فقط یه راه براش بمونه. اصلاح و تغییر و تغییر.

    در مورد خونواده:
    حق دارن ! اما تو صحبت هایی که باهاشون داری، مطلقا اسمی از همسرت نیار... نگو به خاطر زندگیم...به خاطر شوهرم... فقط و فقط به خودت اشاره کن ! واقعیت هم همینه ! تو دلت به خودت سوخته نه شوهرت. بگو به خاطر خودم... میخوام تا جایی که میتونم تلاشم رو کرده باشم که بعد از طلاق کوچکترین جایی برای تأسف نباشه.
    درسته به نظر شما نباید با این همسر و این شرایط بعدها پشیمون شم از طلاق اما ما لحظات خوبی هم داشتیم که خاطره اونا باید نابود بشه تا بتونم طلاق بگیرم و بتونم بعد از طلاق یه زندگی جدید بسازم نه اینکه افسردگی بگیرم و خودم هم بشم یه روانی و رو دست شما بمونم.
    مشاوره و روانشناس و اینا به امید بهبودی نیست فقط ! به این امیده که گذشت زمان بیشتر مصمم کنه من رو. میخوام 4 تا انسان بالغ و تحصیلکرده که به این موضوع اشراف دارن تصمیم من رو تأیید کنند تا خیالم راحت باشه...

    در مورد مشاوره:
    جلسه اول تنها برو. لزومی هم نداره به شوهرت بگی یا در تماس باشی...تمام اتفاقات رو با جزئیات بگو. صادقانه. خیلی صادقانه.
    احتمالا میخواد که شوهرت هم یه جلسه تنها بره تا باهاش حرف بزنه...بعد از این دو جلسه، مشاور تعیین میکنه که جلسات رو با هم برین یا تنهایی...و ادامه روند درمان با ایشونه. تعداد جلسات رو هم ایشون تعیین میکنه و اگه نیازی به روانپزشک باشه ایشون معرفی میکنه. هزینه جلسات رو هم شوهرت باید بده!
    به این خاطر میگم که بدونه ایشون باید مسئولیت و هزینه تغییر و اصلاح خودش رو بپذیره !!! اگه نه که شما تصمیمت رو گرفتی و میخوای طلاق بگیری!!! به خاطر اصرار ایشون به ادامه زندگی میخوای بری مشاوره....با این دید برو جلو....

    در مورد عشق و امتحان:
    از رو تلاشش برای تغییر دادن خودش میفهمی. نه از روی خونه به نامت کردن و پرداخت مهریه و دادن حق طلاق!


    در مورد شرط و شروط:

    دوست گلم. خوب گوش کن.

    باز هم میگم 2 حالت هست که ما مطمئن نیستیم شوهرت کدومه؟ بیمار روانیه یا مشکلش رفتاریه؟
    یه بیمار روانی، یه چیزی تو مغزش کمه...یه هورمونی ترشح نمیشه، یه نقص فیزیولوژی داره، به سلول های عصبیش آسیب رسیده...ممکنه با دارو و قرص و بستری شدن خوب بشه ممکنه نشه... اعصاب فولادی میخواد برای کسی که باهاش زندگی میکنه...مادر میخواد پرستار میخواد نه همسر !!!

    کسی که مشکلش رفتاریه، باز هم زمان میبره تا رفتارش رو اصلاح کنه اگه خودش بخواد و همکاری کنه همسرش کمتر اعصاب میذاره و با یه کم صبوری حله....اما اگه نخواد و متعصب باشه و پافشاری کنه رو اصول غلط خودش، همسرش باید خیلیییییی صبوری کنه تا درستش کنه و شاید هم خسته بشه و بذاره بره و با طلاق یه نفس راحت بکشه !!!!

    ما بهترین حالت رو در نظر میگیریم. اینکه مشکل شوهر شما رفتاریه و خودش هم میخواد تغییر کنه و همکاری هم میکنه...

    اما، حتی با در نظر گرفتن همین حالت، بااااااز هم نه پرداخت مهریه، نه گرفتن حق طلاق، نه تعهد محضری و کتبی، نه خونه به نام زدن، هیییچ شرطی تضمین کننده این نیست که شوهرت دیگه اون رفتارها رو نداشته باشه و یک شبه بشه فرشته آسمونی...
    تو اگه برگردی به زندگی، حتما تنش دارین و حتما شوهرت عصبی میشه و ممکنه باز هم بزنه اما با شدت کمتر و باید اینقدری مهارت داشته باشی که تعداد دفعات تنش رو به حداقل برسونی تا کم کم به آرامش عادت کنین و دیگه تنشی ایجاد نشه.

    پس شرط و شروط بی خیال.

