مشکل اساسی و اصلی من به نظر خودم

[ساحل75]

سلام

مشکل اصلی من حسادت و حساسیتم به رفتار شوهرم باخانوادش و مخصوصا خواهرش وبلعکس و به زندگی عاشقانه و اروم خواهرشه

لطفا اگه میخواین مواخذه ام کنین اصلا برام جواب نذارید

[شیدا.]

من فکر کنم از من دلخوری

آخه دختر خوب با حسادت که چیزی درست نمی شه جز این که زندگی خودت خراب بشه.
امیدوارم بقیه دوستان بیان و با راهنمایی های خوبشون کمکت کنند و شما هم سعیت را بکنی
که از شادی و آرامش دیگران شاد بشی، تا خودت هم به آرامش برسی.

[she]

سلام. خوشحال شدم که این تاپیکت رو دیدم ساحل جان. به نظرم راه رو داری درست میای ولی فکر نمی کنم مشکل شما واقعن این باشه. یعنی این مشکل اصلی و اساسی شما نیست حداقل. خواهر شوهر شما یه آدم جدید در زندگی شماست و نمی تونه مشکل اصلی و اساسی شما باشه.
مثلا ایشون چه نقشی در مشکل شما و برادرت داره؟
تا اینجا شوهر شما به نظرم بهتر از شما داره با خانواده اش رفتار میکنه. اون ها رو دوست داره. روابط خوبی با هم دارند.
گفته بودی شوهرت با خواهرش رابطه ی بهتری داره تا با مادرش. یادم نیست چرا. میشه بگی؟
این خواهری که زندگی آرام و عاشقانه داره چه صفت های خوبی داره که همسرت جذب اون شده؟ این آدم توی زندگی شما دخالت می کنه؟
.
من به یه نتیجه ای توی زندگیم رسیدم. هیچ کس غیر از خودت نمی تونه شوهرت رو ازت دور کنه. هیچ کس!
سعی کن ساحل رو بهتر بشناسی و کمکش کنی تا خوشحال و خوشبخت باشه!

- - - Updated - - -

ساحل جان به خدا من هر چی تاپیک هات رو میخونم بیشتر گیج میشم! خیلی تناقض وجود داره. بالاخره نفهمیدم شوهرت چه جور مردیه!!

یه جا میگی :

خیلی وقته منو نبوسیده بغلم نکرده اصلا بهم دست نزده

منم باهاش کاری ندارم

توی همون تاپیک میگی :

اون فقط و فقط برا نیاز جنسیش منو میخواد

تا میفهمه دوره عادت من شروع شده و نمیتونه رابطه داشته باشه اخلاقش گند میشه

اگه باهم قهر باشیم فقط نیم ساعت آشتی میشه تا کارشو بکنه و بعد دوباره به یه چیزی گیر میده و قهر و ...

ببین می تونی کامل خصوصیات شوهرت رو برامون بنویسی؟ همه رو خوب و بد!
می تونی خصوصیات خودت رو بگی؟
می تونی خصوصیات دو تا خانواده رو هم بگی؟ خیلی کلی.
.
یه وقت بذار و این ها رو بنویس با دقت. بنویس که چه چیزی دقیقن تو رو می رنجونه با توجه به این دو سال که با هم بودین و خصوصن سال دوم که زن و شوهر بودین.
باشه؟
ببین وقتی پراکنده می نویسی کسی چیزی نمی فهمه و نمی تونه کمک کنه.
اینجا هم اگر تاپیک هات جواب نمی گیره تقصیر خودته خانومی.
منتظریم

[ساحل75]

سلام . شوهرم خواهرشو تموم زندگیش میدونه کسی که اونو رشد معنوی داده و واقعا نمیدونم چرا انقدر بهش وابسته است . بیشترش هم مامانش باعثشه که همش جلوی خودشون و پشت سرشون از این وابستگی میگه . اینا ازهمون بچگی باهم بودن تا الان همبازی غیرازهمدیگه نداشتن!وهمه جا و توهمه شرایطی باهم بودن خواهرش حتی بعد ازازدواجش هم خونه مامانش ایناست وزمانی که حامله بود و مصادف شد با ازدواج ما این توجه و اهمیت بهش بیشتر شد!اون الان یکساله دست به گاز و آشپزی نبرده . باشوهر بدرفتاری هم داره گاها و حتی جلوی ما ضایعش میکنه و طرفشو نمیگیره اما نمیدونم چرا انقدرمورد احترامه همسرمنه.

