به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 3 از 7 نخستنخست 1234567 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 21 تا 30 , از مجموع 68
  1. #21
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 14 اسفند 97 [ 07:26]
    تاریخ عضویت
    1392-4-27
    نوشته ها
    78
    امتیاز
    4,969
    سطح
    45
    Points: 4,969, Level: 45
    Level completed: 10%, Points required for next Level: 181
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class1000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    149

    تشکرشده 40 در 22 پست

    Rep Power
    0
    Array
    راستی یه موردی که فکرمی کنم خیلی مهمه اینه که پارسال که اومدم خونه پدرمم 3 روزاینجابودم بعدرفتیم پیش یه وکیل که اون معرفی کرده بوداونجازبانی اشکالاتش

    روپذیرفت اولش یکم من وپدرم روتهدیدکردبعدشروع کردبه اینکه قول میده مستقل بشه وکتک نزنه وحتی قول دادکه ماشین بخره ( وتایکسال اصلن به روی خودش نیاوردقول

    داده) قول داددرآمدثابتی داشته باشه ولی نشدوبه هرحال اون وقت ماآشتی کردیم ومن باپدرم اومدم خونه تاوسایلم روبردارم بعدازچندساعت دیدم رفته خونه و وقتی ازش

    خواستم بیاددنبالم بهم گفت نه خودت بیا هرچقدرگفتم بابامگه توپیش وکیل این همه قول ندادی الآنم غرورمن روجلوی همه خوردنکن یه دسته گل بگیربیادنبال زنت گفت نه

    نمیام خودت بیا نمیای هم نیا، منم باچشم گریون باپدرم رفتم خونه واون تارسیدم بغلم کردوگریه کردو... کلن خیلی قلدربازی درمیاره امااینکه الان به زمین وزمان روانداخته

    سه ماهه هرروزمیاددنبالم التماس میکنه به دست وپای پدرم میفته من احساس می کنم یه دلیل دیگه داره واونم اینه که من مهریه مواجراگذاشتم

    - - - Updated - - -

    دقیقاخیلی آدم مادیه. الان حاضره زن وزندگیشوازدست بده واصلن زیربارشرط ومسیولیت نمیره .همه چی رو بی ارزش می کنه حتی زنش رو.به جای اون همه التماس حتی یک قدم درعمل برنمیداره وقدرمنونمی دونه.

    جالبه بدونیدرفته تمکین داده وخونه ای روکه معرفی کرده بنام مادرشه وبه من میگه بیا یه خونه لوکس مادرم گرفته ماشینم گرفته ازاین به بعدهم میرم سرکارومامانم هم ماهیانه یه مبلغ اجاره مغازه روبهم میدن .

    منم میگم سه ساله من میگم مستقل شوتااینجارسیدیم تازه توسرخونه اولی ؟

    تازه بازمیگی مامانم گرفته مگه مادرت شوهرمنه؟مستقل شوبفهم.... اون درجوابم میگه اگه همه چی موبنامم کنن تومیای برای مهریه ایناروروتوقیف می کنی منم میگم

    توفقط به پول فکرمی کنی من بایدجونموبذارم کف دستم مهریه م هم ببخشم بیام یاهمه چی بازدست مادرت باشه تاتوخیالت راحت باشه؟خیال پدرمن چطوری راحت باشه تومنواین دفعه ناقص نکنی؟

    ولی متاسفانه فقط حرف حرف خودشه بیشتربه پول حساسه تازن وعشق وزندگیش....

    - - - Updated - - -

    واقعا از baran.68 ممنونم
    من این شرط هاروواسه دل خودم گذاشتم وبه قول شمااتمام حجتی شدبرام ، وگرنه پدرومادرم میگن حتی اگرمیلیاردهم بنامت کنه نبایدبری چون آزارت میده بهت استرس میده وهیچ ارزشی نداره

  2. #22
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    یکشنبه 08 آذر 94 [ 06:20]
    تاریخ عضویت
    1391-10-04
    نوشته ها
    461
    امتیاز
    5,041
    سطح
    45
    Points: 5,041, Level: 45
    Level completed: 46%, Points required for next Level: 109
    Overall activity: 12.0%
    دستاوردها:
    1 year registeredTagger First Class5000 Experience Points
    تشکرها
    373

    تشکرشده 699 در 298 پست

    Rep Power
    59
    Array
    سلام دوست عزیز....