    اما به نظر من اگه تصمیم داری به زندگی برگردی،

    اولا، مهریه ات رو تحت هیییچ شرایطی نبخش. حتی یک سکه !!! مهریه حق تو بوده و ایشون هم پذیرفته و مکلفه هرزمان اراده کردی بپردازه. اگه ببخشی هیییچ اهرم فشاری برای همسرت در آینده نخواهی داشت.

    دوما، حق طلاق رو نگیر. به چند دلیل !!! اولش اینه که حق طلاق برای شوهر شما که میگی رو تصمیمش ثبات نداره، اهرم فشار نیست. پس فردا تو اوج خوشی با دو تا بچه دعواتون میشه، درو باز میکنه میگه بفرما برو...آبروت جلو بچه هات میره.
    پس هرگز حق طلاق رو نگیر. اهرم فشار روی شوهرت برای اینکه حواسش به رفتارش باشه که تو دردسر نیفته، اینه که حق طلاق با خودش باشه که هر زمان خواستی جدا بشی، مجبور باشه با پرداخت مهریه!!! طلاقت بده. بنابراین مجبوره حواسش رو جمع کنه که اون روز نیاد.
    در ثانی. حرف از عزت نفس زدی.
    عزت نفس مرد چی؟؟؟ 1% احتمال بده زندگیتون درست میشه و خوب و خوش میشین. بذار یه نشانی از اقتدار و مردی برای شوهرت بمونه. حق طلاق برای یه مرد خیلی مفهوم بزرگیه...قدرتشه...اقتدارشه... ونم بگیری که دیگه هیچی واسه از دست دادن نداره...باید بترسی از کسی که هیچی برای از دست دادن نداره !

    اما نظرم راجع بع تعهد محضری مثبته.
    با اینکه تعهد محضری هیچ مصونیتی برای تو در قبال شوهرت ایجاد نمیکنه و ایشون با تعهد دادن رفتارش عوض نمیشه، اما از این نظر خوبه که اگر پس فردا رفتی سر زندگیت و خدای نکرده به مشکل خوردی و دوباره پات به دادگاه باز شد، تو این آشفته بازار دادگاه های ایران که هیچ حقی به زن نمیدن،
    حداقل یه برگه دستت باشه که شوهر من قبلا تعهد داده من رو نزنه!
    و این خودش گواهی هست برای دست بزن ایشون...
    اما تو چه شرایطی؟؟؟
    یه تعهد نامه تنظیم میکنی یا میدی یه وکیل تنظیم کنه مبنی بر اینکه ایشون تعهد میده این کارها رو انجام نده....(تو هم هیچ تعهدی نمیدی حواست باشه) توی محضر، شوهرت در حضور پدرش و پدر شما، امضا میزنه.
    پدر خودش و پدر شما و خودت هم امضا میکنین به عنوان شاهدو و این تعهد بعد از اینکه محضری شد و وجهه قانونی پیدا کرد، دست پدر شما میمونه. اگه بتونی قبل از جلسات مشاوره این کارو بکنی بهتره.
    چون مشاور حتما یه سری از اشتباهات خودت رو هم به خودت و شوهرت میگه و اون موقع شوهرت به تعهد هم راضی نمیشه و همش میگه تو این کارو کردی که من زدم، دیدی مشاور گفت ؟؟؟؟

    در مورد مسائل مالی من هییییچ نظری ندارم. چرا؟ چون زندگی ای که بخواد خراب بشه، با 100 تا خونه به نام زدن هم جبران نمیشه.
    اینکه شوهرت چیزی به نامت نمیکنه به خاطر این که دوستت نداره و براش ارزشی نداری نیست... به این خاطره که بهت اعتماد نداره. موقعی که من با شوهرم اختلاف داشتم، حساب های بانکیشم انتقال داده بود که مبادا تو این هیری ویری ضرر هم بکنه. من رو نمیشناخت... نمیدونست من اگه تصمیم به طلاق بگیرم، وقتی میگیرم که جونم به لبم برسه و بگم مهرم حلال...
    اما حالا که من رو شناخته و به من اعتماد داره، تنها داراییش که یه خونه کوچولوئه رو داره میزنه به نامم. گرچه نزنه یا بزنه برام فرقی نداره.
    پس نذار به حساب دوست نداشتنت. بذار به حساب بی اعتمادی.
    ویرایش توسط گل آرا : جمعه 04 مرداد 92 در ساعت 13:05

  4. 3 کاربر از پست مفید گل آرا تشکرکرده اند .

    milad08 (جمعه 04 مرداد 92), sahelneshin (جمعه 04 مرداد 92), tamanaye man (جمعه 04 مرداد 92)

  5. #63
    Banned
    آخرین بازدید
    شنبه 19 دی 94 [ 18:27]
    تاریخ عضویت
    1390-10-12
    نوشته ها
    633
    امتیاز
    6,328
    سطح
    51
    Points: 6,328, Level: 51
    Level completed: 89%, Points required for next Level: 22
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    2,084

    تشکرشده 1,278 در 497 پست

    Rep Power
    0
    Array
    قلمکار جان گل آرا خیلی خوب راهنماییت کرد ، فقط حواست رو جمع کن تصمیم هایی که میگیری به همسرت نگو . تمام چیزایی که گل آرا گفت باید پیش خودت مثل یک راز بمونه ، البته اگر که میخوای به نتیجه مطلوبت برسی .