همسرم هم بهم میگه رابطه من وخواهرم فراترازیه رابطه خواهربرادریه و این واقعا منو ناراحت میکنه اگه فراتره چرا ازدواج کرده پس؟

من نمیگم بهش محبت نکنه اما میگم اگه به اون ابراز محبت کرد یادش نره منم زنشم و به منم اهمیت بده و نیازای احساسیم رو برطرف کنه


خصوصیات همسرم :

سالمه

اهل رفیق بازی نیست

معتقده

حونه و ماشین داره

موقعیت اجتماعی خوبی داره

مودبه

مهربونه

دوس نداره سختی بکشم از نظر مالی

اهل دوزوکلک نیست

اگه بخوادمیتونه روپای خودش بایسته

دوس داره پیشرفت کنیم اما راهشو بلد نیس

لجبازه یکم

نمیدونه چجوری باید بهم محبت کنه و دلموبدست بیاره

اگه ازکسی ناراحتی موندتو دلش خیلی طول میکشه تادربیاد و تمام اتفاقات اون ناراحتی رو یادش میمونه تاابد

میخوادمن مال خودش باشم و خودش مال همه

انگاری منو مثل خواهرش میدونه ازبس که مامانش گفته این زن برادر و خواهرشوهرشبیه همن! کلا میخواد مثلا منم بچسبونه به خودشون


خصوصیات خودم :

مهربونم

برای گذروندن زندگیم و انجام کارام احتیاجی به حضور مادرم ندارم

کینه ای نیستم و ناراحتی هارو زود میبخشم

دوس ندارم وابسته باشیم

میبینید؟انقدر خودکم بین شدم که حتی نمیتونم 4تا ازخصوصیات خوب خودمو بنویسم!شایدم اصلا ندارم!

لجبازشدم

حساس و حسود شدم

زودعصبی میشم

دیگه کاسه صبرم لبریز شده

مقایسه گر شدم

کلافه و داغونم

نمیتونم جلوی هرکی که باهاش هم نظر نیستم بایستم و بگم زندگی خودمه دست از سرم بردارید!


خونواده اون :

مهربونی لفظی دارن

بهمون اعتماد ندارن که میتونیم از پس کارای خودمون بر بیایم

حتی اگه ازشون کمک نخوای بازم پامیشن بیان برای کمک

مستقل شدنمونو باور ندارن

براشون خیلی جای تعجبه اگه بدون اونا بریم سفر یا گردش! اصلا فکرشم نمیکنن ما تنهایی بتونیم کاری انجام بدیم!

اگه چیزی برامون بگیرن همه جا درموردش حرف میزنن! مثلا خونه ای که برای همسرم تهییه کردن هرجامیرفتیم میگفتن منم دلخورمیشدم که خب یه پسره اگه براش گرفتید چرا هی میگید اخه؟مگه من ازتون خونه خواسته بودم؟

توو تمام فامیلشون خودشون و رفتارشون رو بالا میبینن و کار و نظر هیچ کس جز خودشونو قبول ندارن

دخالت نه اما کاراشون شبیه دخالته

خونواده من :

مهربونیشون لفظی نیست ادمارو اگه دوس داشته باشن تو دلشونه

دورونیستن و هرچی بخوان بگن سرزبونشونه و به طرف میگن اما پشت سرش دیگه نمیگن

تعارفی نیستن و راحتن

زنگ نمیزنن دعوتمون کنن که بریم اونجا و میگن خودتون هروقت خواستید بیاید

رسم و رسوم داماد داری رو بلد نیستن

[ساحل75]

ممنون از کمک هاتون!