    الان وقتش نیست که به زندگی بعد از طلاق فکر کنی و با هر شرایطی بسازی تا آواره و مطلقه نشی....
    نمیگم طلاق بگیر. اما ...

    اول از همه محکم باش. نترس. نه از ادامه زندگی با شوهرت نه از طلاق....هر اتفاقی یه حرف و حکمتی داره و صد البته یه راه حلی.

    دوم اینکه محکم و قاطع باش. آفرین که به خونوادت گفتی و آفرین به خونوادت که حمایتت میکنن.

    سوم اینکه تحت هیییییچ شرایطی به خاطر کتک کاری کوتاه نیا. ایشون به هررررر دلیلی حق نداره این کارو بکنه مگر اینکه بیمار باشه و دست خودش نباشه.

    چهارم اینکه مرز بین ناسازگاری و بیماری حاد روانی خیلی باریکه ! صرف حرف پزشک دادگاه تصمیم نگیر برای طلاق. باید مطمئن بشی که بیماره یا نه. چون ناسازگاری به مرور زمان و با صبوری بیش از حد شما حل خواهد شد. اما بیماری فرق داره.

    پنجم اینکه نه قول و تعهد ایشون مسئله شما رو حل میکنه نه خونه به نام کردن نه مستقل شدن ... از مادرش جدا بشه سر یه مسئله دیگه کتک کاری میکنه....
    بهترین شرط برای ادامه زندگی اینه که همسرت بره مشاوره حضوری،اونم نه یکی،چند تا .... (چون خیلی مشاورها فقط پول میگیرن کار مفیدی نمیکنن).

    اگر همه متفق القول گفتن ایشون احتیاج به روانپزشک و قرص داره که اونوقت تصمیم با خودته که با یه فرد بیمار ادامه بدی یا ترکش کنی.
    اما اگه ایشون ناسازگار بود و مشکلش بالینی نبود، مطمئن باش با مشاوره و گذشت زمان و صد البته انعطاف بسیار شما حل میشه.

    فعلا خونه پدرت بمون و پیشنهاد مشاوره حضوری و دو نفره رو بده.

    البته اینم بگم که ایشون چه بیمار باشه و مشکلش بالینی باشه چه ناسازگار باشه و مشکلش رفتاری باشه تا خودش نخواد حل نمیشه.
    میتونی از اهرم علاقه اش به خودت استفاده کنی و مجبورش کنی اگه میخواد از دستت نده برین مشاوره.

  3. 2 کاربر از پست مفید گل آرا تشکرکرده اند .

    asemani (پنجشنبه 27 تیر 92), tamanaye man (چهارشنبه 02 مرداد 92)

  4. #23
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    جمعه 28 تیر 92 [ 16:21]
    تاریخ عضویت
    1392-4-27
    نوشته ها
    2
    امتیاز
    5
    سطح
    1
    Points: 5, Level: 1
    Level completed: 9%, Points required for next Level: 45
    Overall activity: 0%
    تشکرها
    0
    تشکرشده 3 در 1 پست
    Rep Power
    0
    Array
    به نظر من حتی اگه بقیه نکات منفی این آقارو نادیده بکیری ..مردی که اینجوری زنش رو میزنه شریک مناسبی نیس واسه ادامه دادن یه عمر زندگی.....

  5. #24
    در انتظار تایید ایمیل ثبت نام
    آخرین بازدید
    دوشنبه 19 آبان 93 [ 11:18]
    تاریخ عضویت
    1392-3-26
    نوشته ها
    1,155
    امتیاز
    3,537
    سطح
    37
    Points: 3,537, Level: 37
    Level completed: 25%, Points required for next Level: 113
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Overdrive1000 Experience PointsTagger First Class1 year registered
    تشکرها
    153