  6. کاربر روبرو از پست مفید tamanaye man تشکرکرده است .

    sahelneshin (جمعه 04 مرداد 92)

  7. #64
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 14 اسفند 97 [ 07:26]
    تاریخ عضویت
    1392-4-27
    نوشته ها
    78
    امتیاز
    4,969
    سطح
    45
    Points: 4,969, Level: 45
    Level completed: 10%, Points required for next Level: 181
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class1000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    149

    تشکرشده 40 در 22 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام برهمگی
    گل آرای عزیزم واقعاازت ممنونم
    (همان طوری که گفتی:شخصیت شوهر شما اونطوری که من برداشت کردم جوریه که تا تو یه ذره قاطعیت برای جدایی نشون میدی ایشون میفته به دست و پات ! اما همین که میبینه یه ذره نرم شدی، دوباره طاقچه بالا میذاره و از موضع بالا و مغرورانه باهات برخورد میکنه. درسته؟)

    همسرم دقیقاهمینطوره .منم خیلی پشیمونم که کاملااحساس نیازودوست داشتن منوفهمیدوبدترازاون خانواده اش فهمیدن درحالیکه خانواده خودم نمی دونن و الان خانواده اون فکرمی کنن من دارم ازعشقش میمیرم ولی خانواده ام نمیزارن حالااوناسواستفاده می کنن .من 3 ماه قاطع بودم واون مدام التماس ولی زیربارشرطی نمیرفت وداشت بااین شرایط به طلاق توافقی راضی میشدومن خواستم احساسموبدونه وترکم نکنه.

    من مطمینم همسرم دوستم داره هیچ شکی ندارم ولی بهم اعتمادنداره .ومیگه زندگی که باسندبخوادحفظ بشه بهتره نشه واینکه بدبینه میگه من می خوام الان بانقشه مهریه موکامل بگیرم وبعدبرم.

    من کاملامستاصل شدم .

    احساس میکنم الان نیازه باهاش یه صحبتی بکنم ومثلااین عبارات روبگم : دوباره قاطعانه بگم دوستت دارم چه باورکنی یانه اگه چندروزپیش انقدرخواستم شرط هاموقبول کنی وبرگردی که حتی انگارالتماست کردم دلیله این نیست که تورفتارت عوض بشه ومغروربشی فکرکنی خطاهات کم بوده یاتوجیه پذیره.من احساساتم روکه سه ماه توخودم ریخته بودم روبهت گفتم الآنم عاشقتم می خوام که برگردم امابدون حل مشکلاتمون هرگزبرنمی گردم وتوبایدیه راه حلی پیداکنی...بگم شرط هامم فراموش کن خودت برای برگشتم دنبال راه چاره باش ...بگم دوری ازتوباتمام بدی هایی که درحقم شده سخته امااگه تونخوای که باهم این مشکلاتوحل کنیم منم مجبورم سختی جدایی روتحمل کنم ومی دونم خداکمک می کنه ودیگه به تواصرارنمی کنم فقط حلالت نمی کنم نظرتون راجع به این عبارات چیه؟


    بهترین راه ازنظرخودمم اینه که تعهدبده درحالیکه من هنوزخونه پدرم باشم بعدبریم مشاوره وروانپزشک اگربه نتیجه رسیدیم جدابشیم که هیچ اگرم نه وقرارشدبعدازجلسات مشاوره وثبات کاری اون برگردم بازیه تضمینی بده ومثلامهریه ام برقرارباشه(که خودشم راضیه) یا بپذیره خونه بنامم کنه(که اصلاراضی نمیشه چون میگه اصلابنام خودم نیست که بنام توکنم دست خودم نیست خودموبکشمم خانوداده ام الان بنامم نمی کنن).خودمم باگرفتن حق طلاق راضی نیستم باشناختی که دارم پول بیشترروش فشارمیاره که خودشوکنترل کنه وبخوادزنگیشوحفظ کنه .