    تشکرشده 2,575 در 920 پست

    Rep Power
    0
    Array
    قلمکار عزیز. ببین من با اختلالات روانی کاملا آشنایی دارم و خیلی به این آدم ها برخورده ام. یک توضیح برایت می دهم. اولا درمان اختلالات روانی مشکل است. هم به دلیل ماهیت بیماری و هم به دلیل بافت فرهنگی ما که مراجعه به روانپزشک را ننگ می داند. وقتی کسی برفرض ناراحتی روده دارد اما روانش سالم است می تواند با درایت بیماری را درمان کند. اما کسی که اختلال روانی دارد مرکز اصلی تصمیم گیری اش که به وسیله آن مشکلات را حل می کند دچار اختلال شده است. بنابراین خیلی وقت ها می بینیم یک آدم فلج یا قطع نخاع به راحتی زندگی را اداره می کند و با شرایط کنار می آید . اما آدمی که اختلال روانی دارد ( جنون نه ) ممکن است خیلی با استعداد هم باشد و خیلی هم باهوش باشد اما مرکزی که باید از این استعداد استفاده کند دچار مشکل است و طرف کاری از پیش نمی برد حتی اگر دکترا داشته باشد.البته بیمار روانی هم می تواند درمان شود و عادی زندگی کند اما به دو شرط : اول محیط کاملا مساعد برای درمان داشته باشد و افراد با درایتی دور او باشند که همه به درمان او فکر کنند و صبر و حوصله بسیار داشته باشند. مثلا قرص هایش را بدهند ، به موقع دکتر ببرند ، کمکش کنند بعضی کارها را که خودش حوصله ندارد انجام دهند ، بدرفتاری هایش را تحمل کنند و .... . شرط دوم : خود مریض خواهان خوب شدنش باشد. مشکل این است که بسیاری از افراد بیمار نمی پذیریند که مشکل روانی دارند و به هیچ وجه درمان را نمی پذیرند. اما بعضی دیگر قبول می کنند که باید درمان شوند و همکاری می کنند و بعد از مدتی می توانند خودشان را ارزیابی کنند ، بفهمند در چه شرایطی حالشان بدتر یا بهتر می شود ، سرکار بروند و ... .

    اما من فکر می کنم موانع زیادی برای عملی شدن شرط اول درمان همسرت باشد : او به شما اعتماد ندارد و به حرف شما گوش نمی کند. در عوض به حرف مادرش گوش می کند که با توصیفاتی که از او کردی آبی از او گرم نمی شود و تا حالا فقط کارهایی کرده که به بیماری پسرش دامن زده است. حتی نفهمیده پسرش نیاز به درمان دارد. بله او فرهنگ این کار را ندارد و پسرش هم فقط به حرف او گوش می کند. تازه این مادر اگر شما هم بخواهی زندگی را سامان دهی مقابل شما می ایستد و کارت را خراب می کند. انگار مادرش شما را نقطه مقابل و رقیب خود می بیند. بنابراین با این شرایط بعید می دانم کاری از پیش ببری. بیماری همسرت هم طوری است که نمی تواند زندگی را اداره کند و اصلا نباید با این شرایط ازدواج می کرد.

  6. 2 کاربر از پست مفید نوروزیان. تشکرکرده اند .

    asemani (پنجشنبه 27 تیر 92), گل آرا (یکشنبه 30 تیر 92)

  7. #25
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 14 اسفند 97 [ 07:26]
    تاریخ عضویت
    1392-4-27
    نوشته ها
    78
    امتیاز
    4,969
    سطح
    45
    Points: 4,969, Level: 45
    Level completed: 10%, Points required for next Level: 181
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class1000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    149

    تشکرشده 40 در 22 پست

    Rep Power
    0
    Array
    ازگل آراوفراسوی عزیزودوستان دیگه که اینجا نظردادن واقعا ممنونم والبته معذرت می خوام چون من عضوتازه هستم وچون خیلی عجله داشتم یه موضوع روتوی 2تا تاپیک آوردم که عنوانش جذاب ترباشه ودوستان نظربدن .لطفا برای ادامه ارتباط وراهنمایی من به این تاپیک بروید:

    موضوع: دارم طلاق میگیرم خیلی تردیددارم دوستش دارم ولی توعمل عشقش روبهم ثابت نمی کنه فقط التماس می کنه برگردم



    - - - Updated - - -

    درجواب farassoo
    من سه ماهه خونه پدرم هستم .
    مهریه م 200 تاهست البته 100 تاشواجراگذاشتم.
    تدریس می کنم.

  8. #26
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 14 اسفند 97 [ 07:26]
    تاریخ عضویت
    1392-4-27
    نوشته ها
    78
    امتیاز
    4,969
    سطح
    45
    Points: 4,969, Level: 45
    Level completed: 10%, Points required for next Level: 181
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class1000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    149

    تشکرشده 40 در 22 پست

    Rep Power
    0
    Array
    بله الآن کاملااختلالش رو انکارمیکنه میگه من سالمم مشکلی ندارم ماباهم بایدبریم مشاوره زنانشویی یعنی نظرش اینه که منم بایدبرم منم مشکل دارم.
    پزشکی قانونی ازش چندتاتست شخصیت گرفتن وتست رورشاخ ونوشتن که نشانه هایی دال براختلال شخصیت دارد ولی درحدجنون نیست ولی خودش قبول نداره.

    - - - Updated - - -

    من گاهی یادلحظه هایی می افتم که خیلی خوب بودوغصه دارمیشم مثلن خاطرات خوبمون قول هایی که میدادمیدونیدیه مهارت فوق العاده ای درحرف زدن داره انقدرخوب وعاشقانه به من ابرازاحساسات میکرد.... همش می گفت همه کاربرات می کنم فقط تورودوست دارم خوشبختت می کنم هرشب بابت کم کاریاش ازم معذرت می خواست پامومی بوسیدامادرعمل اصلن تن به کارواستقلال نمیداد

  9. #27
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 28 خرداد 99 [ 23:36]
    تاریخ عضویت
    1392-2-20
    نوشته ها
    227
    امتیاز
    7,750
    سطح
    58
    Points: 7,750, Level: 58
    Level completed: 50%, Points required for next Level: 200
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Recommendation Second ClassVeteranTagger First Class5000 Experience Points
    تشکرها
    887

    تشکرشده 279 در 146 پست

    Rep Power
    40
    Array
    خانوم قلمکار مشکلات روانی شوهرتون واضحه و انطور هم که مشخصه نمیخاد اینو قبل کنه که این دیگه ادامه کارو تقریبا غیر ممکنه میکنه
    معمولا اینجور افراد حتی قبول هم میکنن بعد چند جلسه 2باره برمیگردن سرکوچه اول.
    در کل بنظر احساساتتون رو بذارید کنار ومنطقی تصمیم بگیرید.
    ببینید الان اختیار عمل دست شماست بقول خودتون التماس میکنه و به پای خودتون و پدرتون میافته ولی بازن حاضر نیست حتی شده به زبون شرایط یا تغییر رو قبول کنه چه برسه اینکه برگردید سر زندگیتون

    پس واقع بین باشین و تصمیم عاقلانه بگیرید

    براتون ارزوی خوشبختی میکنم

  10. #28
    در انتظار تایید ایمیل ثبت نام
    آخرین بازدید
    دوشنبه 19 آبان 93 [ 11:18]
    تاریخ عضویت
    1392-3-26
    نوشته ها
    1,155
    امتیاز
    3,537
    سطح
    37
    Points: 3,537, Level: 37
    Level completed: 25%, Points required for next Level: 113
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Overdrive1000 Experience PointsTagger First Class1 year registered
    تشکرها
    153

    تشکرشده 2,575 در 920 پست

    Rep Power
    0
    Array
    قلمکار عزیز. من توی پست ماقبل آخرت نشانه ای ندیدم از اینکه آمادگی داشته باشی رفتارهای او را قبول کنی. همه این رفتارها بیمارگونه است و نشانه اختلال در آن دیده می شود. کسی که می تواند بیمار روانی را نگه دارد از این رفتارهای او ناراحت نمی شود و عکس العمل شما را ندارد. البته این عیب نیست. واقعیت این است که کنار آمدن با این بیماری ها بسیار مشکل است آن هم با علایمی از این نوع. وقتی آقای همسر شما با چاقو خودزنی کرده است من نمی توانم بگویم کنارش بمان. گاهی کسی یک افسردگی خفیف دارد یا وسواس یا اضطراب که این علایم را ندارد و رفتارهایش قابل کنترل است و حتی گاهی می شود ندیده گرفت. اما بیماری همسر شما از نوع خطرساز است. به هر حال تصمیم با خودت است.