    متاسفانه اعتمادی که بینمون ازبین رفته اجازه هیچ اقدامی رونه ازسمت من نه ازسمت اون نمیده یه کی بایدکوتاه بیادواعتمادکنه نمی خوام بازم من کوتاه بیام

    خواهش می کنم راه حل هاتونوبهم بگید جواب سوالاموبدیدیگیدمرحله به مرحله دراین شرایط چکارکنم اولین اقدامم چی باشه الان بهش چی بگم حرفم مسیرم چی باشه



    اعتراف: مواقعی که خشمگین میشدمنم مقصربودم
    می تونستم جلوشوبگیرم
    خیلی دوستش دارم
    ازاول اقدامات نابخردانه خودمم به بی اعتمادیش دامن زدبی سیاست بودم ازروی سادگی وناپختگی نه اینکه خدای نکرده ته دلم نقشه ای باشه اصلاازدوریش میمردم وهنوزم خیلی عاشقشم

    به طورصحیح باهاش مقابله نکردم برای حل مشکلاتش مخصوصابیکاری

    ولی شدت عصبانیتش واقعاغیرقابل توجیه وکنترله به شدت وبابی رحمی کتکم میزد

    اعتراف مهم:همیشه حرف مادرشوگوش نمیکردخیلی مواردغیرمالی من روش تاثیرمیزاشتم وکاملامطیع من بودخیلی مواقع خواسته منوعملی میکردمخصوصادرروابط باخانواده اینکه مثلامن اگرازکسی خوشم نمی اومدحتی افرادنزدیک خانواده اش به خاطرمن ارتباطش روقطع وکم میکردومی گفت هیچ کس مهم ترازتووآرامش تونیست وبه خاطرآرامشت قیدهمه رومیزنم ودرعمل هم همینکارومیکرد.اگرازخودش پولی داشت امکان نداشت ازم دریغ کنه ودراختیارم میزاشت وخانواده اش هم واسه همین نمیزاشتن چیززیادی دستش باشه واستقلال بهش نمی دادن

    می خوام راهی روبرم که بهم اعتمادکنه می خوام که باتضمین وقلبی مطمین وباآرامش خاطربرگردم می خوام راهی روبگیدکه دغدغه هاونگرانی هاموازبین ببره برای وقتی که برمیگردم راهی پیش پای هردوی مابذارید

    شناخت قلبی خودم :درمورداینکه خیلی روانیه خودمم زیادقبول ندارم فقط اگریکم باثبات بیشتری رفتارکنه وسرکاربره واستقلال داشته باشه میتونم زندگی کنم



    tamanaye man عزیزممنونم

    من خنگ شدم لطفادقیقا بهم بگیدچی روبهش بگم چی روبهش نگم


    ازمدیران وسرپرستان سایت ازکارشناسان ازهمه دوستانی که تاالان منوراهنمایی کردن خواهش می کنم جواب سوالاموبدید یه راه حل پیش پام بذاریدکه مناسب هردومون باشه بگیدمن چطوربایدالان صحبت کنم وحرفم بهش درحال حاضر چی باشه


    - - - Updated - - -

    نظرتون راجع به صحبت خصوصی بامادرش چیه؟یادرحضورخودش ومادرش؟باخودمادرش احساس وعشقموبنسبت به پسرش درمیون بذارم ؟میدونم گریه ام میگیره. بخوام بهم اعتمادکنه؟حتی خونه بنام کردنوازاون بخوام؟پیش مشاوره رفتن وحل مشکل پسرش رو؟مشکلاتم روبگم ؟صادقانه ازش تضمین بخوام؟ خیلی دلم ازش شکسته وحلالش نمی کنم اما یکبارتمام ناراحتی هاموبذارم کنارباهاش حرف بزنم؟اگرخانواده ام بفهمن می کشنم
    نمی دونم اصلاتوان این کارودارم یانه؟یااصلابه صلاحه؟ اونم بی اجازه خانواده وتواین شرایط

    - - - Updated - - -

    اینم بدونیدکه بعدازاینکه من وخانواده ام دیدیم مادرش بعدازمطلع شدن ازکتک زدن من برای احوالپرسیم نیومدوبعداز20 روزاومدواونوقت هم رفته بودواون کارزشت روانجام داده بود(واردشدن به خونه ام ورفتن سرتمام کشوهاوبردن تمام وسایلم )وتوجیه شان هم این بودچون من رفتم مهریه موزوداجراگذاشتم
    ولی بعدازیک ماه چندین بارزنگ زدن واجازه خواستن که بیان خونه مون ولی پدرم دیگه نذاشت وباخودمم هرچقدرخواست حرف بزنه من نزدم یکبارم پیغام داداگه توبامن حرف نزنی من نمی تونم حمایتت کنم بهتره حرف بزنی امامن زیربارنرفتم
    اصولابسیارزبون بازهستن توحرف فقط آدموقانع می کنن ودرعمل هیچ

  8. #65
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    یکشنبه 08 آذر 94 [ 06:20]
    تاریخ عضویت
    1391-10-04
    نوشته ها
    461
    امتیاز
    5,041
    سطح
    45
    Points: 5,041, Level: 45
    Level completed: 46%, Points required for next Level: 109
    Overall activity: 12.0%
    دستاوردها:
    1 year registeredTagger First Class5000 Experience Points
    تشکرها
    373

    تشکرشده 699 در 298 پست

    Rep Power
    59
    Array
    عزیزم ببین.... شما چند تا از کارها و حرفهای شوهرت رو گفتی، من دقیق حدس زدم چه رفتاری داره و میگم : در مورد این جور آدمها قاطعیت و استواری جواب میده نه تهدید و دست گذاشتن روی احساسات.

    ...اما الان خیلی شرایطت حساسه... من نمیدونم شوهرت این مدل حرف زدن روش تأثیر داره یا نه؟؟؟ اما حدسم اینه که نداره ! اتفاقا باید خیلی محکم حرف بزنی.
    چرا اینو میگم؟

    چون از روزهایی که گذروندی خبر دارم. مگه تا به حال نگفته بودی خیلی دوستش داری؟؟؟ مگه نگفته بودی عاشقشی؟؟؟ پس چطور با اینکه میدونسته ولی باز هم میزده؟؟؟ چرا با این که میدونسته تصمیم نداشته تغییر کنه؟؟؟

    این همه تو رو زده و آزارت داده، تو برنگشتی خونه بابات و نذاشتی کسی بفهمه، ولی مگه شوهرت فهمید که چه فداکاری کردی؟؟؟ فهمید که به خاطر عشقت این کارو کردی؟؟؟ اگه فهمیده بود که به کارش ادامه نمیداد...

    عزیزم مردها همه یه جور نیستن. یه مردی هست که زنش رو نمیزنه اما اگه زنش حتی یه بار از سر عصبانیت بهش بگه برو نمیخوامت، میذاره برای همیشه میره.
    یه مردی هم هست، زنش رو میزنه از طرفی زنش هرررچی بگه براش مهم نیست...نه توهینش اینقدر جدیه که بذاره بره نه حرفهای احساسیش...

    دوست گلم.
    این دیالوگی که انتخاب کردی به شوهرت بزنی، دیالوگیه که اگه تو جای شوهرت بودی و طرفت اینا رو میگفت، روت تأثیر میذاشت. اما شوهرت که مثل تو نیست!!!!
    اگه درک و احساساتش از جنس تو بود که حرف هم رو میفهمیدین و کار به اینجا نمیرسید.

    به نظر من اگه این مدلی باهاش حرف بزنی نه تنها تحت تأثیر قرار نمیگیره، بلکه میگه خب دیگه غزل که عاشق منه پس هرررجور دوست دارم مانور بدم. با من کنار میاد.
    نه.
    الان وقت این حرفها نیست. عمل مهمه و قاطعیت.
    خودت داری میگی 3 ماه محکم بودم، اونجوری به دست و پام افتاد. تا شل شدی اون کنار کشیده.

    اولا به خودت روحیه بده و بگو به هر حال برد با غزله !!! کسی که شوهرش رو میشناسه، برنده است چون به موقع از نقاط ضعف و قدرت شوهرش استفاده میکنه!
    شوهر تو با قاطعیت و جدی بودن حساب کار میاد دستش نه با تحریک احساسات عاطفی !!!

    اولا تو تماس نگیر... به هیچ وجه.

    اگه اون تماس گرفت، خیلی محکم. بدون گریه، بدون اینکه بخوای بهش دلتنگیت رو برسونی یا تو این موقعیت ناز کنی. مثل یه مرد بگو من تحت هیچ شرایطی برنمیگردم چون به تو اعتماد ندارم و هرگز نمیتونم بلاهایی که سرم آوردی رو فراموش کنم ... هرشب کابوس میبینم.
    تحت هیییییچ شرایطی نمیتونم تحمل کنم حتی یه بار دیگه اون اتفاق ها برام بیفته. ( تا میتونی قضیه ضرب و شتم رو براش گنده و بحرانی کن... بذار قشنگ حالیش بشه که تحت هییییچ شرایطی نباید بزنه. اصلا سراغ مهریه و پول و خونه نرو... فقط کتک کاری رو درشت کن که ملکه ذهنش بشه)
    بگو نه حق طلاق میخوام نه مهریه میبخشم.
    فقط یه چیز باید تعهد بدی کتبی و محضری که دیگه کتک نمیزنی... هروقت تعهد دادی، قبول میکنم که بیام مشاوره خانواده (نگو روانپزشک) اگه هم قبول نداری طلاق میدی نه توافقی!!! کل مهریه ام رو عندالمطالبه یه جا میخوام. اگه هم قبول نداری، من جام راحته. نه زنگ بزن نه مزاحمم شو. همین. والسلام.