  11. کاربر روبرو از پست مفید نوروزیان. تشکرکرده است .

    گل آرا (یکشنبه 30 تیر 92)

  12. #29
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 14 اسفند 97 [ 07:26]
    تاریخ عضویت
    1392-4-27
    نوشته ها
    78
    امتیاز
    4,969
    سطح
    45
    Points: 4,969, Level: 45
    Level completed: 10%, Points required for next Level: 181
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class1000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    149

    تشکرشده 40 در 22 پست

    Rep Power
    0
    Array


    mercedes62 عزیز

    بله فقط بهم میگه : برگرد باهم پیش مشاوربریم حل میشه ومن ازاین به بعدسرکارمیرم ولی تاوقتی مهریه ات باشه خانواده ام چیزی بنامم نمی کنن وقضیه عدم استقلالش همچنان هست.
    تازه میگه اگه بچه دارشدیم خونه بنامت می کنم.ومیگه اگه الآن بنامت کنم ممکنه دوباره بری.
    خیلی مادی فکرمی کنه مساله به این مهمی که دست بزن داره ومحکوم شده روبه سادگی ازش ردمیشه فقط میگه تعهدمیدم دیگه نزنم بیامنوامتحان کن امامن می ترسم



    - - - Updated - - -

    نوپوی عزیز

    من وقتی باهاش زندگی میکردم همیشه استرس داشتم، همیشه نگران فردابودم ،همیشه دلم می خواست اختیارزندگیمون دستمون باشه .
    آرزوم بودیه کارثابتی داشته باشه یه درآمدثابت یه ثبات نسبی اماهمش بهم وعده وعیدمیدادتوحرف خیلی بلندپروازبودولی توعمل وضعیت خوبی نداشتیم.


    - - - Updated - - -


    البته اینم بگم خیلی عاشقش بودم طاقت دوریشونداشتم به هیچ قیمتی دلم نمی خواست ازش جدابشم اماالآن سه ماهه خونه پدرم هستم وباورم نمیشه باوجوداین همه مشکلی که داره تازه داره به طلاقمم راضی میشه که فقط اززیزبارمهریه بیرون بیاد(البته یه مقداری حاضره بده)وحاضرنیست برای حفظ زندگیش به شرط هام عمل کنه
    دلم میشکنه که اینقدربراش بی ارزشم


    دلم می خواست یه معجزه میشدهمه چی درست میشد
    ولی ازاینکه برگردم چون بهش اعتمادندارم تمام بدنم می لرزه
    ازاینکه می دونم اگه برگردم دوباره این عدم ثباتش اذیتم میکنه ازاین میترسم بچه داربشم بچه مو بده مادرش نذاره ببینمش چون گفتم که آدمیه که قلدره همش آدمومی ترسونه


    - - - Updated - - -

    من الآن واقعاشرایط روحی خوبی ندارم البته زیادتوظاهرنشون نمیدم ولی احساس می کنم دارم ازدرون خوردمیشم وقتی به مشکلاتش فکرمی کنم یادکارهاش می افتم وحرفایی که الان میزنه ومشورت بادیگران کاملابه این نتیجه میرسم که آینده خوبی باهاش ندارم ومصمم میشم برای طلاق اما وقتی به پاش میرسه که مثلافردابرای طلاق بریم بغض گلومومیگیره احساس می کنم سکته می کنم احساس می کنم پشیمون میشم احساس می کنم نمی تونم نمی تونم تحمل کنم احساس می کنم ته دلم خیلی دوستش دارم خیلی برام سخته دیگه نبینمش اینکه بره دنبال زندگیش اینکه تنهامیشم اینکه دیگه هیچ مردی رومثل اون دوست ندارم اینکه تنهومطلقه میشم دیگه هیچ آرزویی ندارم هیچی برام قشنگ نیست

  13. #30
    در انتظار تایید ایمیل ثبت نام
    آخرین بازدید
    دوشنبه 19 آبان 93 [ 11:18]
    تاریخ عضویت
    1392-3-26
    نوشته ها
    1,155
    امتیاز
    3,537
    سطح
    37
    Points: 3,537, Level: 37
    Level completed: 25%, Points required for next Level: 113
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Overdrive1000 Experience PointsTagger First Class1 year registered
    تشکرها
    153