    قربون شکلت تو این شرایط نمیتونه یواشکی طلاق بگیره بره خارج که !!! محکم باش.

    در مورد خونوادش !!!!

    تو رو خدا یه وقت کاری نکنی ها... یه جوری برخورد کن که انگار طرف حسابت شوهرته و بس !!!!!! بقیه اصلا مهم نیستن !
    بری پیش مادرشوهرت خواهش کنی که پسرش خونه به نامت کنه و به زندگی برگرده ؟؟؟ که خوشحال بشن و بگن ما هر بلایی سر این میاریم، هنوز عاشق پسر ماست....؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

    عزیز دلم اگه من و بعضی دوستان گفتیم فعلا طلاق نگیر و بشین فکر کن ببین کجاها تو مقصری به این معنی نبود که بخوای با خفت برگردیو پیش این و اون اشک بریزی...اگه هم قراره برگردی، طوری باید برگردی که همه بگن غزل لطف کرد که برگشت !!! طوری برگردی که شوهرت و خونوادش تنشون بلرزه که اگه یه بار دیگه فقط یه بار دیگه کتک بزنه تو هم برمیگردی هم مهرت رو میذاری اجرا!

    آخه الان چرا میخوای با قسط مهرت رو بگیری؟؟؟ بذار قلمبه بمونه...روز به روز سکه گرونتر میشه. غیر از مهریه که دیگه امتیازی نداری....
    خونه و پول و مهریه و ...بذار کنار.

    میگی پول به شوهرم فشار میاره ولی من میگم نه ! این بهش فشار میاره که تو رفتی....این بهش فشار میاره که با بند بند وجودش احساس کنه تو برنمیگردی !!!!! این بهش فشار میاره که بفهمه این آخرین فرصته !!! اگه تونست خودشو اصلاح کنه که هیچ اگه نه غزل میره برای همیشه !!!!!!

    اگه دوستت نداشت 3 ماه التماس نمیکرد.

    هیچی برای یه مرد سنگین تر از این نیست که با تمام وجود درک کنه زنش بهش علاقه نداره و از چشم زنش افتاده ! مخصوصا اگه زنش رو دوست داشته باشه. اون داره ناز میاد چون مطمئنه دوستش داری !!! خیالش راحته.
    حتی اگه داری، وانمود کن نداری ! وانمود کن بریدی....دیگه به آخر خط رسیدی، اگه هم میخوای بری مشاوره و برگردی به خاطر اصرار اونه نه عشق تو به اون !!!!!!!!

    محکم بگو یا میای تعهد میدی با حضور پدرهامون ! و مرتب میای مشاوره ... یا اینکه درجا مهریه من رو میدی و طلاق...نمیخوای هم من جام راحته... هرکار دوست داری بکن.
    قاطع باش.
    تو میخوای ببریش مشاوره که ببینی میشه باهاش ادامه داد یا نه ! نمیخوای همین عصری بیاد دنبالت برگردی خونه خودت که میخوای احساساتش رو تحریک کنی !!!

  9. کاربر روبرو از پست مفید گل آرا تشکرکرده است .

    sahelneshin (جمعه 04 مرداد 92)

  10. #66
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 14 اسفند 97 [ 07:26]
    تاریخ عضویت
    1392-4-27
    نوشته ها
    78
    امتیاز
    4,969
    سطح
    45
    Points: 4,969, Level: 45
    Level completed: 10%, Points required for next Level: 181
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class1000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    149

    تشکرشده 40 در 22 پست

    Rep Power
    0
    Array
    واقعاازت ممنونم گل آرای عزیزم

    چقدرهرچی بهم گفتی روبارهاته دلم میدونستم وحس میکردم ولی جرات روبه روشدن باواقعیت رانداشتم جرات باورکردن رو انگارلازم بودیکی اینهاروواضح وشفاف بهم بگه

    امامیدونی عزیزم من چون این چندروز روتضمین اصرارکردم رومهریه وخونه بنام کردن اون یه مقدارازشرمندگی وزشتی کارش بابت زدن ازچشمش افتاده الان فکرمی کنه مساله خونه بنام کردنه نه بیکاری ودست بزن واختلال اشتباه کردم حرف دلموزدم بهش که اینکاروبکن من برمیگردم خیلی اشتباه کردم فکرمی کنه چون خونه بنام نمی کنه نمیرم نه اینکه اون ظلم کرده وبایدجبران کنه وحالابایداینودرستش کنم وفکرمی کنم این طرزبرخووردی که تومیگی خیلی بهترازاینه که ازسراستیصال باهاش حرف بزنم

    اینم بگم آدمیه که زودازیه چیزی خسته میشه فکرکنم تمام توانش برای دوست داشتن من همین 3 ماه ته کشیده داره ازم سردمیشه ومی خوادزودترخلاص بشه تودل ووجدانشم اینطوری باخودش کناراومده که من آدم پولکی بودم بانقشه واسه مهریه گرفتن اومدم واردزندگیش شدم حالام چون خونه بنامم نمی کنه داریم جدامیشم چون پدرشم گفت دیگه اگه من برنمی گردم کشش ندیم وبرای طلاق توافقی بریم چون می خوان بفرستنش خارج قضیه ی خارجم فکرنمی کنم الکی باشه


    من چون ترسیدم برای ازدست دادنش وچون داشت برای طلاق توافقی میومد ترس برم داشت دلم خواست برگردم وعشقموبازبهش ابرازکردم وازش خواستم که شرط هاروقبول کنه اینم بگم می شناسمش فکرکنم بتونه ازم بگذره وبره خسته شده تنبله کم آورده می خوادزودترتکلیفش معلوم بشه.


    من خیلی آدم پراشتباهی هستم
    همین کارهاورفتارام باعث میشه بیشترشک کنه نمی دونم نمی تونم جلوی احساسمونسبت بهش بگیرم ولی بایدسعی کنم بپذیرم اونجوری که من می خوام نمیشه واگه طلاق گرفتم ....نمیدونم سخته برام فکرکردن به همه چیزدرمونده شدم
    راست میگن وقتی به طلاق میرسیم آدم همش خوبی های طرف یادش میادبدیاش کم رنگ میشه درموردخودآدمم برعکس خوبیهام یادم میره همش فکرمی کنم من مقصربودم ومیشه درستش کنم
    من واقعادرمونده شدم
    گل آرااین پستی که برام گذاشتی روخیلی لازم داشتم یکی اینطوری باهام حرف بزنه
    شرایطم پیچیده شده خودمم سردرنمیارم دیگه

  11. #67
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 14 اسفند 97 [ 07:26]
    تاریخ عضویت
    1392-4-27
    نوشته ها
    78
    امتیاز
    4,969
    سطح
    45
    Points: 4,969, Level: 45
    Level completed: 10%, Points required for next Level: 181
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class1000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    149

    تشکرشده 40 در 22 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام دوستان وکارشناسان محترم منتظرتونم ممنون میشم منوتنهانذاریدوکمکم کنید

    من مشکل اصلی خودمومی خوام اعتراف کنم

    من تاپیک فرشته مهربان بهترین شکل تصمیم گیری روخوندم دوموردکاملاذهنم رومشغول کرده که قبلاهم بهش یه اشاره ای کردم آخرین بارکه کتک خوردم ودیگه نموندم می خواستم فقط به ترسی که همیشه داشتم غلبه کنم ازروزاول آشنایی وعقد تاروزآخری که تواون زندگی بوددم همیشه این ترس بود :
    ا.اگرنمی ترسیدم چه تصمیمی می گرفتم ؟ 2.آیاشایستگی بیشتری دارم؟

    این دوموردکاملادرموردمن صدق می کنه وخیلی عجیب وتاسف باره که من دقیقاازوقتی باایشون آشناشدم این دوموردبرام پیش اومده وقبلاکاملامتفاوت بودم وبه هیچ عنوان تصمیمی ازروی ترس نمی گرفتم واصلادرمواجهه باهیچ اتفاق وهیچ پیشنهادی ازروی ترس تصمیم نمی گرفتم وکاملااعتمادبه نفس بیشتری داشتم وهمینطورشایستگی خودم روبسیارزیادمیدیدم وبه دخترمغرورمعروف بودم وکاملاخونسردوحتی بی تفاوت بودم

    امادقیقاداین 3 سال زندگی مشترک ترس ازازددست دادن عشق همسرم وخودهمسرم باعث شده که تمام تصمیماتم دقیقاازروی ترس گرفته شده وبه تبع آن احساس شایستگی کمتری درخودم دیدم که همسرم ترکم نکنه به هیچ قیمتی


    احساس می کنم کلیدتمام اشتباهات این 3 سال ازجانب من همین موضوعه
    وباورکنیدالآن باشدت بیشتری این ناتوانی به سراغم اومده ونمی تونم به ترسم غلبه کنم وهمش می خوام که معجزه ای بشه وشرایط حل بشه وبرگردم

    جالبه هرجاکه میرم موردتعریف وتمجیدچه ظاهری چه اخلاقی چه رفتاری قرارمی گیرم همه میگن خودتودست کم میگیری جایی نیست که نرم وتعریف ازم نشه ووقتی کسی مشکلمومی فهمه آه ازنهادش برمیادوباورش نمیشه اماخودم اگرتمام شایستگیهاموبدنم بازم خوشبختیموفقط باهمسرم می خوام ومی ترسم ازپاره شدن پیوندم