    تشکرشده 2,575 در 920 پست

    Rep Power
    0
    Array
    شما برای تصمیم گیری به احساست توجه نکن. بلکه شرایط را بسنج و از روی عقل و تفکر تصمیم بگیر. خوب به نظر شما چرا مادرش همه چیز او را در اختیار خودش گرفته است؟ چون همین بی ثباتی که شما از آن حرف می زنید مادرش هم فهمیده است و برای اینکه با او درگیر نشود و احیانا او خودزنی نکند از راه ترساندن وارد شده است. بله مادرش هم کاملا متوجه شده است که او اگر مالی دستش باشد به خاطر اختلال شخصیت و بی ثباتی به راحتی همه اموال را از دست می دهد. چرا مادرش تمام کارهای او را می کند؟ آیا از خدمت به او لذت می برد؟ نه. چون او واقعا توان کار کردن ندارد. حتی نمی تواند چند صفحه مشق بنویسد. مادرش او را برای درمان نبرده است. اما به تجربه فهمیده که پسرش عادی نیست و برای همین به او اعتماد نمی کند. حق هم دارد. مشکل شما استقلال همسرت نیست. مشکل این است که او با این وضعیت نمی تواند هیچ کاری انجام دهد. حتی دوست هم ندارد. مادرش بنا به عاطفه مادری تصمیم گرفته است او را نگهداری کند و تحمل کند. چون به هر حال مادر است. فهمیده که نمی توان از چنین آدمی انتظار زندگی عادی داشت. او مادر است و وظیفه مادر همین است بدون انتظار. اما شما همسر هستید و انتظارات یک همسر را دارید. دایما می گویید تعهد داده فلان کند و نمی کند. بله . صدتا تعهد هم بدهد تا درمان نشود آش همین است و کاسه هم همین کاسه. در واقع نمی توان گفت عمدا این کار را می کند. بلکه واقعا فکرش مختل است و توانایی ذهنی ندارد.
    شما همه اینها را در نظر بگیر و بدون در نظر گرفتن دوست داشتن یا یادآوری ابراز علاقه های او تصمیم بگیر. آیا می توانی فکرت را تغییر دهی و از همسرت پرستاری کنی؟ از تعهدهای او چشم پوشی کنی و به درمانش فکر کنی؟ آیا می توانی سیر درمانی او را مدیریت کنی و مسئولیت قبول کنی؟ اگر می خواهی همسر او بمانی جزو افراد خانواده او به حساب می آیی و وظیفه در قبال درمان او خواهی داشت. آیا می توانی این وظیفه را انجام دهی؟ وظیفه راحتی نیست و بالا و پایین زیاد دارد. اما اگر مسئولیت قبول کردی باید بسیار صبور باشی. اگر مسئولیت قبول کردی نباید انتظار الان را داشته باشی. بلکه بیشتر بار زندگی تا زمان درمان او به عهده شما است. شما اگر همسر او باشید دو مسئولیت خواهید داشت : اداره زندگی از هر نظر و درمان او .


 
صفحه 3 از 7 نخستنخست 1234567 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. درمان شخصیت کمالگرا (شخصیت وسواسی)
    توسط مدیرهمدردی در انجمن وسواس
    پاسخ ها: 2
    آخرين نوشته: دوشنبه 27 دی 00, 12:40
  2. پدر دختر اختلال شخصیت داره و اطلاعات در مورد این بیماری
    توسط Naashena در انجمن سایر سئوالات مربوط به ازدواج
    پاسخ ها: 8
    آخرين نوشته: جمعه 08 شهریور 92, 09:53
  3. پاسخ ها: 6
    آخرين نوشته: پنجشنبه 27 تیر 92, 19:39
  4. چه همسری مناسب کدام شخصیت >>>
    توسط فرشته مهربان در انجمن خواستگاری
    پاسخ ها: 26
    آخرين نوشته: پنجشنبه 04 خرداد 91, 01:12
  5. پاسخ ها: 2
    آخرين نوشته: دوشنبه 20 اردیبهشت 89, 10:14

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 19:13 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.