    می خواستم ازهمه همه دوستان صاحب نظروهمدل ازکارشناسان ازهمه خواهش کنم بهم کمک کنید( نوپوی عزیزخواهش کنم که درموردخصوصیات واشتباهاتم که نوشتم نظربدید
    )

  12. #68
    سرپرست سایت

    آخرین بازدید
    [ ]
    تاریخ عضویت
    1388-1-03
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    8,056
    امتیاز
    146,983
    سطح
    100
    Points: 146,983, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    SocialRecommendation Second ClassCreated Blog entryVeteranOverdrive
    نوشته های وبلاگ
    4
    تشکرها
    27,661

    تشکرشده 36,005 در 7,404 پست

    Rep Power
    1093
    Array


    سلام خانم قلمکار

    در شرایط کنونی شما
    باید مدتی کلاً از فکر طلاق یا ادامه زندگی بیرون بیایید . از تمرکز روی همسرتون و زندگیتون و آینده

    بیرون بیایید و با توقف فکر و تمرکز زدایی کاملاً به فکر تأمین و حفظ آرامش باشید و در این رابطه برنامه ریزی کنید . اعم از

    تفریحی تا آموزشی و .....

    در این فاصله روی موارد زیر در خودتون کار کنید :

    1 - قطع وابستگی

    2 - تقویت جرأت ورزی

    3 - تقویت عزت نفس و اعتماد به نفس

    4 - آموختن و تقویت مهارت قاطعیت

    5 - شناسایی ترسها و ناامنی های درونی و حل آنها



    تأکید می کنم به هیچ وجه در مورد همسرتون و زندگیتون فکر و صحبت نکنید و تصور کنید مجرد هستید و

    اوقات فراغت خودتون را با برنامه مفید و آرامبخش و نشاط آفرین پر کنید .


    برای کار روی موارد گفته شده
    به تنهایی نزد مشاور بروید و بحث زندگی و اختلافات با همسرتون را به میان نیاورید و دقیقاً

    بخواهید که به شما کمک بشه که روی این موارد کار کنید


    مقالاتی که در تالار در رابطه با موارد گفته شده هست را مطالعه و استفاده کنید .

    تا زمانی که حداقل یک بازه زمانی 6 ماهه خواهد بود
    روی موارد گفته شده کار می کنید ، در راستای تمرکز زدایی

    در رابطه با همسرتان و موضوع ادامه زندگی یا طلاق ، هیچ تاپیکی باز نکنید .

    به تاپیکهای مربوط به اختلاف زن و شوهر ها به هیچ وجه وارد نشوید . و پای درد دل خانمهایی که مشکل با همسرانشان

    دارند ننشینید . در منزل اگر خانواده خواستند در باره همسرتان و زندگیتان صحبت کنند ، عذر خواهی کنید و نگذارید

    ادامه دهند .


    امورات قضایی را به وکیل بسپارید و جز به ضرورت وقتی وکیل حرفی با شما دارد با وکیل وارد صحبت در مورد

    مسائل نشوید .


    این راه کارها کاملاً عملیاتی و برای شما حیاتی هست و لازم هست که دقیق به کار بگیرید .

    این تاپیک نیز هم بخاطر عبور از ظرفیت مجاز و هم در راستای تمرکز زدایی قفل می شود .


    موفق باشید





  13. 7 کاربر از پست مفید فرشته مهربان تشکرکرده اند .

    del (یکشنبه 06 مرداد 92), mohammad6599 (یکشنبه 06 مرداد 92), sahelneshin (شنبه 05 مرداد 92), tamanaye man (شنبه 05 مرداد 92), taraneh89 (شنبه 05 مرداد 92), گل آرا (شنبه 05 مرداد 92), ویدا@ (شنبه 05 مرداد 92)


 
صفحه 7 از 7 نخستنخست 1234567

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. درمان شخصیت کمالگرا (شخصیت وسواسی)
    توسط مدیرهمدردی در انجمن وسواس
    پاسخ ها: 2
    آخرين نوشته: دوشنبه 27 دی 00, 12:40
  2. پدر دختر اختلال شخصیت داره و اطلاعات در مورد این بیماری
    توسط Naashena در انجمن سایر سئوالات مربوط به ازدواج
    پاسخ ها: 8
    آخرين نوشته: جمعه 08 شهریور 92, 09:53
  3. پاسخ ها: 6
    آخرين نوشته: پنجشنبه 27 تیر 92, 19:39
  4. چه همسری مناسب کدام شخصیت >>>
    توسط فرشته مهربان در انجمن خواستگاری
    پاسخ ها: 26
    آخرين نوشته: پنجشنبه 04 خرداد 91, 01:12
  5. پاسخ ها: 2
    آخرين نوشته: دوشنبه 20 اردیبهشت 89, 10:14

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 19:54 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.